اگر کسی یه روزی گناهی کرد سرزنشش نکنیم!!
#تلنگرانه
@One_month_left
❌نبویان: مجلس به فردی که دلبسته به خارج از کشور یا فرزندان وی در خارج از کشور هستند رای اعتماد نمیدهد، تعارف نداریم.
یه دعا میکنم
آمین رو از ته دلت بگو !
خدایا روزی رو نیار که قبح گناها برامون بشکنه💔😔
@One_month_left
لیست ترک گناه و خودسازی:
۱_نماز اول وقت
۲_احترام به والدین
۳_غیبت نکردن
۴_تهمت نزدن
۵_فحاشی نکردن
۶_کنترل چشم
۷_کنترل ذهن
۸_کنترل شهوت
۹_نشنیدن موسیقی حرام
۱۰_صدقه دادن(کمک کردن)
۱۱_ترک دروغ
۱۲_قضاوت
۱۳_قساوت قلب
۱۴_غرور
۱۵_اراده نفس
۱۶_لجبازی نکردن
۱۷_فضای مجازی
۱۸_اسراف نکردن
۱۹_حفظ حجاب
۲۰_خودخواه نبودن
۲۱_مشغول بودن دل و جان
۲۲_دائم الوضو بودن
۲۳_ توسل
۲۴_ریاکار نبودن
۲۵_امربه معروف و نهی از منکر
۲۶_کفر نعمت نگفتن
۲۷_ترک پرخوری و پرخوابی
۲۸_خواندن قران(حداقل یک سوره کوچک)
۲۹_حفظ وقار در اجتماع
۳۰_حسن اخلاق
#تلنگرانه
@One_month_left
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
-
حاضرمدربهشت،نیزغیبتبخورم،
درهیئتتواضافهخدمتبخورم :)!
#حسین_جانم🖤
@One_month_left
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
_
🖇
منهمـٰانخسـتهیِبیحوصـلهیِغـمزدهام ؛
آدمبدقـلقیکه رگخـوابشحـرماسـت(:❤️🩹'
#حسین_جانم
@One_month_left
به قولِ سیدحَسننصرُالله؛
أنا أفتقدة كثيراً . .
حاجی! من دلم خیلی برات تنگ شده💔:)
#حاج_قاسم
#شهیدانه
@One_month_left
27.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم رو حتما ببینین ، خیلی قشنگه
اشکاتون رو هم جاری میکنه🥲
التماس دعا
@One_month_left
الان که ماه، ماه امام حسینه،
میخوام این کتابو شروع کنم بخونم
📖 حسین از زبان حسین
روایتی از زندگی امام حسین(ع) از زبان خودشون
یعنی کتاب، راوی و شخص سومی نداره،
اینجوریه که وقتی میخونی خود امام حسین داره باهات حرف میزنه و ماجرا رو شرح میده و همین خواننده رو جذب میکنه👌🏼
#معرفی_کتاب
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
الان که ماه، ماه امام حسینه، میخوام این کتابو شروع کنم بخونم 📖 حسین از زبان حسین روایتی از زندگی
جای شمشیرهایی را که بر تنت فرود خواهد آمد، میبوسم:)
-گفت وگوی امام حسین(ع)و پیامبر(ص)
۲۰ محرم شهادت بی بی شریفه دخترامام حسن مجتبی علیه السلام هست
باخواندن دورکعت نمازویک یس و۱۰۰صلوات روحشوشادکنیدوحوائجتون را بخواهید
اللهم عجل لولیک الفرج
بانویی که هیچ بیماری را دست خالی برنمیگرداند 😭😭
بانو سیده شریفه کیست؟؟
بنت الحسن علیه السلام بانویی ست که کمتر از ایشان در مجالس عزای اباعبدالله علیه السلام یاد میشود..
بانو شریفه سلام الله علیها دختر امام حسن علیه السلام و خواهر حضرت قاسم و حضرت عبدالله بن حسن است
🏴 مسیر طولانی و پرپیچ و خم جاده های خاکی و آسفالت را میان نخلستان ها و از روی انشعاب های «فرات» تا رسیدن آستان مقدّس مزارش طی می کنیم.
از ابتدای کوچه و بازاری که به مرقد مطهّرش منتهی می شود، فضای خالی ای روی دیوارها پیدا نمی شود که روی آن بنر، پلاکارد یا پارچه ای که روی آن، از حضرتش تقدیر و تشکر شده، نصب نباشد.
آوازه و شهرتش هنوز به کشورهای مجاور نرسیده است.
کمتر زائری غیر از عراقی در حرمش دیده می شود؛ ولی در اینجا به *طبیب آل الله* شهرت دارد.
هیچ بیمار و گرفتاری نیست که مراجعه به آستانش کند و دست خالی و ناامید برگردد.
❓کافی است از یک عراقی بپرسید سیده شریفه کیست؟!
◀️ از آنجایی که دختر کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (علیه السلام ) است و داغ و مصیبت و سختی های زیادی در زندگی، خصوصاً در راه «کربلا» تا «کوفه» و از «کوفه» در مسیر «شام» دیده است، طاقت ندارد هیچ بیمار و گرفتار و درمانده ای را ببیند و با آبرویی که پیش حق تعالی دارد، بلافاصله بیماریش را شفا می دهد.
اگر برایش نقّاره خانه درست کنند، باید شبانه روز برای معجزاتش نقاره ها به صدا درآیند.
سیده شریفه دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است؛ بانوی جلیل القدری که همراه اسرای کربلا بعد از واقعه عاشورا از کربلا به کوفه آورده شد و در مسیر کوفه به شام، در نزدیکی شهر *حِلِّه* در فاصله 30 کیلومتری از کربلا، از شدّت مصائب و سختی هایی که دید، از ادامه سفر با اسرا بازماند و به شهادت رسید و در میان نخلستان های اطراف شهر آرمید.
نحوه ی شهادت این بانوی بزرگوار : 😭😭😭
در نقل قول آمده که هنگام جابجایی زنان و کودکان اهل بیت پیامبر، از کوفه به شام، این بانو که در اثر آزار و اذیت های سپاه ملعون یزید و ابن مرجانه لعنت اللّه و سختیهای اسارت بیمار شده بودند، در مسیر از روی ناقه ی شتر بر زمین میوفتند و بعد از ساعاتی حضرت ام کلثوم و حضرت زینب سلام الله علیها متوجه میشوند که بانو شریفه در کاروان نیستند 😭😭😭
هنگامی که به جستجوی بانو شریفه میروند، این خانم را در مسیر، روی خاک داغ بیابان پیدا میکنند 😭😭😭😭
طبق نقل قول راوی گفته میشود این بانو زیر دست و پای شتران به شهادت رسیدند 😭😭😭😭
آجرک اللّه يا بقية اللّه 😭😭😭
🏴🔰هدیه به قلب داغدار چهارده معصوم علیهم السلام؛وبه اذن ا...تعجیل در امر ظهور امام عصرمان عج الله و شهدا و اسرای کرب وبلا ۵ صلوات هدیه بفرمائید
اللّهم عجّل لولیک الفرج بحق الحسين علیه السلام 😭😭😭
امام علی علیه السلام:
إنّ أسرَقَ النّاسِ مَن سَرقَ صَلاتهُ
«دزدترین مردم کسی است که از نمازش کم بگذارد.»
(بحارالانوار، ج 82، ص 222)
من احساس عشق را تجربه نکردهام، اما گاهی حسرت آن دستی را میخورم که حسینع بر صورت حُرّ و جَون کشید ..
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_پانصد_هفتاد_و_ششم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم
وارد مغازه شدیم و به سمت یخچال بستنی ها رفتیم .
-ولی بابایی ، اونا دوست های مامانن و باهم شوخی میکنن؛ بزار توام بزرگ بشی رفیق پیدا کنی آنقدر باهاشون از این کارا میکنی که
سجاد : اولا که من الانم دوست دارم و باهاشون از این کارا نمیکنم دومن بزرگ بشم هم نمیکنم؛ آخه دردشون میگیره
بستنی هارو برداشتم و لپش محکم بوسیدم و گفتم : آفرین که مواظب دوست هات هستی
بستنی هارو روی میز گذاشتم تا مغازه دار حساب کنه .
سجاد با ناراحتی و لجبازی گفت : بابا نمیخوام با اونا بیام
مغازه دار بستنی هارو حساب کرد و توی مشما گذاشت و به طرفم گرفت .
مشما رو گرفتم و ازش تشکر کردم و از مغازه بیرون رفتیم .
مشما رو به دست سجاد دادم .
-بابایی دیگه قرار نشد بی ادبی کنیا ، اونا ازت بزرگترن و باید احترامشون داشته باشی
سجاد : آخه همین نیست که ...
با انگشت اشاره و شست ام ، آروم لب های سجاد رو گرفتم و نذاشتم ادامه بده .
به نزدیک ماشین رسیده بودیم .
بهش گفتم : برو بغل مامانت بشین و آنقدر هم نق نزن بابایی
بهش فرصت حرف زدن ندادم و در ماشین باز کردم و گذاشتمش روی پای زینب. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_پانصد_هفتاد_و_هفتم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
در ماشین رو بستم و ماشین رو دور زدم و در طرف راننده رو باز کردم و توی ماشین نشستم .
زینب: مامان ، به خاله ها سلام نکردیا !
سجاد سرش رو برگرداند و گفت : نمیخوام
زینب خواست چیزی بگه که مانع اش شدم و گفتم : عه بابایی ! گفتم باید به بزرگترت احترام بزاری ! الان برگرد و به خاله ها سلام کن و ازشون عذرخواهی کن .
سجادسرتقانه گفت : نمیخوااااامم
-منم دیگه دوست ندارم؛ پسر من بی ادب نیست که به بزرگترش بی احترامی کنه
پشت چشمی نازک کرد و سرش رو از پنجره بیرون کرد .
دنیا : ولش کنید بچس دیگه گاهی لج میکنه
زینب : شرمنده ، نمیدونم امروز چش شده اینطوری کرد
با این حرف زینب یاد حرف های سجاد افتادم و خنده ام گرفت .
لبخندی زدم و ماشین رو روشن کردم و راه افتادم .
تا ماشین رو روشن کردم سجاد پشیمون برگشت و سرش رو از مابین صندلی شاگرد و راننده به عقب برد و گفت : سلام خاله سیما ، سلام خاله دنیا؛ ببخشید سلام نکردم بهتون ، شیطون گولم زده بود. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_پانصد_هفتاد_و_هشتم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
با جمله آخریش همه خندیدن و منم لبخند صدا داری زدم ؛ وقتی توی خونه ام با ما بحث میکرد ، میرفت جای دیگه و خودش رو سر گرم می کرد و بعد مدتی برمی گشت و معذرت خواهی میکرد .
یه روز اومد بهم گفت : بابا چرا من گاهی عصبی میشم و به حرف شما گوش نمیدم؟
منم بهش گفتم اون زمان شیطون میاد گولت میزنه و بهت میگه بد اخلاقی کنی تا پسر بدی بشی و کسی دوست نداشته باشه .
از اون به بعد همیشه وقتی معذرت خواهی میکرد میگفت شیطون گولم زده .
سیما و دنیا به گرمی باهاش سلام و علیک کردن و باهاش گرم گرفتن .
زینب بستنی هارو به بقیه داد و اون ها هم ازم تشکر کردن و منم رسمی جوابشون رو دادم .
زینب : رضا جان
نگاهم رو از خیابون گرفتم و به زینب نگاه کردم که بستنی ای باز کرده بود و جلوم گرفته بود .
نگاهم رو به خیابون دادم و ذهن باز کردم که چیزی بگم که یادم اومد یه چیزی روی دستش دیدم .
دوباره نگاهم رو از خیابون گرفتم وبه دستش دادم و دیدم دستش زخم شده .
نگاهم رو به خیابون دادم و پرسیدم : دستت چی شده خانوم؟ ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_پانصد_هفتاد_و_نهم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
زینب : زخم شده ؛ بستنی رو بگیر آب شد
-ممنونم عزیزم ، شما بخور من پشت فرمون چیزی نمی خورم . دستت به کجا خورده که زخم شده؟
زینب : خورده به جایی
خواستم چیزی بگم که سجاد مانع شد و گفت : الکی میگه ، خاله ها گازش گرفتن
متعجب گفتم : گازش گرفتن؟؟ کدوم خاله ها؟
سجاد : خاله سیما و دنیا دیگه ، بله گفتم که فقط همین نیست خاله ها مامان رو گاز میگیرن
زینب سجاد رو هشدار مانند صدا زد : آقا سجاد
سجاد براش پشت چشمی نازک کرد و سرش رو از پنجره بیرون کرد .
زینب زیر لب گفت : دارم برات آقا سجاد
از گوشه ی چشم نگاهی به زینب انداختم که داشت با خنده نگاهم میکرد و این یعنی خودش تا ته ماجرا رو رفته که زیر لب گفت : عحبببببااااا ، پسره دستی دستی رضا رو انداخت تو جون من
با اینکه خنده ام گرفته بود ولی خنده ام رو کنترل کردم و عوضش نگاه عاقل اندر سفیهی به زینب کردم که سکوت کرد .
از آیینه ماشین نگاه عصبی ای به سیما و دنیا کردم وقتی متوجه نگاهم شدن ، نگاه ازشون گرفتم؛ باید حساب کار دستشون می اومد که این کار هارو نکنن.
شوخی هم حدی داره. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
#تلنگر ✨
ما واسه ی این که به چشم مردم قشنگ و ،
خوش تیپ و خوش اخلاق و با شخصیت بیایم ؛
تا حالا کاری نیست که نکرده باشیم .😔
از وقت گذاشتن توی باشگاه بدن سازی گرفته تا
پشت ِمیز ِآرایش نشستن و شایدم ساعت ها
وقت گذروندن توی پاساژ های مختلف برای ،
پیدا کردن یه استایل ِخاص !
ولی خدا وکیلی ؛
حضرت عباسی ، چند ساعت واسه ساختن
و التیام بخشیدن ِروحمون وقت گذاشتیم ؟ 😢
چقدر واسه اینکه به چشم امام زمان بیایم ،
رفتیم جلوی آینه و یه سر و سامونی ؛
به خودمون دادیم؟😓
#تلنگرانه
@One_month_left