eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
10.9هزار دنبال‌کننده
45 عکس
54 ویدیو
80 فایل
گلچین تخصصی اشعارونواهای مذهبی،روضه،نوحه وگریزوآموزش (ختم خوانی )باحضورمادحین وشعرای آئینی راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹هیهات منّا الذلّه🔹 با یک تبسم به قناری‌ها زبان دادی بالی برای پر زدن تا بی‌کران دادی... دنیا میان خواب غفلت بود تا این‌که از جای خود برخاستی او را تکان دادی کاغذ شدی، خونت مُرکّب شد، نوشتی عشق این‌گونه پای اعتقادت امتحان دادی انگشت دست نازنینت را جدا کردند دستی که با آن کوفیان را آب و نان دادی تو تا دم آخر سر حرف خودت ماندی «هیهات منّا الذلّه» را آخر نشان دادی 📝 ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
علیه‌السلام 🔹سربلند🔹 بر نیزۀ شقاوت این فتنه‌زادها گیسوی توست، سلسله‌جنبان بادها... بر نیزه می‌برند سرت را كه بعد از این سرسبز و سربلند بماند به‌یادها خورشید، با تلاوت لب‌های تشنه‌ات خوانده‌ست بر طلوع سرت، «اِن یكاد»ها هر روز، دشمنان تو، بی‌آبروترند تا زنده‌اند زینب و زین‌العبادها... تا هست بی‌وفایی و تا هست نقض عهد هر كوفه لعنتی‌ست به ابن‌ زیادها!... 📝 ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
علیه‌السلام 🔹در این صحنه کیستم؟🔹 ای در دلم محبت تو! هست و نیستم! هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم اشک است و آه نام تو، آن را تمام عمر هر صبح و شام زمزمه کردم، گریستم آخر مگر تو هستی من نیستی حسین؟! پس من در این زمانه به دنبال چیستم؟ حُرّم و یا که شمر در این کربلای نفس؟! اصلاً خودت بگو که در این صحنه کیستم؟ اصلاً در این مبارزه‌ها جای من کجاست؟ ای وای اگر که روبروی تو بایستم آخر شهید می‌شوم آری به راه تو در این مسیر اگر که شهیدانه زیستم! 📝 ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
نبودم ندیدم که محشر به پاشد کربلایی محمد جنامی
ای حسینی که به دل های همه جا داری یک جهان در کنفت عاشق و شیدا داری به دل سوختگان آتش سودا داری کشته ها در غم خود عاشق رسوا داری تو نسب از علی و حضرت زهرا داری (آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری) از دل خیمه ات ای شاه صدا می آید بانگ جانسوز و دلاویز دعا می آید نغمه در نغمه فقط ذکر خدا می آید از لب خونجگران حرف وفا می آید تو نسب از علی و حضرت زهرا داری (آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری) زینب خونجگرت کنج حرم گریان است سینه اش منزل اندوه و غم و حرمان است نگران سفر و بی کسی طفلان است قسمتش تا به ابد چشم تر و باران است تو نسب از علی و حضرت زهرا داری (آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری) تیغ کین از بدنت باده ی غم می‌نوشد اکبرت نعره زنان جام الم می نوشد اصغرت شیر غم از تیر ستم می نوشد جام هجران تو را اهل حرم می نوشد تو نسب از علی و حضرت زهرا داری (آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری) عصر فردا همه دنبال سرت می‌گردند پشت خیمه پی نعش پسرت می‌گردند بین علقم پی دست قمرت می گردند بین آتش پی ماه سحرت می گردند تو نسب از علی و حضرت زهرا داری (آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری) عصر فردا به سر نعش تو مادر گرید از حرم تا به سرت دیده ی خواهر گرید غرق در ماتم و اندوه تو دختر گرید در نبودت بخدا دیده ی معجر گرید تو نسب از علی و حضرت زهرا داری (آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری) در وداعت همه ی اهل حرم گریانند کاروان اَلم و ماتم و غم گریانند پرچم و بیرق خونبار و عَلَم گریانند سائلان در غم سلطان کرم گریانند تو نسب از علی و حضرت زهرا داری (آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری) دشمن آنقدر که بر ضد تو پرداخته است بخدا گوشه ای از حسن تو نشناخته است خطبه ات بر دل بیداد و ستم تاخته است حمله هایت همه را از نفس انداخته است تو نسب از علی و حضرت زهرا داری (آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری) محمد حسین علیرمضانی
رفت زیر سم مرکب پیکرش، الفاتحه ریختند از هر طرف دور و برش، الفاتحه حمد و توحیدی بخوانید ای عزیزانِ حسین زیر و رو شد آیه‌های کوثرش، الفاتحه یک طرف پیراهنی که یادگار مادر است یک طرف انگشت با انگشترش... الفاتحه هرکه هرچه خواست از گودال با خود بُرد و بعد شمر آمد تازه بالای سرش، الفاتحه خنجرش را با سرِ شمشیر، خولی تیز کرد بعد رفت آرام سوی حنجرش، الفاتحه کاش می‌شد لااقل از رو به رو ذبحش کند پشت و رو شد پیش چشم مادرش، الفاتحه زینب آنجایی که رفتی روی نیزه، جان سپرد یکصدا شادی روح خواهرش، الفاتحه ✍
وقتی اشکت ریخت روی جوهرِ تقدیرها روضه‌ات شد اولین عشقِ جوان‌ و پیرها مُهرِ داغت شد مدالِ سرخ، وقتی زخم شد سینه از سینه‌زنی‌ها شانه از زنجیرها رزقِ ما پایان ندارد مثل احسانِ کریم دیگِ نذری ته ندارد، شاهدم کفگیرها کاش می‌مردیم با «یا لَیتَنا کُنّا مَعَک» چهره‌ی تقویم‌مان سرخ است از تأخیرها ما کبوترها نبودیم آسمانت فتح شد جای ما پرواز می‌کردند سویت تیرها میهمان از دست‌های میزبان شمشیر خورد ریخت خونِ تشنه‌ات در سفره‌های سیرها قاریان، قرآنِ جسمت را تلاوت می‌کنند عالمان، بیرون کشیدند از تنت تفسیرها از مؤذن‌ها اذان می‌ریخت وقتِ کشتنت در نمازِ قتلِ تو تسبیح‌ شد تکبیرها گودی گودال پُر شد، خون مزارت را گرفت دفن شد کوهِ تنت در تلّی از شمشیرها دشتِ سرخ افتاد دستِ گلّه‌ی کفتارها آه، از حالِ فرارِ آهوانِ شیرها ✍
پسر مرتضی خداحافظ نوه‌ی مصطفی خداحافظ  برو ای نازنین برادر من در پناه خدا، خداحافظ ای به قربان صورت ماهت ای به قربان عُمرکوتاهت برو دست خدا به همراهت تشنه‌ی کربلا خداحافظ بعد تو زینب است و داغ سفر داغ انگشت و داغ انگشتر داغ گهواره‌ی علی اصغر ای به غم مبتلا خداحافظ بعد تو زینب است و روی کبود بعد تو زینب است و آتش و دود بعد تو زینب است و چشم یهود وارث انبیا خداحافظ زینت شانه‌های پیغمبر آخرین یادگاری مادر بعد تو زینب است و این لشکر سرور سرجدا خداحافظ برو ای آسمان خریدارت برو ای اولیا عزادارت برو دست علی نگهدارت ای شفیع جزا خداحافظ ✍
می‌نویسم در اول سخنم... تا ابد کشته مرده‌ی تو منم آنقدر یا حسین می‌گویم بوی سیب تو می‌دهد دهنم من‌ اویسم که کربلا هستم به هوای تو رفتم از قرنم جگرم سوخته برای غمت یک نگین حدید در یمنم تو حسینی عزیز پنج تنی من غلام عزیز پنج تنم گِل من را ز مقتل آوردند تربت کربلاست این بدنم شیر مادر حرام من باشد بی تو گر یک نفس، نفس بزنم بیشتر با من غریب بجوش ای حسین! من سفارش حسنم کاش مارا برهنه خاک کنند شرمسارم حسین از کفنم... زیر سم‌ها به فکر من بودی کشت من را غم کمرشکنم ✍
هرجا سراغی، از غم گرفتیم در سینه بزم، ماتم گرفتیم در هرمقامی، خدمت گزیدیم سینه زدیم و، پرچم گرفتیم اکسیر اعظم، ذکر حسین است عالم به‌هم ریخت، تا دم گرفتیم سنگ دل ما، با گریه شد آب از چشمه‌ی چشم، زمزم گرفتیم گریه برای، داغ تو بوده ارثی که ما از، آدم گرفتیم ما سنگ بودیم، با گریه بر تو حکم نگین از، خاتم گرفتیم لطف تو بیش از، این حرف‌ها بود لطف تو خیلی‌ست، ما کم گرفتیم ✍
بارانِ پُر مهرِ حرم را دوسـت دارم الماسِ چشمان ترم را دوست دارم وقتی که دفتر نوحه‌خوانِ ماتم توست خون گریه‌ی چشمِ قلم را دوست دارم کنج رواق عاشقی... در زیر باران طوفانِ شعر محتشم را دوست دارم غرقم میانِ موج موجِ روضه‌هایت طوفانِ اشک و سیلِ غم را دوست دارم عمری نمک‌گیرم کنار سفره‌ی تو احسانِ این بیت الکرم را دوست دارم چون از ازل مثلِ تمام خاندانم این خاندانِ محترم را دوست دارم هم‌پایِ جابر....اربعین... پایِ برهنه تا کربلایت، هر قدم را دوست دارم جانا اگر مقصد تویی تا پای جانم این جاده‌یِ پر پیچ و خم را دوست دارم نامت دلیلِ آشکار معجزات است بر نام تو حتّیٰ قسم را دوست دارم آقا به گیسویت قسم، از عمقِ جانم جان دادنِ زیرِ علم را دوست دارم در بیت آخر یک صِله می خواهم ارباب گرمایِ آغوشِ حــــــــرم را دوست دارم ✍
روز در مشت شب گرفتار است رحم خوابیده، ظلم بیدار است کوفه دین را فروخته، عوضش سکه‌ی جهل را خریدار است غیرت، این روز‌ها ندارد رگ معرفت مدتی‌ست بیمار است آسمانِ بخیلِ بی باران لشکر شمر را هوادار است مثل سربازهای دور و برت زخم بر پیکر تو بسیار است خنجر از چه چنین غضب دارد؟ مگر از حنجرت طلبکار است؟ هر کسی آمده پی چیزی قتلگاه است یا که بازار است؟ چشم‌های تو تار می‌بینند اشک‌های رباب اگر تار است مادرت آمده‌ست دیدارت بین مقتل چه جای دیدار است؟ آه از ضربه‌ی دوازدهم نکند تازه اول کار است؟! ✍
حیدر رسیده بود، پیمبر رسیده بود همراه این دو، سوره‌ی کوثر رسیده بود خواهر دوید سمت برادر ولی دریغ آن لحظه‌ای رسید که لشکر رسیده بود از خاتم حسین، تعاریف بی شمار به گوش ساربان ستمگر رسیده بود کار عصا و نیزه و شمشیر شد تمام نوبت به شمر و سینه و خنجر رسیده بود خنجر نمی‌برید گلوی حسین را به بوسه‌گاه حضرت مادر رسیده بود حق داشت زینبی که به صبرش ملقب است با قتل صبر، صبرش اگر سر رسیده بود هنگام ظهر کشتن آقا شروع شد اما غروب، کار به آخر رسیده بود ✍
سلام فلسفۀ چشم‌های بارانی! سلام آبروی سجده‌های طولانی.. بیا که ما همه چشم از گناه می‌پوشیم چرا تو این همه از خلق رو بپوشانی؟ چقدر بر سر بازارها قدم زده‌ای که یک معامله سر گیرد از مسلمانی چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را و یادی از تو نکردیم در فراوانی قرار بود بسازیم خانۀ دل را چه شد که ساخته شد خانه‌های اعیانی؟ چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست چه ندبه‌ها که نشد موجب پشیمانی اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال و ما چقدر گرفتیم بی‌تو مهمانی.. چقدر در پی ما گشته‌ای چراغ به دست میان همهمۀ کوچۀ چراغانی نه روضه‌های محرم تو را تسلا داد نه شاد کرد تو را جشن‌های شعبانی خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی.. بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن همیشه می‌رسی از تشنگی به حیرانی فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز درون گودی مقتل نماز می‌خوانی.. ✍
مگر به جز تو تمنای دیگری هم هست؟ مگر به سینه تقاضای دیگری هم هست؟ برای در زدنِ این گدا به خانه‌ی تو به غیر سینه مگر جای دیگری هم هست؟ ز مدحت ای همه جان! خسته کی شوم؟ آیا به دلنوازی‌ات آوای دیگری هم هست؟ به غیر صحن و سرا و ورودیِ حرمت مگر که جنت الاعلای دیگری هم هست؟ برای من که دمادم دمت مرا جان داد مگر به جز تو مسیحای دیگری هم هست؟ به بارگاه تو نوکر زیاد هست ولی برای من مگر آقای دیگری هم هست؟ برای روضه اگر تنگمان شود دنیا هزار شکر که دنیای دیگری هم هست به خون سرخ نوشتند نامه یارانت به غیر خون مگر امضای دیگری هم هست؟ ** در آن شلوغی گودال، مادرت می‌گفت نزن مگر به تنش جای دیگری هم هست ✍
پایین قتلگاه اگر شمر آب خورد بالای قتلگاه سنان هم شراب خورد بودند دیو و دد همه سیراب و یک غریب از فرط تشنگی چقدر پیچ و تاب خورد آبی نخورد بر لب خشکش چهار روز اما سه روز بر بدنش آفتاب خورد گرچه به جان حنجرش افتاد خنجری قتلش ولی ز قتل علی اکبر آب خورد تکیه به نیزه‌ای زد و هل من معین که گفت یک سنگ بی هوا به سرش در جواب خورد بیرون کشید از کمر خود سه شعبه را از بس به روی سینه‌ی او با شتاب خورد اسلام را شیوخ مسلمان نما زدند از پیرها عصا سرِ کسب ثواب خورد غیر از هزار و نه صد و پنجاه زخم تیغ زخم زبان ز کوفی خانه‌خراب خورد خون گریه کرد بر سر نیزه سر حسین هر جا که سنگ بر سر و روی رباب خورد سروده گروه ادبی
دم زد از حق و ناروا کشتند از وفا گفت و از جفا کشتند دعوت از کوفه بود و مهمان را قبل کوفه به نینوا کشتند هرکس آمد پی نصیحت‌شان یا به سنگش زدند یا کشتند خنجر از پشت خوردنش درد است طبق تاریخ از قفا کشتند آه از ازدحام رعیت‌ها شاه را زیر دست و پا کشتند با وضو، بلکه قربة لله تا که راضی شود خدا کشتند هرکسی هرچه کرد گفت آن روز مزد می‌خواست، با ریا کشتند گاه با تیر و نیزه و شمشیر گاه با طعن و ناسزا کشتند حوصله خرج شد برای علی اکبرش را هجا هجا کشتند داغ عباس کار خود را کرد کودکش را دگر چرا کشتند؟ از سر ظهر تا غروب آن روز ذره ذره حسین را کشتند علقمه…پشت خیمه…در گودال پس نه یک‌ بار، بارها کشتند ✍
هرکسی که خویشتن را مستمندش می‌کند گر زمین خورده‌ست آقایم بلندش می‌کند تلخ کامی‌های دنیا را چو قندش می‌کند از جهان آزاد و بر این خانه بندش می‌کند خوشبحال آنکه جزء سائلان این در است خوشبحال آنکه از این سفره برکت می‌برد بُخل هم از این کرمخانه سخاوت می‌برد هرکسی که آمده از سفره راحت می‌برد شاه اینجا هدیه‌ها را سوی رعیت می‌برد این سخاوتمندی از ارثیه‌های مادر است بد به حال آنکه در قلبش محبت نیست نیست بین او با صاحبِ خانه رفاقت نیست نیست کار دنیا راحت و عقبا که راحت نیست نیست با حسین بن علی ترس از قیامت نیست نیست صبح محشر کار دست بچه‌های حیدر است هرکه پرسد اعتبارت را، بگو داده حسین خوشبحال آنکه عشقش را به او داده حسین خوب و بد درهم خریده، آبرو داده حسین جان به قربانش که فرصت به عدو داده حسین گر نباشد او خدا، قطعا خدا را مظهر است یک شد و قلب همه دنیا گرفت هر ملک یک گوشه از شش گوشه‌اش مأوا گرفت روضه با حال عجیبی در حریمش پا گرفت قلب عالم سوخت تا این نغمه را زهرا گرفت اهل عالم! این حسین من غریب مادر است خواهرش از روی تل، شاه شهیدان را که دید ناله‌های آب آب شاه عطشان را که دید رد نعل اسب‌ها بر جسم عریان را که دید چکمه‌های شمر بر آن جسم بی جان را که دید گفت: شرمت باد که او زینت پیغمبر است آسمان نیلی شد و مهتاب می‌ریزد زمین مثل تسبیحی که در محراب می‌ریزد زمین آیه آیه پیکر ارباب می‌ریزد زمین نانجیبی پیش چشمش آب می‌ریزد زمین طعنه و زخم زبان، از زخم پیکر بدتر است یکنفر عمامه، یک تن پیرُهن را می‌کشید آن طرف‌تر یک نفر خلخال زن را می‌کشید یک نفر با زورِ نیزه، هی بدن را می‌کشید نانجیبی گیسوی ارباب من را می‌کشید این وسط هم ساربان در فکر یک انگشتر است پاره پاره پیکر بی جان به روی خاک ریخت آیه آیه سوره‌ی قرآن به روی خاک ریخت کفر زد با خنجر و ایمان به روی خاک ریخت هی سنان زد با سنان، دندان به روی خاک ریخت شاه زیر نیزه‌ها چشمش به سمت خواهر است وای ده تا اسب حالا وارد گودال شد با چهل تا نعل، جسم پور حیدر چال شد وای زینب، وقت غارت کردن اموال شد زینبش بر سرزنان بالای تل بی حال شد روضه‌خوان بس کن که قلب مادر او مضطر است ✍
برای روضه نشستیم و روضهخوان آمد صدا گرفته و غمگین و ناتوان آمد نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان سلام حضرت لب تشنه روضه‌خوان آمد سلام حضرت شیب الخضیب، مقتل‌ها نوشته‌اند چه بر روزگارتان آمد نوشته‌اند مقاتل که ظهر روز دهم چه روضه‌ها که از این داغ بر زبان آمد سه سیب را، سه هدف را، سه تیر کافی بود سه بار حرمله هربار با کمان آمد نوشته‌اند که شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد نوشته‌اند مقاتل که عصر عاشورا بلند مرتبه‌ای خسته، نیمه جان آمد بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی بریده باد زبانم ولی سنان آمد بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی به قصد حنجره‌ات شمر همچنان آمد بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی میان هروله زینب دوان دوان آمد یکی به دشنه تو را زد، یکی به نیزه؛ ولی یکی به قصد تبرک عصازنان آمد هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک رسید خولی و در دشت بوی نان آمد برای بردن انگشتر غنیمتی‌ات همین که غائله خوابید، ساربان آمد ✍
می‌خوانم از مقتل این روضه‌ها گر بازتر گردد خطر دارد سخت است و می‌خوانم اینک تمام خیمه، قلبی شعله‌ور دارد یک مرد می‌باید این روضه‌های داغ را از خاک بردارد از اوّلِ این راه انگشترت را ساربان زیر نظر دارد گرمای این صحرا خیلی برای طفل شش ماهه ضرر دارد ذکر مصیبت شد دارد لهوفت ناله‌ها سر می‌دهد، من هم آنجا که می‌گویند افتاد روی خاک، عباس تو با پرچم آنجا که می‌گویند در علقمه شد قدت از بار مصیبت خم آنجا که می‌گویند مرگا به من، باید بمیرم پای این ماتم مرگا به من وقتی هی زینب تو معجرش را می‌کند محکم حتما خبرهایی‌ست اینجای مقتل‌ها زبان شعر هم لال است ای ذوالجناح آرام! باید بگویی خونِ که بر روی این یال است حتماً خبرهایی‌ست زینب میان خیمه خیلی ناخوش احوال است بیرون زد از خیمه اینجای روضه شمر دیگر بین گودال است دردش مرا هم کشت آنکس که انگشتر ربوده فکر خلخال است دارد خبر را اسب با نعل خونی می‌برد کوفه…چه خوشحال است! ✍
شب جمعه به دل هوا دارم در سرم شور کربلا دارم شب جمعه دوباره پَر بزنم در خیالم به دوست سر بزنم گوشه‌ی قتلگاه می‌آیم با دَمِ آه آه می‌آیم مادرش آمده‌ست می‌دانم روضه‌ی "یابُنَیَّ" می‌خوانم دو سه خط روضه، هر که هر جا رفت دل من پا به پای زهرا رفت (تا كه او بيشتر نفس مي‌زد بيشتر مي‌زدند زينب را) (تيغشان مانده بود در گودال با سپر مي‌زدند زينب را) شب جمعه‌ست روضه‌خوان زهراست مجلسی گوشه‌ی حرم بر پاست یکی از گودی زمین می‌خواند یک نفر روضه این‌چنین می‌خواند (لب گودال خواهر افتاده ته گودال مادر افتاده) (آن طرف‌تر برادری تنها بین یک مشت خنجر افتاده) (عزت آب و آبروی حرم زیر یک چکمه بی سر افتاده) شب جمعه‌ست مبتلا شده‌ایم باز مهمان کربلا شده‌ایم رو به سمت حرم بایست به او السلام علی الحسین بگو ✍ حجت‌الاسلام
سکوتم را بیا بشکن کمک کن تا صدا باشم نمی‌خواهم که ساکت در میان روضه‌ها باشم نمی‌خواهم که ساکت در شلوغی ته گودال کنار پیکری بی سر تماشاگرنما باشم یکی در خون خود غرق و یکی بی سر به روی خاک چگونه می‌توانم من صدای این دو تا باشم خدایا روز عاشوراست خدایا آسمان تنهاست خدایا من در این توفان نمی‌دانم کجا باشم یکی می‌گوید از «فردا» یکی دیگر: «همین امروز»! کجایی عقل بیچاره که بی چون و چرا باشم خلاف عادت مردم که از غم‌ها گریزانند من از این غم نمی‌خواهم که یک لحظه جدا باشم اگر تنها در این دنیا صدا می‌ماند از ما پس چه بهتر که صدای حق صدای کربلا باشم ✍
تضمینی از شعر جناب مقبل کاشانی زوال ظهر، تن خسته و لب عطشان بدون لشگر و یار و بدون پشتیبان میان حلقۀ خولیّ و شمر و زجر و سنان " روایت است که چون تنگ شد بر او میدان فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان  " نه آل فاطمه عادت به این جسارت داشت نه شیرخواره به گهواره خواب راحت داشت نه پای دخترکانش به خار عادت داشت " نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت " نه بود دست علمدار تا کند امداد نه حُرّ و عابس و مسلم برای استمداد نه اکبریّ و نه قاسم، ز بی کسی فریاد " کشید پا ز رکاب آن خلاصۀ ایجاد به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد " همین که خیمۀ عباس بی ستون گردید دو چشم اهل حرم رنگِ اشک و خون گردید به گریه زینبش از خیمه‌ها برون گردید " هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید " هزار و یک ورق از مصحف مبین افتاد عزیز فاطمه بی یار و بی معین افتاد غروبِ حادثه بر خاک با جبین افتاد " بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد " ✍
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بند 1⃣ ساربون / اومده گودال خواهرت / داره می‌بینه چشمای / تو چقد تاره سینه ی/ تو چه سنگینه می زنن / تو رو با نیزه پیکرت / دیگه بی حاله از تنت / یه چیزی برده هر کسی / توی گوداله (سیدی ابی عبدالله) بند 2⃣ نیزه‌ها / که میان پایین نفست / نمیاد بالا سر تو / به روی نیزه پیکرت / میون صحرا پاشو که / علم افتاده حرمت / شده آواره تو بگو / چه کنه زینب با غم / گلوی پاره (سیدی ابی عبدالله) بند 3⃣ مرکبا / رسیدن از راه تنتو / به زمین دوختن می‌دیدی / از توی گودال خیمه‌هات / چجوری سوختن نکنه / توی این صحرا بسوزه / چادرِ زینب پاشو که / پیش جسم تو کعب نی / نخوره زینب (سیدی ابی عبدالله) ✍
وقتی که ارباب از عطش می‌رفت از حال از دور زینب دید، شمر آمد به گودال چشم پلیدش را درشت و ریز می‌کرد ای کاش قاتل خنجرش را تیز می‌کرد با پنجه‌های شمر، موی سر به هم ریخت اعصاب او را کُندی خنجر به هم ریخت با تیزی چکمه به اطراف تنش زد بالای ده ضربه فقط بر گردنش زد ای کاش روی سینه‌اش با پا نمی‌رفت با زانویش بر گردن آقا نمی‌رفت هی مشت بر روی گُلی پژمرده می‌خورد هی ضربه بر آن حلقِ نیزه خورده می‌خورد بدجور دنیا را به کامش زهر کردند نامردها ارباب ما را نحر کردند او را به آه غربتش وابسته کردند آقای ما را بین مقتل خسته کردند لب‌های خشکش، عطر باران دعا داشت آنجا فقط دلواپسی خیمه را داشت خیلی جسارت، شمر بر ارباب‌مان کرد با چکمه پشتش را به سمت آسمان کرد با نیزه و خورجین دوباره سر به هم ریخت ما را صدای ناله‌ی مادر به هم ریخت ✍