eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
12.6هزار دنبال‌کننده
17 عکس
23 ویدیو
91 فایل
گلچین تخصصی اشعارونواهای مذهبی،روضه،نوحه وگریزوآموزش (ختم خوانی )باحضورمادحین وشعرای آئینی راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
id_@mola113.mp3
2.96M
🕯🥀🍂 🥀 ❇️ نوآهنگ| گهواره 🌴 جای‌ِ بَغل‌ رُباب‌ 🕯 بِبین‌ کُجایی 🌴 قَندِ عَسل‌ِ رُباب‌ 🕯 رو‌ نِیزه‌ِهایی 🎙حاج امیر کرمانشاهی اللّهُمَ اَرزُقنـٰا فِی اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن وَ فِی اَلْاٰخِرَۃ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن ▪️ ▪️ ▪️ علیه‌السلام 🥀 🕯🥀🍂
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ▪️بچه رو روی دست گرفته ابی عبدالله،ان لم ترحمونی،به من رحم  نمی کنید، فارحموا هذا الطفل،به این بچه رحم کنید.. إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً،باید معنی کنم،معنی کنم بعد دادت در بیاد، گفت:ماهی رو از آب بیرون می ندازید،تا اون موقعی که جون داره،خودش رو هی از رو زمین بلند میکنه،بالا و پایین خودش رو میندازه،دیگه جونی براش نمی مونه،این لب هاش رو بهم می زنه،عرب این لحظه رو می گه تلظی، 🔸ابی عبدالله نشون داد بچه رو،سر رو شونه می افتاد،فرمود:ببینید داره تلظی میکنه،یعنی اگه آبم بهش برسونید شاید جون بده، بعضی از پیر مردهای سپاه،گفتند:حسین راست میگه،ما که با بچه جنگ نداریم،ابی عبدالله ،علی اصغر رو آورد تو دل میدون،لباس پیغمبر رو پوشید،برا چی آقا اومد،اولاً منت نون کشیدن بده،منت آب کشیدن بد نیست،دوماً ابی عبدالله تا لحظه ی آخر،داره اینها رو هدایت میکنه،منت هدایت داره میکشه،نکنه اینها بیچاره برن تو جهنم،امامه دلش میسوزه،لذا بین لشکر،خیلی ها از پیرمردها بلند شدن گفتند:راست میگه حسین،بچه رو بگیرید سیراب کنید. 🔹ابن سعد ملعون،دید وضع سپاه داره بهم می ریزه،یه نگاه به حرمله نانجیب کرد،امتحانش رو پس داده،او چشم اباالفضلم هدف گرفته،گفت:چرا جوابش رو نمیدی، ▪️نانجیب گفت:بابارو نشونه بگیرم یا بچه رو،گفت:مگه سفیدی زیر گلوی علی رو نمی بینی،هنوز حرف های حسین تموم نشده،یه وقت دید علی داره بال بال می زنه.. 😭 حالا دیگه حرف آقا عوض شد،تا حالا داشت با علی حرف می زد،حرف عوض شد،گفت: برایم مرثیه می خواندی ای تیر به دستم کودکم خواباندی ای تیر تمام تارهای صوتی اش را به هم پیچاندی و سوزاندی ای تیر گفت: گلویت سرخ و زیر و بم ندارد چنان زخمی زده مرهم ندارد بمیری حرمله با چشم دیدم که تیر تو ز نیزه کم ندارد ز داغت تیر هم گریان شده ای وای نفس در سینه ات سوزان شده ای وای خدا را شکر دستم زیر سر بود سرت از پوست آویزان شد ای وای ز چشمت رفت کم کم سو بمیرم چکد خون از سر کیسو بمیرم خدا رحمی کند مادر نبیند سرت یک سو،تنت یک سو بمیرم ▪️امشب کسی نباشه چشمش گریان نباشه برا علی،گفت:سنگ دل ترین رو آورد بیرون مختار،گفت:جایی شد دل تو هم بسوزه بحال حسین،گفت:یک جا،همه جا هلهله می کردم،کف می زدم،خوشحال بودم،یه جا دل من سوخت،دیدم حسین بچه رو زیر عبا گرفت،بین میدون متحیر بود.. 😭 نمی دونست کجا بره،یه قدم می رفت سمت خیمه ها باز برمی گشت،گفت:خلاصه چیکار کرد ابی عبدالله رفت سمت خیمه ها، گفت:نه امیر،دیدم اومد پشت خیمه ها نشست روی خاک ها،با غلاف شمشیر یه قبر کوچولویی کند. پدر با کودکی پرپر نشسته به روی خاک ها مادر نشسته رباب این را فقط تکرار می کرد سه شعبه دارد و تا پر نشسته یه منظره ای مادر دیده،می گفت: عطش گرد پر و بال تو می گشت غریبی پای اقبال تو می گشت به پشت خیمه ها ای وای دیدم کسی با نیزه دنبال تو می گشت لالایی اصغرم،لایی لالایی ▪️امشب خانم ها بیشتر باید گریه کنند،ای کاش بچه ها رو امشب بغل مادرها ندن،بابا ها بیرون نگه دارن،آخه شب ربابه،هی میومد کنار گهواره ی خالی،گفت: چگونه خاک بریزم به روی زیبایت که تو بخندی و من کنم تماشایت مزار کوچک تو پر شده از خونت به خواب ماهی من در میان دریایت مرا ببخش عزیزم که جای قطره ی آب به یک سه شعبه برآورده ام تقاضایت چگونه جسم تو پنهان کنم که می دانم به وقت غارتمان می کنند پیدایت کمی بخواب در این خاک تا کمی وقت است که بعد از این شود آغوش نیزه ها جایت بیا رباب که این شاید آخرین باری است که خواب می رود او با نوای لالایت اگر نشد که شود سایه سرت امروز به روی نیزه شود سایه سار فردایت آاای حسین …😭