eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
10.7هزار دنبال‌کننده
38 عکس
47 ویدیو
80 فایل
گلچین تخصصی اشعارونواهای مذهبی،روضه،نوحه وگریزوآموزش (ختم خوانی )باحضورمادحین وشعرای آئینی راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
چند 🔸️پیش از این‌ها | ناگهان دیدم که پایم آن سوی آفاق بود جایتان خالی! جهان سرشار از اشراق بود دیدم آدم را خجالت می‌چکید از چهره‌اش اشک‌های او ولی از هرم نامی، داغ بود دست ابراهیم می‌لرزید! حیرت می‌وزید! ساره هم آن روزها آبستن اسحاق بود یک افق نزدیک‌تر رفتم  "و واعدنا" شکفت خون دل می‌خورد موسی و پی میثاق بود پرس‌و‌‌جو کردم ز عیسی؛ زاهدی در شام گفت: با حواریون به سیر انفس و آفاق بود پیش از این ها مردی اما در رکوعی بی‌ریا آسمان را گرم خاتم‌بخشی و انفاق بود   🔸️نامِ خداوندِ علی | وقت تنگ است ای خماران! جام را پیدا کنید زودتر آن باده‌ی گلفام را پیدا کنید تلک الایامی که می‌گویند می آید ز راه قرن‌ها گمگشته؛ آن ایام را پیدا کنید گفته‌اند از اسم اعظم بی‌نشان‌تر نامی است آشنا چون نام حق؛ آن نام را پیدا کنید گفته‌اند آن نام را نام خداوندِ ‌علی است نکته‌سنجان جنون! ایهام را پیدا کنید از ابوطالب بپرسید آسمان سمت کجاست؟ در میان چشم او اسلام را پیدا کنید   🔸️آبِ پاکی | لحظه‌ها ابرند؛ بارانِ خبرها حاکی است: آن چه روی دست دنیا مانده آبِ پاکی است فیض آماده است؛ ای دل! محو بسم الله شو از تصورها رها باش! این شهود ادراکی است  گوییا دست خدا از آستین بیرون زده از همین قنداقه‌ای که هدیه‌ای افلاکی است  خواستم تا آسمان درک او پر وا کنم دیدم این تن بیش از آنی که بدانم خاکی است  از چه وا مانده دهان کعبه و حیرت زده است؟ از چه این خانه خدایا گرم سینه‌چاکی است؟ 🔸️از خدابرگشته‌ها | رفتم آن سوتر؛ سوی از ربنا برگشته‌ها سوی از راه حق از راه وفا برگشته‌ها می رسید از آسمان بانگی خدایی در اُحد: "از کجا برگشته‌اید ای از خدابرگشته‌ها؟" مرز کفر و دین همین باریکه بود و رد شدید امتحان این بود ای از ناکجا برگشته‌ها! عاقبت اسلام را نشناختید و باختید لایق نفرین شُدید، ای از دعا برگشته‌ها آه‌تان را آه‌تان را کوه پاسخ می‌دهد از احد تنها صدا تنها صدا برگشته! ها! 🔸️تقویم هجری | ناگهان دیدم که جانم در جنون غوطه‌ور است چشم من افتاد بر مردی که بین بستر است گاه خواب یک نفر سرچشمه‌ی بیداری است گاه خواب یک نفر رکعت به رکعت باور است ای خوشا آن مرد که آرام اینجا خفته است ای خوشا آن خواب که از هر نمازی بهتر است ای خوشا آن خواب که تقویم هجری را گشود ای خوشا آن مرد که آرامش پیغمبر است کار را باید به اهل آن سپرد؛ آری به مرد مرد؛ آری مرد؛ اما مرد تنها حیدر است 🔸️تبریک‌ها | چشم واکردم‌ ببینم آخرین دیدار را  آخرین تصویرها از آخرین هشدار را با جهاز اشتران دیدم که منبر ساختند تا بفرماید نبی روشن‌ترین انذار را با همین چشمان خود دیدم میان جمعیت آن همه تبریک‌های از سر اجبار را سردرآوردم نمی دانم چرا بعد از غدیر از میان شعله‌ها؛ دیدم در و دیوار را بارالها این چه ننگی بود بر دامان دین؟ کیست این کرده است روشن آتش انکار را؟ در میان کوچه‌ها حرمت نگه می‌داشتند  کاشکی نامردمان آن چشم مردم‌دار را 🔸️خط به خط فاطمه | چاه ماند و دردهایی بی‌نهایت از علی نخل‌ها راویِ عمری رنج و حسرت از علی گوشه ای آن سوی نخلستان غم‌های خود است او فراری از حکومت؟ نه! حکومت از علی هیچ چیز از اعتبارش کم نکرد ای روزگار نه غم تنها شدن، نه درد غربت از علی این چنین که شعله را سمت عقیل آورده است تا ابد شرمند خواهد شد عدالت از علی شاه یعنی او که با ایتام هم بازی شده درس ها باید بگیری ای سیاست! از علی خط به خط از فاطمه از فاطمه سرشار بود نقل کرده هر کسی هرچه روایت از علی   شاعر: 🎤⚡🎤⚡🎤⚡🎤 👈دعوتیدبه‌:کانال نوای ذاکرین 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 ایتا👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
🔹چهل بهار🔹 بایست آنچنان که تا به حال ایستاده‌ای که در کمال شوکت و جلال ایستاده‌ای به استعاره تن نمی‌دهد صلابتت که تو فقط شبیه خویش، بی‌مثال ایستاده‌ای چه با شکوه ایستادنی‌ست ایستادنت! که در هجوم زخم، بی‌ملال ایستاده‌ای! ذلیل مردگان چه خواب‌های نحس و شوم که... برای تو... ولی تو لا یزال ایستاده‌ای! ز پا نشستنت خیال خام هر مُعَبّری‌ست چرا که تو فراتر از خیال ایستاده‌ای همیشه تکیه کرده‌ای به تیغ غیرتت وطن! که سال‌های سال در جدال ایستاده‌ای و ایستاده‌ای و استوار ایستاده‌ایم میان صحنه‌ایم و پای کار ایستاده‌ایم وطن! اگر مقابلت جهان بایستد چه باک! به خون خود قسم که جان‌نثار ایستاده‌ایم که هر چه می‌کشیم از کنار ایستاده‌هاست و گرنه ما که بر سر قرار ایستاده‌ایم گذاشتیم زیر پا غرور غرب و شرق را که روی قله‌های اقتدار ایستاده‌ایم شکوفه باری‌ات دوانده ریشه در رگان ما به کوری خزان، چهل بهار ایستاده‌ایم که صبح دولتت هنوز مانده جلوه کردنش به شوق دیدنش به انتظار ایستاده‌ایم 📝 🇮🇷🎤🇮🇷🎤🇮🇷🎤🇮🇷 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 👈دعوتیدبه‌:👇 ایتا👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
🔹چهل بهار🔹 بایست آنچنان که تا به حال ایستاده‌ای که در کمال شوکت و جلال ایستاده‌ای به استعاره تن نمی‌دهد صلابتت که تو فقط شبیه خویش، بی‌مثال ایستاده‌ای چه با شکوه ایستادنی‌ست ایستادنت! که در هجوم زخم، بی‌ملال ایستاده‌ای! ذلیل مردگان چه خواب‌های نحس و شوم که... برای تو... ولی تو لا یزال ایستاده‌ای! ز پا نشستنت خیال خام هر مُعَبّری‌ست چرا که تو فراتر از خیال ایستاده‌ای همیشه تکیه کرده‌ای به تیغ غیرتت وطن! که سال‌های سال در جدال ایستاده‌ای و ایستاده‌ای و استوار ایستاده‌ایم میان صحنه‌ایم و پای کار ایستاده‌ایم وطن! اگر مقابلت جهان بایستد چه باک! به خون خود قسم که جان‌نثار ایستاده‌ایم که هر چه می‌کشیم از کنار ایستاده‌هاست و گرنه ما که بر سر قرار ایستاده‌ایم گذاشتیم زیر پا غرور غرب و شرق را که روی قله‌های اقتدار ایستاده‌ایم شکوفه باری‌ات دوانده ریشه در رگان ما به کوری خزان، چهل بهار ایستاده‌ایم که صبح دولتت هنوز مانده جلوه کردنش به شوق دیدنش به انتظار ایستاده‌ایم 📝 به روزباشیدبااین کانال👇 ══✼🍃🌹🍃✼══ ⤵️⤵️ 🇮🇷🎤🇮🇷🎤🇮🇷🎤🇮🇷 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 👈دعوتیدبه‌:👇 ایتا👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
علیه‌السلام 🔹لا فتی الّا علی🔹 «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد 📝 ‍‍‍┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز ؛ ؛ «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد ✍
....: «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد ‍‍‍┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
دخیلِ پنجه‌هایِ پنجره‌فولادِ سلطانم خراباتی و ویرانم ولی آبادِ سلطانم دلم مثل کبوتر می‌زند پر در هوایِ او خدا را شکر جَلدِ صحنِ گوهرشادِ سلطانم دوباره از نفس افتاده‌ام آری زمین خوردم دوباره بی‌قرارِ لحظه‌یِ اِمدادِ سلطانم بهشتم.... سرنوشتم.... آسمانی کن سرشتم را غلامِ خانه‌زادِ خانه‌یِ اَجدادِ سلطانم دلم پُر... دستِ من خالی.... عجب حالی و آمالی حرم لازم شدم بیچاره‌ام که یادِ سلطانم دخیلِ پنجره‌فولادِ دربارم باذن‌الله قرارِ نوکرانِ شاهِ عالم صحنِ ثارالله کشیده عشقِتان این عاشقان را این‌طرف این‌سو تکان دادی جهانی با تکانِ آن کمان‌ابرو به این بالا و پائین بردنِ اَبرویتان سوگند ندارد زندگی بی‌گفتن از عشقِ تو رنگ و بو شبی در خواب دیدم خادمِ صحن شما هستم غبارِ صحنتان را می‌زدم من با مژه جارو همین که تشنه‌ام شد آبِ سقّاخانه نوشیدم سلامی بر حسینِ تشنه دادم تا که یک بانو.... به سلطان رو بِیندازد که ناقابل شود قابل که باشد ضامنم در هر دو دنیا ضامن‌آهو پریدم از همان خواب و به این رویا دلم خوش بود چشیدم لطفتان را بر روی لبهامْ  چاوُش بود بخوان چاوُش بخوان مثلِ قدیمی‌ها دل شیدا رسیده بر مشامَم عطر و بویِ کربلا اینجا مبادا جابمانی کاروان‌ها راه افتادند گروهی حاجیانند و گروهی کربلایی‌ها بخوان جامانده از این کاروان‌ها و به دست‌آوَر برای دیدنِ معشوق و عشقَت قلبِ سلطان را رضا حجِّ فقیران است و اُمّیدِ تهی‌دستان اگر امضا کند تعبیر خواهد شد همین رویا ضریحی را بغل می‌گیرم و با شوق می‌بارم سلامی می‌دهم جایِ رئوفِ کشور دلها عجب رویای شیرینی دلِ تنگم مسافر شد دوباره این غلامَت یارضایی گفت و زائر شد بِاِذن‌ِالله می‌خوانم به عشقِ شاه می‌خوانم به عشقِ هر که جامانده میانِ راه می‌خوانم دلم می‌سوزد و می‌گوید از آن اربعینی که.... نجف تا کربلا گاهی می‌آیم  گاه می‌خوانم چه راحت بینِ کالِسکه گلِ دُردانه‌ام خوابید کشیدم سایه‌بانی بر سرش از ماه می‌خوانم همین که تشنه شد مردِ عرب آبِ خنک آورد لبِ او تر شده مضطر شدم با آه می‌خوانم وَ این دستورِ سلطان است " فَابک‌ِلِلحسین" آری کفن دارد.... نَه.... پیراهن.... نَه.... بسم‌الله.... می‌خوانم حسینِ تشنه می‌زد دست‌وپا  دیدند و خندیدند عوالِمْ  ندبه‌خوانْ  رگهایِ پاره‌پاره بوسیدند ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
علیه‌السلام علیهاالسلام 🔹غم عشق🔹 الا ای سرّ نی در نینوایت سرت نازم، به سر دارم هوایت گلاب گریه‌ام در ساغر چشم گرفته رنگ و بوی کربلایت جدایی بین ما افتاد و هرگز نیفتادم چو اشک از چشم‌هایت در ایام جدایی در همه حال به دادم می‌رسد دستِ دعایت بلاگردان عالم! رو مگردان از این عاشق‌ترین درد آشنایت به دامن ریختم یک بوستان گل ز اشک دیده دارم رونمایت بیا بنشین و بنشان آتش دل دلم چون غنچه تنگ است از برایت «عزیزم کاسۀ چشمم سرایت میون هر دو چشمم جای پایت از آن ‏ترسم که غافل پا نهی باز نشیند خار مژگانم به پایت» من ای گل! نکهت از بوی تو دارم شمیم از گلشن روی تو دارم... حضور قلب بر سجادۀ عشق ز محراب دو ابروی تو دارم من از بین تمام دیدنی‌ها هوای دیدن روی تو دارم به خوابم آمدی ای بخت بیدار که دیدم سر به زانوی تو دارم گل آتش کجا بودی که حیرت من از خاکستر موی تو دارم بیابان گردم و چون مرغ یاحق تمام شب هیاهوی تو دارم «به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم به دل مهر مَهِ روی تو دارم مه من، کعبۀ من قبلۀ من تویی هر سو، نظر سوی تو دارم» تو که از هر دو عالم دل ربودی کجا بودی که پیش ما نبودی تو در جمع شهیدان خدایی یگانه شاهد بزم شهودی به سودای وصالت زنده ماندیم به اُمّیدِ سلامی و درودی ببوسم روی ماهت را که امشب ز پشت ابر غیبت رخ نمودی تو با یک جلوه و با یک تبسّم دَر جنّت به روی ما گشودی مپرس از نوگل پژمردۀ خود چرا نیلوفری رنگ و کبودی به شکر دیدن صبح جمالت بخوانم در دل شب‌ها سرودی «اگر دردم یکی بودی چه بودی اگر غم اندکی بودی چه بودی به بالینم طبیبی یا حبیبی از این دو، گر یکی بودی چه بودی»... به جز روی تو رؤیایی ندارم به جز نام تو نجوایی ندارم به جز گلگشت بستان خیالت سر سیر و تماشایی ندارم بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان که من از شعله پروایی ندارم بیابان گردم و اندوهم این است که پای راه پیمایی ندارم مرا اعجاز عشقت روح بخشید به غیر از تو مسیحایی ندارم یک امشب تا سحر مهمان ما باش که من امّید فردایی ندارم «به سر غیر از تو سودایی ندارم به دل جز تو تمنّایی ندارم خدا داند که در بازار عشقت به جز جان هیچ کالایی ندارم»... 📝 ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان 👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 👇 https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
🔹صبح محشر🔹 مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن شب بلندی می‌کند از وحشت رسوا شدن آفتاب از خانه‌اش بیرون نمی‌آید چرا؟ شرم دارد گوییا از این چنین فردا شدن با حسین این چند ساعت ره‌سپردن ساده نیست جرئتی می‌خواهد آخر، روز عاشورا شدن چشمه‌هایی از دل شب گرم جوش و پویش‌اند چند منزل راه مانده تا خود دریا شدن در دل تاریخ سرّی بود از عهد قدیم در چنین روزی قراری داشت تا افشا شدن :: الغرض آنان که این صبح مشجر دیده‌‌اند صحنۀ روز قیامت را مصور دیده‌‌اند دشت گویا شب نخوابیده‌ست و در کابوس تلخ هرچه سنگ و چوب، خواب صبح محشر دیده‌اند دشمنان چون برگ لرزانند بر شاخ درخت چون‌که در یک جنگ، هفتاد و دو لشکر دیده‌اند یک طرف عباس در رزم است و در سمتی حسین وای بر قومی که در یک صف، دو حیدر دیده‌اند ظهر عاشورا به چشم خود همه اهل حرم برگ قرآن در میان دشت پرپر دیده‌اند ساکن دیر بحیرا کو که امشب راهبان در سر خونین علامات پیمبر دیده‌اند 📝 ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
تقدیم به کودکان مظلوم غزه و همدردی با مردم فلسطین به یاد کودکان غزه باید، غزل‌ها را پریشان‌تر بخوانیم شکوه ردپای سرخ‌شان را، میان خون و خاکستر بخوانیم تمام شهر را آواره دیدیم، چه‌قدر آن‌جا تن صدپاره دیدیم همین تصویرها باعث شد امروز، شهیدان را گل پرپر بخوانیم بیا از پیکر در خون تپیده، بیا از نخل‌های سربریده بیا از دست، از انگشت، از چشم، بیا از پا، بیا از سر بخوانیم بیا از خاطرات دختری که، از اندوه غروب آخرى که از آشوب نگاه آن سری که، جدا گردیده از پیکر بخوانیم کمی از اشک‌های چشم مردم، کمی از روضه‌های پرتألم کمی از روضه‌های روز هفتم، کمی هم از علی‌اصغر بخوانیم پریشان فلسطینم همیشه، به اسرائیل بدبینم همیشه نمانده چاره‌ای جز این که هر شب، فقط از غربت مادر بخوانیم ##### کدامین چشم ناپاک است یارب، که دائم در پی این سرزمین است چه عصیانی‌ست در حال شکفتن، که شیطان پشت درها در کمین است نه اسم این غزل آتش‌فشان نیست، زمین که جای قتل کودکان نیست چنین با غنچه‌ها نامهربان نیست، گمانم این همین نظم نوین است عروسک‌ها اسیر آه هستند، چه‌قدر این عمرها کوتاه هستند! ولی صبر خدا اندازه دارد؛ ولی دست خدا در آستین است عروس غوطه‌ور در حجله‌ی خون، به خون غلتیده‌ای همراه مجنون نباش این روزها دربند مضمون، همیشه درد مضمون‌آفرین است.. ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 ╚═══💠═╝
علیه‌السلام 🔹لا فتی الّا علی🔹 «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد :: «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد :: «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد 📝 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42خادم کانال ╚═══💫💎═╝