eitaa logo
| نَسک |
285 دنبال‌کننده
72 عکس
2 ویدیو
0 فایل
 گویند: نَسَکَ الی طریقة جمیلة پُل: @Kaf_alipoor
مشاهده در ایتا
دانلود
_______________________ در فارسی دری، به همراه یا مراقبِ بیمار می‌گویند "نگران". همین حالام اگر فردی از مردم افغانستان پشت درِ اتاق عمل باشد، می‌گویند: "نگران تو کیستی؟ یا از بیمار می‌پرسند، نگران داری؟ یا پزشک بخش برای اینکه احوال مریض را به همراهش منتقل کند می‌پرسد، نگران بیمار کجاستی؟ این زمان‌ها نگرانِ بیمار لابد جایی اطراف سالن انتظار است، چسبیده به دیواری سنگی و سرد یا چسبیده به صندلی پلاستیکی که کَفَش از زیادی آدم‌های شبیه خودش، ریش یا بی‌رنگ شده است. بسا اشک‌هایشان هم روی همان صندلی پلاستیکی ترکیب شده باشد باهم، وقتی با دست کنارش می‌زدند و بعدتر برای برخاستن بالاتفاق دستشان را تکیه می‌دادند به دسته‌های همان صندلی. در زبان فارسی نگران یک صفت است برای همراه بیمار. فارسی دری اما کفه صفت را از موصوف سنگین‌تر تشخیص داده و موصوف را به کل حذف کرده‌اند. همراه بیمار که میان فارس زبان‌ها مصطلح است، اگر صفت نگران کنارش نباشد، یک پاش می‌لنگد. "نگران"ِ فارسی دری اما به تنهایی همه آشفتگی، اضطراب، دلواپسی، تشویش و در پاری از لغت‌نامه‌ها، چشم‌به‌راه بودن را توی دلش دارد. حال اگر بیمار کسی باشد که ناخوش است و بستر جایی که در آن خوابیده، این دیوار سرد می‌تواند جایی غیر بیمارستان هم باشد. جایی در خانه کسی مثلا. "نگران" یا همراه بیمار می‌تواند توی خانه هم آستین به دهان بگیرد یا با انگشتانش چشمانش را از اشک سبک کند بسا راحت تر بتواند دید و سوپی را که حالا ولرم شده‌ست بگذارد گوشه دهان بیمارش. نیمی از صورت بیمار کبود که باشد و نخواهد کسی ببینَدَش، کج کند صورتش را سمت بالش اگر، قاشق سوپ هم کج می‌شود و بخشیش می‌چکد روی ملحفه‌ی سپید که روش خوابیده. بیمار مادرِخانه اگر باشد لکه‌ای کبود روی پارچه‌ای سفید بیشتر آزارش می‌دهد تا شبیه همان لکه روی صورت خودش. نگرانش، اگر عاشق‌ترین مرد عالم باشد اینجا کلافه می‌شود حتما. "می‌شود دلت پیش لکه روی پارچه نباشد؟ خودم می‌شورمش! می‌شود فقط خوب شوی؟ می‌شود تنهایم نگذاری؟" دیوار سرد، یخ می‌زند لابد اگر پزشک قطع امید هم کرده‌باشد. "می‌شود روی برنگردانی از من؟ دلم برای صورتت تنگ می‌شود" نگران هر دم نگران‌تر می‌شود حتما. اینجا دیگر کسی همراه یا مراقب بیمار نیست. اینجا فقط نگرانِ بیمار است. یکی لازم است از او مراقبت کند لابد. صدایی آشنا این موقع‌ها هست که نگرانِ بیمار خودش را به آنکه نیمه‌جان است روی تخت از نو معرفی می‌کند، "می‌شود دعا کنی که بمانی؟ مرا ببین! من علی‌ام. پسر عمّ تو... می‌شود کنارم بمانی؟" همراهی نمی‌بینم من. از اینجا به بعدش فقط دلهره است و تشویش و اضطراب. انتظار است و انتظار است و انتظار. از اینجا به بعدش فقط نگرانی است. @nnaasskk
________________________ آبی...آبی...آبی... امروز می‌خواستم چهارتا تخم مرغ را بگذارم توی پلاستیک. حواسم پرتِ برف‌های پشت شیشه شد. یکیش را انداختم تو، دیدم یکی برف شادی زده روی سرمان. بعد عدسی عینکم را پاک کردم، دیدم آنکه دکمه‌ی برف‌شادی را فشار می‌دهد تویی. این بار محکم‌تر دکمه را فشار داده بودی، دیر‌تر هم ولش کردی. کل شیشه‌ام را سفیدی پر کرد. من این سمت شیشه بودم. دلم برفِ شادی می‌خواست که گوله گوله بپاچد از آسمان. انقدر اسپری را فشرده بودی که شیشه‌‌ام کاغذی سفید شد، ماتِ مات. کاغذهای مات هم که می‌دانی آن سمتشان پیدا نیست. گلوله‌های سفید پشت شیشه آب نمی‌شدند. هر چه ها کردم از این سمت، از آن سمت شیشه دل نکندند. آبی! من برف شادی می‌خواستم اما نه آنقدر که نتوانم خودت را ببینم، می‌شود تو که آن سمت شیشه‌ای یک‌ها کنی این‌ها آب شوند؟ آبی! من برف را دوست دارم. گوله‌هاش را هم. راستش اما تو را بیشتر از برفم دوست دارم. تخم مرغ دوم را انداختم توی کیسه. یادم رفت تخم‌مرغ‌ها شکستنی‌اند. اولی تق صدا کرد. شکسته بود. آبی می‌شود بیایی نزدیک؟ این برف‌شادی‌ها قبول نیست. @nnaasskk
_______________ چند وقتی است که از "خانه" مینویسم. با خودم میگویم انتگرال سه‌گانه نمیگیری‌ها، یک کتاب را معرفی میکنی فقط! چند وقت که می‌گویم مدت زیادی است. سفارش دهنده محترم اینجا هست، کاش این چند خط را نخوانَد. قرار بر معرفی کتاب بود، قدر صفحات همان کتاب نوشته‌ام و خط زده‌ام و باز نوشته‌ام. من ریاضی خوانده‌ام. انتظار میرود یک جمع جبری ساده را در چشم بهم زدنی حل کنم. جمع بین ساده نوشتن، عمیق نوشتن، سبک خود را حفظ کردن و مورد پسند عموم نوشتن، مورد تایید سفارش‌دهنده نوشتن و در عین حال دوست داشتن آنچه مینویسم برای من همیشه سخت است. مگر این موارد جمع جبری نیستند؟ تابعی درکار است و من حواسم نیست؟ خاله بزرگم روی زبانش این است که "کاش را کاشتند، جاش چیزی در نیامد". سفارش‌دهنده محترم مرا میخواند بی‌شک. @nnaasskk
... "از پیمبر شنیدم امیدبخش‌ترین نشان خدا، آنجاست که میگوید نماز را در دو طرف روز به پا دار و نیز در ساعات آغازین شب، که البته حسنات و نکوکاری‌ها، سیّئات و بدکاری‌ها را نابود می‌سازد." این کلام کسی است که سالها پیش چنین شبی معاویه‌نامی خواسته او را روی زمین نبیند دگر. کلام اشاره به آیه ۱۱۴ سوره هود است. آنکه نامش معاویه با امید توی زاویه است یا با حسنه یا با مازی که دوسرش برد است؟ دو گزینه پیش روی شماست: یکم، بمانید و بازی کنید، دوم، انصراف دهید. چندی پیش شنیدم که کیومرث پور احمد انصراف را خواسته، غمگین شدم، داغ شدم، این که دو سرش برد بود، انصراف چرا آقای پوراحمد؟ تنهاتر، غریب‌تر، حزین‌تر و فرسوده‌تر از علی مگر داریم؟ علی گفته چشمانش برق زده وقتِ شنیدن این خبر که حسنات سیئات را می‌برند در. من گزینه اول را انتخاب میکنم. . @nnaasskk