eitaa logo
نوای کتاب
156 دنبال‌کننده
82 عکس
9 ویدیو
6 فایل
تمـام زیبایـے‌های هستے دࢪ آغوشـ گلواژه‌های ڪتابــ نمایانــ مےشود؛ دࢪ حــــال ࢪشـــد هستــــــــــــیم؛ انتشاࢪ فقط با ذڪࢪ منبــع
مشاهده در ایتا
دانلود
🎶📚 🎶📚 نه دوری دلیــــــل صــبوری بود که بســـیار دوری ضــروری بود پ.ن: باز هم در خانه بمانیم... 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 📜‌ 📜‌: سنگ‌تراش ✍ نویسنده: روزی سنگ‌تراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می‌کرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد می‌شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت:« این بازرگان چقدر ثروتمند است!» و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد. در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️ تا مدت ها فکر می‌کرد که از همه قدرتمندتر است. تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می‌گذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد:« کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی‌تر می شدم!» در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می‌کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می‏ آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است. او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند. پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است و تبدیل به ابری بزرگ شد. کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی‌ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد. همانطور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی را شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگ‌تراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است! 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
4_5998807859142330029.pdf
1.81M
🎶📚 🎶📚 واژه‌ها این‌طــورند، کلمات بینوا، فریبـ می‌دهند، روی هم می‌غلـتند، انگار نمی‌دانند به کجا می‌روند، و ناگــهان، به سببـ دو، سه، چهار کلمه که بر زبان می‌آیند، و خودبخــود ساده است، یک ضمیر شخـصی، یک صفتـ، یک فعل، یک قید، می‌بینیم که مقاومـتـ ما را در هم می‌شکند... 📗 : کوری ✍🏻 نویسنده: 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 کمی از کتابــ اثر سی و چند روز بیشــتر از حمله‌ی رژیم بعث به ایران نگذشــته بود که چهار نفر از دختران امام خمینی دستــ نامحرمان اسیر شدند! «بناتــ الخــمینی» عنوانی بود که سربازان صدام به چهار بانوی امدادگر ایرانی داده بودند. بعثی‌ها اول که ماشــین‌شان را محاصره می‌کنند، از خوشحالی پایکوبی می‌کنند و پشت بی‌سیم به فرماندهان‌شان اعلام می‌کنند که دختران خمینی را گرفتیم! بعدتر برخی دیگر از افسران بازجو به این بانوان غیرنظــامی می‌گویند از نظر ما شما  ژنرال‌های ایرانــی هستید! 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
part12_manzendeam.mp3
6.14M
پـایـانــــ
🎶📚 🎶📚 🖌 🖌 ✍ نویسنده: 📖 پنــهانی‌ترین رازهایم را با سکوتــ در میــان می‌گــذارم... 📖 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 سـبزی سجــده‌ی ما را به لبی سرخ فروختـ عقـــل با عشـــــق کنار آمده، می‌بینــــی که 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 📝 : ارتداد 🖋 نویسنده: بلا را ما انتخابـــ نمی‌‏کنیم. بلا غالباً خودش سرزده می‌‌‌‏آید و ماهیــچه‌‏های کرخت و خواب‌‏آلود تاریخ را به تـحرک وا‏می‌‏دارد. بلا می‌‏آید تا تاریخ زخم بستـــر نگیرد. دقیقاً لحظه‏‌ای که همگان در شهری پرپیچ‌‏وخم و خاموش گم‌‏وگور شده‏‌اند و بی‌‏مقـــصد به دیوارهای بلند روزمرگی می‏‌خورند، فتنه‏‌ای جرقـــه می‌‏زند و «وقتــ» و هنگامه‌‏ای تجلی می‌‏کند تا چشــم‏‌ها برای لحظاتی مبدأ و مقصد را ببینند و راه را از سر بگیرند. فتنه ترفند خداوند استـ برای ورق زدن تاریخ، برای زیرورو کردن همـــه چیز، از اربابـ و رعیتـ، ظالم و مظلوم، گمراه و هدایت‏‌شده، دارا و ندار، غمگین و سرخوش، نگران و امـــیدوار. 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 کمی از کتابــ به کوشش سختـ‌ترین لحظه‌ها برای کـــسانی که مسئولیتی در جنگ داشـتند، لحظه‌ای بود که هـمرزمان یا دوســتان آنان به شهادتـ می‌رسیدند و این امر وقتی شدتـ بیشتری می‌یافـت که آن شهـید سعید به عنوان پایــه و ســتونی برای جنگ مـطرح بود. هنگامـی که «حــسن باقری» و «مــجید بقایی» به شهادتــ رسیدند، احـساس کردیم که نقصی در جنگ به وجــود آمده است. شهـــید باقری، «بهشـــتی» جبـهه بود و کسانی امثال او، اهرم‌هــایی در دستـ فرماندهان جنگ برای حل مشــکلاتـ و رفع فــشارهای دشمن بودند. 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️