اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_هفتصد_سی_و_یکم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
کمی گذشت که گفتم : مامان
مامان : جانم؟
-جانت سلامت ؛ میگم مامان اگه یه وقت توفیق شهادت پیدا کردم ، مبادا ..
با صدای بعضی اش گفت : چشم پسرم ، چشم ، نه شیون نه ناله نه فریاد نه خودزنی! حواسم هست که خون پسرم از خون شش ماهه امام حسین ، رنگین تر نیست! حواسم هست عزیزم ..
سرم رو از روی پاهاش بلند کردم . به چشم های مامان نگاه کردم و گفتم : مامان ، حتی دوست ندارم مشکی بپوشی! نه شما نه ابجیا و نه زینب! بهتر از هرکس میدونی مامان ، میدونی که شهادت مرگ نیست ، زندگیه ..
و اینم میدونی که شهادت برای من عزا نیست و جشنه!
عاقبت بخیری مگه بده که بخوایم مشکی بپوشیم؟
مامان : نه عزیز مادر .. نه .. اونم به چشم
دوباره دستش رو بوسیدم و گفتم : قربون چشم هات برم
خدانکنه ای زیر لب زمزمه کرد .
فردا شب آقا محمد اینا اومدن خونمون .
وقتی میخواستم خبر رفتنم رو.بهشون بدم ، زینب گفت : بابام عمرا قبول کنه و بزاره تو بری!
-چرا؟
زینب: چون بابام میگه اگه حال زینب با رفتنت بد بشه نمیزارم بری
لبخند زدم : ان شاء الله حضرت زینب (س) خودش همه چیز رو درست میکنه ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_هفتصد_سی_و_دوم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
توی مسیری که برم و با آقاجون حرف بزنم کلی از حضرت زینب (س) خواهش کردم که همه چیز رو درست کنه و مطمئن بودم اگر حضرت خریده باشم ، اگه سنگ هم از آسمون بیاد ولی من باز هم خریده شدم ..
وقتی به آقاجون گفتم ، از شنیدن چیزی که گفت خیلی تعجب کردم چون برعکس چیزی بود که زینب میگفت!
آقاجون : رحمت به اون شیری که خوردی پسرم! حضرت زینب (س) پشت و پناهت باشه ان شاءالله
من چه کاره ام وقتی حضرت طلبیده ات؟ برو به سلامت ، خیالت هم از راحت زن و بچه ات راحت باشه! التماس دعا!
از خوشحالی بال درآورده بودم!!
باور نمیکردم به این زودی راضی بشن ..
البته مادر زینب مخالفت کرد اما آقا محمد راضی اش کرد .
امشب هم برای خداحافظی اومده بودن .
چند ساعتی کنار هم بودیم که وقتی خواستن برن یکی یکی اومدن و بغلم کردن .
اول آقاجون اومد و بغلم کرد و بعد با صدای بغضی گفت : پسرم ، رفتی اونجا حتما سلام مارو به خانوم زینب (س) و حضرت رقیه (س) برسون ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_هفتصد_سی_و_سوم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
ما که توفیق دیدارشون رو نداریم ولی شما سلاممون رو برسون
-چشم حتما ! ان شاءالله داعش به همین زودی نابود میشه و راه زیارت هم باز میشه ، اونوقت حتما یه بار خانوادگی میریم زیارتشون
آقا جون: ان شاء الله
-اگه خوبی ، بدی دیدید حلال کنید آقاجون شما خیلی به گردنم حق دارید
آقاجون : نه اصلا این حرف رو نزن ، ما که جز خوبی از تو چیزی ندیدیم . با خوبی هات ماروهم شرمنده کردی
-اینجوری نگید ، من هرکاری کردم وظیفم بوده
آقاجون: عزیزی ؛ نگران زن و بچه ات هم نباش همشون روی چشمم جا دارن ، شما فقط به هدفت فکر کن
-خیلی ممنونم ازتون ، خوبی هاتون شرمنده ام کرده
لبخندی زد و دستش رو روی سرم کشید .
آقا جون کنار رفت و مادر زینب اومد .
چشم هاش پر از اشک بود .
بغلش کردم و گفتم : گریه نکن دیگه مامان جان !
مادر زینب: مراقب خودت باش ، نری خودت رو بیندازی جلوی تیر و تفنگا ! دخترات بابا میخوان! ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_هفتصد_سی_و_چهارم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
خندیدم : چشم مامان جان ، چشم
شماهم من رو حلال کن ، ببخش خیلی اذیت شدی و میشی اما خودتون که میدونید ، دفاع از حرم خیلی واجبه!
لبخند اشک آلودی زد و گفت : خدا پشت و پناهت باشه پسرم!
دستش رو بوسیدم که خم شد و سرم رو بوسید .
بعد از مادر زینب ، علیرضا اومد و با خنده گفت : خب آقا رضا ، میبینم که بالاخره این آبجی خانوم ما دستور آزادی از قفس رو داد
دوتایی خندیدیم و من سرم رو تکون دادم : بله ، بلخره موفق شدیم اذن اجازه رو بگیریم . فکر کنم کلا عادت زینب خانوم ها هست که تا بتونیم اذن اجازه رو بگیریم باید تا دم مرگ بریم
باز هم دوتایی خندیدیم .
علیرضا : خب دیگه ، به قول مامان ژان وارژان گری در نیاری خودت رو بندازی جلوی تیر و تفنگ؛ مواظب خودت باش
ان شاء الله به سلامت بری و برگردی
-ان شاءالله
همدیگه رو بغل کردیم . علیرضا یهو تغییر لحن گرفت و با صدای حاشی از بغض گفت : سلام مخصوص برسونی به حضرت زینب و رقیه (س) ها ؛ به خدا که دلم پر میکشه که برم ولی میبینی که .. مامان اجازه نمیده
بهش گفتم اصلا یه وضعی شد ..
خانوم نمی طلبه دیگه .. ....
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
آقا مصطفی وقتی به خواستگاری رفت
و در توافقات اولیه که صحبت می کردند
گفت که به جز همسر یک
همسنگر می خواهد ..
پس از خطبه عقد همسرش پرسید که
مگر جنگ است که همسنگر خواستی!
مصطفی گفت که بله جنگ است،
جنگ فرهنگی است و
دشمن دنبال نفوذ و
تغییر فرهنگ است🌱👌🏻..
- شهید مصطفي صدرزاده
#شهیدانه
@One_month_left
هدایت شده از محبین
خون شهدامون تو سوریه هدر شد؟
روز قبول قطعنامه جنگ هشت ساله توسط ایران هم یک عده به انقلابی ها و خانواده ی ش هدا طعنه میزدند که بچه هایتان را کشتند که چه؟! آدم های کوته فکر همین اند و فقط جلوی پایشان را می بینند! خبری از فلسفه جهاد و شهادت در زندگیشان نیست! امروز بعد از بیست سال تازه می فهمند ثمره خون شهدا امنیت ماست ثمره خون آنها زیارت کربلا و نجف است ثمره خون آنها قدرت نظامی این روزهای ایران ماست
امروز هم همان حرف را تکرار میکنند! ثمره خون شهدای ما در سوریه هم در آینده خودش را بیشتر از امروز نشان می دهد.. نگران نباشید!
#فور_واجب
@ir_mohebin
اگه شبای جمعه فرد :
- سوره جمعه بخونه، کفاره گناهانشه
- واقعه بخونه، همنشین امیرالمومنینه
- اسراء بخونه، در رکاب امام زمانشه
- کهف بخونه، شهید یا اینکه با شهدا محشور میشه :))
خلاصه رفقا غفلت نکنید از امشب♥️
@One_month_left
وهنوزهمچشمانماندنبالنشانیازتوست..💔
تولدتمبارکمردهمیشهدرصحنه؛)
#شهیدانه #شهید_جمهور #رئیسی
@One_month_left
هدایت شده از محبین
به دستور تروریست های بنی امیه؛ مهر، مفاتیح و زیارتنامه ها از حرم حضرت رقیه سلام الله علیها جمع آوری شد..
@ir_mohebin
هدایت شده از محبین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تروریستها در حال کندن پرچم ها از دیوارهای حرم حضرت رقیه سلام الله علیها💔
@ir_mohebin
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
جایِزهرا،بعدزهرامثلِزهرامادرۍ،
هرچهمادرهستقربانِچنیننامادری🖤!"
#ام_البنین
@One_month_left
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
اُمالبنینیعنی:
عباسداشتهباشیو
بگوییازحسینچهخبر؟
#ام_البنین
@One_month_left