🔵 يادداشتها
🖌 موضوع: علت اختصاص سوره «الفجر» به امام حسین علیه السلام
🟠 در بحارالانوار و غیر آن درباره سوره الفجر حدیثی از امام صادق (ع) روایت شده؛ بدین شرح که امام فرمودند:
🔸سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحبتان بخوانید و به آن رغبت داشته باشید؛ چراکه این سوره، سوره #حسین است؛
🔹ابو أسامه که حاضر در مجلس بود عرض کرد چگونه این سوره به حسین اختصاص یافته؟ امام فرمود آیا به این گفته خدا درین سوره توجه نداری که میگوید: «🌸يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي🌸».
🔹مخاطب این خطاب، حسین است؛ و حسین را خدا قصد کرده است «إِنَّمَا يَعْنِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا»؛ حسین و اصحابش هستند که دارای #نفس مطمئن، و راضی، مرضیاند «فَهُوَ ذُو النَّفْسِ الْمُطْمَئِنَّةِ الرَّاضِيَةِ الْمَرْضِيَّةِ وَ أَصْحَابُهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ». (بحار ج 24 ص 93)
🔶 اولین نکتهای که در بیان امام صادق به آن توجه شده است، مسئله #مطمئن بودن نفس حسین (ع) است؛
🔸در اینجا این پرسش پیش میآید که حسین (ع) در چه موضوعی دارای اطمینان نفس بوده است که فرمان ورود به حریم حضرت حق، به او داده شده است؟
🔹از فرمان «ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ» که بر اطمینان نفس آن حضرت مترتب شده، و نیز از آیات قرآنی مربوط به مسئله رجوع الی الله میتوان حدس زد که متعلَق اطمینان آن حضرت، همین مسئله #رجوع الی الله و شرایط و لوازم آن است؛ زیرا تکیه بر وصف اطمینان آن حضرت، مشعر به این است که فرمان رجوع، بخاطر اطمینان حضرت به همین موضوع است؛
🔸این مثل این است که صاحبمقامی به فیزیکدانی بگوید ای فیزیکدان به دانشگاه فیزیک وارد شو؛ یعنی فرمان ورود به دانشگاهِ فیزیک بخاطر فیزیکدانی مخاطب است؛
🔸علاوه بر این که آیات رجوع الی الله مؤید این حدس است؛ که در ادامه به بیان برخی آنها میپردازیم
1: «🌸كلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ🌸» (88 قصص)؛ در آخر این آیه، اشاره به رجوع الی الله شده اما در ابتدا اشاره شده که هر چه غیر حضرت حق است، #هالک و فانی است، و هستی حقیقی ندارد؛ از اینجا روشن میشود یکی از مقدمات مسئله رجوع الی الله همین اطمینان به هالک و ناموجود بودن ماسوا است.
2: «🌸إنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ🌸» (156 بقره)؛ درین آیه نیز اشاره به #توهمی بودن موجودیت ماسوا شده؛ ابتدا گفته شده «إِنَّا لِلَّهِ» ما مال خدائیم نه مال خودمان؛ پس ابتدا به ما توجه داده شده که موجودیتی که ما به خود و به دیگران نسبت میدهیم مال ما نیست بلکه توهمی است باطل که از اسناد مجازی موجودیت خدا به خودمان شکل گرفته است؛ سپس به رجوع الی الله اشاره شده؛
🔹ازین مقدمه و مؤخره باز روشن میشود حقیقت رجوع الی الله همین خروج از توهم ثبوت موجودیت حقیقی برای خود و دیگران است؛ در توضیح خروج از این توهم میتوان گفت این، مثل این است که شما وسیلهای را از کسی عاریه کردهاید اما کمکم شما فراموش کردهاید که این وسیله، عاریه است لذا آن را مال خود میپندارید اما بعد با تذکر مالک وسیله، متوجه میشوید که این وسیله، عاریه بوده؛ در اینجا شما از پندار مالکیت بیرون میآیید و وسیله به مالک خود رجوع میکند؛ مسئله رجوع الی الله هم همین گونه است؛ البته این باید به صورت #شهودی باشد نه صرفا آگاهی مدرسهای .
3: «🌸و لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ🌸» (109 آل عمران) در این آیه نیز ابتدا اشاره شده که همه آنچه در آسمانها و زمین است مال خدا است؛ بنابراین هیچ شیئی مالک حقیقی هستی نیست و موجودیت حقیقی ندارد؛
🔸سپس تصریح شده که همه آنها رجوع الی الله دارند یعنی از موجودیت #پنداری خارج شده و به صورت شهودی مییابند که آنچه به عنوان #موجودیت، به خود و دیگران نسبت میدادند یک موجویت عاریتی بوده که به مالک حقیقی تعلق دارد.
🟢بنابراین حاصل معنای حدیث این میشود که ای حسین، حال که نسبت به مسئله رجوع الی الله و دربارة حقیقت بازگشتِ به حریم حضرت حق و شرایط و لوازم آن، به اطمینان کامل رسیدهای و مطمئن شدهای که رجوع الی الله وقتی رخ میدهد که سالک ناچیزی خود و سایر ماسوا را #شهود کند، پس اینک با فرمان «ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ» بسوی خدا بازگرد.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
ادامه در پایین 👇👇👇
ادامه از بالا 👆👆
🔶از سویی طبق آیه (83 آل عمران) «🌸و لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ🌸» رجوع الی الله به شکلی که گفته شد برای همه انسانها رخ میدهد
🔸منتهی برخی، خودخواسته نفس مطمئنه یافتهاند و به این مرحله میرسند و برخی ناخواسته و با اکراه میرسند؛
🔹و آنانی که خودخواسته به این مرحله میرسند نیز متفاوتند؛ گاهی در همین دنیا دارای نفس مطمئنه شده و به این مرحله میرسند و گاهی در عوالم بعد از مرگ میرسند؛
🔸روشن است اولیاء الهی در همین دنیا میرسند؛ و حضرت سید الشهداء در سرسلسله اولیاء الهی، در همین دنیا دارای نفس مطمئنه شد و به این مرحله رسید «فَهُوَ ذُو النَّفْسِ الْمُطْمَئِنَّةِ الرَّاضِيَةِ الْمَرْضِيَّةِ»؛ بنابراین او در سرسلسله اولیاء الهی مخاطب به «ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ» شد.
🔹و سپس با این بازگشت به حضرت حق، مخاطب به دخول در حریم #عبادی شد «فَادْخُلِي فِي عِبادِي»؛ این عبادی کیستند؟ همان اولیاء و انبیائی که به مقام عبدیت رسیدهاند مقامی که در آن برای این عباد به صورت شهودی روشن گشته است که ماسوا همه عبدند و از خود هیچ ندارند؛ زیرا عبد هر چه دارد مال او نیست «العبد و ما فی یده کان لمولاه».
🔸و سپس حسین (ع) مخاطب به دخول در #جنتی شد «وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»؛ این جنتی، همان «جنت ذات» است، جایگاهی که جز حضرت حق، هیچ غیری از آن جهت که غیر است، وجود ندارد؛ و همه ماسوا #انانیتشان در هویت حضرت حق، منحل و فانی شده و باقی به بقاء الله گشتهاند؛ آنها در این جنت، عالیترین لذت الهی را به عین لذت حق از خود، میچشند.
🟢 بشارتی که در این حدیث هست این است که چنین مقامی منحصر به حسین (ع) نیست؛ بلکه شامل #حسینیان نیز میشود؛ در حقیقت حسین (ع) #قافلهسار کاروان نفوسی است که به اطمینان یاد شده رسیدهاند و آن حضرت در رأس این قافله، این نفوس مطمئنه را به چنین مقامی رهبری میکند؛
🔶شاهد این دعوا تعمیمی است که در پایان این حدیث آمده و میگوید: «هَذِهِ السُّورَةُ فِي الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ شِيعَتِهِ وَ شِيعةِ آلِ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً فَمَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَةَ الْفَجْرِ كَانَ مَعَ الْحُسَيْنِ ع فِي دَرَجَتِهِ فِي الْجَنَّةِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.» این سوره به حسین و پیروان او و پیروان آل محمد اختصاص یافته؛ پس هر کس به قرائت فجر حسینی عادت یافت با حسین و در درجه حسین در «جنت ذات» خواهد بود؛ چراکه خداوند قدرتمند و حکیم است.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتها
🖌 موضوع: حسین (ع)، ساحت سوم در قیامت:
🔶از آیات و روایات فراوانی، این گونه استنباط میشود که در قیامت، غیر از ساحت #جهنم و #بهشت معروف، ساحت سومی نیز در کار است که حتی ساکنان بهشت معروف را به آن راهی نیست؛
🔸در مورد این سه ساحت، روشن است که:
🔹جهنم محل کیفر کفار و منافقان است؛
🔹بهشت برای لذت و شادی مؤمنان، آماده گشته است؛
🔹اما ساحت سوم باید روشن شود که چگونه است و مربوط به چه کسانی است؟
🔶از جمله آیاتی که به وجود ساحت سوم و منتسبان به آن اشاره میکند آیات سوره واقعه است. در این سوره بعد از اشاره به اصل وقوع قیامت، (إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَة)؛ خداوند مردم را به سه دسته تقسیم کرده است: «وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً» که عبارتند از:
🔹اصحب المشئمه
🔹اصحاب المیمنه
🔹و «مقربان».
🔸در مورد جایگاه دسته اول میگوید: «في سَمُومٍ وَ حَميمٍ؛ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ؛ لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ» آنان در باد و آبی سوزان، و در سايهاى از دود گرم و سياهاند، كه نه خنک است و نه ارجمند؛
🔸در مورد جایگاه دسته دوم میگوید: «في سِدْرٍ مَخْضُودٍ؛ وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ؛ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ؛ وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ؛ وَ فاكِهَةٍ كَثيرَةٍ» آنان در فضای درخت سِدْر بىخار، و موز لايه لايه، و سايه گسترده، و آبشار، و میوه فراوان بسر میبرند؛
🔸اما در مورد جایگاه دسته سوم میگوید: «فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ، فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيم» اگر کسی از مقربان باشد خود لذت و خوشبویی و بهشت نعیم است؛ نه این که ساکن ساحت بهشت باشد؛ و چقدر فرق است بین این که ساکن بهشت باشی یا خود، #عین_جنت_نعیم باشی!؟
✳️ ساحت سوم در روایات
از جمله روایاتی که به وجود ساحت سوم و منتسبان به آن اشاره میکند روایت معروف 🌺«یا علیّ أنت #قسیم الجنة و النار» است؛
کلمه «قسیم» دو معنی متفاوت دارد،
🔹قسیم اسم فاعلی
🔹قسیم اسم مفعولی؛
🔸«قسیم» اسم فاعلی یعنی قسمتکننده یک شیء، به اجزائی؛ مثلا «طلوع فجر» از یک نظر، قسیم فاعلی است؛ یعنی 24ساعت شبانهروز را به دو بخش، یکی بخش شبانه و یکی بخش روزانه تقسیم میکند؛
🔸اما «قسیم» مفعولی هر یک از بخشهای شیء تقسیم شده در مقایسه با سایر بخشها است؛ مثلا «طلوع فجر» از یک نظر، قسیم مفعولی است یعنی «طلوع فجر» خود بخش سومی از زمان 24ساعت شبانهروز است در کنار و مقابل بخش شب و بخش روز، که خود نه شب است و نه روز؛ و مجموعا سه بخش شب و روز و «طلوع فجر» شکل میگیرند و هر یک، در قیاس با دو بخش دیگر، قسیم مفعولی است.
❓سوال:
حال آیا در این حدیث «یا علیّ أنت قسیم الجنة و النار»، علی (ع) قسیم فاعلی است که ساحت قیامت را به دو بخش بهشت و جهنم تقسیم میکند؛ یا قسیم مفعولی است که بر اساس آن، علی (ع) خود یک بخش سومی از ساحت #قیامت است، مقابل دو بحش جهنم و بهشت معروف که نه جهنم است و نه بهشت معروف؟
پاسخ:
❇️ در پاسخ به این پرسش میتوان از بیانات امام رضا (ع) استفاده کرده و احتمال قسیم مفعولی را در این حدیث، ترجیح داد؛
🔶 قضیه ازین قرار است که مأمون در جلسهای از امام رضا (ع) معنی حدیث «یا علیّ أنت قسیم الجنة و النار» را میپرسد و امام با بیاناتی ابتدا «قسیم» را به معنی قسیم فاعلی معنی میکنند؛ امام رضا (ع) با تکیه بر کلام پیامبر که فرمود 🌺«حُبُّ عَلِیٍّ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ کُفْرٌ»🌺 برای مأمون توضیح میدهند که چون حب علی، ایمانی است که به بهشت منجر میشود و دشمنی با علی کفری است که به جهنم خاتمه مییابد؛ پس علی (ع)، #قاسم و تقسیم کننده ساحت قیامت به دو بخش «بهشت» و «جهنم» است و بهشت را به بهشتیان و جهنم را به جهنمیان میدهد.
تا اینجا امام قسیم را به همان معنای قسیم فاعلی گرفتند؛ اما بعد از رجوع امام به خانه خودشان، اباصلت هروی از تفسیری که امام برای مأمون کرده بود ابراز شگفتی میکند؛ ولی امام شگفتی او را نمیپسندد و میفرماید ای اباصلت من در این تفسیر با توجه به جایگاه فکری مأمون سخن گفتم «یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّمَا کَلَّمْتُهُ مِنْ حَیْثُ هُوَ»؛ از این جمله امام فهمیده میشود که قسیم به معنای قاسم گرچه فی حد نفسه درست است؛ ولی این که این تفسیر، مراد پیامبر در آن حدیث باشد چندان درست نیست؛ و نمیتوان مراد پیامبر را از این حدیث این معنی دانست؛
در ادامه حدیث، امام این حدیث را از طریق اجدادشان به گونهای روایت میکند که بر اساس آن، امیرالمؤمنین قسیم مفعولی است یعنی آن حضرت خود بهعنوان ساحت سومی مقابل بهشت و جهنم، قرار میگیرد (عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۸۶).
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
ادامه در پایین 👇👇👇
ادامه از بالا 👆👆
🔶پس از آیات و روایات گذشته روشن شد ساحت قیامت شامل سه بخش متفاوت است؛
🔹یک بخش #جهنم است که جایگاه اهل کفر و نقاق است؛ آنان به دو بخش دیگر دسترسی ندارند؛
🔹بخش دوم، #بهشت معروف است که مؤمنان معمولی در آن مستقرند و البته به ساحت سوم که حریم اولیاء الهی است راهی ندارند؛ گرچه مشرف به دوزخیاناند و میتوانند بدون این که آسیبی ببینند از آنجا و دوزخیان ساکن آنجا اطلاعاتی داشته باشند؛
🔹بخش سوم همان ساحت #وجود_امیرالمؤمنین و #سیدالشهداء و سایر اولیاء و انبیاء عظام است که به مقام فناء فی الله رسیده و در جنت «ذات حق» داخل شده، و باقی به بقاء وجود حضرت حق گشتهاند؛
🔸ساکنان این بخش در همه ساحات #ظهور_حق میتوانند حضور داشته و نیز میتوانند از لذات بهشت در ساحت دوم، هم بهرهمند گردند؛ گرچه به چنین لذاتی بیاعتنا هستند؛ زیرا لذات ساحت دوم، در قبال لذاتی که از وجود حضرت حق دارند؛ ناچیز است؛
🔸و نیز میتوانند در ساحت #دوزخیان حضور داشته باشند بدون این که از عذاب دوزخیان ساکن آسیبی ببینند.
🔷ابن قولویه در کامل الزیارات از امام صادق حدیثی را نقل کرده است که نشان میدهد حسین (ع) و گریه کنندگان بر او، در #ساحت_سوم هستند؛ در بخشی از این حدیث چنین آمده است:
🌸«هر بندهاى در روز قيامت چشمانش گريان است جز #گريه_كنندگان بر جدّم حسين (ع)؛ که
🔸[1] آثار سرور و شادى در صورتشان نمايان است؛
🔹[2] مردم در نگرانی و ناراحتىاند ولى آنان از هر غم و محنتى در اماناند؛
🔸[3] مردم در معرض #حساب و #محاکمهاند ولى آنان در زير عرش و سايه آن با حسین (ع) به گفتگو مشغولند؛ و از ناملايمات و ناراحتيهاى روز حساب هيچ خوف و هراسى ندارند.
🔹[4] به آنان گفته مىشود داخل بهشت (معروف) شويد ولى آنها از ورود به آن بهشت #امتناع نموده و محضر حسين و گفتگوی با او را ترجیح میدهند؛
🔸[5] حور العين به آنها پيغام مىدهند كه ما با ولدان مخلّد مشتاق شما هستيم؛ ولى آنان از فرط سرور و نشاطى كه در مجلس و محضر حسین (ع) دارند سرشان را بالا نكرده و به آنها توجهی نمیکنند🌸
«إنَّ الْحُورَ لَتُرْسِلُ إِلَيْهِمْ أَنَّا قَدِ اشْتَقْنَاكُمْ مَعَ الْوِلْدَانِ الْمُخَلَّدِينَ فَمَا يَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ إِلَيْهِمْ لِمَا يَرَوْنَ فِي مَجْلِسِهِمْ مِنَ السُّرُورِ وَ الْكَرَامَة»؛
🟢 از بیاعتنایی همنشینان حسین (ع) به حور و قصور بهشت روشن میشود که حسین خود در کنار جهنم و بهشت، #ساحت_سومی از قیامت است که همنشینان با او چنان غرق لذتاند که اعتنائی به #حور و #قصور و #ولدان_مخلدین ندارند؛
رزقنا الله و ایاکم🥀💐.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب حسین عشاقی در اثبات وجود واجب، مجموعه براهینی را با نام «برهانهای عدمی»، شامل 22 برهان اقامه کردهام و مقالهای را هم درین رابطه و با همین نام نوشته و آن را در مجله قبسات بهار 1389به چاپ رساندهام؛ و سال گذشته نیز در مورد هفت برهان آن یک جلسه کرسی نظریه پردازی ارائه کردهام؛ جناب استاد آقای فیاضی سلمه الله در کلاس تدریسی تحت عنوان «خداشناسی فلسفی» تا کنون 9 برهان از این مجموعه را تدریس و مورد بحث قرار دادهاند که در «سایت ثقلین» http://hawzeh.thaqalain.ir نشر یافته است؛ ازین 9 برهان 7 برهان را تأیید و به 2 برهان، اشکال کردهاند؛ ضمن تشکر از جناب ایشان بخاطر توجهی که به عرایض حقیر کردهاند ما در ادامه بخاطر پاسخ به برخی ملاحظات ایشان، صوت بیانات ایشان در جلسات 28 تا 32 را نشر میدهیم و در جای مناسب پس از بیانات ایشان به اشکال ایشان به آن دو برهان پاسخ میدهیم. منتهی بد نیست که ابتدا، حدود 6 دقیقه اول از فیلم جلسه شانزدهم که اشارهای به این براهین کرده را مشاهده کرده و سپس خود جلسات از 28 تا 32 را به تدریج ملاحظه کنید. 6 دقیقه اول فیلم جلسه شانزدهم را در زیر مشاهده کنید👇🏼
در جملات اخیر ایشان👆 یک سبق لسان رخ داده که باید تصحیح شود؛ ایشان میگوید اگر «لا شیء من المعدوم بممتنع» صحیح است ... که درستش این است که اگر «لا شیء من المعدوم بواجب» صحیح است ...
1_6192134932.mp3
19.79M
جلسه ۲۸، از دقیقه ۶ به بعد در باره برهانهای عدمی سایت ثقلین👆http://hawzeh.thaqalain.ir
گرچه جناب آقای فیاضی امتناع موجودیت حقیقی ماسوا را در این صوت👆 و در سخنرانی اینجانب در مجمع عالی حکمت نپذیرفتند ولی در باره امتناع موجودیت حقیقی ماسوا براهینی قائم است که حقانیت این مدعا را اثبات می کند و الحق احق ان یتبع. از جمله برهانهایی که مدعای ما را اثبات میکند این برهان است که هر حقیقتی بدون تقید به هر حیثیت تقییدی و بدون اشتراط به هر حیثیت تعلیلی از دو حال بیرون نیست؛ یا موجود است یا معدوم؛ اگر چنین حقیقتی موجود باشد باید واجب الوجود بالذات باشد زیرا طبق فرض هم موجود است و هم در حالی موجود است که مقید به هیچ قیدی و مشروط به هیچ شرطی نیست؛ روشن است که حقیقتی که موجود است بدون حیث تقییدی و تعلیلی واجب الوجود بالذات است؛ و اگر چنین حقیقتی معدوم باشد باید ممتنع الوجود بالذات باشد زیرا طبق فرض هم معدوم است و هم در حالی معدوم است که مقید به هیچ قیدی و مشروط به هیچ شرطی نیست؛ روشن است که حقیقتی که معدوم است بدون حیث تقییدی و تعلیلی، ممتنع الوجود بالذات است؛ پس هر حقیقت لابشرطی (= بدون حیث تقییدی و تعلیلی) یا واجب الوجود بالذات است یا ممتنع الوجود بالذات؛ بنابراین قسم سومی بنام ممکن الوجود بالذات نداریم و تقسیم ثلاثی به (واجب، ممکن و ممتنع) باطل است بلکه باید تقسیم را ثنائی کرد و گفت هر حقیقت مفروضی یا واجب الوجود است یا ممتنع الوجود بالذات و هذا هو المطلوب. اما آنچه بنام ممکنات موجود، در ظاهر دیده میشوند اینها همه از باب وضع مصداق بالعرض بجای مصداق بالذات است؛ نظیر این که ما در ظاهر روزانه حرکتی را برای خورشید از مشرق به مغرب مشاهده میکنیم و به موجودیت چنین حرکتی برای خورشید اذعان داریم حال آن که برای خورشید چنین حرکتی موجود نیست بلکه این زمین است که حرکتی حول محورش دارد ولی برای ما در چهره حرکت خورشید ظاهر میگردد؛ همه آنچه به عنوان ممکنات موجود دیده میشود چنیناند؛ و باید گفت که همه این موجودات بالعرض، همان موجودیت حقانی است که بالعرض به ممکنات انتساب مییابد و در چهره آنها ظاهر میگردند.
🔵 يادداشتها
🟠یادداشتهای قرآنی
🖌 موضوع: تفسیر آیه «ما رمیت اذ رمیت...»
🌸«فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی ....»(انفال/۱۷)🌸
اقوال در تفسیر آیه:
1️⃣ #اشاعره براساس عقاید خود میگویند: #فاعلیت، منحصر در خدا است «لا مؤثر فی الوجود الا الله» و در سایر فاعلیتها قائل به #نظریه_عادت هستند یعنی میگویند در سایر فاعلیتها هم فاعل حقیقی خدا است جز این که عادت الهی این چنین جاری شده است که در ظاهر امر به دنبال هر فاعلی، معلولی تحقق مییابد؛ اما وجود این معلول، به آن فاعل غیر الهی، وابسته نیست؛
اشاعره جهت صدق مدعای خود به آیه فوق اشاره میکنند .
🔷نقد دیدگاه اشاعره:
این دیدگاه در فرض موجودیت حقیقی ماسوا پذیرفته نیست؛ زیرا فاعلیت، در فاعل نخستین عین وجود اوست؛ و وجود او چیزی جز حقیقت و طبیعت وجود نیست؛ بر این اساس #فاعلیت در فاعل نخستین عین حقیقت وجود است؛
🔹در این صورت اگر وجود دومی هم تحقق داشته باشد بدلیل این که حکم امثال فیما یجوز و ما لایجوز واحد و یکسان است؛ و فاعلیت، عین حقیقت وجود است باید فاعلیت آن وجود دوم را حقیقی دانست؛ چون وجود دوم هم مصداقی از طبیعت وجود است و فاعلیت، حکم اصل طبیعت و حقیقت وجود است، و نه حکم وجود با خصوصیت معینی؛ پس وجود غیر الهی هم باید فاعل حقیقی باشد؛ بنابراین دیدگاه اشاعره در اصل فاعلیت و در مورد آیه مورد بحث درست نیست.
2️⃣ تفسیر دیگری که از آیه شده است این است که مفاد این آیه بیانگر توحید افعالی است؛ یعنی همانگونه که وجودات امکانی از شؤون وجود حقانی هستند؛ و وجود دومی در قبال وجود حق نیستند؛ فاعلیت وجودات امکانی نیز از شؤون #فاعلیت_وجود_ حقانی هستند و فاعلیت دومی در قبال فاعلیت او نیستند.
🔶 نقد این دیدگاه:
این تفسیر هم پذیرفتنی نیست؛ زیرا اگر وجودات امکانی واقعا وجودند اشکالی نظیر اشکال وارد به اشاعره به این دیدگاه نیز وارد است؛ و اگر وجودات امکانی واقعا وجود نیستند پس از سنخ عدماند و درین صورت نمیتوان آنان را از شؤون وجود حقانی دانست؛ علاوه بر این که این تفسیر با جمله «اذ رمیت» که فعل را به پیامبر نسبت داده چندان سازگار نیست.
3️⃣ نظریه سوم نظر #علامه_طباطبائی است که میگویند این آیه ناظر به این است که پیروزی مسلمانان در جنگ بدر بدلیل کمی عِدّه و عُدّه آنها و زیادی عِدّه و عُدّه کفّار، مستند به #امدادهای_غیبی الهی بوده است؛ پس در حقیقت آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» بیانگر این نکته است که این شما نبودید که پیروزی را اکتساب کردید بلکه خداوند بود که با امدادهای غیبی، #حقیقتاً قتل و رمی را انجام داده است و پیروزی را حاصل کرد.
🔷 نقد این دیدگاه:
بیان علامه گرچه تا حدودی پذیرفتنی است اما به نظر میرسد که این تفسیر هم چندان موافق مضامین موجود در آیه نیست؛ زیرا:
🔸 اولا جمله «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» دلالت واضحی بر پیروزی مؤمنان ندارد؛ چون کشته شدن برخی کفار لزوما به معنای پیروزی مسلمانان در جنگ نیست؛ تا معنی آیه این باشد که این شما نبودید که پیروزی را اکتساب کردید بلکه خداوند بود که پیروزی را تحقق بخشید؛
🔸 ثانیا بین جمله «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» و جمله «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» فرقی هست و آن این که در جمله اول قتل مطلقا از مسلمانان سلب شده اما در جمله دوم رمی به کفار هم از پیامبر سلب شده و هم اثبات؛ و این باید نکتهای داشته باشد اما #تفسیر_علامه بیانی برای این اختلاف ندارد.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
ادامه در پایین 👇👇👇
.
ادامه از بالا 👆👆👆
4️⃣: نظریه برگزیده:
آیه شریفه ناظر به #توحید_وجودی است؛
🔸زیرا هستی حقیقی منحصر به وجود خدا است و ما سوای او از آن جهت که ماسوای اوست باطل و پوچ است؛ ولی با انتسابِ بالعرضِ وجود حقیقی خداوند به ماسوا یک نحو موجودیت بالعرض و اعتباری برای آنها شکل میگیرد؛
🔸لذا با توجه به بطلان و #پوچی_واقعی_ماسوا، در جملة «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ..» کشتن از مؤمنان سلب شده؛ زیرا آنان واقعا موجودیت حقیقی ندارند تا چنین کاری را انجام دهند
🔹و از سوی دیگر گفته شده ورای این موجودیت مجازی ماسوا، واقعیت حقیقی خداوند قرار گرفته که همه آن موجودات اعتباری و روابط بین آنها مستند به موجودیت حقیقی خداوند است؛ زیرا هر مجازی مستند به حقیقت است «وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ»؛
🔹و در جمله «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ...» در مورد پیامبر رمی به کفار نفی و اثبات شده نه فقط نفی؛ و این بخاطر این است که پیامبر به مقام #فناء و #بقاء_بعد_الفناء رسیده لذا بخاطر لاشیئیت و بیچیزی ماسوا استناد رمی به پیامبر نفی شده، و بخاطر شیئیت و بقاء او، به عین شیئیت و بقاء ذات حق، استناد رمی به پیامبر اثبات شده است.
🔸جمله «وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنا» در ادامه آیه، معنیاش این است که خداوند در دو جمله اول آیه، نسبت به توحید وجودی، به مؤمنان توجه داده است و بدین وسیله، زمینه امتحان درین باره را برای مؤمنان فراهم کرده و نظر میکند آیا مؤمنان به #توحید_وجودی ایمان میآورند یا نه بلکه خود را موجود حقیقی و منشا حقیقی اثر میدانند؛
🔸و جمله «إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم» در آخر آیه نیز هشداری است به مؤمنان؛ میگوید خدا شنوا و دانا است پس مؤمنان باید مواظب سخنان و افکار خود باشند مبادا تحلیلی کرده و گفتاری را به زبان جاری کنند که به انکار این توحید وجودی ختم شود و در قبول توحید وجودی #مردود شوند.
🔸و از اینجا روشن میشود که فاء تفریع در ابتدای آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ..» بخاطر این است که در ابتدای آیات مربوط به جنگ بدر تذکر میدهد که غرض اصلی خداوند در این رخداد احقاق حق و ابطال باطل است «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون»؛ لذا تذکر میدهد حال که هدف احقاق حق و ابطال باطل است
پس از مصادیق اعلای این #احقاق_حق و #ابطال_باطل این است که بدانید در ساحت وجود، حق این است که موجودیت حقیقی منحصر به خدا است؛ و باطل این است که موجودیت حقیقی را به ماسوای او نسبت دهید.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
برهانهای عدمی شامل 22 برهان، شماره 5.docx
355.2K
این مقاله برهانهای عدمی است با برخی تغییرات جزئی که توسط جناب آقای فیاضی مورد بحث واقع شده است، جهت اطلاع کاربران گرامی به اشتراک گذاشته میشود تا بحثهای قبلی و بعدی با توجه به متن مقاله مورد بررسی واقع شود
Fayazi-14020130-29.mp3
20.92M
جلسه 29ام آقای فیاضی، تدریس برهانهای عدمی شامل برهان 2 و 3 و 4 http://hawzeh.thaqalain.ir سایت ثقلین
تدریس برهان 2، 3، و 4 از برهانهای عدمی توسط استاد فیاضی👆؛ و پاسخ اینجانب به اشکال ایشان به برهان چهارم.👇 حاصل برهان چهار این است که قبلا ثابت شد «1» = «هيچ معدومي واجبالوجود نيست»؛ با تکیه بر گزاره «1» ادعا میکنیم «واجب الوجود، موجود است»؛ و گرنه باید درست باشد که «2» = «هيچ واجبالوجودي موجود نيست»؛ اما درستی «2» ملازم با درستی عکس نقیض موافق آن است که میشود «3» = «برخي معدومها، عدم واجبالوجود نيستند» و درستی «3» ملازم است با درستی «4» = «برخي معدومها، واجبالوجوداند»؛ زيرا وقتي «عدم واجبالوجود» از برخي معدومها سلب شد، بايد خود «واجبالوجود» بر آنها حمل شود و گرنه ارتفاع نقيضين از موضوع واحدي، لازم ميآيد كه محال است؛ اما گزاره «4» پذیرفتنی نیست چون این گزاره، نقیض گزاره «1» است که درستیاش قبلا اثبات شده بود پس واجب الوجود موجود است.
جناب آقای فیاضی درستی گزاره «3» را ملازم با درستی گزاره «4» نمیداند؛ بلکه گزاره «4» را باطل میداند؛ چون قائل است که «عدم واجبالوجود» و «واجبالوجود» هر دو از موضوع واحدی مثل این قلم، سلب میشوند؛ میگوید این قلم، نه «واجبالوجود» است که واضح است؛ و نه «عدم واجبالوجود» است چون اگر این قلم، «عدم واجبالوجود» باشد، باید از سنخ عدم باشد؛ چون حمل اخص در صورتی درست است که حمل اعم درست باشد؛ پس این قلم وقتی «عدم واجبالوجود» است که عدم باشد؛ حال آن که این قلم وجود است نه عدم؛ بنابراین از درستی گزاره «3» نمیتوان گزاره «4» را نتیجه گرفت.
در پاسخ به این اشکال ایشان باید عرض کنم اولا صدق گزاره «4» را ما میتوانیم مستقیما از گزاره «2» استنتاج کنیم و لازم نیست با وساطت گزاره «3» به درستی گزاره «4» نائل شویم؛ زیرا وقتی گزاره «2» = «هيچ واجبالوجودي موجود نيست»، عکس نقیض مخالفِ گردد میشود گزاره «4» = «برخي معدومها، واجبالوجوداند». (در عکس نقیض مخالف، نقیض محمول گزاره اصل، موضوع گزاره عکس میشود و موضوع گزاره اصل عینا محمول گزاره عکس میگردد، با اختلاف در کیفیت سلب و ایجاب)؛ بنابراین در فرض صدق گزاره «2»، صدق گزاره «4» قطعی و مسلم است؛ چون گزاره «4» عکس نقیض مخالفِ گزاره «2» است.
و ثانیا این گفته ایشان که (اگر این قلم، «عدم واجبالوجود» باشد، باید عدم باشد؛ حال آن که این قلم، وجود است نه عدم) حتی اگر درست باشد در صورتی است که موضوع مفروض از وجودات باشد مثل این قلم؛ اما در گزاره «3»، موضوع گزاره، وجود نیست بلکه معدوم است؛ بنابراین بیان ایشان در موضوع گزاره «3» جاری نیست.
ثالثا اصلا ادعای ایشان به این که «عدم واجبالوجود» بر موجوداتی مثل قلم حمل نمیشود نیز باطل است زیرا میتوان گفت که «برخی موجودها (مثل این قلم) واجب الوجود نیستند» و درستی این گزاره، ملازم با درستی عکس نقیض آن است پس درست است که (برخی عدم «واجبها» معدوم نیستند)؛ و این گزاره نیتجه میدهد که (برخی عدم «واجبها» موجودند) چون محال است که موجود و معدوم هر دو از هر موضوع مفروضی، سلب شوند؛ و درستی این گزاره اخیر، ملازم با درستی گزاره عکس مستوی آن است پس درست است که (برخی موجودها، «عدم واجب»اند)؛ این بیان در سایر موجودات امکانی نیز جاری است پس «عدم «واجب» بر همه موجودات امکانی حمل میشود.
بنابراین اشکال ایشان به برهان چهارم به وجوه مذکور باطل است.
Fayazi-14020131-30.mp3
18.18M
جلسه 30ام آقای فیاضی، تدریس برهانهای عدمی شامل برهانهای 4 و 5 و 6 و 7 http://hawzeh.thaqalain.ir سایت ثقلین
تدریس برهان 4 و 5 و 6 و 7 از برهانهای عدمی توسط استاد فیاضی👆؛ و ادامه پاسخ اینجانب به اشکال ایشان به برهان چهارم.👇 آقای فیاضی در جلسه سیام تدریسش نیز بر اشکال قبلیشان بر برهان چهارم اصرار میورزند؛ با این بیان که وقتی گفته میشود «ارتفاع نقیضین، باطل است» این گفته، چهار احتمال دارد که سه احتمال آن درست، و یک احتمالش باطل است؛ احتمال اول این است که هر موضوعی و هر محمولی را که فرض کنید، یا آن محمول بر آن موضوع حمل میشود و یا از آن سَلب میشود؛ این حرف درستی است. احتمال دوم این است که هر موضوعی یا موجود است و یا معدوم است. این هم حرف درستی است. احتمال سوم جمع دو احتمال اول و دوم است یعنی «هر موضوع مفروضی یا موجود است و یا معدوم است و همچنین یا محمولی بر آن حمل میشود یا از آن سلب میشود»؛ این هم درست است؛ اما احتمال چهارم این است که هر موضوع مفروضی یا بر آن صادق است وجود چیزی یا عدم آن چیز؛ «کل موضوعٍ إما أن یصدق علیه وجود شیءٍ أی شیءٍ کان، أو عدم ذلک الشیء» این احتمال چهارم غلط است و این حرف نادرست است؛ شما میگویید زید یا وجود أمری بر آن صادق است یا عدم آن أمر صادق است؛ ما میگوییم که این حرف غلط است. چرا؟ چون اگر زید بخواهد عدم أمری بشود، باید ابتدا عدم باشد اما زید، وجود است.
در جواب به این بیان آقای فیاضی عرض میکنم:
اولا اگر احتمال اول درست است باید احتمال چهارم هم درست باشد؛ زیرا درستی احتمال چهارم، لازمه درستی احتمال اول است؛ چون طبق احتمال اول، شما قبول دارید که مثلا «زید یا اسب است یا اسب نیست»؛ روشن است اسب بودن زید، باطل است پس درست است که «1» = «زید، اسب نیست» و چون این گزاره «1» درست است پس عکس نقیض موافق آن هم درست است پس گزاره «2» = «برخی عدم اسبها، عدم زید نیستند» درست است؛ و وقتی گزاره «2» درست بود، عکس نقیض مخالف این گزاره «2» هم درست است؛ پس درست است که «3» = «برخی زیدها عدم اسباند»؛ و چون زید یک واحد شخصی است، موضوع گزاره موجبه جزئیِ «3» فقط بر زید منطبق میشود پس گزاره «3» میشود «زید عدم اسب است» پس لازمه گزاره «1» = «زید، اسب نیست» گزاره «زید عدم اسب است» میباشد؛ بنابراین اگر احتمال اول درست است که میگوید «زید یا اسب است یا اسب نیست» احتمال چهارم نیز که میگوید «زید یا اسب است یا عدم اسب» نیز درست است. بنابراین جناب آقای فیاضی که احتمال اول را قبول دارد نمیتواند احتمال چهارم را باطل بداند.
ثانیا اگر سلب کردن نقیضینی مثل اسب و «عدم اسب» از هر موضوع مفروضی درست باشد پس گزاره «انسان اسب نیست» و «انسان، عدم اسب نیست» هر دو درستند؛ و درستی گزاره دوم، ملازم با درستی عکس نقیض مخالف آن است که میشود «برخی اسبها انساناند» و این گزاره اخیر به ضمیمه گزاره «انسان، اسب نیست» یک قیاس شکل اول تشکیل میدهند بدین صورت که: «برخی اسبها انساناند» + «انسان، اسب نیست» که نتیجه میدهد که «برخی اسبها اسب نیستند»؛ اما این نتیجه متناقض و باطل است؛ پس محال است که نقیضینی مثل اسب و «عدم اسب» را از هر موضوع مفروضی سلب کرد بلکه باید یکی از آن دو را بر موضوع مذکور حمل کرد؛ پس احتمال چهارم نیز درست است. اما اصل اشکال ایشان به این که اگر مثلا «عدم اسب» بر زید صادق باشد باید زید از سنخ عدم باشد حال آن که زید وجود است، حلش به این است که وجود بودن زید و امثال آن مبتنی بر ثبوت کثرت در وجود است حال آن که این مبنا از اصل باطل است؛ و وجود منحصر به حقیقت واجبی است و فرد دومی ندارد؛ زیرا به ادله اثبات خدا، خدا موجود است؛ و موجودیت خدا یا مقید به خصوصیتی است یا هیچ قیدی و خصوصیتی ندارد بلکه از هر قیدی و خصوصیتی رها است؛ اگر وجود خدا علاوه بر اصل موجودیت، به خصوصیتی نیز مقید باشد تا از سائر موجودات ممتاز شود ترکیب در واقعیت خدا لازم میآید و این به امکان او منجر میشود که خلف است؛ و اگر موجودیت خدا از هر هر قیدی و خصوصیتی رها است پس وضع موجویت، مساوی با واجب الوجود بودن است؛ درین صورت اگر موجود دومی تحقق داشته باشد باید او را واجب الوجود دانست چون حقیقت موجودیت همان حقیقت واجبی است؛ پس پذیرفتن موجودیت دوم یعنی پذیرفتن واجب الوجود دوم؛ این همان شرک ذاتی است که به براهین توحید باطل است؛ بنابراین هیچ موجود دومی نداریم و هیچ یک از ماسوای او، موجود حقیقی نیست تا اشکال آقای فیاضی لازم آید.
برهان دیگری را که از برهانهای عدمی استاد فیاضی مورد بحث قرار داده و درستی آن را تأیید کردهاند، برهان هشتم است که آن را با بیان ایشان در جلسه تدریس خداشناسی فلسفی در سایت ثقلین جلسه سی و یکم http://hawzeh.thaqalain.ir میشنوید👇🏼
Fayazi-14020228-31.mp3
16.64M
جلسه 31ام آقای فیاضی، تدریس برهانهای عدمی شامل برهان 8 http://hawzeh.thaqalain.ir سایت ثقلین
Fayazi-14020401-32.mp3
19.12M
جلسه 32ام آقا فیاضی، تدریس برهانهای عدمی شامل برهان نهم در سایت ثقلین http://hawzeh.thaqalain.ir
خلاصه اشکالات استاد فیاضی به برهان نهم و پاسخ به آن اشکالات را در زیر 👇🏼ملاحظه کنید. در باره اشکالات جناب آقای فیاضی به برهان نهم مطالبی را عرض میکنم:
1: خلاصه بیانات ایشان این است که چون نقیض موجبه کلیه، سالبه جزئیه است، نه موجبه جزئیه پس در صورت درست نبودن گزاره «1» = «هر معدومي، عدم واجبالوجود است»؛ گزاره «برخی معدومها عدم واجب الوجود نیستند» درست است؛ نه گزاره «برخی معدومها واجب الوجودند»؛ ولی در استدلال، دومی مطرح شده است نه اولی؛ پس استدلال درست نیست؛ علاوه، «برخی معدومها، عدم یک حقیقت امکانیاند، نه عدم واجب الوجود» (مثل نسل دهم من)؛ حال آن که شما در گزاره «1» میگویید «هر معدومي، عدم واجبالوجود است»؛ پس مدعای گزاره «1» هم درست نیست؛ بنابراین گزاره «1» و استدلال آن هر دو باطلاند؛ این خلاصه اشکالات جناب آقای فیاضی به برهان نهم؛ اما پاسخ به این اشکالات را در ادامه ملاحظه کنید👇🏼.
2: اشکال ایشان به استدلال در برهان نهم، پاسخش این است که استدلال ما مستند به نقیض گزاره «1» نبود تا شما بگویید نقیض موجبه کلیه، سالبه جزئیه است، نه موجبه جزئیه؛ بلکه استدلال ما مستند به امتناع ارتفاع نقیضین از هر موضوع مفروض بود؛ و قبلا در جواب به اشکال شما به برهان چهارم، اثبات کردیم که هر موضوعی مثل «الف»، باید یا «ب» باشد یا عدم «ب» (به سه فرسته، قبل رجوع شود) بر این اساس اگر درست نیست که «هر معدومی عدم واجب الوجود است» باید لا اقل درست باشد که «برخی معدومها واجب الوجودند»؛ اما این گزاره با گزاره «هیچ معدومی واجب الوجود نیست» که قبلا اثبات شده سازگار نیست؛ بنابراین گزاره «هر معدومی عدم واجب الوجود است» درست است.
3: پاسخ به نادرست بودن اصل ادعا در گزاره «1» = «هر معدومي، عدم واجبالوجود است»، این است که این گزاره «1»، عکس نقیض گزاره «2» = «هر واجب الوجودی موجود است» میباشد؛ و این گزاره «2» قطعا بر اساس سایر استدلالهای وجود واجب درست است؛ و اگر گزاره «2» درست است پس ادعای گزاره «1» که عکس نقیض گزاره «2» است نیز درست است گرچه ما در برهان نهم آن را مشکوک الصدق فرض کرده و از طریقی که مستند به وجود واجب نباشد آن را اثبات کردیم.
4: ادعای ایشان که «برخی معدومها، عدم یک حقیقت امکانی است»، باطل است؛ زیرا علاوه بر این که قبلا در جواب به بیانات جلسه 28 اثبات شد که تثلیث مواد باطل است و روشن شد که هر حقیقتی یا واجب بالذات است یا ممتنع بالذات؛ باید گفت آنچه فلاسفه به عنوان «حقائق امکانی» مطرح کردهاند فی الواقع ممتنع الوجود بالذات است نه ممکن بالذات؛ زیرا ممکن بالذات را تعریف کردهاند به «حقیقتی که بحسب ذاتش، نه موجود است و نه معدوم»؛ روشن است چنین حقیقتی بخاطر این که موجودیت و معدومیت هر دو بحسب ذاتش از آن مسلوباند مصداقی از ارتفاع نقیضین و ممتنع بالذات است؛ بنابراین بازگشت گزاره «برخی معدومها، عدم یک حقیقت امکانیاند» این است که «برخی معدومها عدم ممتنع الوجود بالذاتاند» و چون عدم ممتنع بالذات، همان واجب الوجود بالذات است نتیجه گزاره این میشود که «برخی معدومها واجب الوجودند» ولی روشن است که این گزاره طبق بیانات اولین مقدمه براهین عدمی، باطل است.
🔵 يادداشتها
🟠یادداشتهای قرآنی
🖌 موضوع: امکان توبه در قیامت و موثریت آن در رهائی از عذاب
🔶گرچه در مواضع خاصی از مقاطع قیامت، توبه پذیرفته نیست، (مثل یوم البعث، طبق ۵۶ و۵۷ روم)، ولی در غیر آن مواضع خاص، آیات زیادی دلالت دارند که در قیامت #امکان_توبه و رهائی از عذاب وجود دارد و توبه از گناهان نزد خداوند امر مطلوبی است؛
🔸از جمله این آیات، آیات (۷۴ تا ۷۹ زخرف) است، در این آیات چنین آمده است.
🌸«إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ، لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ، وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمینَ، وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ، لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ، أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُون»🌸.
🌺مجرمان، در حال یأس از رحمت خدا، در عذاب جهنم جاودانهاند و عذابشان کاسته نمیگردد؛ ما به آنان ظلم نکردیم بلکه خودشان ستمکارند؛ آنان فریاد برآورند که اى مالک دوزخ، پروردگار تو ما را بمیراند؛ اما مالک میگوید شما ماندگارید؛ زیرا حق بسراغ شما آمد اما اکثر شما نسبت به حق ناخوشنودید؛ آنان بر امر ناخوشنودی از حق، اصرار میورزند ما هم (بر عذاب) اصرار میورزیم🌺.
🔷 توضیح مدعای ما این است که جمله «وَ هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ» جمله حالیه است که حال و وصف افراد محکوم به حکم در جمله را بیان میکند؛ بنابراین این جمله قیدی برای مفاد جمله قبل است؛
🔹و بر این اساس، معنی جمله «إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ، لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ» این میشود که مجرمان، در حال یأس از رحمت خدا، جاودانه در عذاب جهنماند و عذابشان کاسته نمیگردد؛
🔸نتیجه مترتب بر این قید، این است که مجرمانی که از یأس، توبه کرده، و به رحمت خدا امیدوار گردند، عذاب آنها #جاودانه نیست و نیز عذابشان #کاسته خواهد شد؛
🔶مؤید این بیان، فرازی از دعای کمیل است؛ مضمون این بخش، در دعای کمیل از امیرالمؤمنین نیز نقل شده است آنجا که میفرماید: 🌸«یا مولاى فکیف یبقى فى العذاب و هو یرجو ما سلف من حلمک ام کیف تؤلمه النّار و هو یأمل فضلک و رحمتک🌸»
(یعنی: مولای من، مجرم چگونه در عذاب باقی خواهد ماند!؟ در حالی که به بردباری پیشین تو امید بسته است؛ و یا چگونه آتش او را رنج خواهد داد در حالی که به فضل و رحمت تو امیدوار گشته است!؟)؛
🔷 قرار دادن چنین پاداش مهمی تشویقی است به توبه از یأس در جهنم که خود بر جواز توبه در آنجا دلالت دارد.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
ادامه در پایین 👇👇👇
ادامه از بالا 👆👆👆
🔶 در ادامه آیه، #ادعای ما به گونه دیگری نیز مطرح شده است؛ طبق مفاد این بخش، وقتی مجرمان از سرپرست جهنم برای رهائی از عذاب، با جمله «یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ» درخواست مرگ میکنند؛ این درخواست رد میشود و به آنها پاسخ داده میشود که شما در عذاب ماندگارید «قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ»؛ و سپس فرشتگان علت این ماندگاری در عذاب را این گونه بیان میکنند که ما حق را بشما عرضه کردیم اما اکثر شما آن را نمیپذیرید و نسبت به آن ناخوشنود هستید «لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ»؛
🔸زمان در جمله «لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ» زمان حال است؛ یعنی در همان زمان گفتگوی بین مجرمان و مالک جهنم، به مجرمان گفته میشود که علت این که شما در جهنم ماندگارید و عذابتان ادامه مییابد این است که در حال حاضر، نسبت به پذیرش حق بیمیل هستید؛
🔹به عبارت دیگر در این بخش، سخن از ماندگاری و ادامه داشتن عذاب است نه سخن از اصل گرفتاری به عذاب که سببش گناهان دنیایی است؛
🔸مالک دوزخ میگوید شما در عذاب ماندگارید و گرفتاریتان ادامه مییابد چون در #حال_حاضر تن به حق نمیدهید؛ پس مفاد این جمله مربوط به زمان دنیا نیست بلکه مربوط به همان زمان گفتگوی اخروی است؛ و بیان میکند که علت ماندگاری و ادامه داشتن عذاب شما، #حق_ناپذیری_فعلی شما در قیامت است؛
🔷 بنابراین اولا فرشتگان انتظار دارند که آنجا مجرمان حق را بپذیرند و از راه و روش سابق دست بردارند تا عذابشان ادامه نیابد؛ و این یعنی #جواز_توبه در #قیامت؛
🔸و ثانیا لازمه این که ادامه عذاب بخاطر حق ناپذیری فعلی مجرمان است این است که اگر آنها در همان زمان گفتگو از بیمیلی نسبت به حق، دست بردارند، و از کراهت نسبت به حق، توبه کنند، مفاد «إِنَّکُمْ ماکِثُونَ» شامل حال آنها نیست و ماندگاری عذاب از بین میرود و از عذاب رهایی مییابند؛
🔶همچنین در دنباله آیات چنین آمده که تا زمانی که آنها به امر کراهت از حق، ابرام و اصرار میورزند ما نیز به عذاب آنها ابرام و اصرار میورزیم «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُون»؛ این جمله نیز لازمهاش این است که اگر آنها آنجا به راه غلط خود ادامه ندهند، و به آن اصرار نکنند بلکه از آن توبه کرده و بازگردند، ما هم نسبت به عذاب آنها اصرار نمیکنیم و عذاب را ادامه نمیدهیم و رهائی از عذاب را نصیبشان خواهیم کرد؛
✳️ بنابراین اجمالا هم توبه #ممکن_الوقوع و #مطلوب خداوند است و هم مجرمی که در جهنم توبه کند عذابش #تخفیف یا #منقطع میشود؛ گرچه مجرم، بدون توبه عذابش بیپایان و بیتخفیف است؛ و به آنها گفته میشود «إِنَّکُمْ ماکِثُونَ».
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
♦️ اطلاعیه مهم
📣 نظر به تعطیل شدن مدرس حضرت صاحب الزمان عج واقع در میدان روح الله
مکان برگزاری دروس استاد عشاقی و همچنین یوم الشروع کلاسها متعاقبا در همین گروه اعلام خواهد شد