بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
┄┅═✾ ✾═┅┄┈
این بندی که با دست خودت به پای خودت بسته ای را باید پاره کنید. کدام بند؟ بَند وابستگی. کدام وابستگی؟ وابستگی به خیلی چیز ها مثل وابستگی به تحسین دیگران؛
می خواهی مهم نشان بدهید بیشتر از آن چیزی که هستید، مگه نه؟
می خواهی مقدس نشان بدهید مقدس تر از آن چیزی که هستید، مگه نه؟
می خواهی عالم نشان بدهید عالم تر از آن چیزی که هستید، مگه نه؟
بیا ! این وابستگی ها را پاره کن چون راه آزاد بودن همین است، همانگونه که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
خَفَّفُوا تَلْحَقُو
خود را سبک کنید و آن وقت است که دست پیدا می کنید و برخوردار می شوید.
یک عارف به مخاطب خود "پسر" می گوید چون در حق او پدری می کند.
یکی از وابستگی های رایج و همگانی این است که انسان ها بسته سیم و زَر و درهم و اسکناس هستند و مولانا می گوید: تا چه زمانی تعلقاتی مالی و مادی؟
گر بریزی بحر را در کوزه ای
چند گنجد قسمت یک روزه ای
┄┅═✾ ✾═┅┄┈
هر ظرفی ظرفیتی دارد و ظرفیت هر ظرفی اندازه ای دارد. ظرفیت یک کوزه چقدر است؟ می توان یک دریا را به کوزه منتقل کرد؟ هرگز، امکان ندارد و اندازه یک کوزه صرفا "قسمت یک روزه ای" است؛ به اندازه ای که یک صبح و شام شما با آن رفع عطش کنید(همین) و بیشتر از این ظرفیت ندارد.
مولانا می گوید: حکایت ما و دنیا، حکایت کوزه است و ما هر چقدر تقلاء بکنیم و دست و پا بزنیم، بیشتر از ظرفیت خود نمی توانیم از این دنیا برداشت کنیم و بقیه برای دیگران است و لبریز می شود.
کوزه چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر دُر نشد
┄┅═✾ ✾═┅┄┈
مولانا می گوید: من یک کوزه ای را می شناسم که دریا که هیچ، اقیانوس هم داخل آن بریزید پُر نمی شود و آن هم چشم حریصان است که هرگز پُر نمی شود. چشم حریص ظرفی است که هیچ وقت پُر نمی شود؛ چرا که آدم حریص هر چه که می بینید را طلب می کند بدون توجه به اینکه نیاز دارد یا نیاز ندارد، مانند کلاغ که آشیانه او تماشایی است و پُر از اشیاء رنگارنگ مثل قوطی رژ لب است؛ اما آخر تو مگر لبی داری؟ و اگر هم به فرض لبی داشته باشی، قوطی خالی به چه درد می خورد؟ حکایت آدم های حریص چنین حکایتی است و اصلا دنبال برداشتن و جمع کردن است بدون توجه به اینکه به آن نیاز دارد یا نیار ندارد و بخاطر همین آدم های حریص همیشه محروم اند و اساسا خداوند سبحان برخورداری را در حرص قرار نداده است، بلکه در قناعت قرار داده است.
قدماء معتقد بودند که ایام فروردین و اردیبهشت که می شود و باران می بارد، به آن "باران" نیسان می گویند، این صدف های دریایی سَر از دریا بیرون می آوردند و دهان خود را باز می کنند و از میان این قطرات انبوه و فراوان و گسترده، همین که چند تا قطره به دهانشان آمد، دهان خود را می بندند و به تَه دریا می روند و بعد از مدتی همان قطره ها تبدیل به دُر و مروارید می شوند.
مولانا می گوید: اگر الان دهان این صدف پُر از دُر و مروارید است، این برخورداری بخاطر قناعت صدف است و اگر صدف به چند قطره رضایت نمی داد، هرگز دهان او پُر از دُر و مروارید نمی شد.
از این گذشته، قناعت زندگی را پاکیزه می کند؛ برخلاف حرص که زندگی را آشفته و آلوده می کند. قرآن می فرماید:
فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً
ما به بعضی ها زندگی پاکیزه می دهیم و امیرالمؤمنین علیه السلام حیات طیبه را در دو کلمه تفسیر می کند و می فرماید:
هی القناعة
یعنی قناعت است که زندگی انسان را پاک می کند و حرص است که زندگی انسان را آلوده می کند.
پس فایده قناعت تنها خلاصه در اقتصاد نمی شود، بلکه زندگی انسان را پاک و پاکیزه می کند.
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
┄┅═✾ ✾═┅┄┈
ممکن است شما بگویید: فهمیدم که حرص باعث محرومیت است؛ اما اکنون چه کنیم که از این حرص رها شویم؟
مولوی نسخه می دهد و می گوید: کسی که عشق را تجربه کند و یک پیراهن از دیگران بیشتر پاره کند، او نتنها از حرص پاک می شود، بلکه از همه ی معایب پاک خواهد شد و این خاصیت عشق است که پاک کنندگی دارد و حتی عشق های سطحی و زمینی برای خودش نوعی کمال دارد، مانند کسی که در بازار عاشق کسی شده است و خود این عشق کمالی را پدید می آورد و مثلا اگر بخیل است نسبت به معشوق خود سخاوت مند می شود، و همین آدم که تا دیروز ترسو بود اکنون بخاطر معشوق ترس خودش را کنار می گذارد، و همین آدم که تا دیروز خودخواه بود اکنون می گوید: هر چه که تو بگویی و هر چه که تو بخواهی، و همین آدم که تا دیروز بی ادب بود اکنون آداب دان می شود و از این رو وقتی عشق نازل ایجاد کمال می کند، عشق تصفیه شده چه خواهد کرد؟ و بخاطر همین است که مولانا سخن دقیقی به زبان می آورد چون ریشه همه ی بدی ها خودخواهی است و عشق اولین چیزی را که مورد هدف قرار می دهد همین خودخواهی است.
#نور_ماه
#مثنوی
💠 خورشید پنهان
تضاد جذابی که در خورشید نهفته است و بزرگان برای تقریب ذهن مخاطب به مطلب، از این نوع تضاد خورشید بهره گرفته اند، بین "شدت ظهور" و با "عدم رویت" آن است؛ یعنی با وجود اینکه خورشید شدت ظهور بالایی دارد ولی رویت آن ممکن نیست و حجابی به نام نور برای خورشید وجود دارد که نمی گذارد چشم انسان در آن نفوذ کند: «الحجاب، الستر و كل ما احتجب به. كل ما حال بين شيئين حرز يكتب فيه شيء و يلبس وقاية لصاحبه في زعمهم من تأثير السلاح او العين أو غير ذلك حجاب الشمس: ضوءها».
در حقیقت این تضاد اینگونه بیان می شود که خورشید با وجود شدت ظهوری که دارد پنهان است و یک نکته ی لطیفی که برخی به آن توجه داده اند این است که می گویند: ممکن است گاهی چیزی بسیار نزدیک و واضح باشد اما انسان از دیدن آن عاجز باشد، مانند نزدیکی مردمک چشم به چشم انسان که باعث می شود انسان نتواند مردمک خود را ببیند. گفته اند: عاشق و معشوق نیز چنین اند و چون یکی اند، گویا یکدیگر را نبینند همانند حضرت یعقوب که یوسف را نمی دید: «وقتی یعقوب برای دیدار یوسف به مصر آمد و یوسف را دربرگرفت، در آن حالت فریاد می زد که یوسف کجاست؟ به او گفتند: تو اینک یوسف را دربرگرفته ای، تو که بوی پیراهنش را از کنعان شنیدی، چگونه اکنون او را دربر خود نمی بینی؟ گفت: آن روز من یعقوب بودم ولی امروز یوسفم، به همین جهت آن روز بوی او می شنیدم ولی امروز او را نمی بینم زیرا هیچکس نمی تواند خود را ببیند».
یا مانند ماهی داستان ما که هر روز از آب میشنید و هر روز بدنبال آب میگشت و با خود میگفت: پس این آب کجاست؟ و نمیدانست که درآب شناور است و هر کجا که میرود،در آب قرار دارد !
ماهیان ندیده غیر از آب
پُرس پُرسان زهم، که آب کجاست؟
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
📍امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «أنكر المنكر بيدك و لسانك» با دست و زبان نهی از منکر کن(نهج البلاغه نامه ۳۱)
┈┄┅═✾ ✾═┅┄┈
📍سعدی حکایت می آورد از پادشه زاده ای که وارد مسجد شد و حرمت مسجد را شکست و هر چه می توانست به زبان آورد و مردم که او را پادشاه آینده می دانستند از ترس ساکت شدند و سعدی در خطاب به این مردم می گوید:
گرت نهی منکر بر آید ز دست
نشاید چو بی دست و پایان نشست
اگر می توانید با دست نهی از منکر کنید شایسته نباشد که چون بی دست و پایان بنشینید
وگر دست قدرت نداری، بگوی
که پاکیزه گردد به اندرز خوی
و اگر با دست نمی توانید نهی از منکر کنید با زبان نهی از منکر کنید چون خوی انسان ها با اندرز و پند پاکیزه می شود.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
Alireza Ghorbani - Mara Bebakhsh [128].mp3
4.68M
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🟣
«خیلی اوقات مردم نگران سوار شدن قطار در زمان درست هستند؛ ولی نگران سوار شدن در قطار درست نیستند»
✍️کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم
@normah