سعید دینی
📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙
@ostadahadi
🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎
#خارج_اصول__شنبه_97/10/22
#جلسه_61
#حجیت_خبر_واحد_استدلال_به_سیره_عقلا
@ostadahadi
{ محمود عقاد و بنت الشاطی«بطلة کربلا» درباره حضرت زینب (س) کتاب نوشتند و همچنین توفیق حمدون بازیگر معروف عرب در مورد ایشان کتاب بطلة عشق نوشت.}
بحث در این است که نظر علمای اصول درباره #سیره_عقلا_مختلف است برخی قائل به تخصص برخی قائل به ورود و برخی قائل به حکومت اند.
#مرحوم_نائینی در کتاب فوائد الاصول در بخش استصحاب می فرماید: تمام موارد سیره عقلا از تحت آیات ناهیه تخصصا خارج شد چون موضوع ایات ناهیه شک است، غیرعلم است سیره عقلا اطمینان و علم می آورد پس تمامی موارد سیره عقلائیه خروج موضوعی از تحت آیات ناهیه دارد.
به #نظر_استاد این مبنا تام نیست برای اینکه موارد سیره عقلا در بسیاری از جاها موضوعش شک است و علم و اطمینان نیست لذا نمی تواند خروج تخصصی داشته باشد چون با موضوع آیات ناهیه یکی شد مثلا #سوق_مسلمین حجت است یا #ید_مسلم حجت و علامت ملکیت است چراکه ذوالید مالک است درحالیکه موضوع هردو قاعده شک است چون در روایت داریم که سوال شد من از بازار خرید می کنم احتمال می دهم که این مال سرقتی باشد یا این شخص دارد به مالک دارد خیانت می کند «لانه سرق او خیانة» فرمودند : در اینجا به سوق یا قاعده ید عمل کن توجه به شکّت نکن پس موضوع این قاعده شک است .
یا در نماز #قاعده_فراغ یا #تجاوز داریم فرق این دو قاعده این است که قاعده فراغ مال بعد از عمل است مثلا بعد از اتمام نماز شک کردم که سوره را خواندم یا نه ؟ اینجا ائمه فرمودند : «فامض» بگذر از آن.
اما قاعده تجاوز مربوط به تجاوز از یک جز یا محل است مثلا در هنگام قرائت سوره شک کردم که آیا دو ایه آخر را هم خواندم یا نه؟ یا در رکوع شک کردم که سوره را خواندم یا نه؟ موضوع این دو قاعده شک است لذا خروج تخصصی از آیه برای ما محرز نیست و اثبات نشد.
#مرحوم_نائینی در اجود التقریرات قائل به ورود شد ورود جائی است که خروج وجدانی به عنایت تعبد باشد مثلا قاعده قبح عقاب بلابیان داریم در باره تتن مثلا روایتی آمد که شرب تتن حرام است وجدانا لابیان تبدیل به بیان شد اما به برکت حدیث شریف و تعبد اگر این حدیث نبود همچنان قاعده قبح عقاب لابیان جاری بود.
ماقبول داریم سیره عقلائیه اطمینان می آورد اما این سیره امضا نشد تعبد به سیره جایز نیست چون در سره تعبد راه ندارد تعبد با آیات و روایات است به که سیره که تعبد نیست پس ورود سیره بر آیات ناهیه هم مشخص نشد .
#مرحوم_آقای_خویی_و_نائینی_و_آقا_ضیا_و_حائری قائل به حکومت شدند البته که در درس قبل گفته شد نائینی کلامش مضطرب است یکجا ورود گفت یکجا حکومت. یکجا هم.....
#آقای_خویی در مصباح الاصول و حاج شیخ در دُرردارد:
1- دلیل حاکم تارة در موضوع دلیل محکوم تصرف می کند مثل لاشک لکثیر الشک وجدانا و تکوینا کثیر الشک شک است ولی شارع به ما می گوید لاشک لکثیر الشک این را شارع گفته و ما تابع شارع هستیم پس حکومت به برکت تعبد است کاری به تکوین ندارد و می گوید این موضوع نیست مثل اینکه «لاربا بین الوالد و الولد » این دلیل حاکم بر آیات و روایات حرمت ربا است در اینجا شارع آمده گفته که این زیادی که پسر از پدر می گیرد این ربا نیست وجدانا و تکوینا زیادی هست و ربوی هم هست اما تعبدا برداشته می شود (بین زن و مرد روایت مخدوش است و سندش مخدوش است).
2- تارة اخری این است که دلیل حاکم موضوع را تصرف نمی کند بلکه محمولش را تصرف می کند مثل «قاعده لاضرر و لا ضرار فی الاسلام» اگر کسی وضو برایش یا غسل برایش ضرر دارد قاعده لا ضرر جاری می شود و به ایشان می گوییم وضو و غسل نکن و تیمم کن محمول وجوب وضو و غسل است عوض شد و جایش را به تیمم داد. پس گاهی حاکم در محمول تصرف می کند و حکمش را برمی دارد .
با این توضیح سؤال ما این است که آیا سیره عقلائیه می تواند دلیل حاکم باشد. اگر سیره بدون امضا شارع باشد یقینا دلیل حاکم نیست و اگر با امضا شارع باشد یقینا می تواند دلیل حاکم باشد و برای ما هنوز امضا شارع ثابت نشده چگونه قائل به حکومت شدید؟
#نظر_نهایی_استاد:
نعم؛ بله اگر منظور از امضا شارع ؛ اجماع قدما و روایات بر سیره عقلا و آیا نبأ است چون ایه نبأ خبر ثقه را حجت می کند اجماع فقهای قدما مثل شیخ طوسی و مفید قائل به حجیت خبر ثقه اند . در این صورت سیره عقلا حاکم نشد بلکه همان ادله حاکم بر آیات ناهیه شد ولی به صورت تخصیص یعنی آیات مخصِص آیات ناهیه شد یعنی اگر اجماع یا آیات نبأ را قبول کنیم تخصیص میشود یعنی این آیات ناهیه را تخصیص می زند که نظر ما همین است. ( برخی آیات و روایات و اجماع را پذیرفتیم لذا قائل به تخصیص شدیم.)
🍃
🌹🍏🍃🌾🌷
🍃🍀🌾🌷➖➖🌷
🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃
🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول__شنبه_97/11/27
#جلسه_78
#ظن _مطلق_وجوب_شکر_منعم_وجوب_معرفت_خدا
@ostadahadi
دلیل دوم؛ بر وجوب معرفت خداوند و رسول خدا و اصول عقائد : قاعدۀ وجوب دفع ضرر محتمل است می دانیم که مبدأ این جهان خداست واحتمال می دهیم در ترک معرفت خدا و پیامبر و ائمه عهم ضرریعنی عقاب اخروی باشد هرکجا احتمال ضرر بدهیم عقا مستقلا حکم به وجوب دفع ضرر محتمل می کند پس تحصیل معرفت اصول عقائد واجب است گرچه وجوبش نفسی نیست بلکه وجوبش لاحتمال دفع ضرر محتمل است در عین حال برما واجب است به اصول عقائد معرفت پیدا کنیم و بیگانه و لاابالی نشویم
جواب ما این است که وجوب دفع ضرر محتمل از احکام عقلیه نیست بلکه از فطریات است و از جبلیات نفوس است هرذی شعوری گرچه از صاحبان عقل نباشد در فطرتش به صورت جبلی ثبت است که از ضرر فرار کند چنانکه در حیوانات مشاهده می کنیم پس فرار کردن از ضرر کی امر ذاتی است و در نفس هر حیوانی هست لذا حکم عقلی نیست بلکه یک قانون تکوینی است و با حیوان خلق می شود نظیراینکه کودک تازه متولد شده پستان مادر را می مکد. مکیدن در ذات کودک افریده شده و معلمی نمی خواهد . مرحوم محقق اصفهانی در نهایه الدرایه و بقیه به این بحث اشاره کرده اند
خلاصه اینکه: معرفت اصول عقائد وجوب غیری دارد نه وجوب نفسی چون خود معرفت شکر نیست بلکه معرفت مقدمه شکراست اما شکر، عمل به دستورات خداست اطاعت از واجبات و مخالفت محرمات الهی است. (رساله سطح 4 ایا وجوب شکر منعم می تواند دلیل معرفت خدا بشود یانه. قائلیم نه .)
چند سوال
1/ ایا علم به اصول عقائد باید از روی استدلال و برهان باشد یا از روی اجتهاد باشد یا تقلید کافی است؟
جواب: معیاردر باب اصول عقائد علم و یقین است خواه از راه برهان به این علم برسید یا از راه اجتهاد یا از روی تقلید. معیار ان علم و یقین است. ایه سه سوره مبارکه بقره است خاصیت وجوب غیری معرفت این است که نفس یقین و علم واجب نیست بلکه معرفت از هر راهی به دست اید کافی است
دلیل دیگر ما برعدم وجوب معرفت از راه برهان و استدلال این است که تکلیف مالایطاق و عسرو حرج لازم می اید در صورتی که برعوام جامعه تحصیل استدلال را واجب کنند پس عوام جامعه اگر از راه تقلید به یقین و علم برسند کافی است ظن اعتباری ندارد چون ظن از نظرما معرفت نیست وامارات ظنیه قائم مقام علم نمی شوند لذا نفس علم و یقین عنصر اصلی وجوب معرفت اصول عقائد است. ما در بحث اصول عقائد جاهل قاصر نداریم چون هرکسی به اندازه خودش به مبدا و معاد اعتقاد دارد
2/ ایا جاهل قاصر در حق معرفت خدا صادق است؟
جواب: خیر. چون در فطرت تمامی انسانها معرفت توحیدی نهفته است بله، نسبت به امام یا پیامبر جاهل قاصروجود دارد کسانی هستند که نسبت به نبوت و امامت تقصیری ندارند و جهل انها جهل قصوری است اینها معذورند به شرط اینکه عناد نداشته باشند البته احکام فقهی مثل نجاست و عدم توارث و عدم جواز مناکحه برجاهل قاصرباقی است.
3/ ایا ظنون حاصله از راه تواریخ حجت است یا نه؟
جواب: سه صورت دارد
1- تاریخی که اثر شرعی دارد: وجوب یا حرمت یا مستحب را بیان می کند. در اینجا این تارخ حجت است در صورتی که اسناد تارخ معتبرباشد و ناقلش ثقه باشد. واگر انسدادی هستیم باید از راه مقدمات انسداد وارد شد
2- تاریخی که نقل وقایع و حوادث باشد: مثل حادثۀ کربلا و ... دراینجا هرمقدارظنی که به دست امد بطوری که احتمال خلاف را ملغی می کند حجت است اما اگر ظنی به دست اید که احتمال خلاف الغا نشود حجت نیست مثلا گفتند سیدالشهدا را به رو خواباندند و 12 ضربه زدند اینجا احتمال خلاف نمی رود لذا حجت است اما انچه مورد شک و تردید واقع می شود مثل انچه شهید مطهری و بقیه در برخی امور گفتند برای ما حجت نیست بحث کاشفیت نیست
3- تاریخ در اصول عقائد چه حکمی دارد؟ بسیاری از فقهای ما تاریخ در اصول عقائد را کافی نمی دانند مثلا در اثبات تجرد روح یا تجسم اعمال یا تناسخ و امثال انها تاریخ موثراست و مانعی ندارد اما در اثبات اصل وجود خدا و امامت و نبوت تاریخ موثرنیست پس در چگونگی توحید و امامت تاریخ موثراست تناسخ چگونه است و تجرد چگونه است و برزخ چگونه است اینها موثراست. مرحوم کاشف الغطاء در کشف الغطاء در ج1 اصول عقائد است ج 2و3 استدلالات فقهی است و ...به این بحث پرداخته است.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول__شنبه_97/12/11
#جلسه_87
#ظن_مطلق
#قیاسات_ __
@ostadahadi
#مطلب_سوم: کاربرد عرف در 3 ظهورات ادلۀ شرعیه یعنی بسیاری از موضوعاتی که متعلق احکام به عرف واگذار می کند تا معنای واقعی اش مشخص شود مثل کلمۀ صعید در فتیمموا صعیدا طیبا یا مثل کلمه اوحیه یا مثقال در مثال زکات و ... یا مثل فقیر در مصرف زکات کیست؟
مورد 2/ کشف مقصود گوینده یعنی مراد جدی متکلم را می خواهیم بدانیم چیست به عرف مراجعه می کنیم مثل اقرارنامه ها و وقف نامه ها و وصیت نامه ها این اسناد را به عرف ارجاع می دهند تا مقصود واقف مشخص شود
مورد3/ مالانص فیه: برخی از عقود خالی از روایات اند مثل عقد بیمه یا عقد فضولی مستحدثاتی که در طول زمان به وجود می ایند دستمان از معصوم (علیهم السلام) کوتاه است به عرف عام یا خاص مراجعه می شود.
#مطلب_چهارم: ارزش عرف در روایات معصومین علیهم السلام : روایات به چند دسته تقسیم شده اند:
#دسته_اول: روایاتی که مرجع تشخیص مکیل و موزون را عرف می داند چون ربا و زیادی درایندوتا ربا محسوب می شود باید ببینیم مکیل و موزون چیست. صحیحۀ حلبی عن الصادق (علیه السلام) : عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَا كَانَ مِنْ طَعَامٍ سَمَّيْتَ فِيهِ كَيْلًا فَلَا يَصْلُحُ مُجَازَفَةً هَذَا مِمَّا يُكْرَهُ مِنْ بَيْعِ الطَّعَام( الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج5 ؛ ص193)
هرچیزی که از طعام باشد و آنرا میکل بنامی فروشش به عنوان فروش تخمینی (مجازفه)صحیح نیست بلکه حتما باید کیل شود.
#تقریب_استدلال برروی سَمَّیت است انچه را عرف نامگذاری کرده ملاک در مکیل است پس یک نفر که نام گذاری نمی کند بلکه عرف است که نامگذاری می کند
#دستۀ_دوم: مراد متکلم را به عرف موکول کرد عم محمد بن الحسن الصفّار انه کتب الی ابی محمد الحسن ابن علی صفار به امام عسکری نوشت که: فی رجل اشتری بیتا فی داره بجمیع حقوقه وفوقه بیت ال هل یدخل البیت الاعلی عقوب البیت الاسفل ام لا؟ مردی خانه ای خرید با تمامی حقوق ان خانه منتهی طبقۀ دیگری بالای ان خانه هست ایا ان طبقه جزو حقوق طبقۀ پایین محسوب می شود یانه؟ فوقع لیس له الا مااشتراه اسمه امام در جواب نوشت که: هیچ حقی برای خریدار نیست مگران مقداری که عرفا بگویند این را خریده است پس امام (علیه السلام) حکم شرعی این شخص را موکول به عرف کرد تشخیص عرف دراینجا ملاک است که ایا مورد معامله بیع با تمام حقوقش بود یا نه بیت بالا را شامل می شود یا نه؟ وسائل ج 12ص 406
#دسته_سوم: روایاتی که مسامحات عرفی را پذیرفت و بران صحه گذاشت اسحاق ابن عمار می گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَسْتَقْرِضُ الرَّغِيفَ مِنَ الْجِيرَانِ وَ نَأْخُذُ كَبِيراً وَ نُعْطِي صَغِيراً وَ نَأْخُذُ صَغِيراً وَ نُعْطِي كَبِيراً قَالَ لَا بَأْسَ.» ( وسائل الشيعة ؛ ط. آل البیت، ج18 ؛ ص361)
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول__شنبه_97/12/18
#جلسه_92
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
#اشکالات_مرحوم_محقق_اصفهانی بر روش آخوند:
1- این است که شما تعدد علوم را به تعدد اغراض میدانید برخلاف مبنای خودتان در تعریف علم اصول عمل کردید چون علم اصول را قواعد ممهده ی برای استنباط احکام شرعی گرفتید از سوی دیگر بعضی مسائل اصول را ینتهی الیه المجتهد گرفتید بین این دو جامع واحدی نیست لازمه اش تشکیل علم متعدد مشود.
2- بعضی از مسائل اصول نه قواعد ممهده است و نه از قبیل ما ینتهی الیه المجتهد، مثل حجیت ظواهر حجیت امارات سندا و دلالةً هیچ یک منوط به فحص و یاس از دلیل نیست.
به #نظر_استاد چون هر دو اشکال وارد است لذا نقد و جوابی هم نداریم.
#تحقیق_مرحوم_اصفهانی در نهایة ادرایة ج 2 ص 406
ایشان مبنایشان این است که فرق بین اصول و فقه این است که اصول تحصیل حجت است اما فقه اقامه حجت بر احکام شرعیه است سه مطلب را فرمود تا به این نتیجه برسد:
1) واسطه در ثبوت علت وجود شیئ است اما واسطه در اثبات علت علم به شیئ است مثلا حرکت کشتی واسطه ثبوت حرکت جالس در کشتی است اما حرکت کره زمین واسطه در علم به گردش کرات و نجوم است.
2) این که آیا حجت از مقوله واسطه در اثبات است یا واسطه در ثبوت؟ حجیت خبر یا استصحاب واسطه در اثبات ِ واقع عنوانا است نه واقعا یعنی خبر ثقه یا استصحاب به تمام و کمال برای ما علم به واقع نمی آورد حتی خود قطع برای ما علم به واقع نمی آورد بلکه بعنوان واقع به آن عمل میکنیم نه حقیقةً.
قَدْ أَخْبَرَنِي أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ وَ قُلْتُ مَنْ أُعَامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِيُّ ثِقَتِي فَمَا أَدَّى إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّي وَ مَا قَالَ لَكَ عَنِّي فَعَنِّي يَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ وَ أَخْبَرَنِي أَبُو عَلِيٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا مُحَمَّدٍ ع عَنْ مِثْلِ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَكَ فَعَنِّي يَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ فَهَذَا قَوْلُ إِمَامَيْنِ قَدْ مَضَيَا فِيك (الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص330)
پس خبر یونس علم به واقع نیست ما بعنوان واقع به آن عمل میکنیم.
3) بعض مسائل اصول نه عنوانا و نه اعتباراً برای ما علم می آورد بلکه از باب اثر به آن عمل میکنیم. اثر واقع استصحاب عقاب است هر کجا اشتغال ذمه دارم احتیاط میکنم تا گرفتار این اثر نشوم لذا گفتند حجیت یعنی معذریت و منجزیت.
بر اساس این سه مطلی فرق بین فقه و اصول روشن است لذا مرحوم اصفهانی فرمود در اصول بحث از واسطه در تنجیز و تعذیر میشود و در فقه این واسطه را پیاده میکنیم مثل قاعده لا ضرر و لا حرج برای ما واسطه در معذریت و منجزیت درست نمیکند. پس هر مساله ای که نتیجه اش واسطه در منجزیت و معذریت نباشد فقهیه است و هر مساله ای که نتیجه اش وساطت در منجزیت و معذریت باشد مساله اصولی است پس در اصول تحصیل میکنیم که آیا این مسائل واسطه هستند یا نه؟ اما در فقه واسطه را پیاده میکنیم پس فقه اقامه حجت بر احکام شرعیه شد اما در اصول بحث از خود حجت است لذا طبق مبنای ما یک غرض شد هم در قواعد ممهده و هم در ما ینتهی الیه المجتهد یک غرض داریم و آن شناخت حجت و معذر و منجز است دیگر آن اشکالی که بر آخوند وارد شد بر ما وارد نیست. فقط برائت باقی می ماند که تحصیل حجت نیست چون کاری به استحقاق عقاب ندارد تکلیف را از جاهل بر میدارد به نظر ایشان برائت مساله اصولی نیست استطراداً وارد اصول شده است.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول__شنبه_97/12/25
#جلسه_96
#ادله_برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
بحث ما در دلالت ایۀ شریفۀ ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا بر برائت بود اشکال مهم بردلالت ایه این بود که ایه عذاب فعلی را نفی می کند یعنی عذاب استیصال را برمی دارد مثل طوفان حضرت نوح یا مثل باد سوزانی که قوم ثمود را نابود کرد این عذاب استیصال قبل از اتمام حجت نمی اید باید پیامبران بیایند و اتمام حجت کنند و بعد ازآن عذاب می آید اما برائت برای نفی استحقاق عذاب است.
#مرحوم_اصفهانی با دو مقدمه این مشکل را حل کرده است
1- درعلل مرکبه انتفاء معلول به انتفاء بعضی از اجزای علت است
2- دربارۀ ثواب و عقاب 3مبناست که بیان شد
الان با این دو مقدمه می خواهیم دلالت ایه را درست کنیم اما چگونه؟
اما #مبنای_اول: این بود که ثواب و عقاب از لوازم ذاتی عمل است یعنی عمل ماده است و استعداد هم ثواب را دارد و هم استعداد اذاب را دارد مثل بذر است که هم قابلیت میوه دادن و هم قابلین خشک شدن را دارد.
وقتی ثواب و عقاب از شؤون عمل شد انتفاء عذاب به قصورعمل است یعنی این عمل برخی از اجزای علت را نداشت و ما در مقدمۀ اول گفتیم که اگرعلت مرکب بخواهد منتفی شود به انتفاء بعضی از اجزای علت است پس قصور و نقص در فاعل نیست فاعل عذاب خداست هرگز قدرت خدا خلل نمی پذیرد وقتی فاعل تام بود مقتضی عذاب هم تام است ولی چرا این عبد عذاب نشد؟ بااینکه مقتضی عذاب تمام بود؟ لابد نفی استحقاق عذاب بخاطرقصوری است که در خود عمل مکلف است. پس ثابت شد که نفی عذاب فعلی با نفی استحقاق عذاب ملازمه دارد اگرخداوند عذاب نمی کند بخاطرعدم قدرتش نیست بلکه بخاطرقصورعمل مکلف است. لازمۀ نفی عذاب فعلی نفی استحقاق عذاب می باشد چون عمل ایشان برای عذاب کافی نیست لذا وقتی فعلیت عذاب نفی شد استحقاق عذاب هم نفی می شود چون انتفاء معلول به انتفاء بعضی از اجزای علتش است.
اما بر#مبنای_دوم: ثواب وعقاب از مجعولات عقلائیه است براساس این مبنا عذاب به اقتضای ذات عمل نیست بلکه عذاب به جعل عقلاست هرکجا عقلا مذمتی ندارند در انجا نفی استحقاق عذاب است چون عقلا بدون ملاک کسی را مذمت نمی کنند لابد این عمل را مستحق عذاب نمی بینند لازمه اش عدم فعلیت عذاب است پس غرض اصولی تمام شد .
اما #مبنای_سوم: ثواب و عذاب از مجعولات شارع باشد: جایی که در قران وعده آمده است در انجا ثواب است و جایی وعید امده عذاب است اگراز سوی خدا وعیدی نیامد قطعا نه فعلیت عذاب است و نه استحقاق عذاب است چون با نیامدن وعید حدوثا حکم به عدم بیان می کنیم و بقائا حکم به توبه می کنیم و می گوئیم لابد ایشان توبه کرد لذا عذاب ندارد پس در هرصورت نفی عذاب فعلی ملازمه با نفی استحقاق عذاب دارد لذا غرض اصولی تمام است و می تواند از این ایه برای برائت استدلال کند.
#اشکال: مابا هرسه مبنای ایشان مشکل داریم:
اما #مبنای_1: از دو جهت مخدوش است: یک اینکه نسبت بین ثواب و عقاب و بین اعمال نسبت مقتضی به مقتضاست نه علت به معلول پس اینکه فرمودند ثواب و عقاب از لوازم ذاتی و تکوینی عمل است درست نیست شاهدش این است که اگراز لوازم تکوینی عمل باشد چرا عذاب قابل عفو است چرا عذاب قابل شفاعت است پس از قبیل مقتضی به مقتضاست وقتی شفاعت وعفو می شود مقتضی عمل درست می شود
جهت دوم این است که اگر بین عقاب و ثواب با عمل لازم تکوینی باشد باید قائل باشیم که بهشت و جهنمی الان آفریده نشده بلکه بهشت و جهنم مولود خود عمل است درحالی که قران و روایات نص در خلقت جند و ناهستند مثل واژه اُعدّت که هم در عذاب کفار استفاده شده و هم برای متقین امده یا مثل ازلفت و اعتدنا. و تقریبا 306روایت درباره خلقت بهشت و جهنم ذکر شده
اما #مبنای_2: که ثواب و عقاب از مجعولات عقلائیه است: این مبنا هم مخدوش است چون جعلیات عقلائیه بخاطرحفظ نظام زندگی و عدم اختلال در زندگی است مثلا داد و ستد قانون دارد تا زندگی مختل نشود و ... اما ثواب و عقاب برای حفظ نظام زندگی بشرنیست بلکه از لوازم عقلیۀ حسن و قبح است مثلا ظلم قبیح است چه نظامی باشد یا نباشد و عقل حسن است چه نظامی باشد یا نباشد شارع مقدس احکام شرعیه را براساس مصالح و مفاسد و حسن و قبح عمل تدوین کرد. کاری به نظام مردم ندارد الان در اروپا نظام زندگی خود را به برهنگی زنان واگذار کرده اند ما که این قانون را قبول نداریم . این پاسخ می تواند برای شبهات امروزی خیلی مناسب باشد
اما #مبنای_3: که ثواب و عقاب از مجعولات شرعیه است قبول داریم ولی مشکل باز هم باقی است چرا که ایه از نظردلالت مطلق نیست بلکه خاص است و فقط شامل عذاب استیصال می شود واز قبیل لیهلک من هلک عن بینة است . لکن اقای مکارم اطلاق را می پذیرد برخلاف علامه جوادی املی که می فرماید ایه اطلاق ندارد.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴