eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
112 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
828 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب: اهااااان -آره دیگه زینب: پس منم برم موهام درست کنم برای فردا می خواست حرص دربیاره مثلا -برو عزیزم البته از الان زوده زینب: نه از الان باید برم صافش کنم -آها باشه برو زیر روسریه دیگه زینب: از کجا می دونی زیر روسریه؟ -می خوای بگی اونجا کشف حجاب می کنی مثلا؟ البته بگی هم من باور ندارم چون بهت اعتماد دارم آخر شب برام کلیپ درست کرد و نشونم داد ازش تشکر کردم و بعد خوابیدیم زینب: شام چی درست کنم؟ اومدم جواب بدم که قلبم گرفت به نفس نفس افتادم و سرفه ام گرفت زینب: رضا ، رضا چی شد رضاا و بعد سیاهی کامل چشم باز کردم ، چشم چرخوندم دورم زینب پیشم بود زینب: بهوش اومدی!! دیدم تو بیمارستان هستم از در محسن و حسین اومدن تو و سلام علیک کردن پرستار اومد تو الهه خانوم بود! الهه خانوم: سلام آقای حسین آبادی عاطفی هستم چیزی نیاز نیست؟ -سلام خانوم عاطفی ، خیر تشکر از شما همزمان دکتر اومد تو دکتر: خب آقا رضا ، شما رگ قلبت بسته شده ، نیاز به عمل داری و باید عمل کنی داری به جاهای خطرناک میرسی -دکتر من عمل نمی کنم... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️