eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
156 دنبال‌کننده
714 عکس
533 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها تو خانه زاد خدا بوده ای علی! روی امید شیعه از این رو به قبله است دل هر طرف که می نگرد جلوه گاه توست این خانه از چهار جهت رو به قبله است 🌷
غزلی تقدیم به استاد عزیزم جناب دکتر 🌷 تو اقیانوسی و من موج سرگردان و ناکامم تو بی پایانی و من نا تمامم بی سرانجامم خمار آلوده ی افیون شعر بی خودی بودم تعارف زد نگاهت که بیا لب ترکن از جامم غزل می خوانی وطبعت نوازش می دهددل را به دندان میگزم هر آینه انگشت ابهامم تو را ای شمع سوزان محیط آسمانی ها فقط در محضر لاهوتیان پروانه می نانم علی می گویی و سرمست می گردد دل از جامت علی می گویی و لزره می اندازی به اندامم غروبت را نبینم شمس عالم تاب تبریزی تمامت را نخواهم دید... آغاز و سرانجامم
این شعر زبان بسته ی خو کرده به لالی مبهوت در آیینه ی اوصاف جمالی با نام خداوند ، خداوندِ تعالا راهی شده در رهگذری رو به تعالی آشفته تر از یک شبِ تب دار جنوبی آرام تر از رایحه ی باد شمالی آغوش در آغوشِ نسیمی که وزیده است از آبی دریاچه به سرسبزیِ شالی جانسوز تر از نای نی زخمی چوپان دلباز تر از پنجره ای رو به زلالی در اوج تر از گنبد و گلدسته ی باران لبریز تر از بغضِ اذان های بلالی در صحنِ (بهشتی نفسِ) ماه ترین ها در مشهد و شیراز و قم و مشهد قالی در پیچ و خمِ جاده ای از نور علی نور نوری که پراکنده در ایام و لیالی با ذکر الهی بِعلیٍّ بعلیٍّ در یک صد و ده مرتبه ذکرِ متوالی روح القدس آمد به مدد تا که ببینم در حجم ترک خورده ی این روح سفالی یک جلوه از آن پیکره ی نورشمایل تصویر فرا درکی از آن جسمِ مثالی تا شام ابد در همه عالم احدی نیست مثل علیِ عالیِ اعلا متعالی سرچشمه ترین مخزنِ الاسرار الهی سرمست ترین ساقیِ صهبای کمالی از چار جهت جلوه ی او در نظر من عالی تر و عالی تر و عالی تر و عالی ... تر دامنم ای حضرت جان امر بفرما یک جرعه بریزند در این ساغر خالی جان نبی الله تویی حضرت والا تنها ولی الله تویی حضرت والی اسم تو گره خورده به اسماء خداوند وصفِ تو صفا داده به اوصافِ جلالی هم (مجلسی) از شور (بحارت) شده سرخوش هم شاهد مستی (صدوق) است (امالی) ... (مستنبط) و (القطره ی) او غرق تو هستند عاجز شده از درک تو امثال (غزالی) این افعیِ بد زهر که نامش شده دنیا آیا هنری داشت به جز خوش خط و خالی؟ کی مرگ من از راه می آید که پس از آن تعبیر شود این همه رویای وصالی... ای کاش در آغوش تو آرام بگیرد این شاعرِ مجنون شده در چشم اهالی باید بروم سر به بیابان بگذارم تا با دمِ من دم بکشد چای ذغالی در دشت بخوانم ز تو با نغمه ی دشتی آنقدر که صحرا بشود حال به حالی خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه؟ ای گوهر مردانگی و نیک خصالی دلتنگ نجف هستم و اوقات خوشم را پر کرده سفر ها و زیاراتِ خیالی غیر از سخنِ عشق صدایی نشنیدم در موقع مدحت چه در اقصا چه حوالی این شعر که لب تشنه ی یک جرعه جواب است رو کرده به ایوان تو با لحنِ سوالی عشقت زده پل از گذرِ خاک به افلاک با بودنت آخر چه غم از بی پر و بالی جا دادنِ دریا به سبو نیست میسر شرمنده ام از وسعت این تنگ مجالی ای کاش که در آتشِ عشق تو بسوزم ای کاش شهید تو شوم مثل هلالی سروده شده در حرم حضرت زینب سلام الله علیها
به قدر عرض سلامی مرا تحمل کن زیاد وقت شریف تو را نمیگیرم
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
به قدر عرض سلامی مرا تحمل کن زیاد وقت شریف تو را نمیگیرم
به خاک پای حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر(ع) همانگونه که شب را روشنایی ماه میبخشد خدا در ظلمت دنیا چراغ راه میبخشد به حکم"البلاء للولاء"است اینکه در تاریخ خدا به دوستان خود غمی جانکاه میبخشد تو نور آسمانهایی که فی قعرالسجون هستی خدا گاهی حضور ماه را به چاه میبخشد تو از نسل همان مردی که هنگام رکوع خود عقیقش را به سائل قربة لله میبخشد نگاه مهربانت آیه "والکاظمین الغیظ" تو "عافین عن الناسی" که بی اکراه میبخشد به کم قانع نشو امشب ،بخواه از او خود او را به کم قانع نشو ای دل که دارد شاه میبخشد
سحر بود و به شوق چشم هایش ماه کامل بود سحر بود و ضریحی آسمانی در مقابل بود سحر بود و دو رکعت رو به ایوان نجف خواندم اگرچه این نماز از دیدگاه شرع باطل بود خودش در کفر غرقم کرد و بعد از آن نجاتم داد خودش کشتی و کشتیبان خودش دریا و ساحل بود جنون و عقل را در هم می آمیزد تب عشقش کسی که واله و مجنون او گردید عاقل بود همیشه بین ابیات من و وصف کمالاتش هزاران کهکشان راه شیری حد فاصل بود زمان مدح او دست قلم پیوسته می لرزید که درک قطره از ژرفای اقیانوس مشکل بود چگونه می توانستم غزلخوان کسی باشم که حتی فاصله با قنبرش هفتاد منزل بود تفرجگاه او عرش معلا بود از آغاز همانجا که فرشته عاجز از طی مراحل بود علی استاد اسرافیل بود و یار میکائیل خود او در میان مرگ و عزرائیل حائل بود خبر دارند اهل آسمان ها هم از این موضوع که جبریل از ازل در مکتب مولا محصل بود علی شد ناخدای کشتی نوح و در آن طوفان فقط نام ولی الله حلال مسائل بود علی دنیای ابراهیم را غرق گلستان کرد علی در ذبح اسماعیل مشغول نوافل بود عصای حضرت موسی زمانی اژدها گردید که از اعجاز ذکر یاعلی فرعون غافل بود مسیحا بودنِ عیسی که رمزش ذکر یا مولا است فقط یک شمه ی کوتاه از شرح فضائل بود علی جان پیمبر جان زهرا جان قرآن شد علی تفسیر نحل و آل عمران و مزمل بود حدیث قدسی لولاک یعنی اینکه در عالم فقط با خلقت آل علی مقصود حاصل بود شبیه رشته کوهی سد راه دشمنان می شد کسی که از رکوعش آبشار اشک نازل بود بپرس آوازه ی شیر خدا را از لب مرحب که در جنگاوری اسطوره ی کل قبایل بود بنازم ضربه ی شمشیر او را در دل خندق که با کل عبادت های انس و جن معادل بود غروب از سمت نخلستان که بر می‌گشت می‌دیدند که دستانش پر از پینه که پایش غرقِ تاول بود مسیرش را جدا کرد از خدا هرکس که بی او رفت کسی که راهیِ میخانه ی او گشت واصل بود دل بیت المقدس مثل کعبه از همان آغاز به سمت قبله گاهِ چشم عین الله مایل بود برای او که غیر از او امیرالمؤمنینی نیست چه نامی می‌توان زیباتر از این نام قائل بود زمان سجده تیر از پای او بیرون کشیدند و به هنگام رکوعش در پی اکرام سائل بود جوانمردی نگر همت ببین غیرت تماشا کن که حتی لحظه ی جان دادنش در فکر قاتل بود شهادت ارث فرزندان مولا بود و می‌دانست چه فرقی بین احلی من عسل ها و هلاهل بود نمازی را که بی حب علی خواندند بعضی ها نماز بی طهارت بود و از هر حیث باطل بود از (انوار الیقین) خود به کام تشنه ام نوشاند مضامین عمیقی را که در جانِ (وسائل) بود به پای او می افتاد این سر مجنون اگر سر بود به خاکستر بدل می شد ز داغش دل اگر دل بود به دنبال علی گشتم تمام عمر در ذهنم فقط تصویری از آن دلبر نیکوشمایل بود
هدایت شده از سیدحمیدرضا برقعی
عید مباهله ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام شاعر: سید حمیدرضا برقعی @hamidreza_borghei
34 سلام بر «حضرت ابوطالب» و فرزند گرامی ایشان.mp3
1.69M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ ⏳ 🔊 💢 سلام بر «حضرت ابوطالب» و فرزند گرامی ایشان 📌 برگرفته از برنامه سال 1399 🆔 ble.ir/kashani1395/ 🆔 rubika.ir/kashani1395/ 🆔 eitaa.com/kashani1395/ 🆔 telegram.me/kashani1395/ 🆔 instagram.com/hkashani_com/ 🌐 www.hkashani.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی سیدمحمدجواد در نخستین سوگواره ملی شعر عاشورایی اقوام و عشایر و جهان داغ تو را تازه نگه داشته است نه نگهداشته داغ تو جهان را تازه
خدا به ماه زمین خورده آسمان بدهد دلی به وسعت دریای بی کران بدهد امام عشق، علَم را به دست ساقی داد که مرد را به تمام جهان نشان بدهد چه می شود که به باد و به ابرها و به خاک به سنگ های زبان بسته هم زبان بدهد که باد نوحه بخواند، که ابر گریه کند که خاک اقامه بگوید، که سنگ اذان بدهد و یا به کودک لب تشنه روی دست پدر هزار سفره ی رنگین تر از کمان بدهد رباب از نفس افتاده جبرئیل کجاست که گاه گاهی گهواره را تکان بدهد چه عاشقانه و زیبا خدا مقدّر کرد که روی دست پدر ایستاده جان بدهد هزار نکته ی شیرین تر از عسل باقی ست اگر عطش بگذارد؛ اگر امان بدهد «احمد علوی
ایستاده باید مرد! چرا چو خاک چنین صاف و ساده باید مرد؟ و مثل سایه به خاک اوفتاده باید مرد؟ به گلشنی که شقایق اسیر دلتنگی‌ست به روی دست، سر خود نهاده، باید مرد قسم به خون شهیدان که در سراچۀ رنگ به رنگِ لالۀ با داغ زاده، باید مرد چو عاشقانِ ز جان دست شسته، باید رفت چو بیدلانِ دل از دست داده، باید مرد اگر که راه به پایان جاده خواهی برد هلا ز خویش در آغاز جاده باید مرد در این قبیله کسی عاشق شهادت بود که گفت: بیشتر از این، زیاده، باید مرد به پایمردی سقّای کربلا سوگند که: با دو دست پر و بال داده، باید مرد... پیام سرخ شهیدان کربلا این است که: در مصاف ستم ایستاده باید مرد! . ┏━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
🌷 کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده در دل دریای دشمن بی مهابا ایستاده لرزه می‌ افتد به جان خیل دشمن از خروشش وز نهیبش قلب هستی ، نبض دنیا ایستاده می گذارد پای بَر فرق شط از دریا دلی‌ ها وه چه بِشکوه و تماشایی است، دریا ایستاده گر چه زینب زیر بار داغ‌ ها از پا نشسته تکیه کرده بر عمود خیمه‌ ها ، تا ایستاده او که دارد فطرتی نازک‌ تر از آیینه حتی در مصاف خصم ؛ چون کوهی ز خارا ایستاده با غریو "ما رایت فی البلا الا جمیلا" پیش روی آن همه زشتی، چه زیبا ایستاده از قیام کربلا این درس را آموخت باید ظلم را نتوان ز پا انداخت، الا ایستاده این پیام تک سوار ظهر عاشوراست یاران مرگ در فرهنگ ما زیباست، اما ایستاده
این پیام تک سوار ظهر عاشوراست؛ یاران! مرگ در فرهنگ ما زیباست، اما ایستاده 🌷
از قیام کربلا این درس را آموخت باید ظلم را نتوان ز پا انداخت، الا ایستاده 🌷
علیه السلام 🔹حسن ختام🔹 خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را که شیرین‌تر کند در لحظه‌های تشنه کامت را رجز خواندی برای مرگ، با لب‌های خشکیده که عرش و فرش بر لب می‌برد هر لحظه نامت را نشان دادی که در نسل حسن، جز حُسن چیزی نیست ندید اما نگاه کوفیان ماه تمامت را دم رفتن به میدان خنده‌ای کردی و فهمیدی که شیرین می‌کند لبخند تو کام امامت را میان کارزار زخم‌ها بردی پناه آخر به پیغمبر که پاسخ داد بی‌وقفه سلامت را در آن لحظه که دشت از بوی تو آکنده شد دیدند ملائک با نگاه تازه‌ای روز قیامت را! تو حُسن مطلع شیرین زبانی در غزل بودی رقم زد با شهادت پس خدا حُسن ختامت را 📝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیست این زن... کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش روبه‌روی صاحبان سبحه و زر ایستاده گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده مثل کوهی باز هم الله‌اکبر، ایستاده گاه بالای سر سرهای بی‌تن گریه کرده گاه بالای سرِ تن‌های بی‌سر ایستاده در کلامش خشم و آرامش تو گویی تواَمانند آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی این‌که در این مسجد بی‌بام و بی‌در ایستاده زن مگو، بنت‌الجلال اخت‌الوقاری آسمانی مثل کوه محکمی پشت برادر ایستاده با وجود آن همه زخم زبان از اهل کوفه راست‌قامت عین عباس دلاور ایستاده خم به ابرویش نیامد از ملامت‌های دشمن بر سر حکم الهی چون پیمبر ایستاده کیست این زن، این‌که چون سروی میان آتش و دود با وجود آن همه داغ مکرر ایستاده شام، تاریک است و خیل کوفیان در شب شناور زینب اما مثل ماهی روی منبر ایستاده زینب است این دختر حیدر که از مردان عالم آری آری، یک سر و گردن فراتر ایستاده پرچم شاه شهیدان تا ابد بالاست بالا بر سر پیمان خود تا صبح محشر ایستاده
تقدیم به حضرت عبدالله ابن حسن(ع) برده است بنده سوی مولا هر زمان دست شد واسطه بین زمین و آسمان دست جز از در این آستان خیری ندیده وا کرده هر کس رو به دست این و آن دست در سجده و بر خاک افتادن زبان سر وقت قنوت و ربنا گفتن زبان دست در پهنه تاریخ اگر کنکاش باشد دارد برای ما هزاران داستان دست خیبر برای خود دژ مستحکمی بود تا آن زمان که زد به در یک پهلوان دست اسلام را پیروز میدان کرد حیدر حق زد برای قدرت این بازوان دست جانها به قربان مرام آن که از لطف در اوج قدرت می‌گرفت از ناتوان دست با دست پر برگشته مسکینی که حتی یکبار برده بر در این آستان دست با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز انداخت بر دستان مولا ریسمان دست یک روز در جنگ احد آقای عالم تهدید را از جانب مولاش رانده است یک روز حیدر در دفاع از پیامبر امروز عبدالله پای کار مانده است تا گفت پیر کل‌ عالم ینصرونی در بیعتش بالا گرفت این نوجوان دست راه گلو را داشت طی میکرد خنجر سد کرد راه حمله اش را ناگهان دست مانند ابراهیم شد در آزمونش چون سربلند آمد برون از امتحان دست آمد به مهمانی آغوش عمویش هدیه چه آورده برای میزبان؟دست زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا میرفت وقتی سمت چوب خیزران دست . . هر قدر کمتر در غم او زد به سینه روز قیامت بیشتر بیند زیان دست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به ظاهر در شب ویرانه سر آورده بود انگار به واقع قصه را امشب به سر آورده بود انگار نسیم از گیسوی بابا به سمت دخترش آمد برای لیلی از مجنون خبر آورده بود انگار خبر بسیار سوزان بود از عمق تنوری که برای دختری بوی پدر آورده بود انگار به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید برای شام؛ رویای سحر آورده بود انگار چه رویایی؟سراسر خون چه رویایی لبالب زخم پدر را قطعه قطعه از سفر آورده بود انگار.... لب و دندان خونی حرف میزد بی صدا با او خبر از ماجرای تشت زر آورده بود انگار نوازش کرد بابا را چنان ام ابیها وار که در آغوش مادر یک پسر آورده بود انگار اگر چه درد ها را یک به یک در گوش بابا گفت زمانه بر سر او بیشتر آورده بود انگار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از کجا قصه را شروع کنم...؟؟ قافله عشق شبکه جهانی ولایت دهه اول محرم الحرام کربلای معلی @denj_tanhaii
نخل‌ها در طرب از طنطنه‌ی هوهویش بادِ صحرا به سکون آمده در گیسویش برق شمشیر علی، بارقه‌ی تیغ حسن ‌چشم عباس خبر می‌دهد از الگویش روی دوش دگران معرکه را کرده وداع هر کسی موقع جنگ آمده رو در رویش آسمان «بار امانت» نتوانست کشید «عَلم عشق» در آورد سر از بازویش یک‌‌تنه زد به دل لشکر و آن‌گاه سپرد میمنه، میسره را دست دو تا ابرویش غرقه در لطف خداوند خود از شش جهت است تیر می‌بارد اگر یکسره از هر سویش جملگی شیشه‌ی عطرند و نشان رفته‌ی سنگ که یکی فرق و یکی می‌شکند پهلویش مرهم زخم سرش نیست به جز دست حسین زودتر کاش به مقصد برسد دارویش! کوه صبر است ولی آه بعید است حسین در غم ساقی خود، خم نشود زانویش