eitaa logo
نــــــــــورنــما
2.9هزار دنبال‌کننده
112 عکس
117 ویدیو
5 فایل
نـــــــــورنــما #نورنما #امامت #مهدویت #امام_زمان #فرق_انحرافی ارتباط با مدیر کانال @aghs13 کانال ما در تلگرام https://t.me/noornama2
مشاهده در ایتا
دانلود
مواریث انبیاء | سلاح امام زمان(۲) شمشیر های نبی اکرم صلی الله علیه و آله از کجا بدست ایشان رسیده است؟ - ابن عباس می گوید: «کان للنبی أربعة أسیاف المجذم و الرسوب أهداهما له زيد الخیر و کان له أیضا القضیب و ذو الفقار صار إليه یوم البدر و کان للعاص بن منیة بن الحجاج» حضرت چهار شمشیر داشت: مِجذَم و رَسوب که آن دو را زید خِیر به ایشان هدیه کرده بود، و قَضیب و نیز ذو الفقار که در جنگ بدر به ایشان رسیده بود و آن برای عاص بن منیة بن الحجاج بود(بحار ج ۱۶ ص ۱۲۵) - علامه مظفر در توضیح این متن «و أنا منادیا من السماء نادی یوم أحد: لا سيف إلا ذوالفقار و لا فتی إلا علی» می گوید: «أما ذوالفقار فهو سيف النبي، قیل: کان عند المنبه بن الحجاج بن عامر بن سهم. و قیل: کان عند ابنه العاص؛ إذ کان من ضمن السیوف الستة التی أهدتهما بلقیس للنبی سلیمان، ثم وصل إلي العاص بن منبه، الذی قتله الإمام العلی یوم بدر، کافرا، و قیل: قتل أباه أیضا. و قیل: إن الحجاج بن علاط أهدی ذاالفقار لرسول الله. و قیل أنزله جبرئیل من السماء» شمشیر ذوالفقار، شمشیر پیامبر است[از کجا بدست پیامبر رسیده؟] قیلی می گوید: ابتدا در دست منبه بوده. و قیلی می گوید: ابتدا در دست پسر منبه بوده؛ شش تا شمشیر بود که بلقیس برای حضرت سلیمان هدیه فرستاده و ذوالفقار یکی از آنها بود و همینطور دست به دست شد تا به دست پسر منبه رسید و امام علی منبه را در جنگ بدر و در حالی که کافر بود کشت[یا اینکه پدرش را کشت که شمشیر در دست او بود]. قیل دیگری می گوید: حجاج شمشیری بنام ذوالفقار داشته است و بعنوان هدیه به پیامبر داده است. و قیلی دیگر می گوید: از آسمان حضرت جبرئیل آورد(دلائل الصدق ج ۶ ص ۲۰۱‌) - واقدی می گوید: «و کان رسول الله صفی من الغنیمة قبل القسیمة فنتقل سیفه ذا الفقار یومئذ کان للمنبه الحجاج و کان رسول الله قد عزا إلی بدر بسیف وهبه له سعد بن عبادة یقال له الغضب» رسول خدا را گزیده ای از غنایم پیش از قسمت بود. پس شمیرش ذوالفقار را در آن روز به غنیمت برداشت که از آن منبه بن حجاج بود و رسول خدا با شمشیری که سعد بن عباده بدو بخشیده بود سوی جنگ بدر شد که بدان عضب گفته می شد.(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۴ ص ۱۷۲) - بلاذری می گوید: «کان ذو الفقار للعاص بن منبة بن الحجاج و یقال للمنبة و یقال للشیبة و الثبت عندنا أنه کان للعاص بن منبة» ذو الفقار از آنِ عاص بن منبه بن حجاج بود، و گفته می شود: از آنِ منبه بود، و گفته می شود: از آن شیبه بود و درست آن است که از آنِ عاص بن منبه بود(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۴ ص ۱۷۲) - برخی اصل این نداء را منکر شده اند، مثل فضل الله بن روزبهان که گفته است: «إن النداء یوم بدر بأن لا سيف إلا ذوالفقار من المنکرات‌؛ لأن ذوالفقار کان سیفا لمنبه بن الحجاج و کانوا یقتلون به المؤمنين، فکیف یجور أن ینادی منادیها: أن لا سيف إلا ذوالفقار» ندا در روز بدر که شمشیری نیست جز ذوالفقار از منکرات است. زیرا ذوالفقار برای منبیه بن حجاج شمشیری بود و مؤمنان را با آن می کشتند، پس چگونه جرأت کرد که او را ندا دهد: شمشیری جز ذوالفقار نیست(ابطال نهج الباطل ج ۷ ص ۴۶۶‌) اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مواریث انبیاء | سلاح امام زمان(۳) از میان شمشیر هایی که برشمردیم، به شمشیر ذوالفقار رسیدیم و بیان شد که در طریق رسیدن شمشیر ذوالفقار به پیامبر قول های مختلفی وجود دارد که به ذکر مختصری از آنها اکتفا نمودیم. ۱. این شمشیر برای بار نخست، توسط حضرت آدم به زمین آورده شد که جنس آن از برگ های بهشتی بود: «وعن ابن عباس في تفسير قوله تعالى: «وَأَنْزَلْنَا الحَدِيدَ» قال: أنزل الله آدم من الجنة، ومعه ذو الفقار، خلق من ورق آس الجنة» و نمی توان تصور کرد که این شمشیر نزد کافری باشد. ۲. در جنگ بدر، شمشیر امیرالمؤمنین شکسته شد و حضرت چون به پیامیر رجوع کرد، شمشیر ذوالفقار را بگرفت: «عن علي "عليه السلام" قال: انقطع سيفي يوم أحد، فرجعت إلى رسول الله "صلى الله عليه وآله"، فقلت: إن المرء يقاتل بسيفه، وقد انقطع سيفي. فنظر إلى جريدة نخل عتيقة يابسة، مطروحة، فأخذها بيده، ثم هزها، فصارت سيفه ذا الفقار، فناولنيه، فما ضربت به أحداً إلا وقده بنصفين» و بنابراین در همان جنگ این شمشیر بکار گرفته شد و آنطور نبوده که بعد جنگ بعنوان غنیمت به پیامبر و سپس به امیرالمؤمنین رسیده باشد. ۳. اگر این شمشیر عادی و دست کافری بوده، نمی توانسته ندا دهنده ای بگوید: «لا سيف إلا ذوالفقار» و همینطور نمی توانسته ضربت خورنده را وعده ی آتش دوزخ بدهد: «ولأضربنك بسيفي الذي ما ضربت به أحداً إلا دخل النار» ۴. سلاح رسول الله به منزله ی تابوت بنی اسرائیل است و چون نزد هر که باشد، صاحب امامت است: «و مثل السلاح کمثل التابوت فی بنی اسرائیل کانت بنو إسراییل فی أی أهل بیت وجد التابوت علی أبوابهم و أوتوا النبوة و من صار إليه السلاح منا أوتی الإمامة» و از این رو نمی توان این سلاح را نزد غیر از ائمه دانست و چه برسد به اینکه بگوییم: دست کافری بوده! ۵. در این باره اختلاف زیاد است و حتی طبق یک نقلی در اواخر عمر پیامبر، امیرالمؤمنین عازم یمن شد و از آنجا آهنی آورد که با آن دو شمشیر ساخته شد که یکی از آنها ذوالفقار بود: «روي عن علي "عليه السلام": أن جبرئيل "عليه السلام" أخبر النبي "صلى الله عليه وآله" أن باليمن صنماً من حجارة، مقعَّد في حديد، فبعث علياً "عليه السلام" إلى اليمن فجاء بالحديد، فدفعه إلى عمر الصقيل، فضرب منه سيفين: ذا الفقار، والمخذم» و این نیز صحیح نیست؛ زیرا امیرالمؤمنین در اواخر عمر پیامبر عازم یمن شد، در حالی که جنگ بدر و احد و این ندای حضرت جبرئیل قبل از آن بوده است. ۶. در میان این اختلافات، تنها روایات ائمه ی هدی علیهم السلام است که برای ما قابل اتکا اند و بیانگر آن است که این سلاح را حضرت جبرئیل برای پیامبر آورده است: «سألت أبالحسن علی بن موسی الرضا عن ذی الفقار سيف رسول الله من أین هو؟ فقال هبط به جبرئیل من السماء و کان حلیته من فضة و هو عندی». اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مواریث انبیاء | سلاح امام زمان(۴) از میان شمشیر های یاد شده برای پیامبر، بیان شد که شمشیر ذوالفقار از مواریث است و آن شمشیری است که نزد هر که باشد، دلالت بر امامت او می کند. و همین امر باعث می شود که سلاح نیز مانند باقی مواریث مورد طمع خلفای جور و مدعیان دروغین قرار گیرد و گاه نیز به دروغ مدعی آن شوند. ۱. بلغ عبدالملک ان سيف رسول الله عند زین العابدین فبعث یستوهبه منه و یسأله الحاجة فأبی علیه فکتب إليه عبدالملک یهدده و إنه یقطع رزقه من بیت المال. فأجابه: اما بعد فإن الله ضمن للمتقین المخرج من حیث یکرهون و الرزق من حیث لا یحتسبون و قال جل ذکره: «إن الله لا یحب کل خوان کفور» فأنظر أینا أولی بهذه الآیة عبدالملک شنید که شمشیر پیغمبر در نزد زین العابدین است. پیغام فرستاد که به او ببخشد و گفت که به آن احتیاج دارم. امام امتناع ورزید. عبد الملک نامه ای تهدید آمیز نوشت که حقوقش را از بیت المال حذف خواهد کرد. حضرت در جواب او نوشت: خداوند برای پرهیزگاران ضمانت کرده که آنها را از جایی که دوست ندارند نجات دهد و از محلی که گمان نمی برند روزی بخشد. خدای جل ذکره فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ» ببین کدام یک از من و تو شایسته این آیه هستیم. ۲. عن أبی عبدالله قال:... فقال عبدالملک: هل تعرف أمرا غیر هذا؟ قال: نعم، عنده سلاح رسول الله و سيفه و درعه و خاتمه و عصاه و ترکته، فاکتب عبدالملک إلی العامل أن أحمل إلی أبی جعفر محمد بن عبدالله ألف ألف درهم و لیعطک ما عنده من میراث رسول الله، فانی العامل منزل أبی جعفر بالمال و أقرأه الکتاب، فقال: أجلنی أیاما. قال: نعم. فهیا أبی متاعا مکان کل شیء، ثم حمله و دفعه إلی العامل، فبعث به إلی عبدالملک، فسر به سرورا شدیدا، فأرسل إلی زيد فعرض علیه، فقال زید: والله ما بعث إلیک من متاع رسول الله بقلیل و لا کثیر. فکتب عبدالملک إلی أبی: إنک أخذت مالنا و لم ترسل إلينا بما طلبنا. فکتب إليه [أبی‌]: إنی قد بعثت إلیک بما قد رأيت و إنه ما طلبت و إن شئت لم یکن. فصدقه عبدالملک... امام صادق علیه السلام فرمود: عبدالملک گفت: راه دیگری سراغ نداری؟ زيد بن الحسن گفت: آری؛ اسلحه، شمشیر، زره، انگشتر، عصا و میراث پیامبر نزد اوست(امام محمد باقر). بنویس آنها را بفرستد؛ اگر نفرستاد، راه برای کشتن او باز می شود. عبدالملک به فرماندار خود نوشت: یک میلیون درهم به محمد بن علی بده و بگو تمام آثاری که از پیامبر مانده، در اختیارات بگذارد. فرماندار پیش پدرم آمد و نامه ی عبدالملک را خواند. پدرم فرمود: چند روز به من مهلت بده! پدرم سلاح و ابزاری تهیه نمود و به فرماندار تحویل داد. او نیز برای عبدالملک فرستاد. عبدالملک بسیار خوش‌حال شد و از پی زيد فرستاد. وقتی زيد آن اثاث را دید، گفت: به خدا سوگند، از آثار پیغمبر چیزی نفرستاده! عبدالملک نامه ای برای پدرم نوشت که تو پول ما را گرفتی، ولی آنچه خواستیم، نفرستادی. پدرم نوشت: آنچه صلاح می دانستیم، برای تو فرستادم؛ می خواهی قبول کن، مایل نیستی قبول نکن! پس عبدالملک آن حضرت را تصدیق کرد. ۳. ذکر سیف رسول الله فقال إنه مصفود الحامل و قال أتانی إسحاق فعظم بالحق و الحرمة السيف الذی أخذه هو سيف رسول الله فقلت له و کیف یکون هو و قد قال أبو جعفر مثل السلاح فینا مثل التابوت فی بنی إسرائیل أینما دار التابوت دار الملک بزنطی گفت: نزد حضرت رضا از شمشیر پیامبر سخن به میان آمد. فرمود: بند و حمائل آن بسته است (اجازه بازشدنش را نداده اند). فرمود: اسحاق پیش من آمد و قسم شدید داد به حق و حرمت فلان که آیا شمشیر دست مأمون، شمشیر پیامبر است؟ گفتم: چطور می تواند شمشیر پیامبر باشد، با اینکه حضرت باقر فرموده است که سلاح در میان ما خانواده، مانند تابوت بنی اسرائیل است؛ هر کجا تابوت بود، فرمانروایی آنجا است. اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علائم ظهور(۱) ✍️ در مورد علائم ظهور، بسیاری دچار افراط و تفریط شده اند، به این دلیل که هنوز نتوانسته اند تعریف درستی از علائم بیایند و خاصیت آنها را بفهمند. از این رو لازم است ابتدا از معنی و خاصیت بگوییم. 🔺امام صادق علیه السلام به نقل از لقمان می فرماید: «یا بنی لکل شیء علامة يعرف بها» هر چیزی علامتی دارد که بواسطه ی آن علامت شناخته می شود و در مصداق علائم ظهور، دو چیز بوسیله ی آنها شناسایی می شود و البته مورد دوم در مورد همه ی علائم صدق نمی کند: ۱. نزدیک بودن ظهور ایشان ۲. شخص امام زمان علیه السلام بنابراین می توان گفت که علائم[بخصوص علائم حتمی] دیوار نفوذناپذیر برای مدعیان مهدویت است‌؛ از اینکه قبل این علائم، نمی توانند مدعی مهدویت باشند و این موضوع در لسان علما نیز جاری است: 🔺مرحوم نعمانی می گوید: «این نشانه هایی است که امامان ذکر فرموده اند که با فراوانی آنها و به هم پیوستگی و تواتر آن روایتها و متفق بودنشان لازم می رسازد قائم ظهور نکند مگر بعد از فرا رسیدن و تحقق آن نشانه ها» (الغیبة للنعمانی ص ۲۸۲) ‌🔺شیخ مفید می گوید: «ائمه هدی علیهم السلام گاهی بعضی خویشان خود را که به مبارزه مسلحانه علیه آنان دست می زدند شدیدا توبیخ کرده و عمل آنان را محکوم می نمودند و می گفتند: قیام مسلحانه تا هنگامی که چند قضیه واقع نشود جایز نیست: اول: رکورد خورشید هنگام ظهر - دوم: شنیدن صدایی از آسمان که نام مرد مخصوصی را اعلام کند - سوم: لشکری در بیداء به زمین فرو رود. در این هنگام خواهد بود که آخرین پیشوای حق، قیام مسلحانه را آغاز می کند تا دولت‌های ستمگر و باطل پرور را نابود سازد»(ده انتقاد و پاسخ پیرامون غیبت امام ص ۴۰) 🔺علامه ی مجلسی در ذیل روایتی می گوید: «الصوت آوازی است که از آسمان، هنگام قیام قائم (عج) شنیده می شود، شاید مراد این باشد اگر این صدا که شما به همین نزدیکی در انتظار آن هستید به تأخیر افتد، چه کار می کنید؟ آیا بدون شنیدن آن صدا با شمشیر خروج می کنید؟ پس راوی گفت: در این مورد تسلیم امر شما هستیم، امام علیه السلام فرمود: تسلیم شدن به امر ما یا امر واجب و لازم ما، تسلیم شدن است؛ و اگر انجام ندهید و در جستجوی فرج قبل از رسیدن وقتش عجله کنید، پس آن باعث کشته شدن شما یا ما می گردد»(بحار ج ۲ ص ۲۰۱). ‌🔺علامه نهاوندی می گوید‌: «هر کس در علائم ظهور حضرت مهدی موعود - ارواح العالمین علیهم اجمعین - گذشته، تدبر و تفکر نماید، برای او شک و شبهه نمی ماند که آنچه را حضرت روح الله فرموده، از دلایل آن نور و علائم آن ظهور است» (العقبری الحسان ج ۱ ص ۱۶۲) از بیان علما که بگذریم، شاید در تعبیر رساتر و کوتاه تر بتوانیم علائم را «دجال کش» بخوانیم که کافی ایست قدری در مورد علائم حتمی تحقیق نمود تا در تور مدعیان دروغین اسیر نشد. اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علائم ظهور(۲) ✍️ ائمه ی هدی علیهم السلام نیز، خاصیت مذکور علائم را متذکر شده و گاه نیز از آن در رَد مدعیان دروغین بهره گرفته اند. 🔻امام رضا علیه السلام فرمودند: «قبل هذا الأمر السفیانی و الیمانی و المروانی و شعیب بن صالح، فکیف یقول: هذا هذا» پیش از امر ظهور حضرت حجت، سفیانی، یمانی، مروانی و شعیب بن صالح خواهند آمد. پس چگونه این شخص(محمد بن ابراهیم بن اسماعیل) این ادعا را مطرح می کند؟(ادعا می کند که قائم است) در بحار ج ۵۲ گوید: مراد از شخصی که ادعا کرده قائم است، محمد بن ابراهیم بن اسماعیل، معروف به طباطبا است که با امام رضا(علیه السلام) هم عصر بوده. 🔻امام صادق علیه السلام فرمودند: «خمس علامات قبل قیام القائم: الصیحة، والسفیانی، والخسف، وقتل النفس الزکیة، و الیمانی. فقلت: جعلت فداک إن خرج أحد من أهل بیتک قبل هذه العلامات أنخرج معه؟ قال: لا» پنج نشانه‌ قبل‌ از قیام‌ حضرت‌ قائم علیه‌السّلام وجود دارد: صیحه‌ (ندای‌ آسمانی)؛ سفیانی‌ (خروج‌ سفیانی)؛ فرو رفتن‌ در زمین‌ (فرو رفتن‌ لشکر سفیانی‌ در زمین‌ در مکانی‌ به‌ نام‌ بیداء)؛ کشته‌ شدن‌ نفس‌ زکیه‌ ؛ یمانی‌ (خروج‌ یمانی).» عرض‌ کردم: فدایت‌ شوم! اگر یکی‌ از اهل‌ بیت‌ شما، قبل‌ از ظهور این‌ نشانه‌ها خروج‌ کند، آیا وی‌ را همراهی‌ کنیم؟ حضرت‌ فرمودند: نه این روایت را حسن دانسته است، مانند صحیح و شهید ثانی آن را روایتی صحیح شمرده است. 🔻در روایتی آمده است: «قلت له: جعلت فداک، إن ثعلبه بن میمون حدثنی عن علی بن المغیره، عن زید العمی، عن علی بن الحسین قال: یقوم قائمنا لموافاه الناس السنه. قال: یقوم القائم بلا سفیانی ! إن أمر القائم حتم من الله، وأمر السفیانی حتم من الله، ولا یکون قائم إلا بسفیانی. قلت: جعلت فداک، فیکون فی هذه السنه؟ قال: «ما شاء الله «. قلت: یکون فی التی یلیها؟ قال: یفعل الله ما یشاء» از ابن اسباط نقل میکند که گفت به حضرت امام رضا(علیه السلام) عرض کردم: قربانت گردم ثعلبه بن میمون از على بن مغیره و او از زید (زید العمى) از امام زین العابدین(علیه السلام)براى من نقل کرد که فرموده است: قائم ما در موسمى که مردم به حج میروند قیام میکند، امام رضا فرمود: آیا قائم بدون خروج سفیانى قیام میکند؟! قیام قائم ما از جانب خدا مسلم است و آمدن سفیانى هم حتمى است و قائم ظهور نمیکند مگر بعد از خروج سفیانى. عرضکردم: قربانت شوم! آنچه فرمودى امسال واقع مى‏شود؟ فرمود: هر چه خداوند اراده کند خواهد شد. عرضکردم در سال بعد چطور؟ فرمود: خدا هر کارى را بخواهد میکند(📚قرب الاسناد، الحمیری القمی، ص ۳۷۴) این کتاب معتبر بوده و این روایت هم به لحاظ سند مشکلی ندارد. 🔻كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَأَتَاهُ كِتَابُ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ نُعَيْمٍ- وَ كِتَابُ الْفَيْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ وَ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ- يُخْبِرُونَهُ أَنَّ الْكُوفَةَ شَاغِرَةٌ بِرِجْلِهَا- وَ أَنَّهُ إِنْ أَمَرَهُمْ أَنْ يأْخُذُوهَا أَخَذُوهَا- فَلَمَّا قَرَأَ كِتَابَهُمْ رَمَى بِهِ ثُمَّ قَالَ- مَا أَنَا لِهَؤُلَاءِ بِإِمَامٍ أَ مَا عَلِمُوا أَنَّ صَاحِبَهُمُ السُّفْيَانِيُ‏ عبد الحمید بن ابی دیلم گفت: خدمت حضرت صادق بودم نامه ای از عبد السلام بن عبد الرحمن بن نعیم و نامه ای از فیض بن مختار و سلیمان ابن خالد آمد نوشته بودند که کوفه سرپرستی ندارد اگر اجازه بدهید کوفه را بتصرف در می آوریم. همین که نامه را خواند بزمین انداخته فرمود من امام اینها نیستم مگر نمیدانند قبل از قیام قائم ما سفیانی خواهد آمد اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مفهوم غیبت(۲) ✍️ شهید سید محمد صدر در کتاب تاریخ الغیبة الکبری دو تفسیر در رابطه با غیبت امام زمان علیه السلام مطرح نموده است: 🔻تفسیر نخست را با عنوان«اطروحة خفاء الشخص»آورده است؛ با این توضیح که جسم حضرت ناپیدا است و مردم توانایی مشاهده ی جسم ایشان را ندارند. برای این تفسیر، می توان به عبارات و روایات ذیل اشاره نمود: -«عزیز علی أن أری الخلق و لا تری» - «یغیب عنکم شخصه» - «حتیَ إذا غابَ  المُتَغَیّبُ من وُلدی عَن عُیونِ النَّاسِ» - «يَفْقِدُ اَلنَّاسُ إِمَامَهُمْ يَشْهَدُ اَلْمَوْسِمَ فَيَرَاهُمْ وَ لاَ يَرَوْنَهُ» - «إن غابَ عن النّاسِ شخصهُ فی حالِ هدایتِم فان علمَهُ و آدابَهُ فی قلوبِ المُؤمِنینَ مثبتة فهم بها علاملونَ» - «لا یُریٰ جِسمُهُ ، و لا یُسمی باسمه» - «قال: سالت سیدی موسی بن جعفر (علیما السلام) عن قول الله ِ عزوجل : «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً ۗ وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ» فقالَ(علیه السلام): النِعمَةُ الظاهِرَةُ الإِمامُ الظاهرُ ، و الباطِنةُ الإِمامُ الغائِبُ ، فَقُلتَ لَهُ : وَ یَکونَ فِی الأَئِمَّةِ مَن یَغِیبُ؟ قال: نَعَم ، یَغِیبُ عَن أَبصارِ النّاسِ شَخصُهُ ، و لا یغیبُ عن قُلوبِ المؤمنینَ ذِکرهُ ... هو الثانی عَشَر منّا... ذلکَ ابنُ سَیِّدَةِ الإِماءِ الذی تَخفیٰ علی النّاسِ ولادتُهُ...». اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
آیات متعددی به تفسیر نخست از غیبت[غیبت جسمانی] اشاره دارد: «وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ» - «إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً». و در کنار آیات، طبق روایات گاهی نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه ی هدی علیهم السلام جسماً غایب می شدند و این مصداقا در مورد حضرت حجت تازگی ندارد و فقط مدت آن طولانی تر است. - روایت اول: «كَانَ بَيْنَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)وَ بَيْنَ بَعْضِ بَنِي أُمَيَّةَ شَيْ‏ءٌ- فَدَخَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)عَلَى الدِّيوَانِ فَقَامَ إِلَى الْبَوَّابِينَ فَقَالَ مَنْ أَدْخَلَ عَلَيَّ هَذَا- قَالُوا لَا وَ اللَّهِ مَا رَأَيْنَا أَحَداً» مفضل گفت بین حضرت صادق و بنی امیه در مورد موضوعی اختلافی بود حضرت صادق وارد مرکز حکومتی شد، حاکم با اعتراض به دربانان گفت: چه کسی اجازه داد این شخص وارد شود؟ گفتند بخدا قسم ما کسی را ندیدیم(بصائر الدرجات باب ١٥) - روایت دوم: «مَا رُوِيَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ : صَلَّى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي بَعْضِ اَللَّيَالِي فَقَرَأَ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ فَقِيلَ لِأُمِّ جَمِيلٍ أُخْتِ أَبِي سُفْيَانَ اِمْرَأَةِ أَبِي لَهَبٍ إِنَّ مُحَمَّداً لَمْ يَزَلِ اَلْبَارِحَةَ يَهْتِفُ بِكِ وَ بِزَوْجِكِ فِي صَلاَتِهِ وَ يَقْنُتُ عَلَيْكُمَا فَخَرَجَتْ تَطْلُبُهُ وَ هِيَ تَقُولُ لَئِنْ رَأَيْتُهُ لَأَسْمَعَنَّهُ وَ جَعَلَتْ تُنْشِدُ مَنْ أَحَسَّ لِي مُحَمَّداً حَتَّى اِنْتَهَتْ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ وَ أَبُو بَكْرٍ جَالِسٌ مَعَهُ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ يَا رَسُولَ اَللَّهِ لَوْ تَنَحَّيْتَ فَإِنَّ أُمَّ جَمِيلٍ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَنَا خَائِفٌ أَنْ تُسْمِعَكَ سِبَاباً فَقَالَ إِنَّهَا لَنْ تَرَنِي فَجَاءَتْ حَتَّى قَامَتْ عَلَيْهِ فَقَالَتْ يَا أَبَا بَكْرٍ رَأَيْتَ مُحَمَّداً قَالَ لاَ فَمَضَتْ رَاجِعَةً إِلَى بَيْتِهَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ضَرَبَ اَللَّهُ بَيْنَهُمَا حِجَاباً أَصْفَرَ وَ كَانَتْ تَقُولُ لَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُذَمَّمٌ وَ كَذَا قُرَيْشٌ كُلُّهُمْ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّ اَللَّهَ أَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اِسْمِي وَ هُمْ يَسُبُّونَ مُذَمَّماً وَ أَنَا مُحَمَّدٌ» جابر از امام باقر-عليه السّلام-روايت مى‌كند كه در يكى از شبها پيامبر اكرم-صلّى اللّٰه عليه و آله-سورۀ« تَبَّتْ‌ يَدٰا أَبِي لَهَبٍ‌ »را خواند. به ام جميل خواهر ابو سفيان و زن ابو لهب گفتند ديشب محمّد-صلّى اللّٰه عليه و آله-در نماز، تو و همسرت را نام مى‌برد و شما را نفرين مى‌كرد. از اين رو ام جميل بيرون آمد و دنبال پيامبر مى‌گشت و مى‌گفت: اگر او را ديدم دشنامش مى‌دهم، كيست كه وى را به من نشان دهد؟ تا اينكه به نزديكى پيامبر رسيد. و آن حضرت با ابو بكر نشسته بود. ابو بكر گفت: اى رسول خدا! خوب است كه به كنارى بروى؛ چون ام جميل مى‌آيد، مى‌ترسم به شما دشنام بدهد. حضرت فرمود: او مرا نخواهد ديد. پس ام جميل آمد و ايستاد و گفت: اى ابو بكر! محمّد را ديده‌اى‌؟! ابو بكر گفت: نه، به خانه‌اش برگشت. امام باقر-عليه السّلام-فرمود: خدا ميان او و پيامبر پردۀ زردى قرار داد. و ام جميل به پيامبر مى‌گفت «مذمّم» و تمام قريشيان اين گونه مى‌گفتند. پيامبر اكرم -صلّى اللّٰه عليه و آله-فرمود: خدا نام مرا از ياد آنان برده و آنان «مذمّم» را سبّ‌ مى‌كنند در حالى كه من «محمّد» هستم(الخرائج و الجرائح ج ۲ ص ۷۷۵)
- روایت سوم: «مَا رُوِيَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَيْسَرَةَ قَالَ : لَمَّا اِسْتَقْدَمَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلدَّوَانِيقِيُّ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَقَامَ مَوْلًى لَهُ بِسَيْفٍ مَسْلُولٍ قَدْ أَسْبَلَ عَلَيْهِ كُمَّهُ وَ قَالَ إِذَا دَخَلَ جَعْفَرٌ وَ صِرْتُ خَلْفَهُ وَ أَشَرْتُ إِلَيْكَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ. فَلَمَّا دَخَلَ وَ نَظَرَ إِلَى اَلدَّوَانِيقِيِّ أَسَرَّ شَيْئاً فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نَفْسِهِ لَمْ نَدْرِ مَا هُوَ إِلاَّ قَوْلَهُ يَا مَنْ يَكْفِي خَلْقَهُ كُلَّهُ وَ لاَ يَكْفِيهِ أَحَدٌ اِكْفِنِي شَرَّ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ . فَصَارَ أَبُو جَعْفَرٍ اَلدَّوَانِيقِيُّ لاَ يُبْصِرُ مَوْلاَهُ فَيُومِئُ إِلَيْهِ وَ صَارَ مَوْلاَهُ لاَ يُبْصِرُهُ وَ لاَ يَرَى أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ فَقَالَ لَهُ لَقَدْ عَنَّيْتُكَ يَا جَعْفَرُ فِي هَذَا اَلْحَرِّ فَانْصَرِفْ. فَانْصَرَفَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ اَلدَّوَانِيقِيُّ لِمَوْلاَهُ وَيْلَكَ مَا مَنَعَكَ مِنْ أَنْ تَمْتَثِلَ أَمْرِي قَالَ لاَ وَ اَللَّهِ مَا أَبْصَرْتُهُ وَ لاَ أَبْصَرْتُكَ حَتَّى خَرَجَ وَ لَقَدْ دَهِمَنِي حِجَابٌ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَكَ. فَقَالَ اَلدَّوَانِيقِيُّ لَئِنْ تَحَدَّثْتَ بِهَذَا لَأَقْتُلَنَّكَ بَدَلاً مِنْهُ» على بن ميسره مى‌گويد: وقتى كه عبد اللّٰه بن محمّد دوانيقى از امام صادق-عليه السّلام-خواست كه نزد او برود، غلامش با شمشير آخته كه در آستينش پنهان داشت، ايستاده بود، به او گفت: هر وقت «جعفر» آمد و من پشت سر او رفتم و به تو اشاره كردم، گردنش را بزن! هنگامى كه امام-عليه السّلام-وارد شد و به دوانيقى نگاه كرد، چيزى گفت كه من نفهميدم مگر اين سخنش را كه گفت:«اى كسى كه تمام خلقش را كفايت مى‌كنى و كسى او را كفايت نمى‌كند، مرا از شرّ محمّد بن عبد اللّٰه حفظ‍‌ كن». ابو جعفر پشت سر امام رفت ولى غلامش را نديد تا اشاره كند و غلامش هم نه او را مى‌ديد و نه امام صادق-عليه السّلام-را از اين رو منصور دوانيقى به امام گفت: اى جعفر! در اين هواى گرم تو را خسته كردم به خانه‌ات برگرد! امام برگشت و منصور دوانيقى به غلامش گفت: واى بر تو! چه چيز باعث شد كه دستور مرا اطاعت نكنى‌؟! غلام گفت: نه به خدا سوگند! نه او را ديدم و نه تو را تا اينكه بيرون رفت و پرده ميان من و تو و او كشيده شد. آنگاه منصور گفت: اگر اين حرف را در جايى بزنى، عوض او تو را مى‌كشم! . - روایت چهارم: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِالْمَدِينَةِ وَ هُوَ رَاكِبٌ حِمَارَهُ، فَنَزَلَ وَ قَدْ كُنَّا صِرْنَا إِلَى اَلسُّوقِ أَوْ قَرِيباً مِنَ اَلسُّوقِ، قَالَ: فَنَزَلَ وَ سَجَدَ وَ أَطَالَ اَلسُّجُودَ وَ أَنَا أَنْتَظِرُهُ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ رَأَيْتُكَ نَزَلْتَ فَسَجَدْتَ؟! فَقَالَ: «إِنِّي ذَكَرْتُ نِعْمَةَ اَللَّهِ عَلَيَّ فَسَجَدْتُ» قَالَ: قُلْتُ: قَرِيباً مِنَ اَلسُّوقِ وَ اَلنَّاسُ يَجِيئُونَ وَ يَذْهَبُونَ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: «إِنَّهُ لَمْ يَرَنِي أَحَدٌ» معاویة بن وهب گفت: نزد امام صادق در مدینه بودم در حالی که آن حضرت سوار بر الاغش بود، سپس از مرکبش پائین آمد، در حالی که ما به بازار رسیده بودیم یا نزدیک بازار بودیم. آن‌گاه امام از مرکب خود پایین شد و سجده کرد و سجده اش را طول داد و من منتظرش بودم، سپس سر از سجده برداشت. عرض کردم: فدایت شوم! شما را دیدم که از مرکب پایین آمدی و سجده کردی[چرا چنین کردی؟] فرمود: به راستی من به یاد نعمت خدا بر خودم افتادم و سجده کردم. [راوی] گفت: عرض کردم: نزدیک بازار[چنین کاری را انجام دادید؟!] در حالی که مردم می آیند و می روند؟ فرمود: قطعا هیچ کس مرا ندید(مختصر البصائر ص ۸۵)
- روایت پنجم: «مَا رُوِيَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ : دَخَلْتُ اَلْمَسْجِدَ مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَلنَّاسُ يَدْخُلُونَ وَ يَخْرُجُونَ فَقَالَ لِي سَلِ اَلنَّاسَ هَلْ يَرَوْنَنِي فَكُلُّ مَنْ لَقِيتُهُ قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ أَبَا جَعْفَرٍ فَيَقُولُ لاَ وَ هُوَ وَاقِفٌ حَتَّى دَخَلَ أَبُو هَارُونَ اَلْمَكْفُوفُ فَقَالَ سَلْ هَذَا فَقُلْتُ هَلْ رَأَيْتَ أَبَا جَعْفَرٍ فَقَالَ أَ لَيْسَ هُوَ وَاقِفاً قُلْتُ وَ مَا عِلْمُكَ قَالَ وَ كَيْفَ لاَ أَعْلَمُ وَ هُوَ نُورٌ سَاطِعٌ قَالَ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ إِفْرِيقِيَا مَا حَالُ رَاشِدٍ قَالَ خَلَّفْتُهُ حَيّاً صَالِحاً يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ قَالَ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ مَاتَ قَالَ نَعَمْ قَالَ وَ مَتَى قَالَ بَعْدَ خُرُوجِكَ بِيَوْمَيْنِ قَالَ وَ اَللَّهِ مَا مَرِضَ وَ لاَ كَانَ بِهِ عِلَّةٌ قَالَ وَ إِنَّمَا يَمُوتُ مَنْ يَمُوتُ مِنْ مَرَضٍ أَوْ عِلَّةٍ قُلْتُ مَنِ اَلرَّجُلُ قَالَ رَجُلٌ كَانَ لَنَا مُوَالِياً وَ لَنَا مُحِبّاً ثُمَّ قَالَ لَئِنْ تَرَوْنَ أَنَّهُ لَيْسَ لَنَا مَعَكُمْ أَعْيُنٌ نَاظِرَةٌ أَوْ أَسْمَاعٌ سَامِعَةٌ لَبِئْسَ مَا رَأَيْتُمْ وَ اَللَّهِ لاَ يَخْفَى عَلَيْنَا شَيْءٌ مِنْ أَعْمَالِكُمْ فَاحْضُرُونَا جَمِيلاً وَ عَوِّدُوا أَنْفُسَكُمْ اَلْخَيْرَ وَ كُونُوا مِنْ أَهْلِهِ تُعْرَفُونَ بِهِ فَإِنِّي بِهَذَا آمُرُ وُلْدِي وَ شِيعَتِي» ابو بصير مى‌گويد: با امام باقر-عليه السّلام-وارد مسجد شديم و مردم نيز وارد و خارج مى‌شدند. حضرت فرمود: از مردم بپرس آيا مرا مى‌بينند؟ هر كس را ديدم از او پرسيدم: آيا ابو جعفر-عليه السّلام-را ديدى‌؟ مى‌گفت: نه، در حالى كه او ايستاده بود، تا اينكه هارون مكفوف آمد و حضرت فرمود: از اين بپرس.پرسيدم: آيا ابو جعفر را ديدى‌؟ گفت: آيا او نايستاده بود؟ گفتم: از كجا فهميدى‌؟ گفت: چگونه نفهمم در حالى كه او نور درخشنده است. مى‌گويد: از او شنيدم كه به مردى از افريقا مى‌گفت: حال راشد چگونه است‌؟ گفت: او را زنده و سالم ترك نمودم و به شما سلام مى‌رساند. حضرت فرمود: خدا او را رحمت كند. آن مرد پرسيد: مرده است‌؟ اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
بخوانید 🔻🔻 🔺 نام پرچم امام زمان چیست؟ 🔺رنگ پرچم امام زمان چیست؟ 🔺جنس پرچم امام زمان از چیست؟ 🔺 خاصیت اعجاز آمیز پرچم امام زمان چیست؟ 🔺 هنگام گشوده شدن این پرچم چه اتفاقی می افتد؟ اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مفهوم غیبت(۳) شهید سید محمد صدر در تفسیر دیگر غیبت، رویت و دیدن جسم حضرت را ممکن دانسته است. با این توضیح که در مدت غیبت مردم می توانند جسم حضرت را ببینند و ایشان را نشناسند، مانند برادران حضرت یوسف که ایشان را دیدند ولی نشناختند: «یرونه و لا یعرفونه». این تفاسیر متفاوت باعث می شود که باب اختلاف نیز گشوده شود و گروهی تفسیر نخست و گروهی دیگر تفسیر ثانی را انتخاب کنند و برخی نیز جمع کنند و بگویند: هر دو تفسیر درست است؛ زیرا حضرت گاهی دیده نمی شود و گاهی هم دیده می شود ولی شناخته نمی شود. نویسنده ای بین دو تفسیر فوق، تفصیل داده و معتقد است که غیبت جسمانی مختص غیبت صغری است و غیبت عنوانی[دیده شود ولی شناخته نشود] مختص غیبت کبری است و سخن خود را مستند به این روایت کرده است: «القائم غیبتان یشهد فی إحداهما المواسم یری الناس و لا یرونه». فارغ از دیدگاه های فوق، ماده ی مشترک در روایات «رأی و یری» است و آن در کتب لغت به معنای دیدن با چشم و قلب است: «الرویة النظر بالعین و القلب» - «اصل یدل علی نظر و إبصار بعین أو بصیرة» و در متون دینی در موارد ذیل بکار رفته است: ۱. دیدن با تفکر: «إنی ما أری ما لا ترون» ۲. دیدن با قلب: «ما کذب الفواد ما رای» ۳. دیدن با چشم: «لترون الجحیم» امام عصر علیه السلام در هیچ کدام از موارد فوق غایب نیستند، زیرا ایشان حاضر در افکار: «الحاضر فی الأفکار» و هدایت و آدابش جریان یافته در قلوب: «إن غابَ عن النّاسِ شخصهُ فی حالِ هدایتِم فان علمَهُ و آدابَهُ فی قلوبِ المُؤمِنینَ مثبتة فهم بها علاملونَ» و از همه مهم تر ناظر و شاهد بر هستی اند: «عینک الناظرة علی بریتک و شاهدک علی عبادک». "ناظر" صفت چشم است و "شاهد" صفت خود شخص به معنای حضور است؛ حضرت در تعبیر رساتر "حاضر ناظر" است. در نهایة آمده است: «شهید» کسی است که چیزی از او غایب نباشد ولی «شاهد» کسی است که خود حاضر است و در المفردات فی الغریب القرآن همین معنا مذکور است که شهود و شهادت به معنای حضور همراه با دیدن[دیدن با چشم یا دیدن با قلب] است و گاه شهود و شهادت به صرف حضور اطلاق می‌شود. و این ناظر بودن حضرت فقط منتهی به انسان ها نمی شود، همانگونه که در دعای امام هشتم خواندیم: «عینک الناظرة علی بریتک» دربردارنده ی همه ی مخلوقات است؛ زیرا "بریه" به انسان اختصاص ندارد و هر آنچه را می گویند که از عدم بیرون بیاید و لباس وجود بپوشد[خدای متعال بارء است: «فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ» و تفاوت آن با خالق در این است که بارء از نیستی به هستی آورده و اما خالق از حالی به حالی دیگر درمی آورد]. بنابراین شخص امام عصر علیه السلام غایب و پنهان نیست و غیبت مانعی است که به انسان ها بازگشت دارد: «صاحب هذه الأمر تعمی ولادته علی الناس» که "تعمی" به معنای کور شدن و بسته شدن چشم است و استعمال "تعمی" در این محل نشان می دهد که نقض از ناحیه ی بیننده است و نه از ناحیه ی شخصی که باید دیده شود. اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
جنود شیطان سخت مشغولن... امام صادق علیه السلام: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ ضَيَّعَ حَقّاً إِلَّا أَعْطَى فِي بَاطِلٍ مِثْلَيْهِ هیچ مومنی نیست که حق را تباه سازد، مگر اینکه دوچندانش را در باطل هزینه کند. تحف العقول ص ۲۹۴ اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مفهوم غیبت(۴) | غیبت صغری و غیبت کبری غیبت امام زمان علیه السلام به دو قسم تقسیم شده و برای بیان این دو غیبت، در آخرین توقیع شریف، تعابیر "الغیبة الثانیه" و "الغیبة التامه" استفاده شده است و در برخی از روایات نیز تعبیر "قصیره" و "طویله" آمده است. اما در هیچ روایتی اصطلاح "غیبت صغری" و "غیبت کبری" وجود ندارد و در واقع این اصطلاح، جعل شیعیان بوده که به مرور زمان شهرت یافته است. برخی از نویسندگان معاصر نیز که دنبال جعل روایت رفته اند، ناشیانه در متن روایت از اصطلاح "غیبت صغری" و" غیبت کبری" استفاده کرده اند و اینگونه خود را رسوا نموده اند! بنابراین با وجود اینکه قدری اختلاف در مدت زمان غیبت صغری وجود دارد، ثابت است که امام زمان علیه السلام دو غیبت دارند. مرحوم نعمانی در تفاوت این دو غیبت می نگارد: این احادیثی که می گوید: برای قائم دو غیبت است، صحتش به حمد خدا نزد ما ثابت شده... غیبت اول همان است که سفیرانی بین امام و مردم وجود داشتند که از جانب خود آن حضرت به این مقام نصب و در میان مردم آشکار و شناخته شده بودند...این دوران، همان غیبت کوتاه تر بود که مدت زمان آن سپری شد. و غیبت دوم آن است که چنین سفیران و واسطه هایی در کار نیستند... که زمان آن اکنون فرا رسیده... و ما در غیبت دوم به سر می بریم(الغیبه ص ۱۷۳ و ۱۷۴) یکی از نویسندگان وهابی می گوید: «پس امام دارای دو غیبت شد. در حالی که آنها روایاتی دارند که تنها از یک غیبت سخن می گوید، ولی روایاتی جعل شدند که با وضعیت موجود هماهنگ باشند و از دو غیبت سخن بگویند(أصول مذهب الشیعة ج ۲ ص ۸۹۵). این نویسنده ی وهابی، غیبت و تعدد غیبت را جعل علمای شیعه دانسته است و چنین استدلال می کند که برخی از روایات، از یک غیبت و برخی از روایات دیگر، از دو غیبت گفته است و این خود متناقض است. اما پاسخ او ساده و تنها نیازمند قدری کاوش در قران است؛ زیرا قران یک بار از یک بهشت: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ - فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ» و بار دیگر از دو بهشت: «مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» گفته است و کسی آنها را متناقض ندیده است. و همینطور یک بار از یک آسمان و زمین: «تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَی» و بار دیگر از هفت آسمان و زمین: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ...» گفته است و باز کسی آن را متناقض نخوانده است. پس چگونه این نویسنده وهابی، روایات غیبت را متناقض می خواند؟ در حالی که برخی از روایات در مورد اصل غیبت و برخی دیگر در مورد جزئیات و تعدد آن است. اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
[تیموتی فرنیش] تیموتی فرنیش از دانشگاه اوهایو، دکتری مطالعات اسلامی دارد و پایان‌نامه ی ایشان در دانشگاه اوهایو، پیرامون جهاد، بن لادن و حضرت مهدی علیه السلام است. و همواره از پایه های تحقیقی همایش های مهدوی و بین المللی بوده اند. تیموتی فرنیش یک فرد مستنطق بوده، به این معنا که در زمان حمله ی آمریکا به عراق، با افراد دستگیر شده گفت و گو و بحث دینی انجام می داده. و او در سال ۲۰۰۸ در طی یک سفری وارد قم شده، به جمکران می رود و عکس خود را از جمکران منتشر می کند و می گوید: فرزندانم در سال ۲۰۲۵ مهدی مسلمانان با بمب اتم به دنیا حمله خواهد کرد و من شاید آن زمان نباشم ولی شما از او فرار کنید. اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علائم ظهور | یمانی(۱) در میان روایات یمانی، تنها دو روایت، یمانی را از علائم محتوم شمرده است که روایت نخست از غیبت نعمانی و روایت ثانی از کمال الدین است: ۱. امام صادق علیه السلام می فرماید: «النداء من المحتوم و السفیانی من المحتوم و الیمانی من المحتوم و قتل النفس الزکیة من المحتوم ...» نداء آسمانی حتمی است و سفیانی حتمی است و یمانی حتمی است و قتل نفس زکیه حتمی است‌(غیبت نعمانی ص ۵۳۱) ۲. امام صادق علیه السلام می فرماید: «قبل قیام القائم خمس علامات محتومات: «الیمانی و السفیانی و الصیحة و قتل النفس الزکیة و الخسف بالبیداء» پیش از قیام قائم، پنج نشانه خواهد بود که همگی از علامات محتومات است: یمانی، سفیانی، صیحه، کشتن نفس زکیه و فرو رفتن لشکر سفیانی در بیداء(کمال الدین ج ۱ ص ۵۵۶) روایت اول در نسخه ی علامه ی مجلسی و شیخ حر عاملی بدون وجود عبارت «الیمانی من المحتوم» آمده است: «النداء من المحتوم و السفیانی من المحتوم قتل النفس الزکیة من المحتوم... » و شاید بتوان اولویت را به نسخه ی علامه ی مجلسی داد‌؛ زیرا ایشان دقیق ترین نسخه ها را در اختیار داشته اند. و با توجه به این موضوع، هرگاه اختلافی بین نسخ باشد، نسخه ی علامه ی مجلسی پذیرفته می شود و این همان آغاز تردید در حتمی بودن یمانی است! قدیمی ترین نسخه ی موجود از کتاب غیبت نعمانی، نسخه ی رضویه است که این نسخه از نسخه ی اصلی بدست آمده و در این نسخه نیز عبارت «الیمانی من المحتوم» وجود ندارد. علاوه بر بحث اعتبار نسخ، می توان یک بحث علمی دیگر داشت و آن یافتن اصالت است که اگر اصل بر زیاده نهاده شود، روایت با عبارت «الیمانی من المحتوم» خوانده خواهد شد و در غیر این صورت، روایت فاقد این عبارت خواهد بود. این تردید تنها در روایت نخست به اتمام نمی رسد، بلکه نسبت به روایت ثانی کمال الدین شیخ صدوق هم جریان و ادامه دارد و آن وجود روایت مشابه کمال الدین، در کتاب کافی است[هر دو روایت از عمر بن حنظله است]؛ با این تفاوت که در کتاب کافی حتمی بودن یمانی ذکر نشده: «خمس علامات قبل قیام القائم: الصیحة، والسفیانی، والخسف، وقتل النفس الزکیة، والیمانی». بنابراین گفتن اینکه یمانی از محتومات باشد، سخت است و البته برخی از علما صریحا یمانی را از علائم غیر محتوم دانسته اند؛ بطوری که مرحوم طبرسی، یمانی را در شمارش علائم غیر محتوم آورده است(کفایة الموحدین ج ۵ ص ۵۳۰) اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
[ تردیدی در حتمی بودن یمانی ] عدم وجود عبارت «الیمانی من المحتوم» در قدیمی ترین نسخه ی موجود از کتاب غیبت نعمانی اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama