#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#بصیرت؛ #اخلاقی_و_اندرز
#امام_حسین_ع_شام_غریبان
این کاروان به شور مُحرَّم نیاز داشت
این کاروان به یاری ما هم نیاز داشت
هفتاد تن مقابل لشکر! چه کم! ولی_
این کاروان به غیرت این کم، نیاز داشت
ماندیم در سیاهی لشگر، دریغ و درد!
این کاروان به خط مقدّم نیاز داشت
جن و ملک به یاریاش آمد ولی نخواست
این کاروان به لشکر آدم نیاز داشت
بر نیزه رفت عصر دهم سر، عجب سری!
این کاروان به بیرق و پرچم نیاز داشت
دم میدهیم در غمش اما چقدْر دیر
ما را حسینِ فاطمه آندم نیاز داشت
**
وعده، بهشت بود و ضمانت خود حسین
بیچاره ساربان که به خاتم نیاز داشت
در کاروان کرببلا بیشتر ولی
زینب به گریه کن نه، به مَحرَم نیاز داشت
✍ #محسن_ناصحی
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان
#کانال_نوای_ذاکرین👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه_نوای_ذاکرین👇
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
سابق از این مگر چه کسی دیده در جهان
تابیدن و ظهور دو خورشید، همزمان
وقت نظر به صورت چون قرصِ ماهشان
در پشت ابرِ شرم شود مخفی آسمان
عون و محمد از همه فرماندهان سرند
کِی داشت احتیاجِ بیان آنچه شد عیان؟
وقت هنرنماییِ زینبسرشتها
افتاد باز نام علی بر سر زبان
وقتیکه روی خاک بدنهایشان فتاد
شد خیمهگاهْ سینهزن و شد دشت روضهخوان
ازبسکه نیزه بر تنشان بیامان زدند
چون نیزهَزار شد بدن هر دو نوجوان
تا که برادرش نشود شرمسار او
زینب به خویش گفت که در خیمهات بمان
✍ #شهریار_سنجری
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان
#کانال_نوای_ذاکرین👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه_نوای_ذاکرین👇
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
اول هر سخن، مدد زینب
اوج ایمان دَه است و صَد زینب
هو سند بود و مستند زینب
کعبهی ما الیالابد زینب
نام او افتخار آل الله
زینب ای حضرت جلال الله
مرجع صبر هر رسول و نبی
آیت اللهِ امتِ عربی
نیست مانند او خدا نسبی
وه! عجب هیبتی، عجب غضبی
مؤمنم مؤمنم به اسلامش
همه سجده کنیم بر نامش
کرمش منشاء همه برکات
چادرش حبل ماست بین صراط
شیر غران مقابل خطرات
فخرِ سادات، زینبُ السادات
عرش روی عصاش قائمه است
از تمام جهات فاطمه است!
چند روزیست بین نافلهاش
بالأخص در قنوت کاملهاش
بوده از وسع کم فقط گلهاش
آمدند عاقبت دوتا صلهاش
گفت با خود رسید نوبت من
سرزد امروز صبح دولت من
ای حسین! ای عزیزِ خونجگرم!
گریه کم کن مقابل نظرم
شرمسارم ز وسع مختصرم
پیشْمرگ تو این دوتا پسرم
عمر از این بیشتر نمیخواهم
تو نباشی پسر نمیخواهم!
تکیه بر نیزهات مده برخیز
جان زهرا ز خواهرت نگُریز
شاه اینجا تویی، عقیله کنیز!
کم و ناقابلاند این دو عزیز
بپذیر این دو عبد را دربست
نپذیری قسم به زهرا هست
این دوتا سهم کربلای مناند
پای تو عاشق فدا شدناند
مثل تو تشنهاند، بی کفناند
باید از غصه آتشم بزنند
دوست دارم برات جان بدهم
عشق را بر همه نشان بدهم
بین من با تو بود قول و قرار
تو به گودال و من سر بازار
دور من جمع میشوند اشرار
این دو آنجا به نیزهاند انگار
کاش یا اهل شام کور شوند
یا ز من این دو دورِ دور شوند
✍ #سیدپوریا_هاشمی
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان
#کانال_نوای_ذاکرین👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه_نوای_ذاکرین👇
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_اسارت
از حالِ خوب روضه بهتر عالمی نیست
همراه من جز اشکهایم همدمی نیست
دلخونتر از پرچم سیاهِ گنبد تو
این روزها بر بامِ عالم پرچمی نیست
غیر از همین اشکی که میبارم برایت
والله... بر زخمِ تن تو مَرهمی نیست
باید به حال چشمهایم خون بِگریَم
آنجا که در داغ تو مرطوب از نَمی نیست
گر عالم و آدم شود بیگانه با من
وقتی تو هستی آشنایم، پس غمی نیست
آرامشی دارم که میدانم، برایش
از روضهاَت بهتر دلیلِ محکمی نیست
وقتی تو را بالا سرِ قبرم ببینم
دیگر برایم بهتر از آن دم، دمی نیست
**
در روضهی گودال جا دارد بمیرم
دزدیدن پیراهنت درد کمی نیست
در داغ تو زینب کمر خم کرده یعنی...
سنگینتر از داغ تو بی شک ماتمی نیست
آن زن، که حتّیٰ سایهاش را کس ندیدهست
وای از زمانی که برایش محرمی نیست...
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان
#کانال_نوای_ذاکرین👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه_نوای_ذاکرین👇
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
1547_1626336903945.mp3
400K
#طفلان_حضرت_زینب__س__شور
هنگام جهاد خواهر آمد
از خیمه دو ماه انور آمد
دو یوسف بی نظیر و زیبا
از نسل شریف جعفر آمد
آقام آقام آقام حسین
آقام حسین آقام
**
شمشیر به دستشان که افتاد
انگار دوباره حیدر آمد
می گفت حسین با ابالفضل
شاگرد علی اکبر آمد
آقام آقام آقام حسین
آقام حسین آقام
**
هر چند به خیمه ماند خواهر
آتش به دل برادر آمد
ناگاه ز دور نانجیبی
با نیزه و تیر و خنجر آمد
آقام آقام آقام حسین
آقام حسین آقام
شاعر : محمد مهدی روحی
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان
#کانال_نوای_ذاکرین👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه_نوای_ذاکرین👇
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
حاجسیدمجید_بنیفاطمه_موهامو_شونه_کنین_داره_میاد_بابا_.mp3
9.08M
مداحی🎤
موهامو شونه کنین🎵
داره میاد بابام... 🎶
زمینه▶️
بسیار دلنشین👌
سوم #محرم #حضرت_رقیه و #امام_حسین
Shab02Moharram1402[03].mp3
12.04M
🎧 نوحه سنتی | اهلاً سهلاً، سیدی یا حسین (محرم ۱۴٠۲)
🎤 بانوای: حاج میثم مطیعی
#محرم
#امام_حسین (علیه السلام)
مداحی_آنلاین_یا_امام_زمان_شیعه_ده_احساسه_باخ_منصوری.mp3
4.69M
🔳 سینه_زنی ترکی #محرم
🌴یا #امام_زمان شیعه ده احساسه باخ
🌴جلوه ی پرچم حضرت عباسه باخ
🎙زنده یاد محمد_باقر_منصوری
4_6026203879270516190.mp3
4.52M
هدیه به حضرت زینب صلوات
شور شب چهارم #محرم طفلان زینب
به نفس حاج مهدی کمانی
قافله سالار من
ببین دله طوفانم
ببین حسین گریانم
تو رد نکن احسانم
قافله سالار من
بخر گلام و داداش
نور چشام و داداش
این بچه هام و داداش
قافله سالار من
بخر کبوترهام و
علیه اکبر هام و
تمام لشگر هام و
یا حسین. واااا
بخر گلام و داداش
برن به سمت میدون
برن بدن تا که جون
به پات بریزن که خون
اینا دوتایی هستند
از نسل پاک یاس و
شاگردای عباس و
به ناموسن حساس و
یا حسین وااا
نزار ببینن داداش
من و با حال خسته
من و با دست بسته
با پهلوی بشکسته
نزار ببینن داداشت
من و میونه اعدا
میونه این نامردا
توجمع نامحر ما
نزار ببینن داداش
من و با حال زارم
تو کوچه و بازارم
دارن می دن ازارم
یا حسین. واااا
رضا نصابی
#پیشنهاد_برای_محرم شب چهارم...┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان
#کانال_نوای_ذاکرین👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه_نوای_ذاکرین👇
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
عشاق الحسین محب الحسین.سیب سرخی.شب دوم 1402.mp3
18.57M
تو حسین همه ای
🎙حاج حسین سیب سرخی
تاریخ مداحی ۱۴۰۲/۴/۲۸
عشاق الحسین محب الحسین.بذری.شب دوم ۱۴۰۲.mp3
11.17M
خوشبختی به حال نیست
🎙حاج محمدرضا بذری
تاریخ مداحی ۱۴۰۲/۰۴/۲۸
393_16246239820725.mp3
12.72M
احد الناسی نمیتونه
🎙کربلایی حسین طاهری
تاریخ مداحی ۲۸ تیر۱۴۰۲
380_16245243094189.mp3
19.89M
نوکری تو...
🎙کربلایی جواد مقدم
تاریخ مداحی ۲۸تیرماه۱۴۰۲
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹سوارِ گمشده🔹
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
📝 #قاسم_صرافان.┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان
#کانال_نوای_ذاکرین👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه_نوای_ذاکرین👇
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹یهدی مَن یَشاء🔹
مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند
قطره میآمد که خود را بخشی از دریا کند
ما چه میفهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟
آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند
او دلش را پیشکش آورد تا غیر از حسین
از تمام دلخوشیهای جهان پروا کند
آسمان کوتاه بود و میل پروازش بلند
خواست سمت بیکران بال و پرش را وا کند
با دلش پیمان محکم بست تا با خون خود
خیمۀ ایمان خود را باز هم برپا کند
📝 #علی_گلی_حسینآبادی.┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان
#کانال_نوای_ذاکرین👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه_نوای_ذاکرین👇
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹دیر آمدم اما قبولم کن🔹
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
عزیز فاطمه! دیر آمدم اما قبولم کن
خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم..
خدا میخواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم
سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم
جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر
که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم
فرات اشک میجوشد ز چشم سر به زیر من
که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم
اگر فرمان دهی، حُرّ پیشمرگ اصغرت گردد
کمر بهر دفاع از عترت آل عبا بستم
دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من
که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم
📝 #محمود_شریفی.┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان
#کانال_نوای_ذاکرین👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه_نوای_ذاکرین👇
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
#حر_ریاحی علیهالسلام
#مثنوی
🔹روزگار وصل🔹
دید خود را در کنار نور و نار
با خدا و با هوا، در گیر و دار
در حدیث نفْس بود و گفتوگوی
نور و ظلمت میکشانْدش از دو سوی
دید، بیپرواست نفْس و سرکش است
در کمین خرمن او، آتش است
گفت: از چه زار و دَروا(۱) ماندهای؟
کاروان، راهیّ و بر جا ماندهای
گر چه خاری، رو به سوی باغ کن
لاله باش و جستوجوی داغ کن..
نیست این در، بسته، راهت میدهند
دو جهان، با یک نگاهت میدهند
گوهر خود را بجو تا دُر شوی
خالی از خود شو که از او پُر شوی
::
در دلش، غوغایی از خوف و رجا
خوف، رفت و بر رجا بخشید، جا
غرقه خود را دید و از بهر حیات
دست و پا زد سوی کشتی نجات
حر، سراپا لمعهای از نور شد
همچو موسی، رهسپار طور شد
آب بر رخ داشت، آتش در ضمیر
روح او در اوج بود و سر به زیر
گفت: ای روح شتاب و صبر من!
وی به دستت، اختیار جبر من!
ای غبارت، آبروی سلسبیل!
خاک پایت، توتیای جبرئیل!
من غبار روی دامان تواَم
خود میَفشانم که مهمان تواَم..
رَستهام از چاه و رو کرده به راه
عذرخواهم، عذرخواهم، عذرخواه
کولهباری از گناه آوردهام
وز بساط شرم، آه آوردهام
همچو موجی گر به ساحل راندیام
شکر! ای دریا! سوی خود خواندیام..
اسم، دارم حر، مُسمّایم ببخش
لفظ من بِستان و معنایم ببخش
بر رخ بلبل، ره گلشن مبند
من اگر بستم، تو راه من مبند
آب میخواهم که من در آتشم
سر به زیرم کرده نفْس سرکشم..
پایههای عرش اگر لرزاندهام
آیۀ «لاتَقنَطوا» را خواندهام..
::
دید حر، از پای تا سر، حر شدهست
سنگ، جُسته گوهر خود، دُر شدهست
حرّ ویران رفته، آباد آمدهست
نُوسواد عشق، اُستاد آمدهست..
گفت: سر بالا کن، ای مهمان ما!
وِی به چشمت، سُرمۀ عرفان ما!
ما پِی امداد تو برخاستیم
گر تو پیوستی به ما، ما خواستیم
عذر، کمتر جو که در این بارگاه
عفو میگردد به دنبال گناه
آب، از سرچشمۀ دل، گِل نبود
جُرم تو از نفْس بود، از دل نبود
خوب دادی امتحان، رد نیستی
تو، بدی کردی، ولی بد نیستی..
قطره بودی، وصل بر دریا شدی
تو دگر «تو» نیستی؛ تو «ما» شدی
«هر کسی کاو دور مانْد از اصل خویش
بازجوید، روزگار وصل خویش»..
::
گفت: ای دُرِّ کرم! دریای جود!
در برِ جود تو، جود آرد سجود..
مَحرَمم کن! در حرم، راهم بده
روشنی از پرتوِ آهم بده
حلقه از این ننگ، در گوشم مخواه
سر، گران باریست، بر دوشم مخواه
گر نریزی آب رحمت بر سرم
آتش خجلت کند خاکسترم
بار این عصیان ز بس سنگین بُوَد
زندگی زین پس، مرا ننگین بُوَد..
رخصتم دِه، جُرم خود جبران کنم
پای تا سر جان شوم، قربان کنم..
::
رود گشت و سوی دریا رفت، حر
چون مصلِّی بر مصلّا رفت، حر
هم زمین دادَش بشارت، هم زمان
رو به قلب خصم، چون تیر از کمان
چون ندای «اِرجِعی» بِشْنیده بود
پاک، «نفْس مطمئن» گردیده بود
::
گفت: مس رفته، طلا برگشتهام
نی طلا، بل کیمیا برگشتهام..
ای به پیشانی کوفی، داغ ننگ!
پُشت بر آیینه و در مُشت، سنگ!
مردمِ گم کرده راهِ مَردمی!
گم شده در وادی سردرگمی!
ای گریزان، آبِ رو از جویتان!
وی سیه، چون نامههاتان، رویتان!..
ای ز اسلام شما، کافر، خجل!
داغ، پیشانی ولی بیداغ، دل..
از میان خیمههای بوتراب
یک صدا میآید آن هم: آبآب
دست و خاک و تیغتان باید به سر
آب، مَهر مادر و تشنه، پسر؟
ای شما بهر علی در چشم، خار!
از وفا بیبهره، همچون روزگار..
ای همه حقّ نمک نشناخته!
دین عَلَم کرده، به قرآن تاخته!..
ای فریب از پای تا سر، چون سراب!
از چه بر آبآفرین بستید آب؟
باغبان و باغ در بیآبیاند
وز عطش، خورشیدها، مهتابیاند
آن که زو دارد حیات، آب حیات
داغ لبهایش به دل دارد، فرات
بندبندش، پُرنوا همچون نی است
صد پرستوی مهاجر با وی است
گر نه قرآن است، با قرآن که هست
گر نه دلبند علی، مهمان که هست
دید مست جام غفلت، سربهسر
غافلانند و سراپا کور و کر
راهیِ بیراهه، دید آن گمرهان
تاخت چون شیر ژیان بر روبهان
لاجَرَم، جام شهادت، نوش کرد
جسم خود از زخمها، گلپوش کرد
دید چون تاجی به سر، پای امام
یافت شعر عمرِ او، حُسن ختام
تا سر بشْکستهاش در بر گرفت
حر، سرافرازی خود از سر گرفت
📝 #علی_انسانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. دَروا: حیران، سرگشته.┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان
#کانال_نوای_ذاکرین👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه_نوای_ذاکرین👇
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
#حبیب_بن_مظاهر علیهالسلام
#غزل
🔹ذکر مکرر🔹
از جنس حیدر است رجزها که از بر است
با یا علی همیشه دهانش معطر است
در وصف او کتاب فراوان نوشتهاند
دیگر نوشتهاند که این مرد، دیگر است
در آسیاب کوفه نکردهست مو سفید
او پیر پای منبر اولاد حیدر است
بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند
در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است
با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند
حق داشتند، جبههشان نابرابر است!
تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد
تنها خودش به منزلۀ چند لشکر است
با تیغ در غلاف، به میدان قدم گذاشت
گفت آنکه پای پس کشد از مرد کمتر است
حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار!
اینها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است..
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
معلوم بود فکر لب خشک اصغر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
پیچید بوی سیب... وَ این بیت آخر است
📝 #محمدحسین_ملکیان..┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکرین
#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان
#کانال_نوای_ذاکرین👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه_نوای_ذاکرین👇
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
#مصیبت_عطش
◾️به خدا سخت است بر من که ببینم تو از عطش بال بال میزنی...
در نقلی آمده است:
ظهر عاشورا وقتی که سیدالشهداء علیهالسلام به جهت وداع به خیمه مخدّرات قدم گذاشتند، هر یک را به نوعی تسلی میدادند؛ در آن اثناء، دختر سه ساله آن حضرت از شدت عطش فریاد بر آورد:
يا أبتاه العطش العطش...
آن حضرت از بی تابی آن طفل،به گریه در آمد و او را در آغوش کشید و صورتش را بوسید وفرمود:
اِصبري يٰا بُنيّة حتّى أتيكِ بِالماء
▪️ای دختر من! صبر کن تا من بروم و برای تو آبی بیاورم.
پس آن حضرت وداع کرد و پا به سوی میدان گذاشت ؛ آن دختر بر در خیمه به انتظار نشست؛ چون آن حضرت از میدان برگشت و به خیمهها رسید، آن دختر مضطر همینکه چشمش به بابای خودش افتاد، بیاختیار خود را بر دامن آن بزرگوار انداخته و عرضه داشت:
يا أبَتاه لعَلّكَ اٰتَيتَنی بِالماء!
▪️ای پدرجان! امیدوارم از برای من جرعه آبی آورده باشی؛
در اینجا بود که سیدالشهداء علیهالسلام دیگر نتوانست جلوی گریه خود را بگیرد و صدای گریه حضرت بلند شد؛ آن دختر هم با گریه پدر گریهاش گرفت.
سیدالشهداء علیهالسلام او را در برگرفت و روی او را بوسید و اشک چشمش را پاک کرده و فرمود:
وَاللّهِ يَعِزُّ عَلَىَّ تَلهّفُكِ
▪️به خدا قسم، بر من سخت است ببینم که از عطش، بال بال میزنی!
پس آن حضرت انگشت خود را در دهان آن صغيره تشنهکام گذاشت و او را تسلی داد.
📚مخزن البکاء ص۶۴۳
📚بحرالمصائب،ج۵ ص۹۹
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
◾️ بابا نمیدانم...
از جان من این زجرِ زجرآور چه میخواهد؟!
⚡️ مصیبت جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون...
راوی گوید:
چون اسراء را به سمت شام میبردیم، در نزدیکی شهر «عسقلان» هوا بسیار گرم شد؛ لشکر پیوسته به اسبان خود آب میدادند و بقیه آب را بر روی زمین میریختند و به اسراء نمیدادند.
دختر خردسال حسین علیهالسلام که فاطمه صغری (رقیه سلاماللهعلیها) نام داشت، خود را به سایه بوتهٔ خاری رسانید و در زیر همان سایه خوابش برد.
وَ تَرکُوها وَ ارْتَحَلوا عَنها
▪️لشکر از آن وادی کوچ کرده و آن دختر را فراموش کردند.
در مسیر، ناگهان زینب کبری سلاماللّهعلیها متوجه شد که آن نازدانه از قافله جا مانده است،
فَبَکتْ و نادَت:
▪️لذا صدای گریه آن بانو بلند شد و فریاد برآورد:
یٰا قَوم! بِاللّهِ عَلیکم إصبِروا هُنَیئةً، فَقَد افتَقَدَتْ إبنَةُ أخی و قُرّةُ عَینی
▪️ای قوم! شما را به خدا قسم میدهم که کمی صبر کنید؛ دختر برادر و نور چشمم گم شده است.
همهمه در بین لشکر بالا گرفت؛ در آن اثنا ، ملعونی به نام «زجر بن قیس» صدایش را بلند کرد و گفت:
من میروم و هر گونه باشد آن دخترک را میآورم.
🔻 راوی گوید:
من همراه زجر به عقب قافله به راه افتادیم؛ از همان دور، نگاهم به آن دخترک افتاد؛ از جای برخاسته بود و دست بر روی سرش گذاشته بود؛ گاهی به اطراف نگاه میکرد و گاه مینشست؛ گاه میدوید و بر روی زمین میافتاد و فریاد میکشید:
یٰا عمّاه! یٰا عَمّتاه! یا أبتاه! یا أُختاه! یا أخاه....
گاه دیگر نمیتوانست راه برود و بر روی ریگهای گرم بیابان میغلطید و پاهایش را با دست میگرفت.
دیدم که تکهای از لباسش را پاره کرد و از شدت حرارت ریگها، به کف پای خود پیچید.
🔻در همین حال بود که زجر به او رسید و با تازیانهاش بر تن آن دختر زد و بر سر او فریاد کشید:
برخیز که اسبم هلاک شد تا تو را پیدا کردم!
بعد دیدم که بر صورت آن دختر سیلی زد و آن دختر ناله « وا أبتاه! وا علیاه!» سر میداد.
در آخر آن دخترک را بر عقب اسب خود انداخت و حرکت کرد.
چون به قافله رسید آن دختر را از همان بالای اسب ، در عقب قافله بر روی زمین انداخت.
📚بحرالمصائب ج۷ ص۲۹۹
📚سرورالمومنین (نسخه خطی) ص۱۶۳
#جوانان_زینب_کبری_علیهم_السلام
◼️ من شما را همانند اسماعیل ذبیح، قربانی برادرم خواهم کرد ...
نقل کردهاند:
وقتی که ظهر عاشورا، حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها، مشاهده نمود که برادرش لحظهبهلحظه تنها تر می شود، خطاب به دو جوان خود فرمود:
بروید و به یاریِ دایی غریبتان بشتابید.
🔻دو برادر دست هم را گرفتند و به حضور امام مشرّف شدند و اجازه میدان طلبیدند.
اما سیدالشهدا علیه السلام چون نگاهش به آن تو گل رعنا افتاد، فرمود:
ای نور دیدگان من!
پدر شما عبدالله، چشم انتظار و مادر دل شکسته شما، بعد از من بی پناه خواهد شد.
یک داغ بس است برای قبیلهای!
اکنون من شما را مرخص نمودم که تا نزد مادر خود باشید و بعد از من در گرفتاری ها و بلاها او را یاری و غمخواری نمایید.
▪️عون و محمد تا اینگونه سخنان دایی خود را شنیدند، ناله و شیون سر دادند که زمین و زمان را به لرزه درآورد. در آن هنگام زینب کبری علیهاالسلام، بی اختیار از خیمه ها بیرون آمد و دست بر گردن دو جوان خود انداخت و اشک از چشمانش جاری شد و فرمود:
شتاب و اضطراب نکنید! اگرچه برادرم به خاطر من به شما اجازه میدان نمی دهد اما من شما را همانند اسماعیل، همان قربانی کوه منا، شهید راه برادرم خواهم کرد.
پس آنها را به خیمه ها آورد و کاکل و موی آنها را پریشان کرد گریبان آنها را چاک داد و اشک چشمانش را به موی پریشان آن دو جوانش مالید و لباس رزم بر تن آنها کرد و آنها را به خدمت برادر آورد.
سیدالشهدا علیه السلام، تا حال خواهر و دو نوگل خواهرش را دید، ناله ای کشیده و از چشمانش اشک سرازیر شد و فرمود:
ای خواهر من! بعد از من این دو جوان باید بمانند و انیس و غمگسار تو باشند.
اما آنقدر زینب کبری علیهاالسلام، اصرار کرد تا در نهایت سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام به فرزند بزرگ آن مظلومه یعنی محمد اجازه میدان داد.
📚 بحرالمصائب ج٣ ص١۶٩
#جوانان_زینب_کبری_علیهم_السلام
◼️ وقتی که محمّد، پسر بزرگ زینب کبری سلام الله علیها، به پای داییاش میافتد تا اذن میدان بگیرد...
نقل کردهاند:
زینب کبری سلام الله علیها لباس رزم بر تن دو فرزندش پوشاند و شمشیر بر کمرشان بست و از خیمه بیرون آمد و در حضور سیدالشهدا علیه السلام ایستاد و عرضه داشت:
برادر جان! این دو پسر را آوردهام تا فداییات شوند، خواهشم این است که هدیه ناقابل خواهر را قبول کنی و دست رد بر سینهام نگذاری.
امام علیه السلام وقتی که حال زار زینب کبری علیهاالسلام و دو جوان کفن پوشیده اش را دید، اشک ریخت و آهی کشید اما جوابی نداد.
محمد که برادر بزرگ عون بود عرضه داشت:
مولای من! اگر برادرم عون را اذن میدان ندهی و او را از برای تسلی دل مادرم بگذاری، لکن تمنا دارم که مرا اذن دهی تا رو به آخرت آورم و در خدمت جدّ پاکیزه سرشتم، جعفر طیّار در بهشت طیران کنم.(عبدالله، شوهر زينب کبری علیهاالسلام، فرزند حضرت جعفر طیار علیه السلام بود)
محمد این جملات را گفت و خود را به روی قدم های امام علیه السلام انداخت و سر برنداشت تا آنکه سیدالشهدا علیهالسلام اذن میدان را به او داد...
📚ریاض القدس ج٢ نسخه خطی