تکنیک
کلیگویی نکنید و سعی کنید از توصیفهای خاص استفاده کنید. مثلا ننویسید «خانه قدیمی و بزرگ بود و روی تپه قرار داشت.»
از این توصیف خاص و جزئی استفاده کنید: «دیوار اتاقخواب تَرَکی داشت که شبیه یک خرگوش بود.»
#جودی_دلتون
#تکنیک
#از_نوشتن
@nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
استعداد نویسندگی ندارم
اگر فکر میکنید استعداد نویسندگی نداید، شما تنها نیستید.
بزرگ ترین نویسنده ها هم در تنهایی خودشان، بارها به خود گفته اند که آن استعداد کافی را ندارند؛ اما دست از تلاش برنداشته اند.
شما بالاخره یک جا، یک روز، متوجه می شوید که می توانید بنویسید. حالا شما اسمش را بگذارید: «کشف استعداد»
مهم تر از استعداد، کسب مهارت نوشتن است که جز با تمرین، نوشتن و پشتکار، حاصل نمی شود.
و اولین قدم برای ورود به دنیای نویسندگی کسب مهارت نوشتن و آموزش هنر نویسندگی است.
برای شرکت در دوره نویسندگی «نون نوشتن» در دایرکت پیام بدهید.
مدرسه نبشتن، مجالی برای هم نشینی با واژه ها.
#آموزش_نویسندگی
#نکته_هایی_برای_نویسندگی
@nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهان توفان رنگ و دل همان مشتاق بیرنگی
چه سازد جلوه با آیینهٔ مشکلپسند ما؟!
#بیدل
@nebeshtan
شاید بیدل نتواند همچون سعدی، حافظ، مولوی و مانندِ آنها در زندگیِ عمومیِ مردمِ ما جاری باشد و هر روز دستِ دلِ آنها را بگیرد و در شادی و غم همراهیشان کند؛ اما دستِ کم برای آشنایانِ محرمِ خود آنقدر جاذبه دارد که آنان را یک عمر در بُهتی هنری غرق کند و پیدرپی شگفتیِ لذتبخشِ آنها را برانگیزد.
«بیدل و افسونِ حیرت، دکتر کاووس حسنلی، صفحهی ۱۶»
#کتاب_بخوانیم
@nebeshtan
نصيحت به نويسنده جوان، جونت دياز
من یکسالی در دانشگاه نیویورک داستاننویسی درس دادم. کار من نیست، گندهتر از دهن من است، چون بیشتر دانشجوهای من در دانشگاه نیویورک دنبال آخر ماجرا بودند. یک جور دیگر بگویم، دانشجویان من دوست نداشتند یاد بگیرند. میدانم اینطور کلی حرف زدن بیمعنی است، از حرفهای کلی متنفرم، ولی در این جلسه چارهای جز میانبر زدن نیست. منظورم از یادگرفتن، آمادگی مواجهه با هرگونه اطلاعات از هر نوع است که ممکن است شما را به کل دگرگون کند. آنچه از من میخواستند در یک جمله همین بود: به من بگو چطور بنویسم این چیزی را که میخواهم بنویسم. شبیه درسدادن به دندانپزشکها بود. مشکلی با دندانپزشکی ندارم، فقط آنطور تدریس کار من نیست، چون هنرمند بودن به نظرم هرچیزی میتواند باشد جز بستن درهای ذهنت به هر آنچه ممکن است تو را مجبور کند همهچیز را دور بریزی و از نو شروع کنی. دانشجویان من به طرز عجیبی میترسیدند وقتی بهشان چیزی میگفتم که معنایش لزوم تجدیدنظر در کل کارشان بود. یادگرفتن ربطی به کاربرد ندارد، آدم وقتی بهتر یاد میگیرد که توقع نداشته باشد دانشی که بهدست آورده برایش کاری انجام دهد. وقتی بهتر یاد میگیری که انتظار نداشته باشی دانش برایت این کار و آن کار را سر و سامان دهد. اگر قرار باشد نکتهای بگویم که به کار نویسنده جوان بیاید، بعد تجربه تدریس در دانشگاه نیویورک میگویم: سر و کله زدن با حجم عظیم ترس که در نویسنده جوان هست، ناراحتکننده است. در کلاسهای تدریس داستاننویسی، آنچه در نویسندهها دیدم نه عشق به فرم داستان بود و نه حجم جنونآمیزی از خواندهها، که سرریز میکند و آدم را به نویسندگی سوق میدهد. ترس بود. ترس از اینکه نویسنده خوبی نیستی، ترس از اینکه چیزی که مینویسی مطابق انتظارت از آب درنیاید، ترس از اینکه کار فلانی و بهمانی از تو بهتر است، ترس از اینکه از نویسندگی پولی درنمیآید، ترس از اینکه راه را اشتباه آمدهای، ترس از والدین، که مدام بچهها را تشویق میکنند به انجام کاری مشخصتر و تضمینشدهتر، ترس، ترس، ترس، این ترس بیپایان لعنتی، تا وقتی این ترس هست تو اسیرش هستی. به نظر من کل این کارگاههای ادبیات خلاق و آموزشگاههای نویسندگی علم شدهاند تا وانمود کنند که این ترس وجود ندارد و این ترس چهقدر شدید و چهقدر زیاد است. ما مدام زور میزنیم پنهانش کنیم، زور میزنیم خونسرد به نظر برسیم. اگر قرار باشد نویسنده جوانی را نصیحتی کنم، میگویم تنها راه پیشرفتن، تعیین تکلیف با این ترس است.
منشا این ترس اغلب همین است که کلا فراموش میکنی داستان را برای که مینویسی. دانشجوهای من میترسیدند، چون از یاد برده بودند کتاب را برای که مینویسند. اگر کتاب را برای نویسندههای دیگر بنویسی فاتحهات خوانده است. نویسندههای دیگر رقبای تو هستند، به نفعشان است که تو گند زده باشی. نویسندههای دیگر مو را از ماست میکشند و کتابت را له میکنند. نویسندهها اغلب اینقدر گرفتار کار خودشانند که کلا یادشان میرود در هر کتابی چهقدر عشق و امید خوابیده است، طوری دربارهاش حرف میزنند انگار گوشت تکه میکنند، انگار جای کتاب یک جفت کفش خریدهاند. بخشی از ترس دانشجویانم از این بود که به کل فراموش کرده بودند کار نویسنده نوشتن برای خواننده است نه برای نویسنده. در جهان هیچکس سخاوتمندتر، بخشندهتر، خوشفکرتر از خواننده نیست، اوست که دنبال نشانههایی در کتاب میگردد تا عاشقش شود. خواننده استاد رشته ادبیات خلاق نیست، همکار تو نیست. خواننده تنها کسی است که بیدلیل گیر نمیدهد، در واقع او تنها کسی است که قدر نقص و فقدان را میداند. در مقام نویسنده، اگر تکلیفت را با این ترس مشخص کنی، اگر بنویسی برای خوانندهها که مشتاق خواندن تو هستند، زندگی راحتتر میشود. تنها نکتهای که در کارم همیشه لحاظ میکنم این است که برای نویسندهها ننویسم. هیچ کاری از نوشتن برای نویسندهها کسالتبارتر نیست. با نویسندهها که حرف میزنی هیچوقت درباره کتابهایی که میخوانند چیزی نمیگویند، همهاش از کتابی میگویند که مینویسند. معنایش این است که فقط درباره یک کتاب میتوانند حرف بزنند. این خوانندههای لعنتی، اینها راجع بههزار جور کتاب حرف برای گفتن دارند. دوستی به من گفت: تو نویسندههای زیادی را میشناسی، اما ندیدهام با هیچ کدام معاشرت کنی. فکر کردم چرا باید بکنم؟ مشکل شخصی با نویسندهها ندارم، ولی خوانندهها به مراتب با حالترند. خوانندهها هستند که نوشتن را ممکن میکنند.
* جونت دياز برنده جايزه پوليتزر 2008براي رمان «زندگي كوتاه شگفت انگيز اسكار وائو» است
#از_نوشتن
@nebeshtan
📣 با سلام و احترام خدمت همراهان عزیز مدرسهی نبشتن، به اطلاع میرساند ظرفیت این دوره از کلاس «نون نوشتن» تکمیل شد.
ان شاءالله در دورههای آتی در خدمت باقی دوستان علاقهمند خواهیم بود.
با تشکر
پشتیبان کارگاههای مدرسه نبشتن 🌱
@nebeshtan
محبوبِ آذریِ من!
اخمهایت را باز کن! تا آن زمان که زندهایم، خوشبختی نیز -مانند آب و مهتاب- نمیتواند دروغ باشد.
ما همانگونه که به داشتن امید محکومیم، به تصرف خوشبختی نیز.
برای ما راهی جز حفظ اعتقاد به خوشبختی و تلاش خیرهسرانه به قصد رسیدن به این منزلِ امن، باقی نمانده است.
باید از یاد ببریم که محتمل است سعادت چیزی دور از دسترس ما باشد؛ چراکه تنها اعتقاد به اینکه سعادت دور از دسترس ماست، سعادت را دور از دسترس ما نگاه میدارد.
هیچ چیز همچون اراده به پرواز، پریدن را آسان نمیکند. و هیچ چیز همچون باور سادهدلانه و صمیمانهی سعادت، سعادت را به محلهی ما، به کوچهی ما و به خانهی ما نمیآورد.
سعادت شاید چیزی نباشد، الا همین اعتقاد مؤمنانه به سعادت.
#کتاب_بخوانیم
(یک عاشقانۀ آرام، نادر ابراهیمی نازنین)
@nebeshtan
اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که به نویسندگی علاقهمندید اما به خاطر درس و کلاس و امتحان یا داشتن همسر و فرزند و درگیریهای روزمره زندگی، فکر میکنید که فرصت کافی برای نویسنده شدن ندارید، سخت در اشتباهید. اینها بهانهتراشیهاییست که فقط شما را از رسیدن به علاقهمندیتان دور و آن را به رؤیایی دست نیافتنی تبدیل میکند.
شما کافیست اراده کنید و نیم نگاهی به وقتهایی که هر روز بدون توجه، تلف میکنید بیاندازید. آن وقت متوجه میشوید که فرصتهای زیادی برای نویسنده شدن داشتهاید.
حالا من یک پیشنهاد خوب برای کسانی که در طول شبانه روز، فرصتشان محدود است دارم.
اگر واقعا به نویسندگی علاقه دارید، فقط روزی ده دقیقه بنویسید!
آزاد و رها و ساده و بدون سخت گرفتن از هر چیزی که دوست دارید بنویسید.
شما با استفاده از این فرصتهای کوتاه در طول شبانه روز، مسافت زیادی را در مسیر رسیدن به رؤیایتان طی خواهید کرد.
#نکته_هایی_برای_نویسندگی
@nebeshtan
▫️در اهمیت بازنویسی
یکی از ویژگیهای بارز و عادات دیرینِ سایمون بازنویسیهای پیاپیاش بود. او نامِ کتابِ خاطراتش را هم «بازنویسیها» گذاشت.
جیمز لیپتون، سایمون را «یک بازنویسِ خستگیناپذیر» مینامد؛ و او این ویژگی را از همان نخستین روزهای طرحنویسی برای رادیو و تلویزیون از برادرش دنی آموخته بود.
مایک نیکولز به یاد میآوَرَرد: «او بازنویسی میکرد و بازنویسی میکرد و بازنویسی میکرد، چون لازم میدید. برای «زوجِ ناجور» آنقدر پایانبندیهای مختلف داشتیم که دیگر یادم نمیآید نمایشنامه چهجوری تمام میشد. والتر [ماتائو] دائماً میگفت: «نگران چی هستی؟ اینجوری چند سالی اجرا داریم."»
🗞 پابرهنه در برادوی، زندگی و آثارِ نیل سایمون، ترجمۀ مجید مصطفوی، نشر نیلا، ص. 139 و 140
#از_نوشتن
@nebeshtan
اینکه بدانی پیش از خواب کتاب خوبی داری که بخوانی، از دلانگیزترین حسهاست.
#ولادیمیر_ناباکوف
📌شما چنین کتابی دارید؟
#کتاب_بخوانیم
@nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشتباه از ما بود...
از خانه که میآیی
یک دستمال سفید
پاکتی سیگار
گزیده شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است
@nebeshtan
نیکلای آستروفسکی:
یک نویسنده جوان آنگاه بدل به یک نویسنده توانا میشود که انسانبودن را در وجود خویش پرورانده باشد. یکروزه نمیتوان به میراث عظیم گذشته تسلط یافت. چنین تسلطی نیازمند پایفشردگی یکریز و کوششی فراوان و خستگیناپذیر است. اما بهره این کوشش، چیرگی بر آن سختیها، شادکامی دل به لرزه درآوری است.
🗞 نقل از کتاب «مصیبت نویسنده بودن»، ترجمه سیروس طاهباز
#از_نوشتن
#کتاب_بخوانیم
@nebeshtan
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسيـن
دامن از دست من زار مکش کاین مسکین
گریهها کرده ز هجران تو دامن دامن
#محمد_سهرابی
@nebeshtan
به نظرم میآید که یکی از لوازم زندگی ادبی، حداقلی از اتصال و وابستگی رمانتیک به خود زندگی است. ولی زندگی این روزها زیاد رمانتیک نیست. مطمئن نیستم هیچ وقت بوده باشد اما لااقل درگذشته و پیش از آن که رسانهها با کم ارزش کردن مفهوم خلوتِ شخصی، زندگی را دگرگون کنند، نیروی خیالِ نویسنده و پاسخ خیال خواننده را حسی از امکان پذیری واقعی، شکل میداد و میپروراند. از آنجا که جهانِ بیرون، فاصله بیشتری با فرد عادی داشت، به خانه آوردنش نیازمند پرش بلند خیال بود و وقتی خیال از میان کاغذ و حروف چاپی میگذشت، آدم تکانهی هنر را احساس میکرد؛ همان نیرویی که میتوانست شکل هنر را تغییر دهد.
🗞 فقط روزهایی که مینویسم، آرتور کریستال
#قصار
#کتاب_بخوانیم
@nebeshtan
فتادهام به رهت چشم و گوش گشته سراپا
بیا که گوش به آواز پا و چشم به راهم
#وحشی_بافقی
#انتظار
@nebeshtan
01. Masâr.mp3
4.14M
چیست می دانی صدای چنگ و عود
انت حسبی انت کافی یا ودود
نیست در افسردگان ذوق سماع
ور نه عالم را گرفته است این سرود
آه از این مطرب که از یک نغمه اش
آمده در رقص ذرات وجود
#جامی
#آوای_نبشتن
@nebeshtan
نقّاش چون شمایل آن ماه میکشد
نوبت به زلف او چو رسد، آه میکشد!
#خالص_اصفهانی
🎨 حسن روح الامین
@nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
مثلث سیاست گذاری نوشته
نویسنده قبل از شروع به نوشتن، باید یک نقشه یا طرح اولیه داشته باشد.
شما برای خلق یک نوشته موفق باید در ابتدای کار، سه چیز را مشخص کنید:
1. هدف؛
هدفتان را از نوشته و این که چه حرفی می خواهید بزنید مشخص کنید.
2. مخاطب؛
شما باید مشخص کنید که این نوشته را برای چه کسی یا چه مخاطبی می نویسید
3. کانال انتشار؛
شما باید مشخص کنید که این مطلب را کجا می خواهید منتشر کنید.
پاسخ به این سه سوال، مثلث سیاست گذاری نوشته شما را شکل می دهد.
#آموزش_نویسندگی
@nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
شما باید بلد باشید یک خطابه غرّا در وصف یک رویداد یا در رثای یک دوست یا شخصیت مورد علاقهتان ایراد کنید. یک نامه فدایت شوم نسبتا طولانی بنویسید و یا اگر در جایی مشغول کاری هستید، یک گزارش مفصل و با آب و تاب بنویسید. شما زمانی در اینها موفقید که توانایی بافتن داشته باشد؛ قابلیتی که مهارت نوشتن به شما میآموزد. مهارتی که هوش کلامی و دایره واژهگانیتان را گسترش میدهد و به توسعه زبانتیان کمک میکند.
اگر میخواهید از دنیای آدمهای معمولی فاصله بگیرید و اثرگزار باشید، مهارت نوشتن را بیاموزید.
#نویسندگی
#موفقیت
@nebeshtan
▫️اجازه نده که وحشت از کاغذِ سفید دست و پایت را ببندد و راه اندیشهات را مسدود کند. اینکه منبعِ الهامت خشکیده است، از بهانههای بسیار ساده و پیش پا افتاده است.
باید که تن به کارِ نوشتن بدهی.
باید پشتِ میزِ کارت بنشینی و با سپیدی کاغذ مبارزه کنی. میزِ کارت را رها نکن. اتاق را ترک نکن. کاری به کارِ پرداختِ قبضهایت نداشته باش. لازم نکرده بروی ظرفها را بشویی. نرو صفحاتِ ورزشی را بررسی کن. ننشین پیامهایت را باز کن. خودت را مشغول و سرگرم نکن، مگر زمانی که حسابی جنگیده و از پا افتاده باشی.
باید برایش وقت بگذاری. اگر حضور نداشته باشی، واژهها پدیدار نخواهند شد. به همین سادگی.
🗞 کالوم مککن، لذت لگدزدن به آگاهی، ترجمۀ محمدجواد فیروزی، نشر گام نو.
#کتاب_بخوانیم
#از_نوشتن
@nebeshtan