eitaa logo
استاد سید رضا موید
1.2هزار دنبال‌کننده
10 عکس
0 ویدیو
2 فایل
کانال اشعار مرحوم استاد سید رضا موید رضوان الله تعالی علیه ارتباط با ادمین 👈 @seromo
مشاهده در ایتا
دانلود
ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی! تو مه چارده یا مهر جهان‌آرایی؟  ای مه مُنخَسِف! آیا ز شبستان که ای؟ کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی پر زند فوج مَلَک تا به فلک از درِ دِیْر از پیِ عرضِ سلام تو؛ مگر عیسایی؟  سال‌ها در طلبت، روزشماری کردم به امیدی که شبی در برِ من باز‌آیی آمدی امشب و آن هم به سر امّا افسوس! که مرا در خور شأنت نبُوَد مأوایی  خون مظلومی‌ات از هر طرفی می‌جوشد تو مگر، ای سر بُبْریده! سر یحیایی؟  زآن ‌چه در خواب نمودند مرا، دانستم تو حسین بن علی، نور دل زهرایی!  من سرت را به یکی بَدره‌ی زر، بسْتاندم به خدا! کس نکند بهتر از این سودایی  از رُخت، پرتو اسلام به دل تافت، مرا من مسلمان شدم و خود تو مرا مولایی  شویَم از اشک و دهم جایِ تو، در خانه‌ی دل چون مرا نیست جز این خانه‌ی ویران، جایی سر خونین تو را بر سر سجّاده نهم که تو مجلای* حق و قبله‌گه دل‌هایی دولت وصل تو، پاداش عبادات من است وه! چه نیکوست، نمازی که تواَش معنایی! لب خشک تو، حکایت کند از تشنگی‌ات ای که لب‌تشنه شهید از ستم اعدایی!  وحشت از عالم برزخ چو «مؤیّد» دارم خوش بُوَد گر ز عنایت، غم ما بزْدایی ✍مرحوم استاد @ostad_moayed
ای رشته ی عبادت حق، طوق گردنت حالی خوش است، حال مناجات کردنت محراب را ز گوشه ی ابرو، صفا دهی آیی چو درحضور خدای مهیمنت چندان که بر رضای خدا داده ای رضا هستی صبور هر ستمی را ز دشمنت گر می زنند شعله به خرگاه عترتت ور می نهند سلسله بر پا و گردنت نمرودیان کرببلا ای خلیل عشق افروختند آتش کین چون به گلشنت چشم کلیم بود که می‌ریخت خون دل روح مسیح بود که می سوخت چون تنت یک پا درون خیمه و یک پا میان دشت زینب که داشت دست تضرّع به دامنت غوغای راه شام به تاریخ ثبت شد از اشک زینب و رخ چون صبح روشنت نالم ز کوفه رفتن و زندان فتادنت ماتم ز شام دیدن و و ویرانه مسکنت ای یادگار نهضت خونین کربلا کز یاد کربلا همه برپاست شیونت کم بود این مصائب سوزان که باز هم از زهر جان گدازِ عدو، آب شد تنت زهر جفا نکشت تو را درد و داغ کشت هرچند زهر کینه سبب شد به کشتنت بردی به زیر خاک، تنی خسته و دریغ که امروز هم خراب بُوَد قبر و مدفنت بهر طواف مدفن خود رخصتم بده چون ای عزیز فاطمه لطفی است با منت اینسان که کرده سوی تو دست دعا دراز کوته مباد دست (مؤید ) ز دامنت @ostad_moayed
این کیست؟ این که شام و سحر گریه میکند می سوزد و ز سوز جگر گریه می کند برگشته است از سفر شام و سال هاست کز خاطرات تلخ سفر گریه می کند گرید مدینه از اثر اشک و آه او زیرا به هر گذار و گذر گریه می کند یعقوب اگر ز هجر پسر سال ها گریست این یوسف از فراق پدر گریه می کند هرشمع گریه می کند اما ز یک شرار او در دلِ هزار شرر گریه می کند با یاد کام خشک شهیدان کربلا بیند چو آب، خون جگر گریه می کند هر جا میان کوچه و بازار اوفتد او را به شیرخواره نظر، گریه می کند ساکت نگشته است ز داغ یکی شهید، از داغ یک شهیدِ دگر گریه می کند سرهای رفته بر سر نی برده صبر او داغش به جان نشسته اگر گریه می کند این است یادگار شهیدانِ دشت خون کز داغشان به شام و سحر گریه می کند @ostad_moayed
از این وجود که من زنده باشم و تو نباشی دگر چه سود که من زنده باشم و تو نباشی؟ کشم به هر نفسی آه و جای آه برآید ز سینه دود که من زنده باشم و تو نباشی جدایی من و تو بُد محال، لیک ستم ها چنان نمود که من زنده باشم و تو نباشی من و زیارت قبرت! چه جای شکوه که تقدیر رهی گشود که من زنده باشم و تو نباشی کنار قبر غریبت به وسعت همه عالم غمم فزود که من زنده باشم و تو نباشی الا درود خدا بر تو، کاش جان و جهان را کنم درود که من زنده باشم و تو نباشی اگر که پاره دلی داشتم، زیارت قبرت دلم ربود که من زنده باشم و تو نباشی ز خطبه های حزین و وداع گاه به گاهت دلم شنود که من زنده باشم و تو نباشی به مَجمَر غم عشقت همیشه وقت بسوزم بِسانِ عود که من زنده باشم و تو نباشی مرا به هر چه گمان بود از این* مسافرت اما گمان نبود که من زنده باشم و تو نباشی به هیچ صحنه بلایم، خدا به سختی داغت نیآزمود که من زنده باشم و تو نباشی مدینه را چه جوابی بَرَم به محضر مادر گه ورود که من زنده باشم و تو نباشی * نسخه کتاب: ...گمان بود زین مسافرت... @ostad_moayed
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم چنان که بادیه‌ ها را چو نینوا کردم به هر کجا که نشستم گریستم ز غمت به هر طرف که دویدم تو را صدا کردم ز خار های مغیلان بپرس کز داغت چقدر اشک فشاندم، چه ناله‌ها کردم طواف پیکر بی‌ سر به زیر خنجرها زیارت سرِ بی‌ تن به نیزه‌ ها کردم نتیجه دادن خونت به عهده ی من بود که صبر کردم و بر عهد خود وفا کردم تو خواستی به نماز شبت دعا گویم تو را به جان تو در هر نفس دعا کردم به نیزه، خواندنِ قرآنِ تو رُبود دلم اگرچه سوختم از غم ولی صفا کردم به دستِ بسته بسی تازیانه خوردم تا طناب ظلم ز دست سکینه وا کردم... @ostad_moayed
ندارم از غم، آن حالت که گویم حالت خود را پریشان تر شوم چون یاد آرم حسرت خود را تو سرّاللّهی و آگاهی از حالم ولی خواهم بیان سازم ز سوز دل، حدیث محنت خود را به کویت از پی تجدیدِ دیدار آمدم اینک پذیرا شو، برادر! زائرین تربت خود را حسین! ای میزبان خلق، ما هستیم مهمانت دریغ از ما مفرما رحمتِ بی منّت خود را به عنوان اسارت رفته و آزاد می آیم به دست آوردم آخر عجز دشمن، عزّت خود را به شام و کوفه رفتم، خطبه خواندم، بازگشتم من به نیکی داده ام انجام، ماموریت خود را به هر منزل تو با ما هم قدم بودی ولی آخر چرا در خانه ی خولی نبردی عترت خود را؟ نبینی تا به رخسارم نشان درد و حرمان را بپوشم در نقاب اشک خونین، صورت خود را اگر پرسی ز من حال رقیه دخترِ زارت به آهی جان گداز ابراز دارم خجلت خود را غم مرگ رقیه دخترت یکباره پیرم کرد از این ماتم هلالی کرده ام من قامت خود را نیاوردم به کف در این سفر من دُرّ پیروزی ندادم تا ز کف آن گوهر پُر قیمت خود را "مؤید" گاه گاهی بر غم من اشک می ریزد به جان من مگیر از او نگاه رحمت خود را @ostad_moayed
ویژه هیات ها آخرین دم سروده شده توسط مرحوم سالروز اربعین است حضرت زهرا غمین است در غمی دیگر عزادار آل خیر المرسلین است یک کاروان در کربلای غم رسیده آورده با خود عطر سر های بریده یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) __ ساکت و آرام صحرا می خروشد موج دریا یاد عاشورای خونین می زند آتش به دل ها روزی که رزم حق و باطل بود اینجا تیر سه شعبه دست قاتل بود اینجا یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) __ مادری در آفتاب است کیست این بانو؟ رباب است از غم فرزند و همسر جان به لب، قلبش کباب است او عهد کرده جامه ی ماتم بپوشد آب گوارا بعد مولایش ننوشد یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) ___ بانوان بی تاب و خسته چشم گریان، دلشکسته یا بر طفلی ستاده یا سر قبری نشسته آشفته تر در بین این زن ها رباب است دنبال قبر اصغرش در اضطراب است یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) __ کودکان خون جگر را... بی برادر بی پدر را... می برد سوی مدینه بانوان بی پسر را دارند هریک شور و غوغای رقیه خالی است بین کودکان جای رقیه یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) __ زینب آن بانوی ایجاد از اسارت گشته آزاد در اسارت کرده غوغا در سکوتش بوده فریاد از قاتلان کربلا کیفر گرفته این درس را از مکتب مادر گرفته یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) ____ با خطبه های آتشینش با خون جاری از جبینش پشت ستمگر را شکسته همراه زین العابدینش شام بلا را تیره تر از شام کرده پیروزی اسلام را اعلام کرده یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) _ در کنار نهر علقم عشق و غیرت گشته توام پیکری در خون فتاده بی سر و پاشیده از هم سقا و از آب روان لب تر نکرده او بی وفایی با علی اصغر نکرده یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) _ از سفر لیلی رسیده از غم اکبر خمیده می زند بر سینه و سر مادر هجران کشیده اکبر که پاره پاره شد جسم نزارش زیر قدم های پدر باشد مزارش یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) ____ کودکی در هر کناری میرود با اشک جاری در کنار قبر قاسم نجمه دارد آه و زاری عطر شهادت را به زیر خاک برده پامال سم اسب ها او جان سپرده یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) _ جان فدای اشک و آهش خاطرات قتلگاهش کرده او بی اعتنایی بر یزید و دستگاهش در پاسخ آن فتنه گر با نطق شیوا فرمود زینب، ما رایتْ الا جمیلا یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) ____ کی شود مهدی بیاید تا ز دل ها غم زداید نهضت سرخ حسین را در جهان معنا نماید مهدی که مولای تمام عالمین است رمز قیامش یالثارات الحسین است یاقتیل العبرات _ جان عالم بفدات (۲) @ostad_moayed
استاد سید رضا موید
طریقه ی خواندن دم
کربلا محشر کبری است، بیا تا برویم تا ببینیم چه غوغاست، بیا تا برویم دیده ی سیر و سلوک از همه آفاق بگیر ((کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم)) پا بزن بر هوس و دست بکش از دنیا کربلا آخر دنیاست، بیا تا برویم راه حج گر چه که بستند به ما، غم نخوریم کعبه ی اهل دل آنجاست، بیا تا برویم خواستی نعمت جاوید اگر، بار ببند میزبان، حضرت زهراست بیا تا برویم خوان مهمانی سالار شهیدان، پهن است رحمت واسعه پیداست، بیا تا برویم نور مصباح هدی، مرحمت فلک نجات گوشه در گوشه هویداست، بیا تا برویم ساحل علقمه، از عطر ابالفضل پُر است تا ببینیم چه زیباست، بیا تا برویم دامنی اشک بیاور که به دامان حرم محفل گریه مهیّاست، بیا تا برویم زینب از شام بلا آید و گوید غمِ دل تا ببینی چه خبرها ست، بیا تا برویم بشنوی تا که حدیث سفر کرببلا روضه خوان زینب کبری است، بیا تا برویم نو غزالان حرم را که شکسته پر و بال وقت تسکین و تسلّاست، بيا تا برویم از پیِ تسلیتِ مادر شش ماهه، رباب که دل افسرده و تنهاست، بیا تا برویم گر شفا می طلبی از غمِ جان، این درگاه مهدِ هفتاد و دو عیسی است، بیا تا برویم دست خالی نرود هیچ کس از کوی حسین پسر فاطمه آقاست، بیا تا برویم گر چه دست از تنش افتاد و علم از دستش دست گیر همه سقاّست، بیا تا برویم @ostad_moayed
ای کربلا ای کعبه ی عشق و امیدم بعد از جدایی ها به دیدارت رسیدم ای کربلا آغوش بگشا زینب آمد من زینبم کز رنجِ دوری ها خمیدم هر روز دیدم کربلای تازه ای را ای کربلا تا بر سر کویت رسیدم منزل به منزل داغ بر داغم فزون شد جان داده ام تا رَخت در اینجا کشیدم از بهر انجام رسالت زنده ماندم گر زنده ام من زنده ی هر دم شهیدم ای کاروان سالار زینب دیده بگشا تا گویمت با دیده ی گریان چه دیدم با آنکه با دستت به قلبم صبر دادی چندان که در هر جا شهامت آفریدم اما دو جا دست غمم از پا در آورد بی خود ز خود گشتم گریبان بر دریدم یک جا که دشمن بر لبانت چوب می زد یک جا سرت چون بر فراز نیزه دیدم بشنیده بودم صوت قرآنت بسی لیک نشنیده بودم من ز نی، کآن هم شنیدم داغ دل من کم تر از زخم تنت نیست این را گواهی می دهد موی سپیدم مرحوم @ostad_moayed
AUD-20220901-WA0017.mp3
9.2M
فایل صوتی با نوای استاد حاج مهدی سماواتی
آجرک الله یا صاحب الزمان در سوگ نبی، جهان سیه می پوشد در سینه، دل از داغ حسن می جوشد از ماتم هشتمین امام معصوم هر شیعه ز درد، جام غم می نوشد مرحوم @ostad_moayed
رفتی و بی تو راحتی از ما گریخته شادی ز قلب فاطمه بابا گریخته امت دگر ز خانه ی ما پا کشیده اند چندان که خنده از لب زهرا گریخته وضع مدینه هم ز خیانت عوض شده است آن عطر مهر و عاطفه زین جا گریخته زخم زبان زنند به ما جای تسلیت از این گروه، روح تسلّا، گریخته همسایگان ز گریه مرا سرزنش کنند شادی ز ما و رحم از این ها گریخته حتی بلال هم به علی سر نمیزند او هم ز سوء واقعه گویا گریخته مرحوم @ostad_moayed
ز آن تشت پُر ز لَخت جگر در مقابلش پیدا بُود که زهر چه کرده است با دلش مظلوم چون علی و به مظلومی اش گواه آن پاره های دل که بُود در مقابلش او حاصل نبوت و بیداد دشمنان... از آب شعله خیز، شرر زد به حاصلش عمر حسن ز عمر علی سخت تر گذشت تا آن که مرگ آمد و حل کرد مشکلش از ورطه ای که بود کران تا کران، ملال موجی زد و رسانْد شهادت به ساحلش هر مرد راست محرمِ دل، همسرش ولی غربت ببین که همسر او گشته قاتلش از زهر پاره پاره و از صبر ریز ریز قرآن برگ برگ شهادت بُود دلش چشمش به لطف اوست "مؤید" که دم زند گاه از مصائب وی و گاه از فضایلش مرحوم @ostad_moayed
درون حجره ی غربت، خدا خدا می کرد کسی که عقده ی دل را به مرگ وا می کرد شراره را نتوان با شراره کرد خموش به غیر زهر که او را ز غم رها می کرد رضا که هر نفسی داشت درد تازه تری به زهر شعله برانگیز، مرحبا می کرد نماز عید چه آورد بر سرش؟ که مدام مثال فاطمه بر مرگ خود دعا می کرد نیافت ساحل امنی به غیر موج خطر میان لجّه ی غم هرچه دست و پا می کرد چه جای زهر هلال؟ که بر شهادت او غم مصاحبت قاتل، اکتفا می کرد غریب و تشنه و تنها، بدن کبود از زهر فتاده بود و به اجدادش اقتدا می کرد چو شخص مار گزیده به خویش می پیچید چه زهر بوده و با جان او چها می کرد! به هر نگاه که می بست و می گشود از درد جواد، نور دل خویش را صدا می‌کرد حدیث غربتش این بس که پای تابوتش دویده قاتل و گریان، رضا رضا می کرد خوشا شبی که "مويد" به یاد غربت او به اشک و زمزمه ی خود عزا به پا می کرد مرحوم @ostad_moayed
وقت مرگ است؛ کجایی؟ پسرم! منتظرم تا در این لحظه بیایی به سرم، منتظرم زهر، بار سفر آخرتم را بسته است تا نگاه تو شود همسفرم، منتظرم جگرم سوخته از زهر، بریزی تا آب ای جگر گوشه! به سوز جگرم، منتظرم مادرم آمده و منتظر رفتن من تا جوادم تو بیایی به برم، منتظرم آتش هجر تو از زهر، جگر سوز تر است تا بیایی بنشانی شررم، منتظرم ماه من! حجره ی تاریک مرا روشن کن در رهت خونْ جگرم، دیده ترم، منتظرم گل من! تا که تو را بوسم و بسپارم جان بر لبم آمده جان؛ محتضرم، منتظرم خویشتن را برسان تا نرسیده اجلم تا کنی جلوه ای اندر نظرم، منتظرم تا بیایی و گذاری سر من در دامن که من آسوده ز جان در گذرم، منتظرم زودتر هرچه بیایی، کنی آسوده ترم پا سوی قبله، نظر سوی درم، منتظرم مرحوم @ostad_moayed
ای در شهدا از همگان کوچک تر عمرت بُوَد اصغر و مقامت اکبر ای محسن مظلوم! به جان تو که هست قبر تو به روی سینه ی پیغمبر! مرحوم @ostad_moayed
گلی که فصل خزان بردمید محسن بود گلی که رنگ چمن را ندید محسن بود گلِ همیشه بهارِ علی، که از بیداد چو غنچه جامه به تن بردرید محسن بود کنار خانه ی زهرا، یگانه سربازی که شد به راه ولایت شهید محسن بود یگانه گوهر بحر ولایت و عصمت که در صدف بُد و در خون تپید محسن بود یگانه طفل شهیدی که پیش از آمدنش خطاب "اِرْجِعي" از حق شنید محسن بود یگانه طفل شهیدی که زاد و مُرد ولی دمی نوازش مادر ندید محسن بود یگانه طفل‌ شهیدی که چشم مادر هم شد از نظاره ی او نا امید محسن بود یگانه طفل که ناخورده شیر مادر را ولیک شهد شهادت چشید محسن بود یگانه طفل شهیدی که کس نمی داند ز بعدِ قتل کجا آرمید محسن بود یگانه ره سپرِ راه عشق کز منزل جدا نگشته به منزل رسید محسن بود یگانه مرغِ پر و بال بسته ای کآخر ز آشیانه ی سوزان پرید محسن بود تو خون ز دیده "مؤید" بریز و باز بگوی گلی که رنگ چمن را ندید محسن بود مرحوم @ostad_moayed
ز چشمِ پُر گُهَرِ من، خدا خبر دارد ز جانِ پُر شررِ من، خدا خبر دارد که بود معتمد؟ و ظلم او چگونه شکست ز کینه بال و پر من؟ خدا خبر دارد ز هم زمانیِ با سه خلیفه در شش سال چه آمده به‌ سر من، خدا خبر دارد ز سوزِ زهرِ شرر زا، چگونه می گذرد ز شام تا سحر من، خدا خبر دارد شرارِ زهرِ ستم هم چو شمع آبم کرد ز سوزش جگر من، خدا خبر دارد میان این همه دشمن چه ها کند مهدی؟ ز غربت پسر من، خدا خبر دارد ز بعد من برسد غیبت خدایی او ز صبر منتظر من، خدا خبر دارد مرحوم @ostad_moayed
ای ماهِ پشتِ پرده ز رخ پرده باز کن! از عاشقانِ غم زده رفعِ نیاز کن هجرِ حبیب و طَعنِ رقیبم ز پا فکند دستی به دست گیری ما هم دراز کن عمری گذشت و نعره ی یابن الحسن زدیم ما را بیا و نزد عدو سرفراز کن روز وفات باب شهیدت حسن بُوَد یابن الحسن اعاده ی سوز و گداز کن دیروز در مصیبت مادر بسوختی امروز در عزای پدر ناله ساز کن مردم در انتظار که زین پس امام کیست؟ ای راز دار غیب بیا کشف راز کن جعفر به ادّعای امامت ستاده است بشتاب و بر جنازه ی بابا نماز کن مرحوم @ostad_moayed
من که از مِهر علی گرم بُوَد بازارم به خدای احد از آن سه نفر بیزارم این متاع است ز بازار جهان، حاصل من و آن چه بایست به بازار جزا باز آرم یا علی دست خدا وجه خدا عین خدا گر مرا دست نگیری به قیامت زارم نجفِ توست چو نی زار و من ای شیر خدا نِیِ نالان ز نوای تو در این نی زارم گلشنِ بی گلِ روی تو مرا هست جحیم گُلخنِ با گُلِ یاد تو بُوَد گل زارم سختْ نفرت بَرم از آن سه که در جنت هم یاد آنان، به تو سوگند، دهد آزارم مرحوم @ostad_moayed
ای مکه خلیل دیگر آوردی نِیْ نِیْ ز خلیل بهتر آوردی ای مکه ز ریگ زار بُهت آلود سرچشمه ی ناب کوثر آوردی رخشنده تر از تمام شب هایی کآیینه ی حُسنِ داور آوردی مجموعه ی تام هر چه خوبی را ای مرکز وحی، در بر آوردی ای مکه بناز چون که در دامان محبوب ترین پیمبر آوردی ای مکه ز خاندان عبدالله عبدی به صفات داور آوردی از کوه ابوقُبِیْس بر کیوان گل بانگ محمدی بر آوردی ای چرخ تو هم به یُمن میلادش گردیدی و تازه اختر آوردی فریادِ «که هان ستاره ی احمد» از سینه کاهنان بر آوردی ای آمنه دامنت همه سر سبز کاین دسته گلِ معطّر آوردی ماهی که فروغ بخشِ خورشید است طفلی که بُوَد پیمبر آوردی او چون سر و انبیا همه جسم اند بر پیکر انبیا سر آوردی ای ختم رسل به شام میلادت بس معجزه ها مکرر آوردی شامات ز جلوه ی تو روشن شد همراه مگر چه گوهر آوردی آذرکده ها خموش شد یعنی بر خرمن کفر، آذر آوردی بشکستنِ طاقِ کاخِ کسری را مانند شکستِ قیصر آوردی جوشیدنِ آبِ ساوه را بُرهان بر دولت عدلْ محور آوردی تا جامعه ی بشر، بَشر گردد فرمان زخدای اکبر آوردی در عالم شکّ و جهل، دل ها را در زیر لوای باور آوردی بر لشکرِ شرک و کفر تازیدی فتح از پیِ فتح دیگر آوردی در مکتب عشق و حکمت و توحید سلمان پرورده، بوذر آوردی ناخوانده کتاب و خلق را سرمشق از علم لدُن به دفتر آوردی بر امتِ خویش ای همه رحمت رحمت پیِ رحمت از در آوردی دادی به زن ارزش الهی را چون فاطمه‌ تا که دختر آوردی در جای تو تا به عدل برخیزد مانند علی تو، رهبر آوردی ای دُرّ یتیم هستی از دامن دریا دریا تو گوهر آوردی قانون برادری چو فرمودی خود را به علی برادر آوردی گفتی که ملاک برتری تقواست ز آن نام بلال برتر آوردی افسوس که امت از نظر افکند عمری که به خون دل سرآوردی ای آنکه به یک نگاه و یک ایما بس حاجت دوستان برآوردی بنواز به لطف خود «مؤید» را آن لطف که بر ابوذر آوردی مرحوم @ostad_moayed
خجسته عیدِ دو ناموس کردگار آمد ولادتِ دو امیرِ بزرگوار آمد به روز هفدهم اندر مَهِ ربیع نُخست به مُلکِ ملت و مذهب، دو پاس دار آمد در آسمانِ هدایت به محورِ توحید دو آفتاب به یک روز و یک مدار آمد یکی ز شرقِ رسالت به احتشام رسید یکی ز برجِ امامت به اقتدار آمد به گم رهان و ستم دیدگان و غم زدگان دو رهبر و دو معین و دو غم گسار آمد ز سعی و همت دو ناخدایِ کشتی دین ز بَحرِ پُر خطرِ کفر بر کنار آمد یکی رسول خدا و یکی وصیّ رسول که هر یک آینه ی ذات کردگار آمد یکی پیمبر خاتم، یکی امام ششم کز آن دو پایه ی اسلام، استوار آمد یکی خلاصه ی ایجاد، احمدِ مختار که با دلایل و اعجاز بی شمار آمد یکی خلیفه ی دادار، حضرت صادق که از رسول خداوند، یادگار آمد رسید ختم رسولان، که جبرئیل امین به کوی او ز پِیِ کسبِ افتخار آمد به عصرِ ظلمت و دورانِ جهل و شامِ نفاق مَهی دمید، که خورشیدِ روزگار آمد ظهورِ نورِ محمد به پهنْ دشتِ حجاز چو ماه بود که تابان به شام تار آمد به مدحِ حضرت صادق زبان گشایم باز که هر که در ره او رفت، رستگار آمد از اوست دولت مذهب که یافت استقلال از اوست کشور ایمان که برقرار آمد نداشتم به مدیحش زیاده از این فهم گر این چکامه، «مؤید» به اختصار آمد مرحوم @ostad_moayed