eitaa logo
دروس استاد احدی حفظه الله تعالی
106 دنبال‌کننده
44 عکس
10 ویدیو
136 فایل
این کانال جهت نشر دروس خارج فقه و اصول استاد می باشد. ارتباط با ادمین sd1251356@
مشاهده در ایتا
دانلود
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 ۹۷/۹/۱۳ ۳۶ از راه تقدم و تاخر طبعی اشکال وحدت بین موضوع و حکم را حل کردند در جایی که رتبه یکی بر رتبه دیگری تاخر طبعی داشته باشد هردوتا به یک وجود موجود می شوند لذا اشکالی ندارد مثل وجود اثنین و واحد که دو وجود نیستند بلکه یک وجودند. به این راه حل اینجا پیاده نمی شود و محل جریان ندارد البته برهان درست است. چون مورد بحث ما جایی است که رابطه بین حکم و موضوع رابطه علت و معلول است . علت و معلول دو وجودند نه یک وجود آتش علت برای احراق است احراق معلول است هرکدام یک وجودی دارند. علت و معلول به یک وجود موجود نمی شوند. در اینجا حجیت خبر شیخ طوسی علت شده برای خبر مفید یعنی خبریت خبرمفید را درست کرد پس خبریت طوسی است به لحاظ اینکه خبر شیخ طوسی صدق العادل دارد وجود تصدیق خبرشیخ طوسی این است که اخبارشیخ طوسی از شیخ مفید واجب التصدیق باشد پس وجوب تصدیق سازنده عنوان خبریت خبرمفید است لذا دو وجود است به یک وجود نمی توان هردو تا را موجود کرد اگربخواهید با صدق العادل هم خبر شیخ طوسی و هم خبر شیخ مفید را حجت کنید همان اشکال وحدت حکم و موضوع برمی گردد و اشکال لا ینحل باقی می ماند راه حل دیگری دارد در حقیقت انشاء دو مبناست: 1- مبنای اول این است که حقیقت است خداوند حرمت خمر را ایجاد کرد وجوب نماز را ایجاد کرد. 2- مبنای دوم این است که حقیقت انشاء و است یعنی خداوند فرمود صلّ اراده خود را نسبت به نماز با صل ابراز کرد از این صل وجوب صلاه انتزاع می شود چنانکه با حرمت علیکم المیتة والدم کراهت و ناخوشنودی خود را از میته و خون ابراز کرد و از این فرمان ذهن ما حرمت را انتزاع کرد خداوند با حرمت مبغوضیت عمل را ابراز کرد و ما از این عنوان، حرمت را انتزاع کردیم و گفتیم خمر حرام است و ... است به نظر ایشان حقیقت حکم اراده و کراهت مبرِزه است جمیع احکام خمسه انتزاعی است. این مبنا مشکل اتحاد بین حکم و موضوع را حل میکند اگر حقیقت حکم ایجاد بود، اشکال وارد است و یک حکم نمی تواند موضوع خود را بسازد باید قبل از ایجاد حکم موضوع موجود باشد وحدت بین تاثیر و تاثر و علت و معلول لازم می آید ولی به حقیقت حکم ایجاد و جعل نیست تا اشکال شود که با یک جعل می خواهی موضوعات متعدده بسازی با الخبرحجة می خواهی هم خبر شیخ طوسی و هم مفید و هم صفار را موضوعش کنی؟ این نیست بلکه حقیقت یک حکم اراده مبرِزه است یعنی خداوند در صُقع ربوبی(خداوند ذهن ندارد به جای ذهن می گویند صقع) خبر عادل واجب التصدیق بود و از هر جهت حجت بود با ایه نبا ابراز کرد مفهومش صدق العادل است الخبر حجة است از این اراده مبرزه ما انتزاع می کنیم وجوب تصدیق خبر شیخ طوسی و شیخ مفید و صفار را. دیگر وحدتی لازم نمی اید چون انتزاعی است . در انتزاعیات وحدت و علت و معلول نمی اید. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/19 @ostadahadi دو مطلب را فرمودند که از نظرما مخدوش است. 1- : این بود که شارع رئیس عقلاست وقتی عقلا قبل از نزول آیات ناهیه به خبر ثقه عمل می کردند شارع هم به عنوان رئیس عقلا با آنهاست به همین خاطر نمی توانیم تصور کنیم که شارع این آیات ناهیه را برای ردع سیره آورده است. : این نظریه کاملا با آیات قران مخالفت دارد چون در آیات قران، خطابات اقسامی دارد یکی خطاب عام مثل یا ایهالاناس و دیگری خطاب خاص مثل اولوا الباب و ..و دیگری خطاب خاص الخاص مثل یا ایهاالرسل و اخرین خطاب خطاب اخص الخاص مثل یا ایها النبی . کلیۀ خطابات در خطاب یا ایهاالنبی سهیم اند ولی یا ایهاالنبی در خطابات دیگران سهیم نیست صاحبان عقل تدوۀ مردم و مومنان در خطاب به پیغمبرسهیم اند یعنی اگر به پیغمبرفرمودزنان شما مثل بقیۀ زنان نیستند دراینجا خطاب اخص است یعنی زنان پیغمبر ام المومنین اند و کسی حق ندارد با آنها ازدواج کنند پس شارع رئیس عقلاست ولی تابع عقلا که نیست بسیاری از خطابات مخصوص خودپیغمبراست و ربطی به تودۀ مردم ندارد همۀ مردم در خطاب به پیغمبر سهیم نیستند مخاطب به خطاب پیامبران نیستند لذا نباید قاعدۀ رئیس العقلا بودن باعث شود مارا دربارۀ سیرۀ عقلا برحجیت خبرثقه مجاب کند چون خطابات قرآنی مختلف اند. 2- واما : موضوع آیات ناهیه با موضوع خبرثقه تباین دارند شامل یکدیگرنمی شوند موضوع ایات ناهیه ظن من حیث انه ظن است ولی موضوع خبرثقه ثقه من حیث انه ثقه است لذا خروج خبرثقه از آیات خروج تخصصی است. : این مطلب در صورتی قبول است که ما تباین بین دو موضوع را بدانیم درحالی که روایات ذیل ایۀ شریفه موضوع ایات را کل مالایعلم گرفته¬اند یعنی آیات، ما را از عمل به غیر علم نهی می کنند خبرثقه علم نمی آورد شماباید ثابت کنید که خبرثقه به منزلۀ علم است پس وقتی ثابت نشد، باید اعتراف کنیم که خبر ثقه موضوع آیات ناهیه است علاوه براینکه اگر ما قبول کنیم که آیات ناهیه خبرثقه را نمی گیرد وخبرثقه از اول خروج تخصصی داشت پس چرا درباب اصول دین ازاین ایات استفاده می کنید براینکه خبرثقه دراصول دین حجت نیست چون در اصول دین علم لازم است لذا تباین موضوع ثقه با موضوع ایات، ثابت نشده است. چگونه با هم متباین اند در حالی که آیات ناهیه را رادع خبرثقه در اصول دین میدانید. که خیلی ها پذیرفتند. و در درر و نیز به همین سبک امده. مرحوم نائینی در دوجا مطرح کرده است. یکی در فوائدالاصول ج4 ص 313 در بحث استصحاب ایشان درانجا قائل به تخصص است مثل اقای اصفهانی. به این طریق: آیات ناهیه مارا از عمل به غیرعلم نهی می کند این ایات نمی توانند رادعیت از سیره داشته باشند چون سیره عقلا در مباحث خبرثقه و ظهورات الفاظ مبنایش این است که اینها علم اند وقتی خبرثقه علم شد پس خبرثقه تخصصا از تحت ایات ناهیه خارج است. کلام دوم ایشان در اجودالتقریرات است درانجا قائل به حکومت است یعنی سیرۀ عقلا حاکم بر آیات ناهیه است. چون این است که خارج شدن تکوینی موضوع دلیل از موضوع دلیل دیگر است مثلا مولا گفت اکرم العالم تکوینا جاهل عالم نیست و وجوب اکرام ندارد اما خروج تکوینی نیست بلکه خروج موضوع دلیل از موضوع دلیل دیگر به تعبد است. مثلا روایات درباۀ شک در نماز و رکعات نماز فراوان است مثل اذا شککت فابن علی الاکثر وقتی لا شک لکثیرالشک صادر شد موضوع شک در ادله را ازبین برد خروج موضوعی لا شک لکثیرالشک از اذا شککت فابن علی الاکثر خروج تعبدی است دراینجا هم سیرۀ عقلا خبر ثقه را از تحت آیات ناهیه خارج کرد به خروج تعبدی نه به خروج تکوینی چون سیره خبرثقه را علم عرفی می داند و علم عرفی علم عام است در مقابل علم عقلی که علم خاص است. ایات ناهیه عمل به غیر علم هم علم عرفی است پس هرجا عرفا علم گفته نشود عمل به آن حرام است طبق آیات ناهیه و سیره خبر ثقه را علم عرفی می داند پس خبر ثقه خروج موضوعی از ایات ناهیه دارد بلحاظ اینکه خبر ثقه را شاعر قبول کرده است پس خروجش تعبدی است گاهی هم در همانجا اسمش را تخصیص می گذارد بجای حکومت می گوید تخصیص یعنی سیره مخصص ایات ناهیه می شود لذا گفتند کلام ایشان مضطرب است که شما حکومت را پذیرفتید یا تخصیص را. اما چیست: انجائی است که خروج تکوینی و وجدانی است ولی به سبب تعبد است مثل قبح عقاب بلا بیان جایی که بیان بیاید دیگر لا بیان نیست. بیان لا بیان را تکوینا می برد اما به برکت یک ایه یا روایتی باید بیاید. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙 ⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @ostadahadi 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 /12/25 @ostadahadi بحث ما در دلالت ایۀ شریفۀ ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا بر برائت بود اشکال مهم بردلالت ایه این بود که ایه عذاب فعلی را نفی می کند یعنی عذاب استیصال را برمی دارد مثل طوفان حضرت نوح یا مثل باد سوزانی که قوم ثمود را نابود کرد این عذاب استیصال قبل از اتمام حجت نمی اید باید پیامبران بیایند و اتمام حجت کنند و بعد ازآن عذاب می آید اما برائت برای نفی استحقاق عذاب است. با دو مقدمه این مشکل را حل کرده است 1- درعلل مرکبه انتفاء معلول به انتفاء بعضی از اجزای علت است 2- دربارۀ ثواب و عقاب 3مبناست که بیان شد الان با این دو مقدمه می خواهیم دلالت ایه را درست کنیم اما چگونه؟ اما : این بود که ثواب و عقاب از لوازم ذاتی عمل است یعنی عمل ماده است و استعداد هم ثواب را دارد و هم استعداد اذاب را دارد مثل بذر است که هم قابلیت میوه دادن و هم قابلین خشک شدن را دارد. وقتی ثواب و عقاب از شؤون عمل شد انتفاء عذاب به قصورعمل است یعنی این عمل برخی از اجزای علت را نداشت و ما در مقدمۀ اول گفتیم که اگرعلت مرکب بخواهد منتفی شود به انتفاء بعضی از اجزای علت است پس قصور و نقص در فاعل نیست فاعل عذاب خداست هرگز قدرت خدا خلل نمی پذیرد وقتی فاعل تام بود مقتضی عذاب هم تام است ولی چرا این عبد عذاب نشد؟ بااینکه مقتضی عذاب تمام بود؟ لابد نفی استحقاق عذاب بخاطرقصوری است که در خود عمل مکلف است. پس ثابت شد که نفی عذاب فعلی با نفی استحقاق عذاب ملازمه دارد اگرخداوند عذاب نمی کند بخاطرعدم قدرتش نیست بلکه بخاطرقصورعمل مکلف است. لازمۀ نفی عذاب فعلی نفی استحقاق عذاب می باشد چون عمل ایشان برای عذاب کافی نیست لذا وقتی فعلیت عذاب نفی شد استحقاق عذاب هم نفی می شود چون انتفاء معلول به انتفاء بعضی از اجزای علتش است. اما بر: ثواب وعقاب از مجعولات عقلائیه است براساس این مبنا عذاب به اقتضای ذات عمل نیست بلکه عذاب به جعل عقلاست هرکجا عقلا مذمتی ندارند در انجا نفی استحقاق عذاب است چون عقلا بدون ملاک کسی را مذمت نمی کنند لابد این عمل را مستحق عذاب نمی بینند لازمه اش عدم فعلیت عذاب است پس غرض اصولی تمام شد . اما : ثواب و عذاب از مجعولات شارع باشد: جایی که در قران وعده آمده است در انجا ثواب است و جایی وعید امده عذاب است اگراز سوی خدا وعیدی نیامد قطعا نه فعلیت عذاب است و نه استحقاق عذاب است چون با نیامدن وعید حدوثا حکم به عدم بیان می کنیم و بقائا حکم به توبه می کنیم و می گوئیم لابد ایشان توبه کرد لذا عذاب ندارد پس در هرصورت نفی عذاب فعلی ملازمه با نفی استحقاق عذاب دارد لذا غرض اصولی تمام است و می تواند از این ایه برای برائت استدلال کند. : مابا هرسه مبنای ایشان مشکل داریم: اما : از دو جهت مخدوش است: یک اینکه نسبت بین ثواب و عقاب و بین اعمال نسبت مقتضی به مقتضاست نه علت به معلول پس اینکه فرمودند ثواب و عقاب از لوازم ذاتی و تکوینی عمل است درست نیست شاهدش این است که اگراز لوازم تکوینی عمل باشد چرا عذاب قابل عفو است چرا عذاب قابل شفاعت است پس از قبیل مقتضی به مقتضاست وقتی شفاعت وعفو می شود مقتضی عمل درست می شود جهت دوم این است که اگر بین عقاب و ثواب با عمل لازم تکوینی باشد باید قائل باشیم که بهشت و جهنمی الان آفریده نشده بلکه بهشت و جهنم مولود خود عمل است درحالی که قران و روایات نص در خلقت جند و ناهستند مثل واژه اُعدّت که هم در عذاب کفار استفاده شده و هم برای متقین امده یا مثل ازلفت و اعتدنا. و تقریبا 306روایت درباره خلقت بهشت و جهنم ذکر شده اما : که ثواب و عقاب از مجعولات عقلائیه است: این مبنا هم مخدوش است چون جعلیات عقلائیه بخاطرحفظ نظام زندگی و عدم اختلال در زندگی است مثلا داد و ستد قانون دارد تا زندگی مختل نشود و ... اما ثواب و عقاب برای حفظ نظام زندگی بشرنیست بلکه از لوازم عقلیۀ حسن و قبح است مثلا ظلم قبیح است چه نظامی باشد یا نباشد و عقل حسن است چه نظامی باشد یا نباشد شارع مقدس احکام شرعیه را براساس مصالح و مفاسد و حسن و قبح عمل تدوین کرد. کاری به نظام مردم ندارد الان در اروپا نظام زندگی خود را به برهنگی زنان واگذار کرده اند ما که این قانون را قبول نداریم . این پاسخ می تواند برای شبهات امروزی خیلی مناسب باشد اما : که ثواب و عقاب از مجعولات شرعیه است قبول داریم ولی مشکل باز هم باقی است چرا که ایه از نظردلالت مطلق نیست بلکه خاص است و فقط شامل عذاب استیصال می شود واز قبیل لیهلک من هلک عن بینة است . لکن اقای مکارم اطلاق را می پذیرد برخلاف علامه جوادی املی که می فرماید ایه اطلاق ندارد. 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴