ابراهیم عقیل از فرماندهان ارشد حزب الله ، در حمله هوایی رژیم اشغالگر به منطقه مسکونی ضایحه لبنان در عصر دیروز ، به درجه رفیع شهادت رسید.
@One_month_left
دختـرکہباشےٖاگـرعقیـدهات
شہـادتباشـد...
مادرکہشدےٖ
چمـرٰانمیپرورانے...🕊📿
#شهیدانه
@One_month_left
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در بیروت، وارد مسجدی شدیم، مُهر برداشتم، دیدم روش نوشته؛ تربت تهران!! 😳😭
#تلنگرانه #رهبرانه
@One_month_left
پدرصورتپسـرشرآبوسیدوگفت:
تاڪیمیخوـٰاۍبرۍجبھہ؟!
پسـرباخندهگفت:
قولمیدهمدفعہۍآخرمبآشہ
پدر:قولدادیـٰا..!'
وپسـرشسرقولشجآنداد'!💔
@One_month_left
سلام عزیزان وقت بخیر میخواهیم دسته جمعی بر پیامبر اکرم (ص) ۵۰/۰۰۰/۰۰۰ باردرودبفرستیم فقط کافیه یکباربخوانیم وبرای دیگران ارسال کنیم:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَّ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَّ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍكَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد
حتی برای یکنفرهم شده بفرستی
اگر درباره تو از من بپرسند میگویم:
قُوَت قلب منی در تمام طوفانهای زندگی :)
#حسین_جانم
@One_month_left
گر مُردم آرزویم این است ؛
خاک زیر فرش حرمت را تبرک
روی کفنم بریزند .
#حسین_جانم
@One_month_left
-تراپی؟
+نه ممنون، من فقط میخوام بشینم گوشه ای از باغ رضوان و دستامو دور لیوان چای حلقه کنم و مدح ای صفای قلب زارم رو با صدای خادما بشنوم🥺❤️
#امام_رضا #حضـرتِصدویِک_قلبـم
@One_month_left
میگفت امیدوارم
اون مشکلی که نمیتونی
به هیچ کسی بگی رو
خود #امام_رضا "ع"
برات حل کنه !💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه اسکرین از صفحه بگیر 📸
شهدا فقط با«خودت»حرف دارند.....💌
#شهیدانه
@One_month_left
امامحسینکیه؟!
همونیهکهوقتیازعالموآدممیبُریمبرمونمیگردونهبهزندگی((:
#حسین_جانم
@One_month_left
💚سلام رفقای جان🤚🏻
عید سراسر نور و رحمتمون مبارککک🎉
امروز خدا فخر گذاشته به اهل زمین و
پاک ترین آفریدشو بهمون هدیه داده
#میلاد_پیامبر_اکرم
#میلاد_امام_جعفر_صادق
سلام بر آقایی که امیرالمؤمنین در دامانِ او پرورش یافت ، سلام بر استاد و معلم مولای مطهر الارض ، سلام بر رسول خدا و سلام بر تنها کسی که برتر از علیست 💙 .
#میلاد_پیامبر_اکرم
@One_month_left
_آمدی و با آمدنت مدینه را شرافت دادی؛یامحمد..♥️🪴
#میلاد_پیامبر_اکرم
@One_month_left
چه نیازی ست به اعجاز،
نگاهت کافیست
تا مسلمان شود انسان،
اگر انسان باشد ...
#میلاد_پیامبر_اکرم
@One_month_left
‹ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خاتَِمَ النَّبِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ. ›
سلام بر تو ای خاتم پیامبران، سلام بر تو ای سرور رسولان..🌹
#میلاد_پیامبر_اکرم
@One_month_left
━━━━💠🌸💠━━━━
باشادی ما رحمت عالم امد
محبوب همه چو ماه خاتم امد
با او برکات و صلوات است هنوز
برجان کویر سبز ه دمادم آمد
━━━━💠🌸💠━━━━
#صدیقه_شاداب_نیک
#میلاد_پیامبر_اکرم
@One_month_left
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_ششصد_هفتاد_و_پنجم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
انگشت کوچیکه ام رو به انگشتش گره زدم و گفتم : قول !
لبخندی بهش زدم و گفتم : بیا بریم بیرون تا مامان یکم استراحت کنه
سجاد: باشه
روی تخت نشست و سرش رو روی صورت زینب خم کرد و زینب رو بوسید و بعد بلند شد و گفت : بریم
با لبخند بهش نگاه کردم و دستش رو گرفتم و باهم از اتاق خارج شدیم .
صدای بابا توجهم رو جلب کرد : این دختره روانیه
مامان با تعجب گفت : روانیه؟ کی بهت گفته؟
بابا : چند روز پیش داشتم با پدرش صحبت میکردم ، میگفت به خاطر مصرف بیش از حد م*ش*ر*و*ب و مواد م*خ*د*ر و ... یه شب حالش بد میشه ، میبرنش بیمارستان و اونجا دکتر میگه روانی شده
وارد جمعشون شدم و پرسیدم: کی روانی شده؟
نیایش : سارا
از تعجب ، ابرو هام به بالا پرید .
نیایش ادامه ی صحبتش رو ، رو به بابا گفت : بگو پس یه حالت هایی از خودش
روی مبل نشستم و سجاد هم رفت پیش امیر علی و امیر حسین نشست .
مامان : پس چرا نبردن بستریش کنن؟
بابا : سمیه نگذاشته ، گفته خودمون تو خونه ازش مراقبت میکنیم چون برای سارا پرونده پزشکی با سابقه بیماری روانی درست میشه
ستایش : عجب ! پس بگو ، دلیل عرق هایی که کرده بود و لرزشی که داشت نشانه های روانی بودنش بوده ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_ششصد_هفتاد_و_ششم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
من در تعجب بودم که با اینکه هیچی سرش نیست چرا اینقدر عرق کرده ، نگو ..
بابا نفس عمیقی کشید و گفت : چی بگم والا
نفسم رو صدا دار از سینه خارج کردم و
به این فکر کردم که امروز چه خطر بزرگی از بیخ گوشم گذشته بود ! سارا خیلی کارها میتونست انجام بده ولی خدا بهمون رحم کرده بود .
-ولی این دختره خیلی خطرناکه ! برای خیلی ها میتونه دردسر درست کنه ! امروز خدا بهمون رحم کرده وگرنه معلوم نبود سارا چه بلایی سر زینب می آورد
بابا : منم نگران همین بودم ، نذر کردم اگه زینب طوریش نشده باشه توی محرم یک شب بانی بشم
لبخند کمرنگی زدم و از بابا تشکر کردم .
به اتفاق امروز فکر می کردم که یادم اومد صبح صدقه داده بودم و صدقه هم موجب دفع بلا شد .
نفسم رو از سینه بیرون دادم و خداروشکر کردم .
اون شب خونه ی مامانم اینا موندیم و فردا به خونمون رفتیم .
#چند_روز_بعد
چند روز از اون ماجرا می گذشت و حال زینب بهتر شده بود .
داشتم با سجاد فوتبال بازی میکردم .
با اینکه فوتبالمون دونفره بود ، ولی سر و صدایی توی خونه راه انداخته بودیم. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_ششصد_هفتاد_و_هفتم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
زینب با سینی ی چایی و کلوچه اومد و روی مبل نشست و مشغول تماشای بازی ی ما بود .
دیگه از بازی خسته شده بودم .
-سجاد ، یه استراحت بکنیم بعد بریم بازی باشه؟
سجاد : اووومممم ، باشه
دوتا دست هامون رو بهم زدیم
-خسته نباشید دلاور
سجاد : خداقوت پهلوان
خندیدم و رفتم کنار زینب نشستم .
-اخیششش
زینب خندید و گفت : رضا ،تو که توی خونه هستی انگار ده تا بچه تو خونه ان آنقدر که وقتی با سجاد بازی میکنی سر صدا میکنی ، میدوی و ...
خندیدم و گفتم : عاشق اینم که با بچه ها بازی کنم ، باهم بدوییم ، سر و صدا کنیم ، بریزیم بپاشیم
زینب خندید و گفت : به به چشمم روشن
متقابلا خندیدم .
نفسش رو صدا دار از سینه بیرون داد و گفت : تو که تو خونه نیستی اصلا نگار خونه رو یک غمی میگیره ؛ خیلی سوت و کور و دلگیر میشه
دلم نمیخواد بدون تو بیام توی این خونه
لبخند غمگینی زدم و دستش که روی مبل بود رو گرفتم و نوازشش کردم .
نخواستم توی این جو غمگین بمونه ، بحث رو عوض کردم .
-راستش میخواستم بهت یه چیزی بگم ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️