eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
111 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
830 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 گوشی گرفت در گوشش منم گوشم رو چسبوندم به گوشی تا صحبت هاشونو بشنوم مامان: سلام خانوم میرزاپور عزیز خوبید انشاءالله خانواده خوبن مامان زینب: الحمدلله تشکر شما خوبید خانواده محترم خوبن مامان: الحمدلله خوبن زنگ زدم که جواب زینب جونو بشنوم ببینم ایشالا عروسم میشه یا نه مامان زینب: زینب جان جواب مثبت دادن ایشالا برای آخر هفته بیاید درباره مراسم عقد و مهریه صحبت کنیم مامان: خداروشکر ، خداروشکر باشه چشم مزاحمتون میشیم ایشالا وقتی قطع کرد دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم -یهووووووو ، ایولللل بقیه هم اومدن پایین وقتی این خبر شنیدن خوشحال شدن و طلب شیرینی کردن منم آماده شدم و رفتم شیرینی خریدم. به محسن هم خبر دادم اون شب وقتی نماز شب خوندم از خدا تشکر کردم و از خدا خواستم بقیه کار هارو هم کمک کنه که زودتر پیش بره آماده شدم بریم خونه زینب اینا یه لباس آبی روشن پوشیدم با تیپ همیشگی ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️