eitaa logo
نــــــــــورنــما
2.5هزار دنبال‌کننده
114 عکس
129 ویدیو
5 فایل
نـــــــــورنــما #نورنما #امامت #مهدویت #امام_زمان #فرق_انحرافی ارتباط با مدیر کانال @aghs13 کانال ما در تلگرام https://t.me/noornama2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلا يا اَيُّها الساقي اَدِرْ کَأساً و ناوِلْها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ الا ] هان، با تو هستم [ یا ] اِی [ أیها ] آن: معمولاً اگر بعد از حرف "یاء" کلمه ای باشد که ال داشته باشد، از آنجایی که قرائت آن کلمه آسان نیست، بین آن یاء و آن اسمی که ال دارد «أیها» یا «أیتها» قرار می دهند، اگر آن اسم مذکر باشد «أیها» می گذارند: «یا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ» و اگر آن کلمه مونث باشد «أیتها» قرار می دهند: «أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» [ ساقی ] ساقی به کسی گفته می شود که به دیگران آب می دهد یا شراب می دهد [ ادر ] ادر از ریشه ی «اداره» است و «اداره» به معنای چرخاندن است، به گردش درآوردن است، ادر یعنی دور بده، بگردان، بچرخان [ کأس ] جام باده، جام شراب [ ناول ] ناول از ریشه ی «مناوله» است و مناوله یعنی دست دراز کردن و چیزی به کسی دادن، ناول یعنی دست دراز کن و بده [ عشق ] عشق به آن شوق و دوست داشتن بسیار شدید گفته می شود [ نمود ] نمود از ریشه ی «نمودن» است و نمودن یعنی نشان دادن [ افتاد مشکل ها ] افتاد مشکل ها یعنی مشکل ها پیش افتاد، مشکل ها پیش‌آمد کرد ┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ ✍️ غزل های حافظ بعضی عارفانه است، بعضی عاشقانه است، بعضی هم رِندانه است. منظور از غزل های رندانه، آن غزل هایی است که رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی دارد. این غزل، از غزل های عارفانه ی حافظ است، لذا واژگان آن را هم باید عارفانه معنا کنیم، با این توضیح که هر کس بقول حافظ بیان و زبانی دارد و زبان هر کسی باید با بیان خود او فهمید و زبان حافظ را هم باید با بیان خودش فهمید چون خودش هم گفت: «کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد»، مشکل هم از آن جایی شروع می شود که ما بخواهیم زبان حافظ را با بیان خود بفهمیم و اینجا است که سوء تفاهم ها ایجاد می شود. اولین واژه ای هم که باید معنا کنیم، واژه ی «ساقی» است. در بیان ما «ساقی» به کسی گفته می شود که در میخانه شراب سرو می کند، ولی در بیان حافظ به این معنا نیست چون خودش بصراحت می گوید: «ندیم و مطرب و ساقی همه اوست» یعنی منظور حافظ از این واژگاه خدا است و نه آنکه شما می فهمید. پس مقصود از «ساقی» خدا است و خدا است که عطش ها را رفع می کند، خدا است که خمار ها را مست می کند. «اَلا يا اَيُّها الساقي» یعنی ای کسی که ساقی هستی، ما همه تشنه هستیم سیراب کن، ما همه خمرایم مست کن «اَدِرْ کَأساً و ناوِلها» آن جام باده ی خودت را بچرخان‌(بگردان) و به تک تک ما که در حلقه ی شمع وجود تو گرد آمدیم عطا کن و خودت هم دست دراز کن چون دست ما خیلی کوتاه است و اصلا ما دستی نداریم که بخواهیم دراز کنیم. هان آنکه ساقی هستی بچرخان جام باده ات را و دست دراز کن و به ما عطا کن. "جام باده" آن چیزی است که ما اسمش را معرفت می گذاریم، اهل معرفت و عارفان به معرفت، "باده" و "می" می گویند و از این رو اغلب مقصود حافظ از باده و می و شراب، معرفت است، یعنی خدایا به ما معرفت بده، چرا؟ «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها»، اساسا خصیصه ی عشق آن است که اول در انسان شور و شوقی ایجاد می کند و در نتیجه انسان سختی ها را درک و احساس نمی کند، ولی این عشق آرام آرام افول می کند و آنگاه سختی ها خود را نشان می دهند و اینجا است که اگر انسان معرفتی پیدا کند جای آن عشق را می گیرد و کار را آسان و قابل تحمل می کند، همانگونه که علامه طباطبائی می گفت: «گره ز راز جهان باز کن که آسان کند باد دشوار ها» برو مطالعه کن و شاید راز جهان برای تو باز بشود و آگاه بشوی و آن‌گاه است که این باده ی آگاهی آسان می کند برای تو دشوار ها را و سختی ها را. پس گاهی چیزی سخت است ولی با معرفت به خواص آن آسان می گردد... اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکومت اسلامی(۱۰) امیرالمؤمنین علیه السلام از برخورد با سنت های نیکوی گذشتگان می گوید و می فرماید: - و لا تنقض سنة صالحة عمل بها صدور هذه الأمة سنت های حسنه ای که از پیشینیان(حاکم قبلی) باقی مانده را نقض نکن و از بین نبر(مانند عید نوروز ایرانیان) - و اجتمع بها الألفة مردم اجتماع و الفت کرده اند با آن سنت ‌- و صلحت علیها الرعیة توده ی مردم با آن سنت صالحه اصلاح شدند - و لا تحدثن سنة تضر بشیء من ماضی تلک السنن سنتی را احداث نکن که ضرر برساند به سنت های خوب پیشینیان - فیکون الأجر لمن سنها پس هر کسی که سنتی را بنیان بگذارد، تا آخر اجر آن روش را خواهد بُرد - و الوزر علیک بما نقصت منها و کیفر برای تو باشد که آنها در هم شکستی رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً كَانَ لَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ» كسى كه احداث كند سنت خوبى را، براى اوست اجر و ثواب آن و ثواب هر كس كه عمل كند به آن تا روز قيامت و كسى كه اختراع كند سنت بدى را، بر اوست گناه و گناه هر كس كه عمل كند به آن تا روز قيامت. - و أکثر مدارسة العلماء فراوان با علما گفت و گو کن ‌- و مناقشة الحکماء زیاد کن نقاش علمی با حکما(بحث علمی‌) "مناقشه" یعنی حرف روی حرف زدن - فی تثبیت ما صلح علیه أمر بلادک که این مسائل مایه ی آبادانی و صلاح سرزمین های توست - و إقامة ما استقام به الناس قبلک و در گذشته با توجه به این مسائل(مدارسة العلماء و مناقشة علما) نظم و قانون برقرار می گشت ابن ابی الحدید می گوید: «سپس او را از نقض سنت های نیکویی که صالحان امتی که پیش از او بودند و بدان عمل کرده اند نهی کرد تا ورزی به آنچه نقض کرده بر او نباشد، و پاداشی برای آنان به سبب آنچه بنیان نهادند، سپس او را به بحث و مناظره با دانشمندان و حکیمان در مصالح کار خویش امر کرد، زیرا مشورت برکت است، و هر آنکه طلب مشورت کند، عقلی را به عقل خویش افزوده است»(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۷ ص ۵۰) اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به بویِ نافه‌ای کآخِر صبا زان طُرّه بگشاید ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دل ها ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ بو ] بو به معنای رائحه و یک معنای دیگر آن امید و آرزو است که در اینجا به همین معنا است و «به بوی» یعنی به آرزوی [ نافه ] کیسه ای به حجم و اندازه ی نارنج است که زیر پوست شکم جنس نَر آهوی خاصی وجود دارد. قطرات خون وارد این کیسه می شوند و همان‌جا جمع می شود و تبدیل به یک روغن سیاه رنگ معطر می شود که به آن «مشک» گفته می شود و چون خود این مشک معطر است و چون این ماده ی معطر در آن کیسه و نافه است، طبیعی است که آن نافه هم بوی خوش پیدا می کند(مانند شیشه ی عطر). به همین خاطر گاهی مقصود از از واژه ی «نافه» بوی خوش است(و نه کیسه ی خاص)، مثل همین جا که «به بوی نافه ای» یعنی به امید اینکه بوی خوشی [ کآخر ] که بالاخره(سرانجام) [ صبا ] به نسیم خنک صبحگاهی گفته می شود که از جانب شرق می ورزد. همان نسیمی که غنچه ها را شکفته و باز می کند [ طره ] به موهای بالای پیشانی گفته می شود که مایه ی زیبایی چهره و جمال آدمی است [ بگشاید ] بپراکند، پراکنده سازد [ تاب ] پیج؛ چیزی که پیچیده شده باشد می گویند: تابیده شده [ جعد ] یعنی مجعد و مجعد به مو های پیچیده گفته می شود، مو هایی که حلقه حلقه است. بعضی از مو ها لَخت و صاف اند و بعضی از مو ها پیچیده اند که به آنها «موی مجعد» می گویند که حافظ تعبیر به «جعد» می کند [ مشکین ] مانند مشک، یعنی معطر [ خون افتاد در دل ها ] یعنی خون جگر شدن، به رنج و محنت افتادن ┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ این غزل عارفانه است و باید عارفانه معنا بشود. پس مقصود از «صبا» ولی خدا و یک پیر است. چون او با وجود آدمی همان می کند که باد صبا با غنچه ی گل می کند. چطور باد صبا وقتی می وزد غنچه را می شکفاند و باز می کند. یک ولی خدا، یک مرشد، یک هادی هم با هدایت و راهنمایی خودش مایه ی شکوفایی آدمی می شود و به همین خاطر به آنها «صبا» گفته می شود. «طره» در اینجا منظور صفات زیبای الهی است، یکی از چیز هایی که یک چهره را زیبا می کند طره(مو های بالای پیشانی) است و یکی از آن چيز هایی که خدا را در دل ها و چشم ها زیبا می کند، همان صفات زیبای است و لذا از صفات زیبای الهی به «طره» یاد می شود. «جعده و مشکین» هم اشاره به صفات الهی دارد؛ چطور موی مجعد جلوه و جمالی دارد، صفات الهی نیز جلوه و پیچیدگی هایی دارد. رحمت خدا خیلی پیچیده است و ما توان درک آن را نداریم. چگونه ما می توانیم درک کنیم که خدا نسبت به انسان از پدر و مادر هم مهربان تر است؟ و لذا حافظ برای اینکه این پیچیدگی را برساند قبل آن کلمه ی «تاب» آورده، یعنی پیچ در پیج حقیقت اند، موی که مجعد است و تاب دار هم باشد چه شود! می گوید: به امید اینکه صبا(اولیا و مردان خدا) سرانجام یک بوی خوشی از آن صفات زیبای حق در فضای ذهن و زندگی ما پراکننده و منتشر کنند و ما بوی از صفات زیبای حق ببریم؛ آن صفات زیبایی که پیج در پیج اند، درست مثل موی مجعدی که تاب دار باشد. «چه خون دل ها خورده شد» یعنی به این راحتی و آسانی ما از جمال حق بویی نمی بریم و اگر بویی بردیم خون دل ها خوردیم. اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
آیا خدا حق الناس را می بخشد؟! 📍از نکات جالب دعای روز دوشنبه، درخواست از خدا برای جلب رضایت از صاحب حق است؛ یعنی خداوند خودش صاحب حق را راضی کند تا شخص گنه‌کار را ببخشد. 📍در روایت آمده است که فرد صاحب حق می خواهد که حق ضایع شده ی او جبران شود و فرد مقابل می گوید: من دیگر کردار نیکی ندارم که به او بدهم و بنابراین صاحب حق گوید: از گناه من بردار و بر گناه او بگذار تا او را ببخشم. سپس خداوند متعال بهشت را به او نمایش می دهد و بهای این بهشت را بخشش او قرار می دهد: «ثمَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِلطَّالِبِ بِحَقِّهِ- ارْفَعْ بَصَرَكَ إِلَى الْجَنَّةِ فَانْظُرْ مَا ذَا تَرَى- فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَرَأَى مَا أَعْجَبَهُ مِنَ الْخَيْرِ وَ النِّعْمَةِ- فَقَالَ يَا رَبِّ لِمَنْ هَذَا فَقَالَ لِمَنْ أَعْطَانِي ثَمَنَهُ- فَقَالَ يَا رَبِّ وَ مَنْ يَمْلِكُ ثَمَنَ ذَلِكَ فَقَالَ أَنْتَ- فَقَالَ كَيْفَ بِذَلِكَ فَقَالَ بِعَفْوِكَ عَنْ أَخِيكَ- فَقَالَ قَدْ عَفَوْتُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَخُذْ بِيَدِ أَخِيكَ فَادْخُلَا الْجَنَّةَ- فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُ»
4_5834470530517829260
1.64M
امام زمان... از غم هجران نمانده توان.... کجای جهانی امید جهان... اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکومت اسلامی‌(۱۱) امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه، از طبقات مختلف جامعه سخن می گوید و سبب قوام آنها را بیان می دارد‌. ‌- و اعلم أن الرعیة طبقات بدان ای مالک! مردم طبقات مختلفی دارند - لا یصلح بعضها إلا ببعض اصلاح نمی شوند بعضی از آنها مگر با بعضی دیگر(در کنار یکدیگر اصلاح امور می کنند) - و لا غنی ببعضها عن بعض و گروه های مختلف هم از این نیاز غنی نیستند(نیازمند هستند) - فمنهما جنود الله یک دسته از آن قشر ها، لشکریان خدا هستند - و منها کتاب العامة و الخاصة و برخی از آنها، نویسندگان عامه و خاصه هستند(منشی های عامه و خاصه) - و منها قضاة العدل و برخی از آنها قاضیان عدل هستند - و منها عمال الإنصاف و الرفق و برخی از آنها عامل هستند برای مقررات عمومی و عدالت اجتماعی‌(نظم دهندگان جامعه) - و منها أهل الجزیة و و الخراج من أهل الذمة و مسلمة الناس و برخی از آنها اهل جزیه و خراج از اهل ذمه و مردم مسلمان هستند - و منها التجار و أهل الصناعات و برخی از آنها اهل تجارت و اهل صناعات هستند - و منها الطبقة السفلی من ذوی الحاجات و المسکنة و برخی از آنها طبقه ی پایینی هستند که صاحب احتیاج اند و مسکین اند - و کل قد سمی الله سهمه و وضع علی حده و فریضته فی کتابه أو سنة نبیه عهدا منه عندنا محفوظا و هر کدام از این طبقات را خداوند سهمی مقدر کرده که مقدار واجب آن در قرآن یا سنت پیامبر تعیین شده که این یک پیمانی از طرف خدا است و حفظ این پیمان از طرف ما واجب است - فالجنود، بإذن الله حصون الرعیة، و زین الولاه، و عزالدین، و سبل الأمن پس نظامیانی که در اختیار حکومت اند، باید پناهگاه مردم و زینت حاکمان و عزت دین و مسیر تحقق امنیت کشور باشند ‌- و لیس تقوم الرعیة إلا بهم توده ی مردم قوام ندارند مگر با نیرو های نظامی ‌- ثم لا قوام للجنود إلا بما یخرج الله لهم من الخراج الذی یقوون به علی جهاد عدوهم سپس قوام سپاه هم جزء به مالیات و خراج رعیت نیست که خداوند برای آنها قرار داده است(باید نیرو های نظامی را تأمین کنی) - و یعتمدون علیه فیما یصلحهم، و یکون من وراء حاجتهم آن خراجی که آنها به آن اعتماد کرده اند در آن چیزی که صلاحشون است و احتیاجات خود را با آن برطرف می کنند(بالاتر از احتیاجات آنها است) ‌- ثم لا قوام لهذین الصنفین إلا بالصنف الثالث من القضاء و العمال و الکتاب قوام برای این دو(مردم و نظامیان) نیست مگر به قاضیان(قوه ی قضائیه)، کارمندان(قوه ی مجریه) و نویسندگان - لما یحکمون من المعاقد همه ی قرارداد های حکومتی توسط اینها صورت می گیرد(سیاست های کلی کشور را تعیین می کنند) - و یجمعون من المنافع و جمع منافع می کنند - و یؤتمنون علیه من خواص الأمور و عوامها هم در مسائل خصوصی و هم در مسائل عمومی مورد اعتماد اند(مردم به قوه ی قضائیه و مجریه اعتماد کرده اند تا منافع مردم را در مسائل خصوصی و عمومی در نظر بگیرند) - و لا قوام لهم جمیعا إلا بالتجار و ذوی الصناعات و قوامی نیست برای آنها(مردم، نظامیان، قضات، کُتاب و کارمندان) جمیعا مگر با تجارت و صاحب صناعات اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
قوام جامعه انسانی علامه طباطبائی می گوید: مهم ترین چیزی که جامعه ی انسانی را بر اساس خود پایدار می دارد، اقتصادیات جامعه است که خدا آن را مایه قوام اجتماعی قرار داده. المیزان ج ۹ ص ۳۲۹ اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نــــــــــورنــما
🔸انس با گذشته، نگاه به آینده و حضور در حال ✍️انسان، موجودی است که مدیون گذشته و آینده است. انسی که انسان از گذشته بدست می آورد و نگاهی که به آینده می کند، زمینه ی حضور فعال او را در زمان حال فراهم می آورد. حیوانات تنها یک زمان دارند و در آن هم زندگی می کنند و لذا هیچ گونه رشدی در حیوانات دیده نمی شود چون هیچ ارتباط و نگاهی به گذشته و آینده ندارند؛ ولی انسان های فعال و موفق، با گذشته و آینده ی خود ارتباط و تماس دارند و از این طریق به زمان حال می رسند. 🔻آیت الله جوادی آملی می گوید: «انس با گذشته، حضور در حال، نظر به آینده»(صورت و سیرت انسان در قرآن ص90)، ایشان در کنار اینکه به این سه زمان توجه می دهند، از "کهنه‌پرستی" برحذر می دارند و "انس با گذشته" را به تمجید و تعریف معنا نمی کند تا گفته شود: دیروز بهتر بوده و تمام خوشبختی، در گذشته محصور است و اینگونه هیچ حرفی از فردا نزند. 🔻"انس با گذشته" بازشناسی زشتی و زیبایی های آن است؛ یعنی ابتدا زیبایی های گذشته را بشناسد و سپس از طریق آن به سمت آینده حرکت کند؛ امیرالمؤمنین علیه السلام، در نهج البلاغه و در نامه ای که به امام حسن علیه السلام می نگارد، به این واقعیت توجه می دهد که من در گذشته سِیر کردم و توانستم زیبایی آنها را بیابم و اینک برای تو می گویم: «أی بنی، إنی و إن لم أکن عمرت عمر من کان قبلی، فقد نظرت فی أعمالهم و فکرت فی أخبارهم و سرت فی آثارهم؛ حتی عدت کأحدهم؛ بل کأنی بما انتهی إلی من امورهم قد عمرت من أولهم إلی آخرهم، فعرفت صفو ذلک من کدره و نفعه من ضرره، فاستخلصت لک من کل أمر نخیله و توخیت جمیله و صرفت عنک مجهوله». 🔻انسان ها برای حرکت به یک نیرو از پشت سَر که هل بدهد و به یک نیرو از جلو که او را بکشد نیاز دارد. نیرویی که انسان را از پشت سَر هل می دهد "سائق" است که او را سوق می دهد و نیرویی که از جلو او را می کشد "قائد" است که بعنوان رهبر، فرد را با خود می برد. سائق و قائد هر دو در یک روایتی بکار آمده و علم به عنوان قائد و عمل به عنوان سائق معرفی شده است: «اَلْعِلْمُ قَائِدٌ وَ اَلْعَمَلُ سَائِقٌ» که علم نقش رهبر و امام(العلم إمام) را دارد که راه را نشان می دهد و عمل انسان را به سمت آن سوق می دهد؛ بنابراین انجام تکلیف در آغاز سخت است، ولی وقتی استمرار پیدا کند، راحت تر او را با عنوان "سائق" پیش می برد. و "سائق شیعه" همان نگاه به گذشته و انس با دیروز است و "قائد شیعه" همان مهدویت و نگاه امیدوارانه ی او به آینده است که باعث حضور فعالانه ی او در زمان حال می شود... اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکومت اسلامی(۱۲) امیرالمؤمنین علیه السلام، در ادامه، از خصوصیت فرماندهان منتخب می گوید و سپس ویژگی خانواده ی نظامیان را می شمارند که مالک باید خود را به آنها نزدیک کند. - فول من جنودک أنصحهم فی نفسک الله و لرسوله و لإمامک ولایت بده(عهده دارش کن و انتخاب کن) از سپاهیانت، آن کسی که خیرخواه تر است برای خدا، رسول خدا و امام تو "نُصح" یعنی خالص و لذا به خیرخواهی خالصانه نصحیت گفته می شود امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «صَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ» خیره خواه و نیک خواه ترین مردم برای خودش کسی است که مطیع ترین آدم در مقابل خداوند است - و أطهرهم جیبا و پاک دامن تر‌(عفیف تر) است امیرالمؤمنین علیه السلام، از عفت و امانت به "طهارت جیب" کنایه می آورد، زیرا آنکه سرقت می کند، مسروق را در جیب و گریبان خویش می نهد. - و أفضلهم حلما ممن یبطی عن الغضب حلیم تر است و از کسانی هستند که بطیء الغضب اند "حلم" به مطلق صبر گفته نمی شود و مقصود از آن صبر در برابر غضب است و هر کس که قدرتش بیشتر است، باید حلمش نیز بیشتر باشد. و چنانچه به خشم آید قدرتش وادار به ستم نکند که چنین فردی نزدیک ترین در روز قیامت به خداوند سبحان است: «ثلاثة هم أقرب الخلف إلی الله عزوجل یوم القیامة حتی یفرع من الحساب - رجل لم تدعه قدرة فی حال غضبه- إلی أن یحیف علی من تحت یده» "بطی الغضب" کسی است که خیلی دیر به خشم در می آید - و یستریح إلی العذر و راحت تر عذر را قبول می کند - و یرأف بالضعفاء و با ضعیفان و بی پنهان رأفت بیشتری دارد "رأفت" به معناي رِقّت و رحمت، بلكه شدّت رحمت است. برخي گفته‌اند: رأفت شديدترين مرتبه رحمت است و بر اين اساس" رأفت" به معناي رحمت شديد خالصي است كه از هر نوع كراهت و ناگواري، هرچند به صلاح، دور باشد. در فرق بين رأفت و رحمت كه هر دو در اصل معنا مشترك است، گفته شده: رأفت، مخصوص به اشخاص مبتلا و بيچاره است؛ ولي رحمت اعم است(تفسیر تسنیم ج ۷ ص ۳۲۱) رحمت مطلق خدا فراگير و همگاني است؛ اما اگر كسي به رنج و نياز مبتلا شد، افزون بر آن رحمت عام، از رأفت الهي نيز بهره مي‌گيرد. رأفتْ رحمتي است مقيّد به تفقد نسبت به رنجور و نيازمند و براي دفع بلاست؛ اما رحمت، مطلق است؛ يعني هم براي رفع و هم براي دفع است(تفسیر تسنیم ج ۷ ص ۳۵۲) - و ینبوا علی الأقویاء و با اقویاء(قدرتمندان) محکم برخورد کند - و ممن لا یثیره العنف و از کسانی انتخاب کن که درشتی(خشن بودن) او را به فساد نکشاند "عنف" به معنای خشونت است و مقابل آن ‌"رفق قرار دارد؛ علامه ی مجلسی می آورد: « رفق به معنی آسان گرفتن است و ضد عنف و سخت گیری و تعصب است»(بحار ج ۷۲) - و لا یقعد به الضعف و کسانی را انتخاب کن که ترس او را زمین گیر کند - ثم ألصق بذوی المروءات و الأحساب سپس خودت را بچسبان‌(نزدیک کن) به صاحبان جوانمردی و اصل و نسب دار(از نظامیان) "ذوی الحساب" یعنی کسانی که ریشه دارند و صاحب اصل و نسب اند؛ علامه مجلسی می آورد: ««حسب» به معنای بزرگی و مجدی است که از ناحیه پدران حاصل می شود و بر شرافت حاصل از کارهای نیک و اخلاق کریمه نیز اطلاق می شود، اگر چه از جهت پدران نباشد. در قاموس گفته: «حَسَب» آن چیزی است که از افتخارات پدرانت انسان محسوب می کنی و یا مال و تدین و کرم و شرافت در فعل و یا کارهای شایسته یا شرافت ثابت در پدران و یا در خاطر می باشد؛ یا این که حسب و کرم گاهی در کسی که پدران با شرافتی نیز ندارد، پیدا می شود، در حالی که شرافت و مجد جز به سبب پدران حاص نمی گردد»(بحار ج ۷۰ ص ۲۲۹) "جوانمردی" مجموعه ای از فضایل است که در شخصی جمع شده است و او را از کار های پَست نگه می دارد. و فرمود پیامبر: «من عامل الناس فلم یظلمهم و حدثهم فلم يکذبهم و دعدهم فلم یخلفهم فهو ممن کملت مروته و ظهرت عدالته و وجبت أخوته و حرمت غیبته» کسی که با مردم بدون ستم رفتار کند؛ هنگام سخن گفتن با آنها دروغ نگوید؛ و در پیمانش خلف وعده نکند، از آن دسته کسانی است که مروتشان کامل است؛ عدالت شان آشکار؛ برادری شان لازم؛ و بدگویی شان حرام. - و أهل البیوتات الصالحة و آن هایی که اهل خانه های صالح اند - و السوابق الحسنة خانواده ای که دارای سوابق حسنه هستند - ثم أهل النجدة و الشجاعة و السخاء و السماحة خانواده هایی که اهل دلاوی و شجاعت و بخشنده و بلند نظر اند. "شجاعت" حالت اعتدال است که بین جبن و تهور قرار دارد که توضیح آن گذشت و "نجدة" شدت در شجاعت است. هر آن که بخشی را دهد و بخشی را باقی گذارد، "سخاوتمند" است، و هر آنکه اکثر را بخشد و چیزی برای خویش باقی نگذارد، صاحب "جود" است، و هر آنکه سختی را تحمل می کند و دیگری بر رسیدن به خواسته اش بر خود برمی گزیند صاحب "ایثار" است. اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
قوام جامعه انسانی آیت الله جوادی آملی می گوید: اصل مال(اقتصاد) به منزله قوام جامعه است: «ولاتُؤتوا السُّفَهاءَ أموالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللهُ لَكُم قِياماً» اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید و از آن، به آنها روزی دهید! و لباس بر آنان بپوشانید و با آنها سخن شایسته بگویید! تفسیر تسنیم ج ۱۵ ص ۵۴۰ اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش چون هر دَم جَرَس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ منزل ] خانه، کاروانسرا(محل فرود آمدن) [ جانان ] محبوب، معشوق [ امن عیش ] آسایش زندگی [ هر دم ] هر آن، هر لحضه [ جرس ] زنگی که بر گردن شتر کاروان می بندد تا آهنگ حرکت را اعلام کند [ فریاد می دارد ] اعلام می دارد [ محمل ] کجاوه و بستن محمل ها یعنی بستن بار های مرکب، یعنی آمادگی برای رفتن ┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ ما مسافر هستیم و بقول مولانا مقصد ما کبریا است، پس این دنیا مقصد نیست و وقتی مقصد نشد منزل(بین راهی) می شود. این منزل را خداوند آفریده که جانان ما است، پس دنیا منزل جانان می شود. حافظ وقتی «عیش» می گوید مقصودش خوشگذرانی است، می گوید: دنیا چه جای این دارد که آسودگی زندگی برای ما به همراه داشته باشد؟ آسایش و خوشی به همراه داشته باشد؟ اصلا نمی شود در این دنیا خوش بود چون جَرَس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها؛ هر لحضه صدای جرس ها و زنگ ها به گوش انسان می خورد که در حقیقت به او نهیب می زنند که بجنب وقت رفتن است. این جرس ها چیست؟ دکمه تلویزیون می زنی می گوید: فلانی به کما رفت، پیچ رادیو می چرخانی می گوید: فلانی از دنیا رفت و اینها جرس است که نمی گذارد شما امن عیش داشته باشید. اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا