eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
129 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 امروز اولین بازی فوتبال جام جهانی ایران و انگلیس بود با زینب آماده شدیم رفتیم خونه مامانم اینا کلییی هم خوراکی گرفته بودم رفتیم بالا به همه سلام کردیم بازی شروع شده بود سریع به سمت مبل رفتم - اخخخ همه: چی شد؟ -یادم رفت خوراکی بیارم بابا همه: ای بابا ترسیدیم - شرمنده ، امیر سوئیچ بگیر برو از صندق عقب بیار ، باز نرید دور دورا امیر علی: نه بابا دور دور کجا بود فوتباله -انشاالله و رفتند که بیان ده دقیقه بعد با صدای جیغ لاستیک ها و برخوردش با چیزی اومدن سر پنجره رفتم دیدم جوری که ماشین ها طوریش نشده زده به ماشین جلویی ولی چیزیش نشده بود اومدن بالا -خب دور دور کجا بود؟!! امیر حسین: تو خیابونا همه خندیدن -خوراکی هارو بده مزه نریز اون شب گذشت و بعد بازی رفتیم خونه آذر ماه رسید یه شب کمی گرفته بودم به زینب گفتم بریم بیرون باهم دور بزنیم باهم هم قدم شدیم و باهم صحبت می کردیم که زینب گفت: رضا من به خاطر تو چادر می پوشم! من اصلا چادری نبودم! من به خاطرت عوض شدم ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️