دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ دریای اخضر ] دریای سبز که در عربی بدان «بحر الأخضر» نیز گفته می شود، یکی از هفت دریای بزرگ مطابق تقسیمات قدیم بود همانطور که دریای سرخ و دریای سیاه داریم، دریای سبز هم داریم
[ فلک ] آسمان
[ دریای اخضر فلک ] آسمانی که شبیه دریای سبز است؛ البته گاهی همین آسمان بالای سَر در ادبیات فارسی به «دریای اخضر» یا «قبة الخضراء» یاد می شود. آسمان را به دریا تعبیر می کنند چون در ادبیات فارسی دریا و کشتی نمودار فزونی و فراوانی نعمت است که ناصر خسرو به همین معنا گفته بود:
نعمت منعم چراست دریا دریا، محنت مفلس چراست کشتی کشتی
و به آن اخضر یا سبز می گویند به این دلیل که آسمان مثل سبزه زار فرح بخش است و لذا همین حافظ در جای دیگری آسمان را به یک مزرعه ی سبز تعبیر و تشبیه می کند:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
آسمان را به مزرعه تشبیه می کند و آن هلال ماه را به داس تعبیر می کند و در بیت محل بحث آسمان را به دریا تشبیه کرده است و در نتیجه هلال ماه را به کشتی تشبیه می کند
[ کشتی هلال ] هلالی که مثل کشتی می ماند. ممکن است گفته شود کشتی چه تناسبی با هلال دارد؟ در گذشته کشتی را گاهی بصورت هلالی باریک می ساختند و ضمن اینکه در ادبیات هلال ماه تشبیهات گوناگونی دارد و به چیز های مختلفی تشبیه شده؛ گاهی به ابرو فلک، گاهی به کاسه، گاهی به داس، گاهی به ماهی و گاهی هم مثل اینجا به کشتی تشبیه می شود و همینطور قبل از حافظ این تشبیه حتی در اشعار عربی نیز انجام می گرفت:
أنظر إليه کزورق من فضة
قد اثقلته حمولة من عنبر
نگاه به ماه بکن که مثل یک کشتی از نقره می ماند که با خودش محموله ی عنبر را حمل می کند.
[ حاجی قوام ] حاجی قوام به گفته ی تاریخ و مورخین از بزرگان و شخصیت های دارای نفوذ اخلاقی در منطقه ی فارس بوده که بسیار اهل کرم و بخشش بوده و خصائل پسندیده ی بسیاری داشته تا جایی که گفته اند: نظیر و همتا نداشته است و به خاطر این ویژگی ها شاه ابواسحاق او را به وزرات خودش منصوب کرد و مورد مدح و ستایش بسیاری از شاعران روزگار خودش مثل حافظ قرار گرفت؛ حافظی که معمولا زبان به مدح و ستایش باز نمی کند
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
امام رضا علیه السلام در یک سخنی نشانه های عقل را بازگو می کند که هر کسی چنین نشانه های داشته باشد، از نعمت عقل برخوردار است، از جمله این نشانه ها این است که حضرت می فرماید:
الخیر منه مأمول
عاقل کسی است که مردم از او انتظار خیر و خوبی دارند، درست مثل گل که مردم از آن انتظار لطافت و جمال و رائحه ی خوش دارند
الشر منه مأمون
و انسار عاقل کسی است که مردم از شر او در امان باشند؛ یعنی درست مثل گل نرگس می ماند که هیچ تیر و خاری ندارد
يَسْتَقِلُّ كَثيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ
آدم عاقل کسی است که خوبی های فراوان خودش نسبت به دیگران را کم می بیند و می گوید: من کاری نکردم، درست مثل مادر که دنیایی از خدمت به فرزندش می کند اما هرگز به چشمش نمی آید و می گوید: من کاری نکردم
يَسْتَكْثِرُ قَليلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ
آدم عاقل کسی است که خدمات اندک دیگران را بسیار می بینند و آن را در همه جا بازگو می کنند.
حالا این بیت ستایش آمیز حافظ در حقیقت نشان از این ویژگی عاقلان دارد؛ حافظ از جانب شخصیتی مثل حاجی قوام یک خیر و نعمتی دیده؛ ولی این خیر و نعمت را بسیار بزرگ می بیند و او را بزرگ نشان می دهد تا جایی که می گوید: نتنها اهل زمین و بلکه آسمان برق نعمت حاجی قوام اند.
جالب است که همیشه همه چیز در دریا غرق می شود؛ ولی این بار دریا غرق کرم و دهش حاجی قوام می شود و چقدر خوب است که آدم خوبی ها را ببیند و خوبی ها را اغراق و برجسته کند و خوبان را تکریم و تحسین کند که همین موجب رواج بازار خیر و خوبی می شود.
دلیل اینکه امروز بازار خوبی کساد است این است که آدم ها اولا خوبی ها را نمی بینند و ثانیا خوبی های فراوان را کم می بینند و این است که دست آدم ها به خوبی نمی رود و این است که خوبی دُر نایاب شده است و این است که آدم ها پشت دست خود را داغ می کنند و خوبی نمی کنند؛ اما حافظ اینگونه نبود چون حافظ هم می دید و هم برجسته می کرد.
و نتنها امروز خوبی ها تکریم نمی شود و بلکه مردم انسان های بَد را محترم می شمارند و همین باعث دلسردی و بدگمانی آدم خوبی می شود، همان که مولوی گفت:
میبلرزد عرش از مدح شقی
بدگمان گردد ز مدحش متقی
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 روش قـــدردانـــی
برای اینکه از جُرگه ناسپاسان نباشیم باید نحوه ی قدردانی و شکرگذاری هر ذی المعروفی را بدانیم.
امام سجاد علیه السلام می فرماید:
۱. و أما حق ذی المعروف علیک فإن تشکره
حق هر ذی المعروفی که به شما خوبی کرده این است که از او تشکر کنی(شکر)
۲. و تذکر معروفه
و دوم آنکه خوبی آن را ذکر کنی(ذکر)
و در روایت دیگر آمده است: «إِذَا صَنَعْتَ مَعْرُوفاً فَانْسَهُ، إِذَا صُنِعَ إِلَيْكَ مَعْرُوفٌ فَاذْكُرْ» چون به سوی تو احسانی شد یادآوری نما و هرگاه به کسی احسانی نمودی آن را فراموش کن.
۳. و تنشره له مقالة حسنه
و سوم آنکه به نفع آن شخص حرف های خوب نشر بدهید، از ویژگی های خوبی که دارد بگویید، از خدماتی که انجام داده تعریف کنید
۴. و تخلص له دعاء فی ما بینک و بین الله
و چهارم آنکه خالصانه برایش دعا کنید
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ فروغ ] پرتو، روشنایی
[ ماه حسن ] خوبی و زیبایی و جمالی که مثل ماه می ماند. "ماه" سنبل حسن و جمال است و "ماه حسن" طبیعتا عالی ترین نماد حسن و جمال شمرده می شود
[ رخشان ] درخشان، تابان، تابناک
[ آب روی ] آبی که به رو می زنند و در نتیجه مایه ی طراوت و خرمی و شادابی روی آدمی می شود؛ همانطوری که آب وقتی به روی زمین می پاشند، آن زمین تبدیل به دشت و چمن و بستان می شود.
و همینطور "آب روی" به معنای قدر و اعتبار و وجاحت هم است
[ خوبی ] زیبایی
[ چاه ] گودی
[ زنخدان ] چانه
[ چاه زنخدان ] گودی زیر چانه که در قدیم از عناصر پسند و زیبایی بوده، مثل داشتن خال و ابروان محرابی و کمانی
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
ماه اگر پرتوی دارد و اگر تابش و روشنایی دارد، از خودش نیست و بلکه از چشمه ی خورشید است و چون رو به خورشید دارد، نور خورشید در او منعکس شده است، درست مانند آینه ای که مقابل خورشید قرار بگیرد پُر از نور می شود ولی نورش از خودش نیست.
حافظ می گوید: حسن جمال درست مثل ماه می ماند؛ چطور ماه هر چه دارد از خورشید است و بخاطر رو کردن بخاطر خورشید است، حسن جمال هم هر چه دارد و هر چه است بخاطر روی رخشان شماست؛ یعنی چهره ی جمیل و زیبای شماست که زیبایی و حسن در عالم ایجاد کرده و اگر گل سرخ آنقدر زیباست، این زیبایی یک منشأ و چشمه ای دارد که چشمه و منشأ آن چهره و جمال شماست و شما به این گل رو کردی تا این گل زیبا شد و اساسا هر کجا زیبایی باشد برخاسته از وجود شماست.
این "شما" در مصرع اول می تواند ذات حق باشد چون فرمود:
وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ
خزائن هر چیزی نزد ما است و یکی از آن چیز ها هم زیبایی و جمال است، پس مخزن و کانون زیبایی نزد خداوند است و لذا هر زیبایی در عالم صورت می گیرد از آنجاست، همان که در جای دیگری گفت:
از رهگذرِ خاکِ سرِ کویِ شما بود
هر نافه که در دستِ نسیمِ سحر افتاد
و همینطور می تواند مقصود از "شما" اولیای خدا باشد چون آنها مظهر حق اند و آنها هم در عالم کار خدایی می کنند؛ اولیای خدا هر کجا باشند و هر کاری کنند، جزء زیبایی و حلاوت از آنها سَر نمی زند و اگر حسن و خوبی در عالم اتفاق می افتد، به برکت تعلیمات و هدایت های آنها است.
آب از چاه می کشند و به سَر و صورت می پاشند و در نتیجه صورت یک طراوات و شادابی پیدا می کند و حالا حافظ می گوید: می دانی این صورت چرا انقدر طراوت و شادابی دارد؟ چون به سَر چاه زنخدان شما رفته است که "چاه زنخدان" نماد جمال و زیبایی است، پس او به چشمه ی زیبایی شما آمده و قدری از آن زیبایی برداشته و به سَر و رو زده است و به همین خاطر آنقدر خرم و شاداب شده است؛ همانطوری که آب را از چاه می کشند و روی زمین خاکی می ریزند تا این زمین شاداب و خرم بشود.
ای کسی که زیبایی و جمالش مثل ماه می ماند، درخشندگی خودش را از چهره ی شما می گیرد و نیکویی و جمال آب و رنگ خودش را از آب چاه زنخدان شما کسب می کند؛ یعنی هر کس به هر کجا رسید و جلوه و جمالی پیدا کرد، از رهگذر لطف و عنایت و کرامت شما بود.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ عزم ] قصد، آهنگ کردن
[ جان بر لب آمده ] جان به لب رسیده؛ یعنی جانی که به نقطه پایان رسیده و به جان کندن درآمده
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
هر کسی یک "تو" دارد که می تواند به او خطاب کند:
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
و "تو" هر کسی یک چیزی است؛
"تو" یک کسی می تواند محبوب زمینی و معشوق مجازی باشد که واقعا بدون او زندگی را نمی تواند ادامه دهد، مانند افرادی که خودکشی می کنند بخاطر اینکه به حبیبه خود دست پیدا نکرده اند.
و "تو" بعضی می تواند ثروت و سرمایه باشد؛ یعنی جان آنها به داشته و دارایی ها بسته باشد و چون از آنها این ثروت گرفته شود می میرند، مثل ماهی که از آب بگیرند و آنها تا وقتی زنده هستند که در دریای ثروت شناور باشند.
و "تو" بعضی می تواند مقام و موقعیت و جایگاه باشد و جان چنین آدمی به میزش بسته است و چون از او این میز را بگیرند می میرد.
چه خوب است که گاهی خلوت کنیم و ببینیم "تو" ما چیست؟ واقعا ما به چه چیزی می توانیم بگوییم:
بی تو به سر نمی شود؟
ولی به یاد داشته باشیم که هیچ تویی، او نمی شود؛ خوش بحال کسانی که "تو" آنها "او" باشد؛ یعنی خداوند سبحان باشد، مثل حافظ که "تو حافظ" اوست و دارد به او خطاب می کند و می گوید:
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
خدایا! دیگر جانم به لب رسیده و دیگر تاب و توان ماندن بدون تو را ندارم و اگر قرار باشد پای تو در میان نباشد، جان من نمی ماند و از تنم خارج می شود و حالا اختیار با توست که برود(بمیرم) یا برگردد و بماند اما در کنار تو و در هر صورت حکم آن است که تو فرمایی...
خلاصه آنکه مرگ و زندگی من در دست توست؛ اگر با تو و نزد تو باشم زنده می مانم و جانم به تنم برمی گردد و اگر از تو دور باشم، جانم دیگر به لبم رسیده و لحضه های آخر را دارد سپری می کند و دیر یا زود خواهم مُرد...
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ دور ] دو معنا دارد: ۱. زمانه، روزگار ۲. گردش، چرخش
[ نرگس ] نام یک گل بسیار خوشبو و معطر است که به آن "شهلا" هم گفته می شود؛ ولی در ادبیات به معنای چشم خمارین یار و محبوب و معشوق است؛ چشمان محبوب و معشوق را به "نرگس" تشبیه می کند
[ طرف بستن ] سود بردن
[ عافیت ] سلامت
[ فروختن ] عرضه کردن، تظاهر کردن، نمایش دادن
[ مستوری ] پوشیده داشتن، پنهان و مکتوم نگه داشتن
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
این گل های شب بو را دیدید که چه عطر و رائحه ای دارند، بوی خوش این جنس گل ها یک محله را فرا می گیرد، حالا می شود به یک گل شب بو گفت که بوی خوش و رایحه ی دل انگیز خود را باید مستور و پنهان نگه بداری؟ هرگز و اصلا امکان ندارد.
عشق و شیدایی هم مثال بوی خوش گل شب بو را دارد؛ هرگز نمی توان به عاشق گفت که عشق خود را مستور و مکتوم کن و کسی نباید از عشق تو بویی ببرد چون عاشق رسوای عالم است.
و به همین خاطر حافظ می گوید: خدایا! کسی که چرخش چشمان زیبای تو را دید؛ یعنی جمال تو را احساس و ادراک کرد، سودی از عافیت و سلامت نبرد؛ یعنی بیمار و شوریده و شیدای و بی سر و سامان تو شد، پس بهتر است که مستور داشتن به چنین کسی عرضه و توصیه نکنند و از او نخواهند که تو عاشق باید خاموش باشی و تو نباید عشق خود را فریاد کنی چون اساسا این امکان پذیر نیست، مگر یک گل می تواند بوی خوش خودش را پنهان کند؟ مگر مشک می تواند عطر خودش را پنهان کند؟ این یعنی عاشق و شیدای حق چه بخواهد و چه نخواهد، پوشیده و مستور نمی ماند و محال است کسی عاشق جمال حق باشد و عشق حق را در سر و سینه داشته باشد اما از رفتار و گفتارش دیگران چنین عشقی را احساس نکنند.
حافظ می گوید: این چشمان نرگس وار و نرگس گونه تو که مثل نرگس زیبا و لطیف است. این چشمانی که پیوسته دارد می چرخد و عالم را تحت نظر خودش دارد و مثل باده مایه ی مستی و سرمستی است؛ بگونه ای که انگار دارند جام شرابی را به چرخش و گردش در می آورند. هر کسی این چشمان را دید و فهمید و احساس و ادراک کرد، سودی از عافیت نبرد؛ یعنی عافیت خود را از دست داد و بیمار تو شد و اسیر و دلباخته ی تو شد و چنین کسی نمی تواند این شوریدگی و عشق خودش را مکتوم و مستور بداند، پس چه بهتر اینکه مستوری را عرضه و خواهش نکنند به مستان و اسیران و شیدایان و عاشقان شما و برای آنها نسخه مستوری ننویسند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ بخت ] دولت، اقبال، طالع، نصیب آدمی در زندگی
[ مگر ] حتما، به یقین
[ روی رخشان ] روی روشن، روی درخشان، چهره نورانی
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
آدم خواب با آب بیدار می شود، خواب هر قدر هم سنگین باشد کافی است که قدری آب به چشمان خواب آلود پاشیده بشود، بیدار می شود.
حافظ می گوید: اینکه محبوب(خداوند) به کسی رو کند و به کسی توجه کند، این روی کردن و توجه کردن مثال آبی دارد که بر چهره خواب آلودی بپاشند که در این صورت مایه بیداری و هوشیاری و حرکت و سیر و سلوک خواهد بود؛ یعنی خدا تا به کسی رو نکند، محال است از خواب غفلت و غفلت زدگی بیدار بشود و محال است که راه بیفتد و این یعنی هر کسی راه افتاد بخاطر نظر و عنایت او بود.
حافظ وقتی که می بیند خدا به او رو و توجه کرده می گوید: بی تردید بخت و اقبال و دولت من دیگر از خواب بیدار شده و دیگر وقت جولان و حرکت و دولت و دست یافتن و وصال است چون با این توجه و عنایت گویی این روی رخشان شما، چشمه ی زلال آبی باشد که قدری از آن بر چشمان خفته ی بخت و اقبال ما پاشیده باشند؛ چطور آدم خفته با آب بیدار می شود، آدمی هم که بخت و اقبال او خفته شده باشد، با عنایت و توجه شما از آن خفتگی رهایی پیدا می کند و به بیداری می رسد.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________