eitaa logo
دروس استاد احدی حفظه الله تعالی
106 دنبال‌کننده
44 عکس
10 ویدیو
136 فایل
این کانال جهت نشر دروس خارج فقه و اصول استاد می باشد. ارتباط با ادمین sd1251356@
مشاهده در ایتا
دانلود
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /9/20 بحث ما در دلالت آیه نفر بود. : قائل است به عدم دلالت آیه نفر بر حجیت خبرواحد. چون وجوب حذر اطلاق ندارد حذر بشرط علم واجب است شامل غیر علم نمی شود. : قائل به اطلاق است ایشان اصالة البیان جاری می کنند یعنی اگر شک کردیم که آیا در زمانی که علم به حکم پیدا نشد ظن به انذار پیدا شد حذرواجب است یا نه؟ اصالة البیان محکم است مولا در مقام بیان بود اگرعلم را در وجوب حذر دخیلی می دانست می فرمود و چون نفرمود و آیه را مطلق گذاشت پس حذر واجب است حتی در صورت ظن به انذار. : در تفسیر آیه شریفه 3 احتمال برخی از این احتمالات مستند به روایت است با وجود احتمالات ثلاثه چگونه اصالة البیان جاری می کنید؟ 1-آیه شریفه وظیف مومنان نسبت به جهاد را مشخص کردآیا مردم مدینه همگی باید به جهاد بروند یانه؟ آیه 120 سوره توبه می گوید اری همه باید بروند ماکان لاهل المدینه ومن حولهم من الاعرآب ان یتخلفوا عن رسول الله هیچکس حق ندارد از فرمان رسول خدا تخلف کند همه باید به جهاد بروند آیه 122 یعنی آیه نفر مخصص این آیه شد از هر طائفه ای عده ای بروند و عده ای محضر رسول خدا بمانند و احکام شرعیه را یاد بگیرند مستند این احتمال تفسیر امام باقر است. تبیان ج5 ص 323. 2-آیه وضعیت مومنان را گزارش می دهد در صدد انشای حکمی نیست وضعیت مومنان مدینه این بود که هم باید به جبهه بروند و هم باید احکام را یادبگیرند و به تبلیغ بروند این احتمال هم مستند به امام صادق و امام عسکری است. 3-آیه در صدد انشای حکم است منتهی مومنین باید تقسیم کار کنند عده ای جهاد بروند و عده ای درس بخوانند پس احتمالات بر مدارسه امرمی چرخد اینجاست که باید مراد از تفقه را بفهمیم که چیست آیا خصوص مسائل فرعیه است یا اصول عقائد است مثل معرفت امامت چنانچه در صحیحه آبن شعیب و عبدالاعلی بود یا اعم از مسائل فرعیه و اصول عقائد است با این وجود اصالة البیان معنا ندارد. : قائل به اطلاق وجوب حذراند. ایشان مقدماتی را ذکر می کنند در مقدمه 3 می فرماید لینذروا عام است وعموم استغراقی دارد یعنی فرد فرد هر طائفه ای موظف اند که علم فقه را یاد بگیرند و انذار کنند لازمه اش این است که یحذرون هم مطلق باشد یعنی بر فرد فرد جامعه مسلیمن واجب است که انذار منذررا قبول کنند خواه علم بیاورد یا علم نیاورد. چون اگر وجوب حذررا مقید به علم کنید لازمه اش این است که انذار از موضوعیت بیفتد و مقید به جائی باشد که مفید علم است پس انذار از کارافتاد و فقط در صورت علم مفید است دامنه اش وسیع نیست و هر طلبه ای یا مومنی که مردم را انذار کند نیازی نیست چون علم اور نیست در واقع دایره عموم استغراقی را ضیق کردید در حالی که کار درستی نیست . این قاعده در فقه هم تنزیل دارد .درباره عدم انفعال آب دو دسته ادله داریم: دسته اول: اینکه آب کر بر اثر ملاقات با نجس منفعل نمی شود اذا بلغ الماء قدر کر لم ینجسه شیئ – دسته د وم: گویند که آب جاری منفعل نمی شود بینشان تعارض افتاد در اینجا گفته اند اگر حکم به عدم انفعال را منحصر به آب کر کنیم لغویت لازم می اید چون در حدیث دیگر عدم انفعال حکمی است که مترتب بر آب جاری شد پس دائره عدم انفعال وسیع است برای حل تعارض باید گفت اگر آب جاری آب قلیل بود منفعل می شود در اینجا هم اگر لینذروا را منحصر به علم کنیم لغویت لازم می اید چون دائره لینذروا وسیع است وفرد فرد طوائف مدینه را شامل می شود وقتی لینذروا عام و مطلق شد لعلهم ینذرون هم عام و مطلق می شود. : مفاد آیه نفر تعلیم احکام شرعیه به مجاهدینی است که از جهاد برگشتند تعلیم، موجب علم متعلّم می شود گویا آیه می خواهد بفرماید که ولیعلّموا قومهم اذا رجعوا الیهم پس حذر در آیه برخواسته از تحصیلاتی است که موجب علم شد نظیر اینکه قران می گوید فسالوا اهل الذکر برای اینکه سوال از اهل علم تحصیل علم می اورد پس آیه می خواهد بگوید به نافرین فقه را یاد بدهید تا انها عالم به احکام شوند بخاطر نفر به جهاد جاهل نمانند لذا از اول لینذروا مطلق نیست لینذروا ای یعلّموا تعلیم و تدریس علم می اورد . لذا از اشکال شیخ دفاع کردیم و آیه اطلاق ندارد و نمی تواند حجیت خبر واحد را اثبات کند. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /9/97 در رسائل : این است که موضوع انذار تفقه در احکام واقعیه است لعلهم یحذرون براین موضوع مترتب شد یعنی اگرانذاری بود که مارا به سمت احکام واقعیه فقاهت می داد برما واجب است که این انذار فقیهانه را بپذیریم و به این انذار عمل کنیم حال اگرخبرواحد عادلی برانذاریکی از احکام واقعیه به ما رسیده است و ما شک داریم که ایا این انذار به فقاهت در احکام واقعیه هست یا نه؟ اگر بخواهیم ازعموم ایه نفراستفاده کنیم و این شک را برطرف کنیم وبگوئیم که این انذار همان انذارتفقه درامور دین است تمسک به دلیل در شبهه موضوعیۀ دلیل می شود که به اتفاق علمای اصول جایز نیست نظیر اینکه به مومنان توصیه شده قل الحق ولی نمی دانند این حرفی که فلان مومن زده حق است یا نه از قل الحق تمسک کنم برای اثبات اینکه این حرف حرف حق است این تمسک به دلیل در شبهۀ موضوعیه دلیل می شود که جایز نیست. در اینجاهم ما نسبت به خبر واحد که از احکام شرعیه خبر می دهند شک داریم که ایا انذار به تفقه در امور دین هست یا نه ؟ شما می خواهید از این ایه اثبات کنید که این انذار تفقه در امور دین است این همان تمسک به دلیل شبهۀ موضوعیه دلیل می شود : ما در اینجا کاشف داریم. کاشف، اطلاق لعلهم یحذرون است این اطلاق کشف می کند به اینکه انذار به تفقه در امور دین فرق نمی کند که این انذار علم بیاورد یا علم نیاورد درهرصورت برما واجب است به این انذار ترتیب اثر بدهیم پس این راه ما تمسک به دلیل در شبهۀ موضوعیه خود دلیل نشد بلکه از اطلاق قسمتی از ایه احراز موضوع کردیم موضوع، انذاربه امور واقعیه و احکام شرعیه است ایا این انذار فقط با علم صورت می گیرد یا به ظن خاص هم صورت می پذیرد؟ اطلاق لعلهم یحذرون کشف می کند به اینکه با ظن خاص هم انذار به فقه و احام شرعیه محقق می شود لذا وقتی شک کردم که این خبر واحد ما که از یک حکم واقعی خبر داد مصداق لینذروا قومهم لیتفقهوا ...هست یا نه اطلاق لعلهم یحذرون این خبر را وارد در ان موضوع می کند و شک ما برطرف می شود. نظیر: در بحث صحیح و اعمی گذشت اوفوا بالعقود وجوب وفای به کل عقد عقد را می رساند ایا عقد فاسد را هم شامل می شود؟ عقل می گوید معقول نیست که عقد فاسد وجوب وفا داشته باشد شک می کنیم که ایا این عقد فاسد است یا صحیح؟ از اطلاق اوفوا بالعقود به معنی کل عقد عقد احراز می کنم به اینکه این عقد عقد صحیح است به لحاظ اینکه این عقد عقد است و تحت کل فرد فرد است اگر صحیح نبود تحت عموم اوفوا بالعقود نمی رفت و از مصادیقش نمی شد پس صحیح است البته تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه دلیل نکردم بلکه از راه کشف ملزوم از لازم امدم . لازمه شمول کل عقد عقد این است که این عقد صحیح است چون هرگز اوفوا بالعقود عقد فاسد را شامل نمی شود نمونه دیگر در قضایای خارجیه است که فرمود لعن الله بنی امیه. از طرفی می دانیم که لعن مومن جایز نیست از سوی دیگر می بینیم ائمه این عبارت را مطلق گذاشتند کشف می کنیم که بنی امیه اصلا ایمان ندارند این از راه استکشاف است نه از راه تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه. به به شیخ وارد نیست چون: اولا این اشکال مبنائی است مبنای ایشان این است که لعلهم یحذرون اطلاق دارد در حالی که طبق مبنای شیخ اطلاق ندارد ثانیا مخصص در ایه مخصص متصل لفظی است یعنی لینذروا تخصیص خورده به ولیتفقهوا فی الدین فرق بین مخصص متصل و مخصص منفصل این است که مخصص منفصل حجیت را بر می دادر نه ظهوررا مثلا اکرم العلما را این هفته گفت و هفته بعد لاتکرم النحاة را گفت معنایش این است که وجوب اکرام برنحات نیست نحوی ها دلیل وجوب اکرام ندارند اما مخصص متصل تصرف در ظهور می کندتفقه در دین ظهور انذار است پس انذاری که تفقه در امور دین نباشد انذار نیست فقه یعنی فهم ماباید انذار را بفهمیم مادامی که انذار برای ما فهم حاصل نکرد انذار نیست نسبت به یک خبر واحدی شک دارم که ایا انذار به تفقه در امور دین است یا نه؟ یعنی می توانم از این خبرواقع را بفهمم؟ وظیفه واقعیۀ خود را پیدا کنم؟ اگر بخواهم ازهمین ایه تمسک کنم به اینکه این خبرو این انذار فهم می اورد تمسک به دلیل درشبهۀ موضوعیه دلیل می شودکه جایز نیست بله اگر مخصص مخصص منفصل بود ظهور ایه حفظ بود و دست نمی خورد اطلاق اخر ایه کاشف می شد ولی مخصص ما مخصص متصل است دائره موضوع را مضیق کرد و بست و نیازی به کاشف ندارد چه چیزی را می خواهیم کشف کنیم موضوع که مهمل یا مجمل یا مطلق نیست که بخواهیم کشفش کنیم بلکه داخل خود ایه هست و معین است
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /9/24 اشکال این است چون انذار یعنی ابلاغ توأم با ایعاد و ترساندن است و چنین انذاری مال دو گروه است: 1.وعاظ 2.مفتی و مجتهد و آیه دلالت بر حجیت فتوا دارد نه خبر واحد. : روات مانند ناقلین فتوا اند آن وقت می‌پرسیم روایات استحباب و کراهت که نظری به انذار ندارند چه میشود؟ جواب میدهد که از باب عدم قول به فصل چه روایات توأم با تخیف و غیر توأم هر دوحجت اند. : (فرائد ج 1 ص 284) میفرماید: مجتهد دو گونه نقل فتوا دارد: أ‌-توأم با تخویف است مانند اتقوا عن شرب الخمر لانه موجب للعذاب ب‌-روایت را نقل کرده. صورت اول فتوا فقط برای مقلدینش حجت است نه خود مجتهد. اما صورت دوم دو قسم است: 1.در روایت تخویف است. 2.نقل و حکایت است. که قسم اول فقط بر مقلدین حجت است نه بر مجتهد. اما قسم دوم مجتهد میتواند از نقل شیخ در مبسوط در استنباط خود بهره برداری کند. پس دلیل اخص از مدعا است حرف ایشان ثابت نمیشود. لذا از بر دلالت آیه وارد است اما بر این است چرا شما میگوئید بر مقلدین حجت است و بر مجتهدین حجت نیست؟ این است روایات اخلاقی و اعتقادی توأم با تخویف برای غیر مقلدین شیخ طوسی و بقیه مجتهدین مانند محقق حلّی و.. بهره برداری از آن جایز نباشد و لم یلتزم به أحد. :از وجوب در فتاوا چگونه تخویف فهمیده میشود؟ قلت: شیخ در رسائل فرمود: تخویف یا به دلالت مطابقی است یا به دلالت التزامی چون لازمه وجوب این است که ترکش معصیت و عذاب دارد. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /9/25 : مرحوم شیخ و آخوند دلالت آیه نفر را بر حجیت إفتا و پذیرش فتوای مجتهد قبول کردند اما در مورد حجیت خبر واحد قبول نکردند و شیخ در رساله اجتهاد و تقلید دو نظر دادند: اول : اینکه آیه نفر دلیل بر جواز تقلید است. دوم: آیه در مقام بیان وجوب نفر بسوی جهاد است. که مبتنی بر و در فقه و اصول و تفسیر را بیان میکند اینست: 1- ؛ تمام الموضوع برای وجوب حذر در آیه نفر انذار است اگز منذِری انذار کند باید به انذار او ترتیب اثر داد حذر از این انذار بر ما واجب است. 2- ؛ تحقق مقتضا بدون مقتضی محال است مثلا احراق این پارچه بدون مقتضی احراق عرفا و عقلا محال است. 3- ؛ دائره تفقه در آیه نفر دین است و دین مجموعه اصول و فروع را می گویند پس دائره اش بسیار گسترده و وسیع است ما باید هم در اصول و هم در فروع فقیه شویم . 4- ؛ رابطه بین وجوب حذر و وجوب انذار از قبیل رابطه ذی المقدمه به مقدمه نیست چون نسبت مقدمه به ذی المقدمه وبر عکس برمکلف واحد است مثل اینکه بر یک نفر هم نماز واجب است و هم طهارت قبل از نماز اما در اینجا منذِر با منذَر دو نفرند لذا دو وجوب است یکی وجب انذار بر منذر است و دیگری وجوب حذر بر منذَر است لذا نسبت بینشان نسبت مقدمه به ذی المقدمه نیست یعنی وجوب حذر ذی المقدمه وجوب انذار نیست وانذار مقدمه وجوب حذر نیست بلکه نسبت بینشان نسبت غرض به ابزار غرض است غرض از تفقه در دین وجوب حذر است ابزار رسیدن به وجوب حذر، انذار منذِر است . : خبر بماهو خبر وجوب حذر دارد چون؛ طبق امر اول تمام الموضوع برای وجوب حذر، انذار است پس انذار همان اخبار است و اِخبارلازمه اش وجوب حذر است. بنا بر امر دوم که تحقق مقتضا بدون مقتضی محال است باید گفت اگر انذار حجت نباشد اگر اِخبار حجت نباشد عقل حکم به قبح عقاب بلا بیان می کند آن وقت وجوب حذر که مقتضاست بدون مقتضی می ماند که این هم از محالات است و بر اساس امر سوم دائره فقه وسیع است پس دائره موضوع، مجموعه اصول و فروع است یعنی دائره موضوع تفقه هم، تفقه در امر امامت نبوت و معاد است چنانکه یعقوب بن شعیب و عبدالاعلی در ذیل آیه روایت کردند و هم مربوط به فروعات عملیه شرعیه و احکام خمسه است منتهی فقه درآن زمان با حال حاضر فرق می کند در زمان ائمه (ع) تفقه محتاج به استنباط نبود به مجرد اینکه متوجه محتوای حدیث شد امام می فرمود ایشان فقیه در دین شد حتی کسی که در عصر پیامبر (ص) به محضر حضرت رسید و اورا به دست یکی از اصحاب سپرد آیه فمن یعمل مثقال ذره خیر یره را به او یاد داد بلند شد و گفت نمی خواهم بقیه ایات را یاد بگیرم گفت چرا گفت فهمیدم که یک ذره عمل اثر دارد پیامبر فرمود جاهل امد و فقیه برگشت.......اما فقاهت در این زمان به معنی ملکه استنباط و قوه اجتهاد است پس مجموعه دین اعم از اصول و فروع موضوع آیه نفر است و بر اساس امر چهارم رابطه بین وجوب حذر و وجوب انذار رابطه غرض به ذی الغرض است باید گفت غرض از وجوب انذار، حذر است وقتی دائره موضوع وسیع بود اعم از اصول وفقه بود دائره غرض هم محدود نیست چون معقول نیست وجوب حذر مقید به علم یا به فروع شود ولی دائره فقه اعم باشد لذا می گویند غرض اخص از ذی الغرض نیست بین غرض و ذی الغرض تساوی است مثلا غرض از حرمت خمر اسکار است نمی شود گفت در برخی اسکارها حکم به عدم حرمت می شود چون غرض اخص نمی شود محدود به یک شیئ نمی شود بر اساس این 4امر ثابت شد که آیه نفر برای حجیت خبر است چون دائره موضوع آیه نفر وسیع است چه اِخبار از اصول دین باشد و چه اخبار از فروع باشد مثل نماز و ....بنابراین هر خبری که معارف توحیدی را برای مردم اخبار کند تحت موضوع انذار بما تفقه است و حذر بران واجب می شود . ومن هنا یظهر: أ‌. اینکه شیخ و اخوند و .... انذار در آیه را مقید به علم کرده اند مخالف با امر دوم و چهارم است چون اگر خبری مفید علم نبود ولی ان خبر به حدی بود که برای ما اطمینان حاصل می کند به اینکه این خبر از ائمه (ع) صادر شده است در این صورت حکم به وجوب حذر کنیم یعنی قائل به ترتیب اثر باشیم لازمه اش این است که مقتضا بدون مقتضی باشد ضمن اینکه لازمه اش این است که غرض عام شود اما ذی الغرض خاص شود یعنی انذار مقید به علم باشد اما وجوب حذر هم در خبر مفید علم و هم در خبر غیر مفید علم باشد لذا قاعده تطابق غرض با ذی الغرض ایجاب می کند که غرض همان ماوجب است ماوجب، اعم از علم و غیر علم است غرض، یعنی وجوب حذر هم اعم از علم و غیر علم است.
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /9/97 یکی از آیات برای اثبات حجیت خبر واحد آیه کتمان است. این آیه در سوره بقره آیه 159 است «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فىِ الْكِتَابِ أُوْلَئكَ يَلْعَنهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُمُ اللَّعِنُونَ» قرآن کتمان ما انزلنا را حرام کرد لازمه عقلی حرمت، قبول آن اظهار می باشد چون بدون قبول لغویت لازم می‌آید. عقلا بر حکیم متأله لغو است که که کتمان ما انزلنا را لغو کند ولی پذیرش آن اظهار را واجب نکند؛ پس اگر ثقه ای در اصول و فروع کتمان نکرد به مردم هم از اصول و فروع خبر داد بر مردم واجب است قبول کنند و ترتیب اثر دهند لابد خبر ثقه حجت است که قرآن قبولِ اظهارات ثقه را واجب میداند. اشکالات چهارگانه ای در استدلال به آیه هست که قابل جواب نیست و باید پذیرفت: 1- اشکال اول این است که این آیه در مذمت یهود نازل شده، مورد آیه نبوت حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است منظور از کتاب در این آیه ، تورات و انجیل است صفات پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این دو کتاب به روشنی آمده است لذا نام بینات گذاشت از بس که دلائل تطبیقی تورات و انجیل بر وجود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روشن بود اما متاسفانه آنها کتمان کردند یا تورات را تحریف کردند و صفات آن حضرت را انکار کردند. 2- اشکال دوم این است که آیه شریفه در مقام بیان حرمت کتمان است نه در مقام بیان وجوب قبول اظهار در حالیکه مبنای استدلال از از این آیه بر وجوب قبول اظهار مطلقا است چه اظهار عن علمٍ باشد یا اظهار از روی ظن باشد. اصالة الاطلاق در صورتی جائز است که آیه در مقان بیان وجوب قبول اظهار مطلقا باشد در حالیکه آیه در مقام بیان اصل حرمت کتمان است و از آن اطلاق بدست نمی‌آید و حرفی از قبول نزد. برخلاف آیه نفر که از قبول هم حرف زد. 3- اشکال سوم این است که آیا بین حرمت کتمان و وجوب قبول ملازمه هست؟ آنچه مسلم است در باب استلزانات شرعیه باید باشد ملازمه عقلیه‌ی بدونِ تعبدِ شرعی نیست باید تعبد شرعی به ملازمه باشد یعنی چه ملازمه را شارع بپذیرد صرف اینکه کل ماحکم به العقل حکم به الشرع نیست باید شارع آن را بپذیرد کجاها اینگونه است.نظیر اینکه در مورد زنان آیات و روایات بر حرمت کتمان آمده « وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ في أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ في ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ (بقره/ 228)» از زنان می‌پرسند که بارداری؟ وقتی حرام است بر او کتمان؛ لازمه شرعیه‌ی اظهار زن، ترتیب اثر دادن به قول زن است وگرنه کتمان بر او حرام نمیشد و یا اگر زن خبر دا که من شوهر ندارم باید قبول کنید شارع مقدس با حرمت کتمان زن در این باب به قول زن اعتبار بخشید. 4- اشکال چهارم این است که موضوع آیه بینات و هدی است و خبرها هم باید خبرهایی باشد که دلیل روشن داشته باشد بین باشد اما جایی که شک دارم که آیا این خبر حجت است یا نه؟ و بخواهم از آیه کتمان برای اثبات حجیت خبر استفاده کنم لازم می‌آید تمسک به دلیل در شبهه موضوعیه دلی و هو غیرُ جائز. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /9/97 @ostadahadi ایۀ ذکر: «فاسألوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» نحل/43 و انبیاء/7 یکی از ایاتی که برای حجیت خبر واحد استدلال کرده اند آیه ذکر است دربارۀ دلالت این آیه دو نظریه است: 1- آیه دلالت بر حجیت خبر واحد و حتی فتوا هم دارد و اساسا تخصص را در حرفه را حجت می داند در ص 276و بسیاری از و همین را برگزیده اند 2- منکر دلالت ایۀ ذکر بر حجیت خبرند مثل به این آیه منوط به است: امراول؛ ذکریک مفهوم عامی دارد و شامل قران و علمای هر رشته می شود در هر حرفه ای عده ای متخصص اند متخصصان هر رشته ای را اهل ذکر می گویند امردوم؛ مورد سوال اعم از اصول و فروع است فسالوا از معاد از نبوت از احکام شرعیه و .... امرسوم؛ تلازم بین وجوب سوال و وجوب قبول است چون اگر جواب حجیت نداشته باشد سوال لغو است پس امر به سوال دلیل بر حجیت جواب است تا لغویت لازم نیاید نتیجه حجیت جواب این است که اِخبار مخبر حجت شود به لحاظ اینکه ملاک در سوال نیست بلکه ملاک در جواب است جواب را یک نفر می فرماید. مرحوم شیخ امر اول را نقد کرده است ما گفتیم مراد از اهل ذکر متخصصین جمیع رشته ها هستند ایشان می گوید روایات کثیره ای وارد شده که مراد از اهل ذکر را اهل بیت معرفی کرده اند مثل اینکه امام باقر فرمود نحن مسؤلون در این صورت ایۀ شریفه مربوط به علم است و ربطی به خبر واحد ظنی ندارد چون جوابی که ائمه عهم به سائل بدهند جواب از حکم الله واقعی است واِخبار ائمه عهم مفید علم است لذا بر کسی که از امام معصوم جوابی می شنود واجب است قبول کند چون انها خبر از واقع دارند و علمی حرف می زند به این اشکال: روایات در مقام تفسیر اهل ذکر نیستند بلکه در مقام جری و تطبیق اهل ذکرند مصداق اتم و بارز اهل ذکر ائمه عهم اند نظیر تطبیق آیه والسماء رفعها و وضع المیزان که به امام علی ع تطبیق شده چون میزان کل ما یوزن به حق والباطل است این معنا بر امیرالمؤمنین ع منطبق است : ما قبول می کنیم که اهل ذکر کلیه متخصصین را شامل می شود ولی راوی متخصص نیست کار راوی روایتگری است و بحث ما در حجیت خبراست یعنی خبری که روات نقل می کنند مثل زراره که اینها متخصص نیستند در حالی که بحث ما روی تخصص است. : اولا: همانطوری که اخوند فرمود بسیاری از روات ما متخصص هستند نظیر زراره و محمدبن مسلم و ..مجتهد بودند لذا امام صادق ع فرمودند فانهم حجتی علیکم ثانیا: آیه دلیل بر حجیت جواب است ان جوابی که داده می شود حجت است چون معقول نیست که سوال واجب باشد اما جواب حجت نباشد هروقت علم به جواب حاصل شد می پذیریم و هروقت علم به جواب ندارید نپذیرید و تفحص کنید مثلا می بینید راوی این خبر ضعیف است یا دلالت حدیث مجمل است نپذیرید. اشکال_سوم: از : اشکال روائی است. ان روایتی که در جلسه مامون اتفاق افتاد که در ان جلسه برخی اهل ذکر را دانشمندان یهود و نصارا گرفتند امام رضا ع فرمودند سبحان الله مگر چنین چیزی ممکن است اگر ما به علمای یهود و نصارا مراجعه کنیم مسلما ما را به مذهب خود دعوت می کنند سپس فرمود اهل ذکر ما هستیم نورالثقلین ج 3 ص 57. از برخورد امام با برخی از علمای محفل به دست می اید که این آیه ربطی به حجیت خبر راوی ندارد بلکه مردم ان زمان را ارجاع به ائمه عهم می دهد انها متخصص واقعی اند باید در تفسیر و در نیازمندی ها به ائمه عهم مراجعه شود. : سائل در مجلس مامون آیه فسالوا اهل الذکر را منحصر به علمای اهل کتاب در هر زمان و هر عصری کرد امام با ایشان برخورد کرد که مرجع دین ما، ائمه عهم اند و شما نباید آیه را به نفع اهل کتاب تفسیر کنید اتفاقا در برخی ایات قران خداوند مشرکان را هم به اهل کتاب مراجعه می دهد و از اهل کتاب بپرسید که ایا در تورات و انجیل ایا نامی از پیامبر خاتم ص امده یا نه معنایش این نیست که در هر زمان و هر عصری مردم را به اهل کتاب مراجعه دهیم پس امام رضا ع در مقام تفسیر اهل ذکر نبود بلکه در مقام رد بر کسانی بود که از این آیه استفاده می کردند که در هر عصر و زمانی به باید مردم را به علمای یهود و نصارا ارجاع داد امام می خواهد این را رد کند : این آیه دلالت بر حجیت خبر می کند . آیه نبا و نفر و همین آیه را نیز بر حجیت خبر پذیرفتیم. 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/1 @ostadahadi اخرین آیه ای که برای اثبات حجیت خبر واحد استفاده کرده اند آیه 61 سوره مبارکه توبه معروف به آیه اذن است «وَ مِنهْمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبىِ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيرْ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكمُ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» این است که خداوند پیامبرش را بخاطر تصدیق خدا و مومنین می ستاید لابد قول مومنین حجت است چراکه ستودن پیامبربخاطر تصدیق مومنان ملازمه با حجیت قول مومنان دارد پس آیه دلالت بر حجیت کل خبر مومن دارد اگرچه مفید علم نباشد این برداشت قرائن داخلی و خارجی دارد . اما : این است که تصدیق مومنین را در کنار تصدیق خدا قرار داد به فرموده مرحوم شیخ انصاری تصدیق کلام خداوند واجب است از اقتران تصدیق مومنین در کنار تصدیق خداوند به دست می اید که تصدیق مومن هم واجب است وجوب تصدیق قول مومن به معنای این است که به قول مومن ترتیب اثر بدهید و قول او را قبول کنید (فرائد ج 1 ص 291) اما دو چیز است: 1- یکی روایت حسنه ابراهیم بن هاشم نقل می کند فرزند امام صادق جناب اسماعیل دنانیری داشت سرمآیه اش را به مردی که از شام تجارت می کرد داد که برایش تجارت کند امام فرمود که مگر نشنیدی ایشان شارب الخمر است اسماعیل گفت چرا از مومنین شنیده بودم امام فرمود که یومن بالله و یومن للمومنین(آیه مورد بحث) یعنی برشما تکلیف است که به قول مومنین ترتیب اثر دهید نباید پولت را به ایشان می دادی. پس این روایت هم قول مومنین را حجت می داند 2- اگرمنظور آیه این است که تصدیق مومن در صورتی است که مفید علم باشد لازمه اش این است که خود تصدیق مومنین حسنی ندارد بلکه علم به یک شیئی حسن دارد و خداوند نفس تصدیق را مدح نمی کند بلکه علم را مدح می کند در حالی که خداوند متعال تصدیق قول مومنین را می ستاید واین قرینه می شود براینکه قول مومن چه علم بیاورد یا نیاورد خداوند دوست دارد که به قول ایشان اهمیت و ترتیب اثر بدهید . : 1. آیه در مقام ستایش پیامبرص از باب اینکه پیامبر اذن است، می باشد اذن یعنی کسی که زود به یقین می رسد اما آیه در صدد بیان قبول قول مومنان نیست یعنی نمی گوید به کلیه اقوال مومنین ترتیب اثر دهید برای اثبات حجیت خبر واحد مانیاز داریم به اینکه آیه در مقام قبول قول غیر تعبدا باشد یعنی ولو اینکه قول مومن برای شما علم نیاورد بازهم قبول کنید و ترتیب اثر دهید در حالی که آیه در صدد بیان اذن است یعنی پیغمبر ص از حرف مومنین زود به علم می رسد ولی آیه ترتیب اثر می دهد؟ حرفی از این جهت نزد در تایید فرمایش مرحوم شیخ می گویم کلمه خیر لکم می رساند که اذن بودن پیغمبر به نفع مومنان است نه به نفع خودش مثلا اگر مومنی را دستگیر کردند که ایشان شارب الخمر است شاهدی بر شرب خمر او ندارند از این مومن می پرسند که شما شرب خمر کردید می گوید نه پیغمبر به حرف این مومن گوش می دهد این گوش دادن به نفع مومنین است چون اگر گوش ندهد و بخواهد به علم غیب عمل کند باید اجرای حد کند و اجرای حد به ضرر مومنین است که منافات با خیرلکم بودن دارد. 2. مراد از تصدیق مومنان چیست؟ مراد این است که اثاری که از این خبرمی خیزد که به نفع جمیع مومنان است و اسیبی به دیگران نمی زند ان اثار را براین خبر بارکن لذا مراد از تصدیق مومنین این نیست که تمامی اثار خبر را بارکن چون اگرمراد آیه این باشد لازم میاید اثاری که به ضررمومنین است مترتب براین خبر شود انچه در باب حجیت خبرمطلوب است این است که کلیه اثار خبر را ترتیب اثر دهید ولی انچه ازآیه به دست می اید این است اثاری که به نفع جمیع مومنان است ترتیب اثر بده : أ‌- منافقی نزد پیامبر نمامی کرد پیامبر نه اورا تکذیب کرد و نه به حرف او ترتیب اثرداد چون می خواست به آیه یومن بالمومنین عمل کند حال اگر ترتیب اثر می داد به ضرر مومنین می شد. ب‌- امام موسی (ع) به فضیل فرمود یا ابا محمد کذّب سمعک و بصرک عن اخیک . فان شهد عندک خمسون قساما انه قال قولا و قال لم اقله فصدّقه و کذبهم . فضیل گوشت و چشمت را نسبت به براد مومن تکذیب کن اگر 50 نفر شهادت دادند که فلانی فلان حرف را زده اما خودش گفت نه او را تصدیق کن و ان 50 نفر را تکذیب کن. پس مراد از تصدیق تصدیقی است که به نفع مومنین باشد. (شارب الخمردر فقه به منزله سفیه است نباید به او پولی داد ) 🍃 🌹🍏🍃🌾🌷 🍃🍀🌾🌷➖➖🌷 🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖 @ostadahadi 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃 🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی 📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙 @ostadahadi 🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎 /10/2 @ostadahadi یکی از ادله حجیت خبر واحد روایاتند که : 1- طایفه اول؛ اخبار علاجیه است یعنی روایاتی که برای رفع تعارض خبرین متعارضین آمده «خذ ماخالف العامة و اترک ماوافق العامة یا در روایت دیگر آمده و خذ أوثقهما و اعدلهما و أفقههما» موضوع خبرین متعارضین آن خبری است که صدورش برای ما مشکوک است چون هردو مقطوع الصدورند و هرگز تنافی ندارند و موضوع بحث در حجیت خبر واحد مشکوک الصدور است وقتی اخبار علاجیه راه‌حل برای تعارضش میدهد به این نتیجه میرسیم خبری که از ثقه به ما رسیده ولو اینکه در صدورش شک داریم، حجت است. روی دو مطلب است: أ‌- اول اینکه آیا مقطوع الصدور تعارض ندارند قائلند که بین مقطوع الصدورها تعارض نیست در حالیکه در روایات سه مرحله دیده میشود؛ صدور روایت، دلالت روایت و حجیت روایت. اگر دو روایت در دو مرحله اول(صدور و دلالت) مشکلی نداشت اما یکی از این دو از باب تقیه و یا حفظا للدماء (حفظ جان امام) و روایت دیگر اراده جدی امام است آیا اینجا تعارض است؟ ؛ مشکل آنجایی است یکی از آندو مقطوع الصدور باشد و تباین با قرآن داشته باشد اخبار علاجیه میگویندروایت را دور بینداز فهو زخزف و باطل. معنای بطلان اینن است که چنین روایتی قطعا صادر نشده است پس اخبار علاجیه برای مشکوک الصدور است اما جاییکه بین قرآن و حدیث عموم و خصوص مطلق یا مِن وجه باشد در آنجا مقطوع الصدور داریم و به دنبال علاجش میرویم در عموم و خصوص مطلق تخصیص و در مِن وجه تعارض جاری میکنیم یعنی (ترجیح یا تخییر) پس اگر سؤال شود آیا بین مقطوع الصدورها تعارض هست میگوییم بله منتها جاییکه تباین نداشته باشد. ب‌- اینکه اخبار علاجیه اثبات حجیت خبر واحد میکند اما از کجا میفهمیم که مراد اخبار ثقات است نه هر خبری. مرحوم شیخ انصاری میفرماید در { أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الطَّبْرِسِيُّ فِي الْإِحْتِجَاجِ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- قَالَ هَذِهِ لِقَوْمٍ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى أَنْ قَالَ.........فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا كُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاكِبَ عُلَمَاءِ الْعَامَّةِ- فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَيْئاً وَ لَا كَرَامَةَ وَ إِنَّمَا كَثُرَ التَّخْلِيطُ فِيمَا يُتَحَمَّلُ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لِذَلِكَ لِأَنَّ الْفَسَقَةَ يَتَحَمَّلُونَ عَنَّا فَيُحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ لِجَهْلِهِمْ وَ يَضَعُونَ الْأَشْيَاءَ عَلَى غَيْرِ وَجْهِهَا لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ وَ آخَرُونَ يَتَعَمَّدُونَ الْكَذِبَ عَلَيْنَا الْحَدِيثَ. (وسائل الشيعة / ج27 10 باب عدم جواز تقليد غير المعصوم ع فيما يقول برأيه و فيما لا يعمل فيه بنص عنهم ع ..... ص : 131) } از عبارت أوثقهما و أعدلهما بدست می‌آید که خبر عدل و ثقه حجت است ولی برتری با اوثق و اعدل است چرا؟ چون اگر سوال شود ایا خبرین متعارضین حجت است؟ اخبار علاجیه ربطی به بحث ندارد ولی اگر سوال شود آیا خبر ثقه حجت است یا عادل ؟ اینجا میتوانیم به اخبار علاجیه مراجعه کنیم چون مستفاد از روایات عند التعارض وظیفه ما رجوع به اعدل و اوثق است. ائمه (ع) فرمودند: آن طرفی که اوثق و اعدل است برتری دهید معنایش ان است که هر دو طرف قطعی است. 2- طایفه دوم؛ از روایات ارجاع به اشخاص است مثل ارجاع به زکریا بن آدم و ارجاع اینها بخاطر ایمنی دین و دنیا یشان است و در مورد ابن بن تغلب و محمد بن مسلم و زراره می‌فرماید: «لولا هؤلاء لاندرست اثار أبی» اگر حجت نبود ائمه ما را به ایشان ارجاع نمیدادند.