eitaa logo
پرسمان اعتقادی
42.2هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
66 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 👇 👌امام عليه السلام همچنان به سوى پيش مى‏ رفت تا فرزدق، شاعر معروف را ديد، فرزدق سلام كرد و گفت: «اى فرزند رسول خدا! چگونه به مردم كوفه اعتماد كردى با آن‏كه آنان پسر عمويت- مسلم بن عقيل- و پيروانش را كشتند؟» 🔸 اشك از ديدگان امام شد و فرمود ؛ «خداوند مسلم را رحمت كند، او به سوى رَوْح و ريحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانيد او به تكليف خويش عمل كرد و هنوز تكليف ما باقى مانده است». 👌سپس اين اشعار را ايراد فرمود: «اگر (لذّات) دنيوى با ارزش به شمار آيد، سراى پاداشِ الهى (بهشت) از آن برتر و ارزشمندتر است و اگر بدن‏ها براى آفريده شده، شهادت در زير ضربات شمشير در راه خدا بهتر است و اگر روزى‏ ها به تقدير الهى تقسيم شده، حريص نبودن در طلب روزى زيباتر است و اگر اموال و دارايى براى واگذاشتن جمع‏آورى مى‏ شود، چرا آزادمردان (در بذل و بخشش آن) بخل بورزند؟ » 📚تاريخ ابن عساكر (شرح حال امام حسين عليه السلام)، ص 163 و بحارالانوار، ج 44، ص 374 _ الملهوف: ص 134، كشف الغمّة: ج 2 ص 239 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج 1 ص 223، مطالب السؤول: ص 73 وفيها من «فلقيه الفرزدق» وراجع: مثير الأحزان: ص 45. 🔸ابن شهر آشوب در كتاب مناقب اين را نيز در ذيل اين سخن نقل كرده است؛ « سلام خداوند بر شما اى آل احمد! من مى‏ بينم به زودى از ميان شما كوچ خواهم كرد.» 📚مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 103 👌اوج عظمت امام عليه السلام و اهداف او در اين اشعار كاملًا جلوه‏ گر است او مى‏ داند براى رهايى خود از ننگ تسليم در برابر خودكامگان فرومايه و براى نجات اسلام از چنگال مشركان مسلمان نما از بنى اميّه راهى جز پذيرش شهادت و آمادگى براى استقبال از شمشيرها وجود ندارد. امام عليه السلام از اين طريق ياران خود را نيز براى اين هدف بزرگ مى ‏سازد و آماده مى‏ كند. ❕اما این که امام علیه السلام هنگام مواجهه با حر قصد بازگشت داشت نیز ادعایی غیر قابل قبول است . 👌امام علیه السلام در برابر حر و سپاهیانش که ایشان را محاصره کرده بودند عرضه داشتند ؛ «اى مردم! اين اتمام حجتى است در پيشگاه خداوند و مسلمانان حاضر، من خود به سوى ديار شما نيامدم مگر آن‏كه نامه‏ هاى شما به دستم رسيد و فرستادگانتان به سويم آمدند و گفتند: به سوى ما بيا چرا كه ما پيشوايى نداريم بدان اميد كه خداوند به وسيله تو ما را در مسير هدايت گرد آورد. 🔸اگر همچنان بر دعوت خود باقى هستيد كه اكنون آمدم. بنابراين، اگر با من پيمان و ميثاق‏هاى محكم مى‏ بنديد به گونه‏ اى كه مايه اطمينان خاطرم گردد، با شما وارد شهرتان مى‏ شوم و اگر چنين نكنيد و از آمدنم به اين ديار ناخشنوديد به كه از آنجا آمده ‏ام باز مى‏ گردم». 🔹حر و سپاهيانش در برابر سخنان امام عليه السلام ساكت مانده و جوابى ندادند. 📚فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 134- 135 و ارشاد مفيد، ص 427 (با مختصر تفاوت). 👌با اين كه «حرّ بن يزيد رياحى» بيشترين احترام را در ظاهر به امام عليه السلام گذارد و خود و يارانش پشت سر امام نماز خواندند، ولى مأمور بود به هر قيمتى شده اجازه ندهد امام عليه السلام به كوفه نزديك شود، و اجازه بازگشت به مدينه را هم ندهد، بلكه امام عليه السلام را در يك دور از آبادى‏ ها فرود آورد تا لشكرها فرا رسند و امام عليه السلام را در محاصره كامل قرار دهند. ❕اگر مى‏ بينيم امام عليه السلام مى‏ فرمايد شما مرا دعوت كرديد، اگر حاضر به همكارى نيستيد به جايگاه اصلى ‏ام باز مى ‏گردم، در واقع براى اتمام حجّت بر آن گروه پيمان شكن است ، که شما مرا در قرار داده اید با این که خود مرا دعوت کردید ، و نمی گذارید تحرکی کنم و این نهایت ظلم شما به خاندان رسول خدا است و روز قیامت چه پاسخی به نزد خدا دارید ، اگر چه امام قصد بازگشت نداشت و نیز می دانست که آنها درخواست امام را مبنی بر بازگشت اجابت نمی کنند ، اما باز جهت اتمام حجت تعبیر مذکور را به کار بردند . ❕زيرا اگر امام عليه السلام مى‏ خواست بازگردد، بعد از خبرهاى كه از شهادت مسلم و هانى و پيمان شكنى اهل كوفه به او رسيده بود و هيچ مانعى در ظاهر وجود نداشت، باز مى‏ گشت. او به خوبى مى‏ داند مسير او به سوى كربلا، ميدان جانبازى و شهادت او است، و اين خبر از جدّش خدا به او رسيده بود. 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔وقتی به منابع اسلامی می‌نگریم، در‌می‌یابیم که اسلام کپی برداری شده و اقتباسی از دین یهود است که در این قسمت یک نمونه را خدمت شما می آوریم. ⚡️در صحیح که معتبر ترین کتاب روائی عموم مسلمین دنیا است در روایت صحیحی از آن آمده است که پیامبر اسلام صحبت از "صورت الله" می کند : : ۶۲۲۷- حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ هَمَّامٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: " خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ... : کتاب صحیح بخاری صفحه ۱۵۵۴، روایت شماره ۶۲۲۷، انتشارات دار ابن کثیر بیروت : پیامبر اسلام گفت: خداوند آدم را به صورت و شکل خود آفرید. ⚡️همانطور که مشاهده کردید، طبق این روایت صحیح از کتب مسلمین، پیامبر اسلام صحبت از صورت خدا می کند و این را دقیقا از تورات کرده است، در کتاب عهد عتیق یهودیان چنین آمده است : ۲۸: پس خدا آدم را به صورت خود آفرید او را به صورت خدا آفرید ایشان را نر و ماده آفرید. : عهد عتیق، سفر پیدایش، باب اول، آیه ۲۸ 💠💠 👌روشن است که جسميّت براى خداوند مساوى با نفى الوهيت و واجب الوجود بودن او است، چرا كه هر جسمى اجزائى دارد، و وجود کل وابسته به جزء است و این مستلزم خداوند است ، بعلاوه هر جسمى داراى زمان و مكان، و در معرض حوادث و تغيير است، و دائماً رو به فرسودگى و فنا مى ‏رود، و اينها اوصافى است كه هريك از آنها براى نفى الوهيت و واجب الوجوب بودن خداوند كافى است. 👌از اين گذشته اگر او جسم باشد و مانند دارد، و مى ‏دانيم در آيات متعدّدى از قرآن هرگونه شبيه و مانند از خدا نفى شده است‏ (لیس کمثله شی ء ) 📚پیام قرآن ج4 ص284 ❕امام باقر علیه السلام فرمود ؛ « کسی که عقیده به خدا داشت ، پشت سرش نماز نخوانید و به او زکات ندهید » 📚بحار الانوار ج3 ص303 ❕روایت فوق و که آن را نقل کرده است ، نزد شیعیان جایگاه و ارزشی ندارد ، چگونه چنین نباشد در حالی که راوی آن است که امام صادق علیه السلام در مورد او فرمود ؛ « سه نفر پیوسته به پیامبر دروغ می بستند ؛ ؛ انس بن مالک ؛ و یک زن» 📚الخصال ج1 ص190 🔸ابن ابی الحدید عالم بزرگ اهل سنت روایت می کند که علی علیه السلام فرمود ؛ « بدانید دروغگو ترین مردم بر رسول خدا است » 📚شرح نهج البلاغه ج4 ص68 ( به نقل از کتاب سوالات ما؛ حسین تهرانی ص429 ) ❕اهل بیت علیهم السلام نیز به روایت به زیبایی پاسخ داده اند . 🔸در حديثى از امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام مى‏ خوانيم ؛ « كسى در محضرش عرض كرد مردم روايتى به اين مضمون از پيامبر نقل مى ‏كنند: «إنّ اللّه خلق آدم على صورته؛ خداوند را به شكل خودش آفريد». امام فرمود: خداوند آنها را بكشد آغاز حديث را حذف كرده‏ اند اصل حديث چنين است كه پيامبر اكرم از كنار دو نفر عبور كرد كه به يكديگر دشنام مى ‏دادند يكى به ديگرى گفت: قبّح اللّه وجهك و وجه من يشبهك؛ خداوند صورت تو و صورت هركس را شبيه توست زشت كند. پيامبر فرمود: يا عبد اللّه لا تقل هذا لأخيك فإنّ اللّه عزّ و جلّ خلق آدم على صورته؛ اى بنده خدا اين سخن را به برادرت مگو، زيرا خداوند آدم را هم شبيه او ( این ) آفريد (در واقع تو به همه انسانها از آدم گرفته تا آخر دشنام مى‏ دهى). 📚عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 110؛ بحار الانوار، ج 4، ص 11. 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔ببخشید خالدون در آیات قرآن معنی ابدی هست یا زماندار هست ❗️❗️ 💠💠 👌خلود در اصل لغت به معنى بقاى طولانى و هم به معنى ابديت آمده است، ولى در بسيارى از آيات قرآن با قيودى ذكر شده است كه از آن به وضوح مفهوم فهميده مى ‏شود، مثلا در آيات 100 توبه 11 طلاق و 9 تغابن در مورد بهشتيان تعبير به خالِدِينَ فِيها أَبَداً مى ‏كند، كه اين تعبير مفهومش ابديت بهشت براى اين گروه‏ ها است، و در آيات ديگرى مانند 169 نساء و 23 جن در باره گروهى از دوزخيان همين تعبير خالِدِينَ فِيها أَبَداً ديده مى‏ شود كه دليل بر جاودانگى عذاب آنها است. 🔸تعبيرات ديگرى مانند ماكثين فيها ابدا در آيه 3 كهف لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا (كهف- 108) و مانند اينها نشان مى ‏دهد كه بطور قطع از بهشتيان و دوزخيان جاودانه در نعمت يا در عذاب خواهند ماند. 🔹بعضى كه نتوانسته ‏اند اشكالات خلود و جاودانگى مجازات را به نظر خود حل كنند ناچار دست به دامن معنى لغوى آن زده و آن را به معنى مدت طولانى گرفته‏ اند، در حالى كه تعبيراتى نظير آيات فوق چنين تفسيرى را ندارد. 📚تفسیر نمونه ج 9 ص 238 ❕شيخ مفيد در «اوائل المقالات» مى ‏فرمايد ؛ «تمام علماى اماميّه اتفاق نظر دارند كه تهديد به خلود در آتش مخصوص كفّار است، و كسانى را كه داراى ايمان به خدا و اقرار به فرائض او دارند از اهل نماز، هرگاه مرتكب گناهى بشوند شامل نمى ‏شود و تمام «مرجئه» و محدّثان بر اين امر متفقند، در حالى معتزله اتفاق برخلاف اين قول كرده‏ اند، و چنين مى‏ پندارند كه تهديد به خلود در آتش همه كفّار و همه فاسقان را شامل مى‏ شود» 📚اوائل المقالات ص 53 👌بنا براین آنچه مسلم است خلود کفار و افراد بی ایمان در دوزخ می باشد اما درباره معصیت کاران این معنا مسلم نیست مگر انکه و گناه انچنان عظیم و گسترده باشد که انسان را به کفر و ترک ایمان بکشاند یا بی ایمان از دنیا برود 📚پیام قران ج 6 ص 371‌ 🔸امام کاظم علیه السلام فرمود ؛ «تنها اهل کفر وجحود واهل ضلالت و شرک در تا ابد باقی خواهند ماند» 📚التوحید صدوق ص407 ❔مهمترين اشكالى كه در مسأله خلود مطرح مى‏ شود و در حقيقت اشكال اصلى است مسأله عدم‏ تناسب «گناه» و «» است، گفته مى‏ شود چگونه مى‏ توان پذيرفت كه انسانى تمام عمر خود را كه حدّاكثر صد سال بوده است، كار بد كرده، و در كفر و گناه غوطه ‏ور بوده، ولى در برابر يكصد سال گناه هزاران ميليون سال كيفر ببيند؟!. 👌البته اين مسأله در مورد نعمت‏هاى جاودان بهشتى مشكلى ايجاد نمى‏ كند، چرا كه تفضّل و پاداش بيشتر از بخشنده مهربانى كه رحمتش عالم هستى را فرا گرفته جاى تعجّب نيست، ولى در مجازات و كيفر، جرم و جنايت حتماً لازم است، و اگر اين تعادل به هم خورد، با عدل الهى سازگار نخواهد بود، خلاصه يكصد سال كفر و گناه در خورد يك صد سال مجازات است، نه بيشتر. 🔸پيچيدگى اين اشكال سبب شده كه گروه‏هايى به فكر توجيه آيات خلود بيفتند و آن را به معناى مدت طولانى يا خلود نوعى و نه شخصى، يا پيدا شدن نوعى سازش با محيط، و امثال آن كه توجيه كنند، ولى اين بسيار ضعيف و غير قابل قبول است، و هرگز با آيات خلود سازگار نيست. 👌آنها كه اين ايراد را مطرح مى ‏كنند از يك نكته اساسى غافلند و آن فرق ميان مجازات‏هاى قراردادى و ‏هاى تكوينى است كه نتيجه طبيعى اعمال و يا زندگى كردن در كنار خود اعمال است. 🔸توضيح اينكه ؛ گاهى قانونگذار قانونى وضع مى‏ كند كه هركس مرتكب فلان خلاف شود بايد فلان مقدار جريمه مالى بدهد، تا فلان مدت در زندان بماند، مسلماً در چنين جايى بايد تناسب «جرم» و «جريمه» در نظر گرفته شود، هرگز براى يك كار كوچك مجازات اعدام يا حبس ابد نمى‏ توان قرار داد، و به عكس براى كار مهمى همچون قتل نفس يك روز زندان بى‏ معناست، حكمت و عدالت ايجاب مى‏ کند كه اين دو با هم كاملًا باشد. 👌ولى كيفرهايى كه در حقيقت اثر طبيعى عمل است و خاصيت تكوينى آن محسوب مى ‏شود، و يا نتيجه حضور خود عمل در برابر انسان است اين گفتگوها را نمى‏ پذيرد، خواه در مورد آثار در اين جهان باشد يا در جهان ديگر. 🔸ادامه 👇
🔸 👇 👌مثلًا اگر گفته شود كسى كه از مقررات رانندگى تخلف كند و با سرعت غير مجاز و سبقت بى‏ دليل و عبور از مناطق ممنوع كند ممكن است به خاطر همين چند لحظه تخلف چنان تصادفى كند كه دست و پاى او بشكند و يك عمر زمين گير شود، در اينجا كسى نمى‏ گويد، اين نتيجه تلخ براى آن تخلف كوچك عادلانه نيست، زيرا مسلم است كه اين از قبيل جريمه‏ هاى قراردادى اداره راهنمايى نيست كه در آن مسأله تناسب و هماهنگى جرم و جريمه در نظر گرفته شود، اين اثر طبيعى عمل است كه انسان به سراغ آن رفته، و خود را گرفتار آن كرده است. 🔸همچنين اگر گفته شود سراغ مشروبات الكلى يا مواد مخدر نرويد، چرا كه در مدت كوتاهى قلب و معده و مغز و اعصاب شما را تباه مى ‏كند، حال اگر كسى رفت و گرفتار ضعف شديد اعصاب، و بيمارى قلب و عروق و زخم معده شده، در برابر چند روز هوسبازى تا پايان در عذاب اليم و رنج شديد بود، هيچكس ايراد عدم تناسب جرم و جريمه را در اينجا مطرح نمى‏ كند. ❕حال فرض كنيد چنين انسانى به جاى يكصد سال، هزار سال عمر كند و يا يك ميليون سال در دنيا بماند، مسلماً بايد تحمل آن و عذاب را در اين مدت طولانى به خاطر مثلًا چند روزى هوسبازى بنمايد. 👌در مورد عذاب‏ها و كيفرهاى اخروى مسأله از اين فراتر است، آثار تكوينى اعمال و نتائج مرگبار آن ممكن است براى هميشه دامان انسان را بگيرد، بلكه خود اعمال، در برابر انسان مجسم مى‏ شود، و چون آن جهان جاويدان است اعمال نيك و بد جاودانه با انسان خواهند بود، و او را نوازش يا مى‏ دهد. 🔸مجازات‏ها و كيفرهاى رستاخيز بيشتر جنبه اثر تكوينى و خاصيت عمل دارد، همان‏گونه كه قرآن مجيد مى ‏گويد «اعمال بدشان در برابر آنان آشكار مى ‏شود و آنچه را به باد مسخره مى‏ گرفتند بر آنها وارد مى ‏گردد»! (جاثيه 33). 🔸و در آيه 54 سوره يس مى‏ خوانيم ؛ «جز اعمال خود شما براى شما نيست». ❕با اين حال، جايى براى اين سؤال باقى نمى‏ ماند كه چرا تناسب ميان «جريمه» و «جرم» در نظر گرفته نشده است؟. 👌انسان بايد با دو بال «ايمان» و «عمل صالح»، بر فراز آسمان سعادت پرواز كند و از نعمت‏هاى ابدى بهشت و لذّت قرب خدا بهره ‏مند شود، حال اگر بر اثر هوسبازى در يك لحظه با يك عمر صد ساله دو بال خود را درهم بشكند بايد براى هميشه در ذلّت و بدبختى بماند، اينجا مسأله زمان و مكان و مقدار جرم مطرح نيست، بلكه مسأله علّت و معلول و آثار كوتاه مدت و دراز آن مطرح است، يك كبريت كوچك ممكن است شهرى را به آتش بكشد، و يك گرم بذر خار مغيلان ممكن است بعد از مدّتى يك صحراى وسيع خار به وجود آورد كه دائماً مزاحم انسان باشد، همان‏گونه كه چند گرم بذر گل ممكن است با گذشتن چند سال، صحرايى از زيباترين و معطّرترين گلها به وجود آورد كه عطر آن مشام جان را معطّر و ديده و دل را نوازش دهد. 👌حال اگر كسى بگويد يك كبريت چه با آتش گرفتن يك شهر دارد و چند بذر كوچك چه تناسبى با يك صحراى خار يا گل مى‏تواند داشته باشد؟ آيا اين سؤال منطقى است؟ مسلّماً نه. ❕اعمال نيك و بد ما نيز همين‏گونه هستند و ممكن است آثار جاودانى بسيار گسترده‏ اى از خود به يادگار بگذارند (دقت كنيد). 👌مسأله مهم اينجاست كه رهبران الهى و پيامبران بزرگ و اوصياى آنها اين هشدار را پى در پى به ما دادند كه نتيجه چنان گناهانى، عذاب جاودان است، و نتيجه چنين اعمال صالحى، نعمت مخلّد و ابدى است، درست مثل اينكه باغبان آگاه و بيدارى اثر وسيع آن بذر خار و گل را براى ما قبلًا بيان كرده باشد، و ما آگاهانه راه خودمان را در اين مسير انتخاب كنيم. در اينجا به چه مى ‏توانيم ايراد كنيم، و بر چه چيز خرده بگيريم و به كدام قانون اعتراض نماييم، جز به خودمان . 📚پیام قرآن ج 6 ص 379 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔برخی مطرح می کنند که مثلا شیعه برای نمایی می گوید دشمنان قبر امام حسین را چندین بار تخریب کردند این چقدر سندیت دارد ❗️اساسا انگیزه آنان از این عمل چه بوده ❕ 💠💠 👌در این شکی نیست که زیارت قبر امام حسین علیه السلام همواره مورد تاکید و توصیه سایر امامان علیهم السلام بوده است ، چنان که امام باقر علیه السلام فرمود ؛ « شیعیان ما را به زیارت قبر امام حسین توصیه کنید زیرا زیارت قبر او برای هر شیعه ای که مقر به امامت او است لازم است» 📚بحار الانوار ج98 ص3 🔸الهام ‏بخشى تربت خونين سيد الشهدا در راه مبارزه با ستم، سبب شد كه شيعه،همواره مرقد آن را تكريم و بر گرد آن تجمّع كند. توصيه ‏هاى اكيد ائمّه نيز نسبت به زيارت قبر امام حسين اين شور و الهام را مى ‏افزود. همين سبب شد كه حكّام ستمگر همواره احساس خطر كنند و اين كانون را از هم بپاشند. از دوران بنى اميّه كه زيارت آن حضرت، ممنوع و تحت كنترل بود، تا زمان هارون الرّشيد كه حتّى درخت سدرى را كه سايه‏ بان زائران بود قطع كردند ؛ 📚بحار الانوار ج 45 ص 398 🔸مهم‏ترين جسارت نسبت به مزار امام حسين عليه السلام در تاريخ، مربوط به متوكّل عبّاسى است. وى از سال 232 تا 247 ق، تحت تأثير اهل حديث متعصّب بغداد، بر امور، سيطره داشت. منابع تاريخى، وى را دشمن اهل بيت عليهم السلام دانسته‏اند و گفته ‏اند كه دشمنى با على بن ابى طالب عليه السلام و خانواده ‏اش داشت‏ . 📚الکامل فی التاریخ ج 4 ص 318 ❕متوكّل عباسى، پاسگاهى در نزديكى كربلا زده و به افراد خويش فرمان اكيد داده بود كه هر كس را ديديد قصد زيارت حسين را دارد، بكشيد. 📚بحار الانوار ج 45 ص 404 🔸به امر متوكّل، بار قبر حسين علیه السلام را خراب كردند. 📚همان ص 410 ❕ در يكى از اين نوبتها، «ديزج يهودى» را مأمور تغيير و تبديل و تخريب قبر مطهّر كرد. او نيز با غلامان خويش سراغ قبر رفت و حتّى قبر را شكافت و به حصيرى كه پيكر امام در آن بود برخورد كرد كه از آن بوى مشك مى‏ آمد. دوباره خاك روى آن ريختند و آب بستند و آن را مى ‏خواستند با گاو، شخم بزنند كه گاوها پيشروى نمى‏ کردند. 📚بحار الانوار ج 45 ص 394 🔸هارون الرشيد نيز يك بار به والى فرمان داد تا قبر حسين بن على را خراب كند. اطراف آن را عمارتها ساخته و زمينهايش را زير كشت و زراعت بردند. 📚تتمه المنتهی ص 240 🔸ابن عساكر، نوشته است كه متوكّل، در سال 236 ق، دستور انهدام قبر امام‏ حسين عليه السلام را صادر كرد. پس، خانه ‏هاى اطراف قبر را تخريب و همه را مزرعه كردند و مردم را از زيارت آن قبر، منع كرده، آن جا را به صحرا، تبديل نمودند. مسلمانان، از اين كار، شدند و مردمان بغداد، بر روى بام منازل و مساجد، متوكّل را دشنام دادند و شعرا، او را هجو كردند. 📚تاریخ دمشق ج 72 ص 167 👌به متوكّل خبر دادند كه مردم در سرزمين «نينوا» براى زيارت قبر حسين جمع مى ‏شوند و از اين رهگذر، جمعيّت انبوهى پديد مى‏ آيد و كانون خطرى تشكيل مى ‏شود. متوكّل به يكى از فرماندهان ارتش خود در معيّت تعدادى از لشكريان مأموريّت داد تا مرقد مطهّر را بشكافند و را متفرّق ساخته، از تجمّع بر سر قبر آن حضرت و زيارت قبر او جلوگيرى كنند. او هم طبق دستور، مردم را از پيرامون قبر پراكنده ساخت. اين حادثه در سال 237 هجرى بود. ولى مردم در موسم زيارت، بازهم تجمّع كرده، عليه او شورش كردند و بى‏ باكانه به مأموران خليفه گفتند: اگر تا آخرين نفر هم كشته شويم، دست بر نمى‏ داريم. و بازماندگان ما به زيارت خواهند آمد. وقتى حادثه به متوكّل گزارش شد، به آن فرمانده نوشت كه دست از مردم بردارد و به كوفه بازگردد و چنين وانمود كند كه مسافرتش به كوفه در رابطه با مصالح مردم بوده ... تا اينكه در سال 247 باز تجمّع مردم زياد شد. به نحوى كه در آن محلّ، بازارى درست شد. مجدّدا بناى سخت‏گيرى گذاشتند. 📚اعیان الشیعه ج 1 ص 628 👌روز به روز بر زائران افزوده مى‏ شد، متوكّل سردارى فرستاد و ميان مردم اعلام كردند كه ذمّه خليفه از كسى كه به زيارت رود بيزار است. بازهم آن منطقه را ويران كردند و آب بستند و شخم زدند و قبر را شكافتند. 📚تتمه المنتهی ص 241 👌آرى ... «زيارت اين خاك است كه توده مردم را يارى مى ‏دهد تا به انقلاب حسين علیه السلام و به جهاد و مبارزه او عليه ظلم بينديشند و به رسوا كردن دستگاه حاكم بنشينند. است كه اين خاك- خاك كربلا- سمبل و شعار مى‏ شود و طواف آرامگاه حسين، با صد طواف كعبه مقابل مى ‏شود و حتّى بر آن ترجيح مى‏ يابد.» 📚مجموعه آثار شریعتی ج 7 ص 20 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔⚛️ قران صراحتا می‌گوید: چرخش خورشید به دور زمین علت حرکت سایه است ➖ در سوره فرقان آیه‌های ۴۵و۴۶ علت حرکت سایه را می‌داند، این زمانی درست است که خورشید به دور زمین بچرخد 💮ســوره فرقان آیه ۴۵ و۴۶ آيا نديده‏ اى كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است و اگر مى‏ خواست آن را ساكن قرار مى‏ داد آنگاه خورشيد را بر آن دليل گردانيديم - سپس آن [سايه] را اندك اندك به سوى خود بازمى‏ گيريم آیه دومی نیز مجددا تاکید میکند که خورشید دلیل برچیده شدن یا بازگرداندن سایه است و این از نظر علمی کاملا است، زیرا علت حرکت سایه چرخش زمین به دور خورشید است ❗️❗️ 💠💠 👌خداوند می فرماید ؛ « آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده؟ و اگر مى ‏خواست آن را ساكن قرار ميداد، سپس خورشيد را بر وجود آن دليل قرار داديم سپس آن را آهسته جمع مى‏ كنيم » (45 _ 46 فرقان ) 🔸تفسیر غیر صحیح از آیات فوق سبب ایجاد شبهه مذکور در مورد آیه شده است در حالی که با تفسیر صحیح آیات فوق گوشه ای دیگر از این کتاب الهی به اثبات می رسد . ❕بدون شك اين قسمت از آيه اشاره ‏اى است به اهميت نعمت سايه ‏هاى گسترده و متحرك، سايه ‏هايى كه يك نواخت باقى نمى‏ ماند بلكه در حركت است و نقل مكان مى ‏دهد، ولى در اينكه منظور از اين سايه كدام يك از سايه‏ ها است در ميان مفسران‏ گفتگو است . جمعى مى ‏گويند اين كشيده و گسترده همان سايه‏ اى است كه بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمين حكمفرما است و لذتبخش‏ترين سايه‏ ها و ساعات همان است، اين نور كم رنگ و سايه ‏گستر، از لحظه طلوع فجر شروع مى‏ شود و به هنگام طلوع آفتاب روشنايى جايگزين آن مى ‏گردد. 🔸بعضى ديگر گفته ‏اند منظور تمام سايه شب است كه از لحظه غروب شروع مى ‏شود و به لحظه طلوع آفتاب منتهى مى‏ گردد، زيرا مى ‏دانيم شب در حقيقت سايه نيمكره زمين است كه در برابر آفتاب قرار گرفته، ‏ اى است مخروطى كه در طرف مقابل در فضا گسترده مى ‏شود و اين سايه مخروطى دائما در حركت است و با طلوع آفتاب در يك منطقه پايان مى‏ گيرد و در منطقه ديگر تشكيل مى‏ شود. 🔸بعضى نيز گفته‏ اند منظور سايه‏ اى است كه بعد از ظهر براى اجسام پيدا مى‏ شود و تدريجا كشيده ‏تر و گسترده‏ تر مى‏ گردد. 👌البته اگر جمله ‏هاى بعد نبود ما از اين جمله معنى وسيعى مى‏ فهميديم كه تمام سايه‏ هاى گسترده را در برمى‏ گرفت ولى ساير كه به دنبال آن آمده نشان مى ‏دهد كه تفسير اول از همه مناسبتر است. ❕زيرا به دنبال آن مى ‏فرمايد" سپس خورشيد را بر وجود اين سايه گسترده دليل قرار داديم" (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا). 💠اشاره به اينكه اگر آفتاب نبود مفهوم سايه نمى‏ شد، اصولا سايه از پرتو آفتاب به وجود مى‏ آيد، زيرا" سايه" معمولا به تاريكى كم رنگى گفته مى‏ شود كه براى اشياء پيدا مى‏ شود و اين در صورتى است كه نور به جسمى كه قابل عبور از آن نباشد بتابد و در طرف مقابل سايه آشكار شود، بنا بر اين نه فقط طبق قانون تعرف الاشياء باضدادها سايه را با نور بايد تشخيص داد بلكه وجود آن نيز از برمت نور است . 🔸 👇
🔸 👇 👌 بعد مى‏ فرمايد:" سپس ما آن را جمع مى‏ كنيم" (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً). ❕مى‏ دانيم هنگامى كه خورشيد طلوع مى‏ كند سايه‏ ها برچيده مى‏شود تا به هنگام ظهر كه در بعضى از مناطق سايه به كلى معدوم مى‏شود، زيرا آفتاب درست بالاى سر هر موجودى قرار مى‏گيرد، و در ديگر مناطق به حد اقل خود مى‏رسد، و به اين ترتيب سايه‏ ها نه يك دفعه ظاهر مى ‏گردند، و نه يك دفعه برچيده مى‏ شوند، و اين خود يكى از پروردگار است، چرا كه اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعكس ناگهانى صورت مى‏ گرفت براى همه موجودات زيان‏ آور بود، اما اين نظام تدريجى در اين حالت انتقالى چنان است كه بيشترين فائده را براى موجودات دارد بى آنكه ضررى داشته باشد. 👌تعبير به يسيرا اشاره به جمع شدن تدريجى سايه است، و يا اشاره به اينكه نظام ويژه نور و ظلمت در برابر قدرت چيز ساده و آسانى است، و كلمه" الينا" نيز تاكيد بر همين قدرت الهى است. ❕به هر حال جاى ترديد نيست همانگونه كه انسان در زندگى خود نياز به تابش" نور" دارد براى تعديل و جلوگيرى از زمانهاى شدت نور، نياز به" سايه" دارد، تابش نور يك نواخت زندگى را مختل مى‏ كند، كه سايه يك نواخت و ساكن، مرگبار است. 🔸در صورت اول همه موجودات زنده مى‏ سوزند و در صورت دوم همه منجمد مى ‏شوند اين نظام متناوب" نور" و" سايه" است كه زندگى را براى انسان ممكن و گوارا ساخته. 🔸لذا آيات ديگر قرآن وجود شب و روز را به دنبال يكديگر از نعمتهاى بزرگ الهى مى‏شمرد، مى ‏فرمايد ؛ بگو اگر خداوند شب را براى شما جاويدان تا روز قيامت قرار مى‏داد كدام معبود غير اللَّه بود كه از نور براى شما بياورد آيا نمى‏ شنويد" (قصص- 71). 🔸و بلافاصله مى ‏افزايد ؛ « بگو هر گاه خداوند روز را جاويدان تا روز قيامت قرار مى ‏داد كدام معبود غير اللَّه بود كه براى شما شبى آورد كه در آن آرام بگيريد، آيا نمى‏ بينيد"؟ (قصص- 72). ❕و به دنبال اين سخن نتيجه‏ گيرى مى‏كند كه اين از رحمت خدا است كه براى شما شب و روز داد كه هم در آن بياراميد و بياسائيد و هم از فضل او براى تحصيل معاش استفاده كنيد شايد شكرگزارى نمائيد . ❕و به همين دليل قرآن يكى از نعمتهاى بهشتى را" ظل ممدود" (سايه گسترده) مى‏شمرد كه نه نور خيره كننده و خستگى‏ آور است و نه تاريكى وحشت آفرين. 👌بنابراین آیات فوق یکی دیگر از نشانه های علم و قدرت پروردگار را ظاهر می کند و ارتباطی هم با گردش خورشید به دور زمین که مورد قرار گرفته است ندارد . 📚تفسیر نمونه ج 15 ص 110 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔نيروى محركه مسلمانان به جهاد، شهوترانى و رسیدن به زنان زيبا ؛ ❗️براى تكميل كردن بحث و زدن مهر ختامى بر ادعاى اين بحث به يك حديث از پيامبر اسلام اشاره ميكنم كه محمد بن جرير در اشاره به تفسير آيه ٤٩ سوره توبه به آن اشاره كرده است. : روايت به نقل از پيامبر اسلام است كه گفته است: به برويد كه دخترانى با موهاى بور و زنان رومى را كنيد... : تفسير طبرى، محقق محمود محمد شاكر جلد ١٤ صفحه ٢٨٧ (تفسير آيه ٤٩ سوره توبه) ❔ببينيد عزيزان در اينجا پيامبر مسلمانان نه نامى از جهاد در راه خدا مى آورد و نه نامى از ثواب جنگيدن، بلكه براى ترغيب پيروانش به جنگ به آنها وعده و زنان زيباى رومى را ميدهد ... ❔آيا پيامبر اسلام براى ترغيب ياران و نيروهايش هيچ دليل منطقى و عقلانى در دست نداشت كه بايد بعنوان نيروى از گرفتن زنان اسير بهره ببرد؟؟ 💠💠 👌نقل های فوق عموما در مجامع روایی اهل نقل شده است و ما کاملا آنها را مردود و مجعول می دانیم که هیچگاه چنین تعابیری از پیامبر گرامی صادر نشده است . ❕چگونه قابل قبول است پیامبری که اخلاق و خلق و خوی پسندیده و الهی او بارها مورد خداوند و قرآن قرار گرفته است ( قلم 4 ) _ ( احزاب 21) پیروان خود را برای رسیدن به مطامع دنیوی تشویق به جهاد کند در حالی که قرآن اخلاص و انجام دادن امور تنها به نیت را از وظائف لازم مومنین می داند و با تعابیری چون «يريدون وجهه»، «اتّبع رضوان اللّه»، «أسلم وجهه للّه»، «نصحوا للّه»، «لن‏ ندعوا من دونه إلها»، «ابتغاء وجه ربّهم»، «لوجه اللّه»، «قربات عند اللّه»، «للّه»، «ابتغاء مرضات اللّه»، «إن أجرى إلّاعلى ربّ العالمين»، «اعبدوا اللّه ما لكم من إله غيره» بر اهمیت آن می کند . 📚فرهنگ قرآن ج 2 ص 451 ❕خود پیامبر گرامی بارها و بارها بر لزوم اخلاص در اعمال خصوصا اخلاص در تصریح کردند و می فرمودند ؛ « اى مردم ، جز اين نيست كه اعمال به نيّت‏ هاست و در حقيقت براى هر كس آن چيزى است كه نيّت مى ‏كند. پس هركه هجرتش براى خدا و رسول او باشد، به سوى خدا و رسول او هجرت كرده است‏ و هركه براى رسيدن به چيزى از دنيا يا ازدواج كردن با زنى باشد، هجرتش ‏به سوى همان چيزى است كه به نيّت آن هجرت كرده است. » 📚میزان الحکمه ج 12 ص 516 🔸در نقل دیگری آمده است ؛ « پيامبر اسلام هنگامى كه على عليه السلام را با فرماندهى سپاهى روانه جنگ كرد و مردى به برادر خود گفت: با ما در على به جنگ بيا شايد غلامى يا چهارپايى يا چيزى كه به دردمان بخورد به دست بياوريم . ❕پیامبر گرامی در این هنگام فرمود ؛ « جز اين نيست كه اعمال به نيّت‏هاست و براى هركس همان چيزى است كه نيّتش را دارد. پس هركه براى تحصيل آنچه نزد خداست بجنگد، بى‏ گمان اجرش با خداست و هركس براى رسيدن به متاع دنيا يا به نيّت (زانوبند شتر) بجنگد، او را [نصيب و پاداشى‏] جز همان چه برايش جنگيده است، نباشد. » 📚امالی طوسی ص 618 🔸و باز فرمود ؛ « هركه در جهاد شركت كند امّا نيّتى جز دست به عقالى (زانوبند شتر) نداشته باشد، برايش همان باشد كه به نيّت آن جنگيده است. » 📚کنزالعمال ح 10777 👌و فرمود ؛ «جز اين نيست كه خداوند را بر اساس نيّت‏هايشان بر مى ‏انگيزد. » 📚کنزالعمال ح 10778 ❕علی علیه السلام شاگرد مکتب پیامبر گرامی نیز فرمود ؛ « مرد مى‏ گويد: جهاد كردم، در صورتى كه جهاد نكرده است. جهاد در حقيقت دورى كردن از حرام‏ها و مبارزه با دشمن است. عدّه‏ اى مى‏جنگند و خوب هم مى ‏جنگند، امّا هدفى جز نام آورى و مزد ندارند و [گاه‏] مرد چون طبعاً شجاع است مى‏ جنگد و از آشنا و بيگانه دفاع مى ‏كند و [گاه‏] چون طبعاً ترسوست، نمى‏جنگد و پدر و مادرش را تسليم دشمن مى ‏كند. كشته شدن در حقيقت يك نوع مرگ است و هر انسانى به انگيزه ‏اى مى‏جنگد. هم براى دفاع از خانواده‏ اش مى ‏جنگد.» 📚الغارات ج 2 ص 503 👌لذا در حدیث قدسی آمده است که خداوند می فرماید ؛ « من بهترین شریک ها هستم ، هر کس عملش برای غیر من باشد ( و دیگری را در عملی که باید برای من باشد شریک کند ) ، من آن عمل را از او نمی کنم تا زمانی که عملش تنها برای من خالص باشد » 📚تفسیر عیاشی ج 2 ص 353 ❕جهاد کردن برای رسیدن به یک عمل مذموم و ناپسند است که مورد مذمت آیات و روایات و سخنان خود پیامبر گرامی اسلام قرار گرفته است و هیچگاه پیامبر گرامی که اسوه اخلاق الهی بوده است ، پیروان خود را برای رسیدن به غنائم مادی به جهاد نمی کرده است ، نقل های اهل سنت بر خلاف این مردود بوده و مورد قبول شیعه نمی باشد ‌. 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔برخی شبهه می کنند که چرا امام حسین در روز عاشوراء افراد نابالغی را چون حضرت قاسم به میدان نبرد فرستاد در حالی که آنها تکلیفی نداشتند و نیاز به مراقبت داشتند .اصولا افراد نابالغ ، بدلیل عدم رشد جسمانی و عقلانی ، قادر به اداره کردن امورات شخصی و حقوقی خود نیستند و شارع سعی نموده است برای محافظت از این اشخاص ، برای آنها با تعیین ولی ، وصی و قیم نقش محافظتی ایجاد نماید تا زمان بلوغ آنها. نکته ای که مےبایست لحاظ شود این است که بررسی نمایم اقدام حسین بن علی در جهت به میدان فرستادن « قاسم بن حسن» تا چه اندازه مورد نهی قرآن ، سنت پیامبر اسلام و عقل و اخلاق قرار گرفته است ❗️❗️ 💠💠 👌 درست است که تمام تکالیف شرعی متوجه کسانی است که به حد بلوغ رسیده باشند و افرادی نابالغ اعم از خردسالان و یا دیوانگان، مکلف به هیچ تکلیفی از جانب شرع مقدس اسلام نیستند و این است که قانون گذار مقدس اسلام بر آن ها نهاده و سختگیری و الزام را از آنان برداشته است. ❕و این مطلب علاوه بر آن که مورد اتفاق جمیع علماء اسلام است، طبق حدیث معروفی است که از پیامبر اسلام نقل شده است که فرمود ؛ « رُفع القلم عن الصَّبی حتی و عن المجنون حتی یَفیقَ» « قلم تکلیف از نابالغ برداشته شده تا وقتی که بالغ شود و همچنین از دیوانه تا وقتی که بیماری جنون وی برطرف و عاقل شود.» 📚الخصال ج 1 ص 175 👌اما در عین حال که الزام و تکلیفی بر افراد نابالغ نیست، اعم از آن که تکلیف، دستور جهاد باشد یا دستور دفاع ولی نوجوانانی که به حد تمیز رسیده اند و خوب و بد و مفاهیم اسلامی را می دهند حق دارند که در صحنه جهاد و دفاع شرکت کنند و از این فیض عظیم الهی بهره برند. 🔸مخصوصا وقتی که صحنه، صحنه دفاع باشد، و هر فطرتا برای خود حق دفاع قائل است و شارع مقدس اسلام نیز از این حکم عقل فطری جلوگیری نکرده است. 👌علاوه بر این که روش عمل اباعبدالله الحسین علیه السلام در نبرد کربلا روشنگر این مطلب است . ❕بنابراین، اطفال را نمی توان اجبار کرد که در میدان جهاد شرکت کنند، اما اگر خود آنان داوطلب باشند و نبرد نیز دفاعی باشد ، دلیلی برای ممانعت از آنان وجود ندارد. 👌البته در صورتی که پدر در قید باشد باید از او اجازه گرفت . 📚وسائل الشیعه ج 15 ص 20 ❕بر این اساس امام حسین علیه السلام نیز ابتدا اجازه حضور قاسم بن حسن در میدان نبرد را نداد ، اما پس از اصرار های او و این که دفاع کردن از ارزش ها اختصاص به افراد بالغ ندارد و کسانی هم که به سن رشد و تمییز خوب و بد رسیده اند می توانند در این حاضر شوند ، امام علیه السلام به او اجازه حضور در میدان نبرد را داد . ❕خوارزمی می نویسد ؛ « قاسم بن حسن كه نوجوان و نابالغ بود، به ميدان آمد. هنگامى كه حسين عليه السلام به او نگريست، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گريستند كه هر دو از حال رفتند. سپس جوان، اجازه پيكار خواست و عمويش حسين عليه السلام، از اجازه دادن، خوددارى كرد. جوان، پيوسته دست و پاى عليه السلام را مى‏بوسيد و از او اجازه مى‏ خواست تا به او اجازه داد. او به ميدان آمد و در حالى كه اشك‏هايش بر گونه ‏هايش روان بود، چنين مى‏ خواند؛ اگر مرا نمى‏شناسيد، من شاخه حسنم‏ ، نواده پيامبرِ برگزيده و امين. اين، حسين است، به سان اسيرى در بند ،ميان مردمى كه خدا كُند از آب باران ننوشند! ❕سپس حمله بُرد و صورتش به پاره ماه مى ‏مانْد. و با وجود كمىِ سنّش، 35 مرد را كُشت. 🔸عمرو بن سعد ازْدى گفت: به خدا سوگند، بر او حمله مى‏ برم! آن گاه، بر او حمله بُرد، و باز نگشت تا با شمشير، بر سرش زد و آن ، به صورت [بر زمين‏] افتاد و فرياد برآورد: اى عمو جان! حسين عليه السلام ....» 📚مقتل الحسین ج 2 ص 27_ المناقب ج 4 ص 106 ❕البته مولف لباب الانساب حضرت قاسم بن حسن را در میدان کربلا شانزده ساله و می داند . 📚دانش نامه امام حسین علیه السلام ، ج 7 ص 121 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔همه شما حتما شنيده ايد كه ميگويند على بن ابيطالب شبانه به درون ميرفت و در تاريكى شب و در تنهائى گريه و زارى ميكرد و از رفتار مردم شكايت ميكرد!! ❗️خوب يكى نيست به اين عمامه به سر بگويد: اگر در نيمه شب و تنها آنجا ميرفت تو از كجا فهميدى و آنرا نوشتى ❕❕ 💠💠 👌آنچه در رابطه با صحبت کردن علی علیه السلام در مجامع روایی ما بیان شده است ، نقل زیر است . ❕در کتاب المزار الکبیر به نقل از چنین آمده است ؛ « شبى از شب‏ها، مولايم امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام، مرا به صحرا برد، از كوفه خارج شد و به مسجد جُعفى رسيد. رو به كرد و چهار ركعت نماز گزارد. وقتى سلام داد و تسبيح گفت، دو دست خود را [به سوى آسمان‏] گشود و گفت: «خداى من ... چه‏ سان تو را نخوانم، كه تو را شناخته ‏ام ...». 🔸سپس زير لب، دعايى خواند و سجده كرد و روى بر زمين گذاشت و يكصد بار گفت: «العفو، العفو!». سپس برخاست و به راه افتاد. من هم در پىِ او به راه افتادم تا به صحرا رسيد و در آن‏جا خطّى [بر زمين‏] كشيد و فرمود: « از اين خط، جلوتر نيا» و مرا واگذاشت و خود رفت. 👌شبى ظلمانى بود. با خود گفتم: مولاى خود را كه دشمنان بسيارى دارد رها كردى، چه عذرى نزد خدا و پيامبر خدا براى خود دارى؟ سوگند به خدا، در پى ‏اش خواهم رفت و از وى، خبر خواهم گرفت؛ گرچه با فرمانش مخالفت كرده باشم. در پى ‏اش به راه افتادم. ديدم كه تا نيم‏ تنه، را در چاه فرو برده و با چاه، سخن مى ‏گويد و از چاه، پاسخ مى ‏شنود. بودن مرا حس كرد و به سوى من توجّه كرد و فرمود: «كيستى؟». گفتم: ميثم. فرمود: «ميثم! مگر به تو دستور ندادم كه از آن خط، عبور نكنى؟». گفتم: اى مولاى من! از دشمنان، بر تو ترسيدم و دلم طاقت نياورد. فرمود: «آيا از آنچه گفتم، چيزى شنيدى؟». گفتم: نه، اى مولاى من! فرمود: «اى ميثم ؛ ❕در سينه، خواسته ‏هايى هست كه هر گاه سينه‏ ام از آنها به تنگ آيد، با دست، زمين را مى ‏كَنَم و رازهايم را به آن مى ‏گويم. پس هر كه زمين، چيزى برويانَد آن گياه، از بذرهاى [راز] من است». 📚المزار الكبير: ص 149 و ص 153، المزار للشهيد الأوّل: ص 270 و ص 275 _ بحار الانوار ج 40 ص 199 👌روشن می شود که اطلاع ما از جریان فوق ، طبق نقل یار باوفای علی علیه السلام یعنی بوده است . 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔چگونه می گویید مختار شخصیت موجهی بوده است در حالی که روایات متعددی در او وارد شده است ❗️کانال ملحد با آوردن آن روایت به مطالب شما پاسخ داده است ❗️❗️ 💠💠 👌این که مختار و قیام او مورد تایید اهل بیت علیهم السلام بوده اند ، جای انکار و تردید در آن نیست و روایات فراوانی بر این مطلب گواهی می دهد . 🔸امام علی علیه السّلام فرمود ؛ «به زودی فرزندم حسین علیه السّلام کشته خواهد شد، اما اندکی پس از آن جوانی از قبیله «ثقیف» به پا می‌خیزد و انتقام او را از این می‌گیرد و سیصد و هشتاد هزار نفر از آنان را می‌کشد. » 📚حدیقه الشیعه ص 504 🔸امام حسین علیه السّلام در ای برای لشکر کوفه و شام فرمود ؛ «خداوند، بر اینان آن جوان ثقفی را مسلط گرداند تا ننگ مرگ و ذلت را در کام شان فرو ریزد و از قاتلان ما کسی را نبخشد و به جای هر کشته ای از ما بکشد و در برابر هر ضربتی که به ما وارد نموده اند، ضربتی وارد نماید و انتقام مرا و اصحاب و خاندان و پیروانم را از اینان بگیرد. » 📚بحار الانوار، مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۰ و ۳۸۶. ❕«هنگامی که سر بریدة «عبیدالله بن زیاد» و «عمربن سعد» را خدمت امام زین العابدین علیه السّلام آوردند فوراً به سجده افتاد و گفت حمد و سپاس خدای را که انتقام خون، را از دشمنانم گرفت و خداوند به جزای خیر دهد. » 📚معجم الرجال الحدیث، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج۱۸، ص۱۰۹ قاموس الرجال، ج۸، ص۴۴۵. اختیار معرفة الرجال، طوسی، جزء ثانی، ص۱۲۷. 👌عمر بن علی علیه السّلام می‌گوید ؛ «مختار بیست هزار دینار امام سجادعلیه السّلام فرستاد و حضرت آن را پذیرفت و با آن خانه عقیل و سایر بنی هاشم را تعمیر کرد...» 📚مروج الذهب ج 3 ص 83 ❕امام باقرعلیه السّلام فرمود ؛ «از مختار بدگویی نکنید زیرا او انتقام ما را از قاتلان ما گرفت و آنان را کیفر رسانیده و بیوه‌های ما را شوهر داد و در زمان به ما کمک کرد. » 📚اختیار معرفة الرجال، طوسی، ص۱۲۵، تنقیح المقال، مامقانی، ج۳، ص۲۰۳. 👌عبدالله بن شریک می‌گوید: روز عید قربان خدمت امام محمد باقرعلیه السّلام رسیدم. حضرت به چیزی تکیه داده بود و پیشکار خود را پیش سلمانی فرستاده بود. من روبروی آن حضرت نشستم، ناگهان پیرمردی که اهل بود، وارد شد و خواست دست آن حضرت را ببوسد، امام دست خود را کشید و نگذاشت بوسه زند. سپس فرمود: تو کیستی؟ گفت: من پسر «مختار ثقفی» هستم و «ابومحمد حکم» نام دارم.امام همین که او را شناخت یک مرتبه دست او را گرفت و به سوی خود کشید و نزدیک خود آورد؛ به گونه ای که گویا می‌خواست او را در آغوش بگیرد و پهلوی خود نشاند، با اینکه قبلاً حاضر نشده بود که او دست مبارکش را بوسه زند. پسر مختار چون این لطف و محبت را از آن حضرت به خاطر نام پدرش احساس کرد، گفت: مردم دربارۀ پدر من سخنها می‌گویند و نسبت‌هایی به او می‌دهند ولی به خدا حرف حق همان است که شما بفرمایید. 🔸امام فرمود: مردم چه می‌گویند؟ گفت: می‌گویند، او دروغگو بوده است ولی شما هرچه بفرمائید، قبول می‌کنم. حضرت فرمود: «سبحان الله! پدرم به من فرمود: به خدا قسم که مهریه مادرم را از اموالی که مختار فرستاده بود، پرداخته است مگر نه این است که خانه‌های ما را بنا کرد و قاتلان ما را کشت و انتقام ما را از دشمنان ما گرفت، خدا او را رحمت کند». ❕« به خدا قسم از پدرم شنیدم که فرمود: مختار شبها پیش «فاطمه بنت علی علیه السّلام می‌رفت و برای آن حضرت خدمت میکرد و از فاطمه حدیث یاد می‌گرفت، خدا رحمت کند پدر تو را حق ما را از همه کس گرفت و انتقام ما را از دشمنان ما کشید و قاتلان ما را از دم تیغ گذراند.» 📚 رجال کشی، ص۶، ۱۱؛ قاموس الرجال، ج۸، ص۵، ۴۴۴، معجم رجال الحدیث، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج۱۸، ص۱۰۹؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، جزء ثانی، ص۶، ۱۲۵. ❕«امام صادق علیه السّلام فرمود: پس از شهادت حضرت حسین علیه السّلام زنان بنی هاشم نه شانه به سر زدند و نه خضاب کردند تا اینکه مختار سرهای قاتلان امام علیه السّلام را برای ما فرستاد». 📚 رجال کشی ص 116_ بحار الانوار ج 45 ص 386 👌«مرزبانی» از امام صادق علیه السّلام چنین نقل میکند ؛ «پس از شهادت سید الشهداء هیچ زنی از بنی هاشم سرمه به چشم نکشید و خضاب به مو نبست و از خانههای ما تا پنج سال برنخاست و غذای گرمی پخته نشد، تا اینکه عبید الله بن زیاد کشته شد. » 📚معجم الرجال خویی ج 18 ص 95_ بحار ج 45 ص 386 👌از فاطمه بنت علی علیه السّلام روایت شده است ؛ «پس از مصیبت کربلا هیچ زنی از ما به خود حنا نبست و میل سرمه ای به چشم نکشید و موهای خود را شانه نزد تا زمانی که سر بریده عبید الله بن زیاد را فرستاد » 📚معجم رجال الحدیث، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج ۱۸، ص ۹۴؛ بحار الانوار، مجلسی، ج ۴۵، ص ۳۸۶.
🔸 👇 👌روایاتی که در مذمت مختار وارد شده است عموما از راویان ضیف و روایات مرسل و بدون سند بوده و بنابر فرض صحت بر پایه صادر شده است . ❕یکی از این روایات این نقل است ؛ « مختار نامه ای به امام زین العابدین علیه السّلام نوشت و با هدایایی از عراق به خدمت آن حضرت فرستاد. هنگامی که فرستادگان مختار به درب خانه امام رسیدند. کسی را پیش امام فرستاد و اجازة ورود خواستند. فرستاده حضرت بیرون آمد و گفت: حضرت می‌فرماید از خانة من دور شوید من هدایای دروغگویان را نمی پذیرم و نامه هایشان را نمی خوانم. آنها عنوان نامه را محو کردند و نام محمد بن علی را روی آن نوشتند. سپس در ادامه روایت از امام باقرعلیه السّلام نقل شده است که: به خدا در نامه مختار عبارت مناسبی به امام ننوشته بود، بلکه نوشته بود «یابن خیر من مشی و طشی» ای پسر بهترین کسی که بر زمین راه رفت و زندگی کرد. » ❕در سند این روایت «عبیدی» ذکر شده است که سید بن طاووس و ابن بابویه در نوادر الحکمه او را می‌دانند و شیخ طوسی او را از غلات ذکر کرده است. 👌در نقل دیگری آمده است ؛ ❕مختار نامه ای خدمت امام سجادعلیه السّلام نوشت و می‌خواست با او بیعت کند و قائل به امامت او شود و آن وقت دعوت خود را به نام او ظاهر سازد و اموال زیادی به خدمت آن حضرت فرستاد. حضرت سجادعلیه السّلام هدایای او را نپذیرفت و جواب نامه را نیز ننوشت و در مسجد پیامبر پیش مردم او را سبّ کرد و نسبت دروغ و و فجور به او داد.» 📚مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۸۳، مسعودی این روایت را بدون سند ذکر کرده است ولی رجال کشی آن را با ذکر سند از امام باقرعلیه السّلام نقل کرده است. ❕اولاً: این دو روایت با روایات «مدح» معارض هستند؛ زیرا در آن روایت تصریح شده است که امام هدایای مختار را پذیرفت و خانه‌های ویران شده «بنی هاشم» را تعمیر کرد و زنان و مردان تهی دست بنی هاشم به وسیله همان ازدواج کردند. 👌از نظر سند هم این روایتات ضعیف و مرسل هستند و از نظر استحکام به پایة آن روایات نمی رسند. 🔸ثانیاً: اگر ما این دو روایت را بپذیریم باز نمی توان به آنها استناد کرد؛ زیرا از روی قرائن و شواهدی که نشان می‌دهد به دست می‌آید که این موضوع موقعی اتفاق افتاده است که «عبدالملک بن مروان» مأموران خود را به مدینه فرستاده بود تااوضاع مدینه به خصوص بنی هاشم را زیر نظر داشته باشد و به وی گزارش دهند و آن حضرت به خاطر تقیه و برای این که به دست امویان بهانه ای نیفتد، هدایای مختار را نپذیرفت و او را در ملاء عام سب و لعن نمود و چون آن حضرت میدانست که سرانجام مختار شکست خواهد خورد و عبدالملک مروان بیرحمانه به شهرهای اسلامی تسلط خواهد یافت، به همین دلیل از روی تقیه و حفظ جان خاندان بنی هاشم هدایای مختار را رد کرد و برای اینکه نسبت به نهضت او خود را بی طرف جلوه دهد، در ملاء عام از او تبری کرد. آنچه در اینجا لازم به یادآوری است، این است که به دلایل مختلفی نمی توان باور کرد که امام سجادعلیه السّلام دربارة مختار فرموده باشد: «یکذب علی الله و علی رسوله» به ویژه این که وقتی مختار سرعبیدالله را - بنا به - برای آن حضرت فرستاد، فرمود: «جزی الله المختار خیراً» خداوند مختار را جزای خیر دهد. 📚رجال کشی، ص۱۳۷. ❕روایت سوم که آن هم از روی تقیه صادر شده است این نقل است که ؛ « مختار یکصد هزار درهم یا دینار خدمت امام زین العابدین علیه السّلام فرستاد آن حضرت نمی خواست بپذیرد و رد آن صلاح نمی دید. از این رو پیش خود نگه داشت پس از قتل مختار نامه ای به عبدالملک نوشت که مختار یکصد هزار پول برای من فرستاده بود من نمی خواستم بپذیرم ولی آن هم صلاح نبود، اکنون این پول پیش من است کسی را بفرست تا این پول را دریافت کند. «عبدالملک» در پاسخ آن به آن حضرت نوشت که من آنها را به شما بخشیدم. » 📚بحار الانوار، مجلسی، محمد باقر، ۴۵، ص۳۴۶. 👌این روایت به صراحت می‌رساند که نپذیرفتن هدایای مختار ونوشتن نامه به عبدالملک هم به خاطر تقیه بوده است؛ زیرا اگر امام علیه السّلام هدایای مختار را حرام می‌دانست و آنها را نمی پذیرفت برگرداندن آنها به عبدالملک چه معنی دارد؟ چگونه با مبانی مذهب شیعه وفق می‌دهد؟ گذشته از این مگر مال حرام با اجازه عبدالملک حلال میشود پس ناگزیر باید گفت چون آن حضرت می‌دانست که اگر هدایای مختار را بپذیرد، جاسوسان آن را به او گزارش می‌دهند و موجب مزاحمت و ناراحتی امام علیه السّلام و بنی هاشم می‌شود. ❕از این روایات استفاده می‌شود که مختار به طور مکرر برای امام هدایایی فرستاده و هر زمان محذوری در کار نبود، امام هدایای او را می‌پذیرفت ولی اگر محذوری در کار بود، از پذیرفتن هدایای امتناع می‌ورزید ظاهراً خود مختار هم به این مسأله توجه داشت. 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 👌روایات ذم به طور کامل علاوه بر اینکه از نظر سند ضعیف هستند، درست در قطب مخالف آنها، روایات مدح قرار دارند. بنابراین بر فرض صحت هم نمی توان به این روایات استناد کرد و بدین دلیل بزرگان اهل فن این روایات را حمل بر تقیه کرده اند، مثل روایاتی که در ذم امثال زراره و محمد بن مسلم و یزید و... صادر شده است. 📚معجم رجال، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج۱۸، ص۱۱ 👌 ائمه علیه السّلام برخی از بزرگان اصحاب خود را از روی تقیه ذم کرده اند تا از شر سلاطین جور در امان باشند و مختار را به این خاطر نکوهش کرده و از او تبری جسته اند تا خود از شر اشرار در امان باشند. 🔸کشی در رجال خود از مردی به نام حبیب خثعمی از امام صادق علیه السّلام روایت می‌کند که فرمود: «کان المختار، یکذّب علی علی بن الحسین علیه السّلام» مختار بر امام سجاد علیه السّلام دروغ می‌بست. » 📚رجال کشی ص 125 🔸آیت الله خویی (ره) می‌نویسد ؛ «این روایت از نظر سند به شدت ضعیف است؛ زیرا حبیب - راوی این حدیث - مجهول الحال است. » 📚معجم الرجال ج 18 ص 96 👌اما اگر بخواهیم روایت را مورد بررسی و ارزیابی دقیق تری قرار دهیم ابتدا قول بلاذری را ذکر نموده سپس به نقد آن می‌پردازیم. ❕وی می‌گوید: مختار - در هنگام قیام خود در کوفه - نامه ای خدمت امام سجادعلیه السّلام فرستاد و مایل بود که با حضرتش بیعت کند و مردم را به بیعت با امام دعوت کند و اموالی را نیز برای امام علیه السّلام هدیه فرستاد اما امام قبول نکرد و جواب نامه اش را نداد و به مسجد آمد و به مختار بدگویی کرد و فرمود: او دروغگوست؛ مختار چون چنین دید نامه ای به محمد حنفیه نوشت و خواست با او به عنوان امام بیعت کند. امام سجادعلیه السّلام از قضیه باخبر شد، به نزد محمد حنفیه آمد و به او اشاره کرد که هدایای مختار را قبول نکند و جواب نامه اش را ندهد و به او دستور داد تا به مسجد برود و از مختار تبری بجوید و او را به بدی یاد کند اما ابن عباس محمد حنفیه را از این کار منع کرد و به او گفت: صلاح نیست که بر ضد مختار چیزی بگویی؛ زیرا وضع حکومت عبدالله بن زبیر معلوم نیست و محمد سخن ابن عباس را قبول کرد و از تبری جستن علنی و عیبگویی مختار منصرف شد. » 📚 انساب الاشراف ج 5 ص 272 🔸در پاسخ باید گفت ؛ 🔹اولاً: این روایت از نظر سند، ضعیف و مرسله است. 🔹ثانیاً: بر فرض صحت آن، با توجه به موقعیت امام سجادعلیه السّلام در مدینه و تسلط ابن زبیر بر حجاز و نیز وجود حکومت اموی در شام، حمل بر تقیه می‌شود و امام با این شیوه می‌خواست دشمنان را منحرف سازد تا به ارتباط او و مختار پی نبرند. 🔸ثالثاً: این روایت معارض با روایاتی است که در بحارالانوار آمده است و علمای شیعه آن را قبول کرده اند که امام سجادعلیه السّلام هدایای مختار را می‌پذیرفت و خود بلاذری می‌گوید: «محمد حنفیه هدایای مختار را می پذیرفت». 📚همان مدرک 🔸رابعاً: اشاره امام سجادعلیه السّلام به محمد حنفیه برای تبری جستن از مختار حمل بر تقیه می‌شود. 🔸خامساً: با توجه به خضوع و اطاعت محمد حنفیه از فرزند برادرش امام سجاد علیه السّلام، آیا معقول است که وی به توصیه امام سجاد عمل نکند ولی به تذکر ابن عباس ترتیب اثر دهد؟ ❕علامه امینی می نویسد ؛ «هرکه با دیدة بصیرت و تحقیق بر تاریخ و حدیث و علم رجال بنگرد، در می‌یابد که مختار، از پیشگامان دینداری و هدایت و اخلاص بوده است و همانا نهضت مقدس او تنها برای برپایی عدالت به وسیلة ریشه کن کردن ملحدان و ظلم اموی‌ها بود. به درستی که ساحت مختار از مذهب کیسانی به دور بود و نسبتها و تهمت‌های ناجوانمردانه ای که به او نسبت داده اند، حقیقت ندارد و بی جهت نیست که ائمه هدی علیه السّلام و سروران ما، مانند امام سجاد و امام باقر و امام صادق (صلوات الله علیهم) بر او رحمت فرستاده اند، مخصوصاً امام باقرعلیه السّلام به گونه ای بسیار زیبا، او را مورد ستایش قرار داده است و همیشه خدمات او در نزد اهلبیت علیه السّلام مورد تقدیر و تشکر بوده است.» 📚الغدیر، علامه امینی، عبد الحسین، ج۲، ص۳۴۳. ❕مقدس اردبیلی نیز می نویسد ؛ « «در حُسن عقیدة مختار سخنی نیست و علامه حلّی& او را مقبول شمرده و امام باقرعلیه السّلام جمعی را که مختار را به بدی یاد میکردند، از این کار منع فرمود و امام صادق علیه السّلام بر او رحمت فرستاد و امام زین العابدین علیه السّلام وی را به دعای خیر یاد کرده است. مختار و امثال او به یقین درجات رفیعه و مراتب عالیه خواهندداشت.» 📚حدیقة الشیعه، مقدس اردبیلی، ص۵۰۶-۵۰۵. 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔پیامبر فرمود «لا تشدّ الرحال إلّا إلى ثلاثة مساجد؛ مسجدى هذا و مسجد الحرام و مسجد الأقصى؛ بار سفر را جز براى سه مسجد نمى‏ بندند، مسجد من و مسجد الحرام و مسجد الاقصى» شیعه چرا بر خلاف این برای زیارت امام حسین یا امام رضا بار سفر می بندد ❗️❗️ 💠💠 👌وهابيان به حسب ظاهر اصل زيارت پيامبر را تجويز مى‏ كنند ولى هرگز براى زيارت قبور را جائز نمى‏ دانند. محمّد بن عبد الوهاب در رساله دوم از رسائل «الهدية السنيّة» اين چنين مى ‏نويسد ؛ «زيارت پيامبر مستحب است، ولى مسافرت جز براى زيارت مسجد و نماز در آنجا، جائز نيست. » 🔸دليل مهم آنان براى تحريم مسافرت به عنوان زيارت، زير است كه در صحاح نقل شده، و راوى حديث هم ابو هريره است كه مى ‏گويد پيامبر فرمود ؛ «بار سفر بسته نمى‏ شود مگر براى سه مسجد، مسجد خودم و مسجد الحرام و مسجد الأقصى » 📚این مضمون را «مسلم» در صحيح خود ج 4- كتاب حج- باب «لا تشد الرحال» ص 126 نقل كرده است و سنن ابى داود ج 1- كتاب الحج- ص 469 و سنن نسائى بشرح سيوطى ج 2 ص 37، نيز آورده ‏اند. 👌در اين كه حديث در صحاح وارد شده است سخنى نيست و هرگز مناقشه نمى ‏كنيم كه راوى آن ابو هريره است، ولى مهم فهم مفاد حديث است. ❕فرض كنيم متن حديث چنين است، «لا تشدّ الرّحال الاّ ثلاثة مساجد ...» بطور مسلم، لفظ «الاّ» استثناء است و «مستثنى منه» لازم دارد و بايد در تقدير گرفت و پيش از مراجعه به ، مى ‏توان مستثنى منه را دو جور در تقدير گرفت ؛ 1- لا تشدّ إلى مسجد من المساجد إلاّ ثلاثة مساجد ... 2- لا تشدّ إلى مكان من الامكنة الاّ إلى ثلاثة مساجد ... 🔸براى درك مفاد حديث بستگى دارد كه يكى از اين دو تقدير را برگزينيم. هرگاه مفاد حديث، اول باشد، در اين صورت مفاد آن اين مى‏ شود كه به هيچ مسجدى از مساجد بار سفر بسته نمى‏ شود مگر به اين سه مسجد، نه اينكه «شد رحال» براى هيچ ، و لو مسجد نباشد جايز نيست. ❕هرگاه كسى براى زيارت پيامبران و امامان و انسان‏هاى صالح، بار سفر ببندد هرگز مشمول حديث نخواهد بود، زيرا موضوع بحث، عزم سفر براى مساجد است، و از ميان تمام مساجد، اين سه مسجد استثناء شده است و اما عزم سفر، براى زيارت مشاهد كه از موضوع بحث بيرون است، داخل در نهى نمى‏ باشد. 👌هرگاه مفاد حديث فرض دوم باشد، در اين صورت تمام سفرهاى معنوى جز سفر به اين سه نقطه خواهد بود خواه، سفر براى زيارت مسجد باشد، يا براى زيارت نقاط ديگر. 🔸ولى با توجه به قرائن قطعى روشن خواهد شد كه مفاد حديث بر فرض صحت سند، اولى است. 💠اولا: مستثنى، مساجد سه‏ گانه است، از آنجا كه استثناء، استثناء متصل است قطعا «مستثنى منه» لفظ مساجد خواهد بود نه مكان . 💠ثانيا: هرگاه هدف ساختن تمام مسافرتهاى معنوى است، حصر، صحيح نخواهد بود. زيرا در اعمال حج، انسان براى «عرفات» و «مشعر» و «منى»، «شدّ رحل» كرده و بار سفر مى‏ بندد، هرگاه مسافرت مذهبى جز براى غير اين سه مورد جائز نيست، پس چرا به اين نقاط سه ‏گانه جائز شده است. 💠ثالثا: مسافرت براى جهاد در راه خدا، و آموزش علم و دانش و صله رحم و زيارت والدين از جمله ‏هائى است كه در آيات و روايات بدانها تصريح گرديده است، آنجا كه مى‏ فرمايد ؛ «(سوره توبه آيه 120) چرا از هر قبيله‏ اى گروهى كوچ نمى‏ كنند كه دين را بياموزند و قبيله خود را پس از بازگشت، بترسانند شايد آنان بترسند. » 🔸 👇
🤔 ❔در فیلم مختار محمد حنفیه را نشان می دهد که شیعه از او حساب می برد ❕چرا محمد حنفیه در قیام امام حسین نکرد ❗️آیا او هم از جمله توابین بود ❕❕ 💠💠 👌 محمد حنفیه ، يكى از فرزندان رشيد امير مؤمنان على علیه السلام است و «حنفيّه» لقب مادر اوست و اسمش «خوله» دختر يكى از مردان با شخصيّت طايفه «بنى حنيفه» است كه در يكى از جنگهاى اسلامى اسير شد و مى‏ خواستند او را بفروشند، على (ع) او را آزاد كرد و به همسرى خود در آورد. او شجاعت را از على (ع) به ارث برده بود و مى‏ گويند گاهى زره‏هاى محكم را با دست پاره مى ‏كرد و به همين دليل امام (ع) در جنگ «جمل» پرچم را به دست او سپرد و در جنگ «صفّين» جناح چپ على (ع) به دست او و «محمّد بن ابى بكر» و «هاشم مرقال» بود. 📚مستدرکات رجال الحدیث ج 7 ص 77 🔸او نسبت به امام حسن و امام حسين عليهما السلام بسيار متواضع بود و فرزندان على علیه السلام را از حضرت را بسيار احترام مى‏ گذارد. روزى به او گفتند على تو را به ميدانهاى خطرناك مى ‏فرستد ولى از فرستادن حسن و حسين خوددارى مى‏ كند، در حالى كه آنها هم برادر تواند! او در جواب مى ‏گويد ؛ «حسن و حسين همچون چشمان او هستند و من همچون بازوان او و انسان به‏ وسيله بازوهايش از چشمش دفاع مى ‏كند». 📚شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1 ص 244 🔸بعضى «محمّد بن حنيفيّه» را متّهم مى‏ كنند كه او بعد از امام حسين دعوى امامت داشت و يا حتّى دعوى مهدويّت ، ولى مرحوم «شيخ مفيد» در اين زمينه سخن روشنى دارد، مى ‏گويد: «محمّد حنفيّه» هرگز ادّعاى امامت نكرد و كسى را به سوى خود فرا نخواند بلكه ديگران چنين نسبتهايى به او داده‏ اند و مدّعى امامت و يا مهدويّت او بوده ‏اند و «كيسانيّه» جزء چنين مدّعيانى محسوب مى‏ شوند». 📚الفصول المختاره ص 300 🔸يكى از نشانه ‏هاى مقام او اين است كه امام حسين علیه السلام هنگامى كه مى‏ خواست از مدينه به سوى مكّه حركت كند او را وصى و نماينده خود در مدينه قرار داد تا اخبار آن جا را به او برساند و وصيتنامه معروف خود را كه در مقاتل آمده، به او سپرد ، و علت عدم حضور او در کربلا همین بود که امام حسین علیه السلام وظیفه اطلاعاتی را بر عهده او گذاشته بود چنان که می نویسند ؛ « محمّد بن حنفيّه، سخن خويش با برادر را قطع نمود و شروع به گريه كرد. حسين عليه السلام نيز مدّتى با او گريست و آن گاه فرمود: «برادرم! خداوند، تو را پاداش خير دهد! حقيقتا برايم خيرخواهى كردى و به صواب و حقيقت، راه‏نمايى نمودى. اميدوارم كه رأى تو، استوار و درست باشد. من تصميم بر خروج به سمت مكّه دارم و خودم، برادرانم، برادرزاده ‏ها و دوستارانم را براى اين ، مهيّا ساخته‏ ام. نظر آنان، نظر من و تصميم آنان، تصميم من است؛ امّا تو اى برادرم منعى نيست كه در مدينه بمانى و از سوى من مراقب حوادث باشى و چيزى از اخبار آنان را از من پنهان نكنى». 📚الفتوح ج 5 ص 20 _ بحار الانوار ج 44 ص 329 👌علامه حلی نیز نقل می کند که محمد حنفیه به سبب بیماری نمی توانست حسین علیه السلام را همراهی کند ، لذا امام حسین ماموریت دیده بانی در مدینه را به او کرد . 📚سفینه البحار ج 2 ص 388 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔نظر اهلبیت در مورد مختار ثقفی چه بوده است ❗️آیا حقیقت دارد که قیام مختار مورد اهل بیت نبوده ❗️اگر چنین است چرا صدا و سیما برای او فیلم می سازد و از او به بزرگی یاد می کند ❗️❗️ 💠💠 👌مختار بن ابى عبيده ثقفى، معروف به كيسان، در اصل از مردم طائف بود و مادرش دومة بنت وهب نام داشت. در سال به دنيا آمده. پدر او در زمان عمر به مدينه رفت، مختار نيز همراه پدرش به مدينه منتقل گشت. مردى بود خردمند، حاضر جواب، شجاع، بخشنده، تيزهوش، كارشناس فنون رزم و غلبه بر دشمن. در دوران على علیه السلام به بنى هاشم پيوسته بود و با حضرت على در عراق به سر مى‏برد، پس از شهادت آن حضرت، ساكن بصره شد. در ميان قوم خود، شريف بود. رواياتى در مدح او وارد شده است. مختار از مروّجين و ناشرين فضايل آل محمّد بود و پيوندش با اهل بيت، او را از ادبى سرشار و اخلاقى فاضل برخوردار بود. در نهان و آشكار هوادارى از دودمان پيامبر مى ‏كرد. 📚سفینه البحار ج 2 ص 752 _ مقتل الحسین ، مقرم ، ص 167 👌ميثم تمّار در زندان ابن زياد، به گفته بود كه تو آزاد شده و به خونخواهى حسين علیه السلام خروج خواهى كرد و ابن زياد را خواهى كشت. 📚همان ص 434 🔸وى در دورانى كه مسلم بن عقيل در كوفه بود، او را به خانه خويش برد و با او به نفع امام حسين علیه السلام بيعت كرد. ابن زياد، پس از كشتن مسلم، او را تازيانه زد و زندانى كرد و در ايّامى كه كربلا اتّفاق افتاد، او و ميثم تمّار در زندان بودند. مختار، پس از مرگ يزيد در سال 64، به خونخواهى سيد الشهدا علیه السلام قيام كرد و قاتلان امام حسين را كشت، سپس خود در جنگى با سپاهيان عبد الله بن زبير در مكّه كشته شد. از امام باقر علیه السلام روايت‏ است كه فرمود ؛ «مختار را ناسزا نگویید زیرا او قاتلان ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت » 📚بحار الانوار ج 45 ص 343 🔸قبر مختار، در رواق راهرو مرقد حضرت مسلم در قرار دارد. 📚سوگنامه آل محمد ص 544 🔸مشهور علمای شیعه از به بزرگی یاد میکنند چنان که علامه امینی می نویسد ؛ «هر کس برتاریخ وحدیث وعلم رجال با دید نافذ نظر اندازد در میابد که مختار در پیشاپیش مردان دین و هدایت و اخلاص است و نهضت بزرگ او جز برای برپا داشتن عدل و درآوردن ریشه ی ستم نبوده است وبه همین جهت امامان بر او رحمت کرده و او را ستوده اند» 📚ترجمه الغدیر، ج 4، ص 238 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🔸ادامه 👇 👌بنابر اين آنچه مورد نهى است، «شد رحال» به مسجدى غير از مساجد سه ‏گانه است نه شد رحال براى ، و يا امور معنوى ديگر. ❕در اين جا از تذكر نكته‏ اى ناگزيريم و آن اين است كه اگر پيامبر گرامى مى‏ فرمايد به غير اين سه مسجد بار سفر بسته نمى ‏شود، مقصود اين نيست كه «شد رحال» براى غير آنها است، بلكه مقصود اين است كه آنهاى ديگر، ارزش اين را ندارند كه انسان براى آنها بار سفر ببندد، و رنج را بر خود هموار سازد و به زيارت آنها برود، زيرا غير اين سه مسجد از نظر فضيلت چندان تفاوت چشم گيرى ندارند، زيرا مساجد جامع جهان يا مساجد محله، و يا مساجد قبيله دنيا، همه از نظر ثواب، ثواب مساوى دارند، ديگر لزومى ندارد، با بودن مسجد جامع در نقطه نزديك، انسان بار سفر براى مسجد ‏ در نقطه دور ببندد. نه اينكه اگر يك چنين كارى انجام داد، كار او حرام و سفر او معصيت است. 🔸گواه اين مطلب اين است كه نويسندگان صحاح و سنن نقل كرده ‏اند كه: پيامبر گرامى و صحابه روزهاى شنبه به مسجد مى‏ آمدند، و در آنجا نماز مى‏ گزاردند. اين متن صحيح بخارى: «إنّ النّبىّ كان يأتي مسجد قباء كلّ سبت ماشيا و راكبا و إنّ ابن عمر كان يفعل كذلك» 📚صحيح بخارى 2: 76- صحيح مسلم بشرح النووى ج 9 ص 171- 169 سنن نسائى بشرح سيوطى ج 2 ص 37 👌پيامبر گرامى، در هر شنبه پياده و سواره براى زيارت مسجد قبا مى‏ آمدند و فرزند عمر نيز اين چنين مى ‏كرد. ❕اصولا طى مسافت براى گزاردن نماز براى خدا، در يكى از مساجد الهى بدون كوچكترين شائبه ، چگونه مى ‏تواند حرام و منهى عنه باشد. در صورتى كه نماز گزاردن در مسجد مستحب باشد . 📚آیین وهابیت ، سبحانی ، ص 130 ❕مضمون فوق در مورد مساجد در برخی های شیعه نیز آمده است که پاسخ آن همان است که در بالا گذشت . 👌علی علیه السلام فرمود ؛ « مسافرت تنها به سوى سه مسجد مى‏ توان كرد مسجد الحرام و مسجد پيامبر در مدينه و مسجد ». 📚بحار الانوار ج 96 ص 240 👌که مفهوم آن این است که سفر و شد رحال برای رفتن به سایر مساجد مستحب نیست اگر چه نماز خواندن در تمام مساجد و برخی از مساجد بالخصوص دارای ثواب زیادی است اما سفر کردن برای نماز خواندن در آن ها جز مساجد مذکور دارای ثواب نیست . 📚وسائل الشیعه ج 5 ص 46 ( بَابُ عَدَمِ اسْتِحْبَابِ السَّفَرِ لِلصَّلَاةِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنَ الْمَسَاجِدِ إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ وَ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ مَسْجِدَ الْكُوفَة ) ❕فلسفه آن هم می تواند این باشد که اين گونه مساجد در واقع يكى از مراكز مهمّ اسلام است؛ و ساليان طولانى در صدر اسلام و بعد از آن محل درس و بحث بوده، و علماى بزرگى در آنها به تعليم علوم، آموزش و پرورش شاگردان اشتغال داشته ‏اند، هم اكنون نيز در مسجد الحرام و مسجد النّبى در طول سال جلسات درس تشكيل مى‏ شود، و بسيارى از مساجد مهمّ اسلامى در كشورهاى ديگر مانند ايران و سوريه و عراق نيز كانون تعليم و تربيت است، و گاه بزرگترين كلاس هاى درس در آن تشكيل مى‏شود؛ و شايد تشويق مسلمانان به «شدّ رحال» و حركت از نقاط دور و نزديك به قصد عبادت در اين مساجد به خاطر اين بوده، كه علاوه بر استفاده از معنويّت مسجد، و توجّه به سوابق آن از سرمايه‏ هاى علمى اين مساجد نيز بهره ‏گيرى كنند. 📚پیام قرآن ج 10 ص 274 ❕جدای از تمام آنچه گذشت ، گفتنی است که ما برای شد رحال و رجحان سفر کردن برای زیارت امامان علیهم السلام دلیل خاص داریم چرا که امام رضا علیه السلام فرمود ؛ « برای زیارت هیچ قبری شد رحال نمی شود و بار سفر بسته نمی شود ، جز برای زیارت قبور ما » 📚عیون الاخبار ج 2 ص 254 👌که مفهوم آن این است که اگر چه زیارت قبور تمام مومنین مستحب است ، اما نفس سفر کردن برای زیارت قبور آن ثواب ندارد ، مگر سفر کردن و شد رحال برای امامان و انبیاء علیهم السلام . 📚وسائل الشیعه ج 14 ص 561 ( بَابُ عَدَمِ اسْتِحْبَابِ السَّفَرِ إِلَى زِيَارَةِ شَيْ‏ءٍ مِنَ الْقُبُورِ غَيْرِ قُبُورِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَئِمَّةِ ) 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔یک تناقض آشکار در ⚡️اگر قرآن را کلام الهی بپنداریم نبایستی حتی یک مورد تناقض در آن دیده شود اما با مراجعه به قرآن و مطالعه آن با تعدادی تناقض‌ می‌شویم که نشان از بشری بودن آن دارد. : سوره زلزله : فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ﴿٧﴾ : پس هر کس اندازه‌ی ذره‌ای عمل خیر انجام داده باشد، [پاداش‌] آن را می‌بیند. ⚡️طبق این آیه، قرآن مدعی می‌شود که هر انسانی که کوچکترین عمل خیری انجام دهد پاداش آن به او داده می‌شود؛ اما این آیه با سایر آیات قرآن در تناقض است : : سوره محمد : الذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّـهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿١﴾ : الله اعمال نیک کسانی را که کافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند باطل می‌نماید. ⚡️همانطور که مشاهده کردید، آیه ۱ سوره محمد با آیه ۷ سوره زلزله در تضاد و تناقض است : 👈طبق آیه ۱ محمد : خدا اعمال نیک کافران را تباه می کند. 👈طبق آیه ۷ زلزله : هر انسانی ذره ای کار نیک کند، پاداش آن را می‌بیند. ⚡️این تناقض آشکار، نشان از بشری بودن قرآن است؛ قرآن کلام خود محمد است ❗️❗️ 💠💠 👌آیات فوق اشاره به یک اصل مسلم قرآنی تحت عنوان « » دارد و به هیچ عنوان تضاد و تناقضی از این ایجاد نمی شود . ❕از آيات قرآن به خوبى استفاده مى ‏شود كه بعضى از اعمال سوء، آن‏قدر اهميّت دارد كه مى ‏تواند آثار اعمال را از بين ببرد . اگر شخصى تمام كارهاى نيك را انجام بدهد و تمام اعمال او شايسته باشد؛ ولى در دقايق و لحظات حسّاس پايانى بى ايمان از جهان رخت بربندد، تمام از بين مى‏ رود و در آخرت هيچ سودى براى او نخواهد داشت . ❕اين مسئله يكى از مصاديق «احباط» است كه در قرآن مجيد به صورت گسترده مطرح شده است. شانزده آيه از آيات قرآن مجيد درباره «حبط اعمال» سخن مى‏گويد كه به دو مورد از آن اشاره مى ‏شود ؛ 1⃣در آيه 88 سوره انعام آمده است ؛ « اگر آنها مشرك شوند، اعمال نيكى كه انجام داده‏اند، مى ‏گردد و نتيجه ‏اى از آن نمى‏ گيرند. » 🔸آيه شريفه فوق شرك به خداوند را يكى از عوامل نابودى و حبط اعمال نيك شمرده است. 2⃣ در آيه 65 سوره زمر آمده است ؛ « به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى‏ شود و از زيانكاران خواهى بود.» 👌اين آيه اگرچه خطاب به پيامبر است، ولى روشن است كه او- كه خود كانون‏ توحيد و يكتا پرستى است- هرگز نخواهد شد. بنابراين، آيه هشدارى است براى ديگران. ❔آيا حبط و نابودى اعمال نيك فراوان، با يك گناه و لغزش عادلانه است؟ به ديگر عبارت، آيا اين كار موافق با قوانين جهان است؟ 👌در پاسخ بايد گفت: مسئله حبط هم در جهان طبيعت و عالم تكوين وجود دارد و هم در عالم تشريع و قوانين دينى، و هم در كارهاى عادى روزمره انسان‏ها. ❕ كه ساليان درازى زحمت كشيده و با تلاش و كوشش فراوان و شب زنده‏ دارى‏ هاى بسيار باغى بزرگ و پرميوه آماده كرده است، بر اثر غفلت و سهل‏ انگارى در گوشه‏اى از باغ آتشى روشن مى‏ كند؛ اين آتش به باغ سرايت نموده، ظرف مدّت كوتاهى تمام دست‏رنج باغبان بيچاره را طعمه حريق قرار مى‏ دهد. ❕انسان سالم و نيرومندى كه او مرهون دهها سال زندگى صحيح با رعايت اصول بهداشتى است، با روى آوردن به موادّ مخدّر، پس از چند صباحى تمام قدرت، نيرو، شادابى، صبر، حوصله، همه و همه را از دست مى‏ دهد؛ بنابراين آن آتش، باغ باغبان و اين موادّ مخدّر، سلامت اين انسان را حبط و نابود مى‏ كند. ❕مثال سومى نيز مى‏ توان زد و آن اين كه تعدادى از مهندسين و كارگران ساليان درازى با زحمت فراوان سدّى عظيم بنا مى‏ كنند. با باران سيلاب پشت سد جمع مى‏ شود؛ ولى بر اثر يك غفلت و باز نكردن پنجره‏ هاى مخصوص به هنگام زياد شدن آب پشت سد، فشار زياد سيلاب، زحمات چندين ساله آنها را از بين مى‏برد و سدّ عظيم را مى ‏شكند! 👌بنابراين، مسئله حبط اختصاص به مسايل دينى و اعتقادى ندارد، بلكه در جهات تكوين و كارهاى روزمره انسان نيز جريان دارد و هيچ منافاتى با عدالت الهى ندارد . ❕بايد دانست كه علّت و عامل اصلى حبط كارهاى انسان است؛ همان گونه كه عامل اصلى آتش گرفتن باغ، خود باغبان و عامل از بين رفتن سلامت معتاد خود او، و عامل شكستن سد نيز نگهبان سد است. 📚مثالهای زیبای قرآن ج 1 ص 325 🔸 👇
🔸 👇 👌قرآن مجيد درباره از بين رفتن ثواب صدقات به ‏وسيله منّت و آزار بعدى با صراحت مى ‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد! خود را با منت گذاردن و آزار باطل نسازيد». ( بقره 264) ❕در سوره حجرات نيز مى ‏فرمايد ؛ « اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد! صداى خود را از صداى پيامبر بالاتر نبريد و در او بلند سخن مگوييد (و او را بلند صدا نزنيد) آن‏گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى ‏كنند مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى‏ دانيد». ( حجرات 2) 👌درباره عُجب و خود بزرگ‏ بينى بعد از عمل نيز در روايات آمده است ؛ «عجب حسنات انسان را از بين مى‏ برد ‏گونه كه آتش هيزم را». 📚روح البیان ج 8 ص 522 👌در مورد حسد نيز شبيه همين تعبير آمده است از جمله در حديثى از پيغمبر مى ‏خوانيم ؛ «إِيَّاكُمْ وَالْحَسَدَ فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الحطب » 📚بحارالانوار، ج 70، ص 255، ح 26 👌از بعضى از روايات نيز استفاده مى‏ شود كه بودن و بى‏ باكى در برابر گناه نيز از عوامل حبط اعمال است . 📚مستدرک الوسائل ج 11 ص 280 ❕بنابراین این آیات و روایات تبیین کننده آیه ای است که به صورت مطلق می گوید هر کس هر کار کند آن را در قیامت می بیند که این دیدن در صورتی است که انسان عمل خود را تا روز قیامت نگه دارد تا بتواند اثر آن را ببیند و موجبات حبط آن را فراهم نکند ، چنان که همین سخن درمورد گناهان هم است که انسان در صورتی عقاب گناهان را در آخرت می بیند که آن ها را با توبه و کارهای خوب از بین نبرده باشد ( تکفیر ) ، با در نظر گرفتن این نکته روشن می شود که نسبت میان آیات فوق ، نسبت تناقضی نیست بلکه نسبت مجمل و مبین است لذا پیامبر گرامی فرمود ؛ ❕ «كسى كه سبحان اللَّه بگويد خداوند درختى در بهشت براى او مى ‏نشاند و كسى كه الحمد للَّه‏ بگويد خداوند درختى در بهشت براى او مى ‏نشاند، و كسى لا اله الا اللَّه بگويد خداوند درختى در بهشت براى او غرس مى‏ كند، و كسى كه اللَّه اكبر بگويد خداوند درختى در بهشت براى او مى‏ نشاند». 🔸مردى از قريش در آنجا بود و عرض كرد اى رسول خدا بنابراين درختان ما در بهشت زياد است! پيامبر در جواب فرمود «آرى! ولى بر حذر باشيد از اينكه آتشى بر آنها بفرستيد و آنها را بسوزانيد» 📚بحار الانوار ج 8 ص 186 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔لطف میکنید در مورد عذاب قبر توضیح دهید .در یه مدرسه کردن که عذاب قبر وجود ندارد پرسش کردن در کدوم آیه به عذاب قبر اصلا اشاره شده ❗️❗️ 💠💠 👌مساله فشار و عذاب قبر اگر چه در قرآن بالخصوص مورد اشاره قرار نگرفته است ، اما در سنت قطعی پیامبر گرامی و اهل بیت علیهم السلام مورد تاکید و تبیین قرار گرفته است و همه اسلامی به آن معتقدند . ❕شیخ صدوق می‌فرماید ؛ 🔸 «عقیده ما در مورد سؤال در قبر این است که آن حق است و هر کس که پاسخ صحیح گوید برای او در قبر، سرور و شادمانی است، و بهشت در سرای دیگر و آن کس که پاسخ صحیح نگوید، در قبر و سپس در عالم آخرت خواهد شد». 📚اعتقادات الامامیه ص 58 👌شیخ مفید می‌فرماید ؛ «در اخبار صحیح از پیامبر روایت شده است که فرشتگان به قبور فرود آمده و از آنان درباره دین آنها سؤال می‌کنند، در برخی از روایات آماده است که دو فرشته که به آنها«نکیر و منکر» می‌گویند بر میت نازل می‌شوند و از پروردگار و از پیامبر و امام و دینش سؤال می‌کنند پس اگر پاسخ درست گوید او را به ملائکه نعمت و تسلیم می‌کنند و گرنه او را به ملائکه عذاب واگذار می‌کنند». 📚تصحیح الاعتقاد ص 45 👌محقق طوسی در این باره می‌گوید ؛ «عذاب در قبر، واقع خواهد شد، زیرا کاری است شدنی و ممکن و دلایل در حد تواتر بر آن اقامه شده است». 📚کشف المراد، مقصد ۶، مسأله ۱۴. 🔸احمد بن حنبل در رساله خود که رؤوس عقاید اهل حدیث را در آن نوشته است می‌گوید ؛ «عذاب قبر حق است و در آن از گناهان بندگان و از پروردگارشان و از بهشت و دوزخ می‌کنند و مسأله دو فرشته به نام«منکر و نکیر» نیز حق است». 📚طبقات الحنابله ص 226 ❕امام صادق علیه السلام فرمود: « فشار قبر برای مومن کفاره کردن نعمت ها از ناحیه او است» 📚بحار الانوار ج6 ص221 👌در روایت دیگر امام علی علیه السلام فرمود: « معیشت تنگ همان است که خداوند را از عذاب و فشار قبر بر حذر داشته است» 📚بحار الانوار ج6 ص218 ❗️پیامبر گرامی در مورد سعد بن معاذ فرمود: « او گرفتار فشار قبر شد زیرا در خانه با خانواده اش رفتار نداشت» 📚بحار الانوار ج6 ص220 🔷امام صادق علیه السلام فرمود: « یکی از خوبان از دنیا رفت . فرشتگان عذاب به سراغ او آمده و خبر از فشار قبر به او دادند زیرا او روزی بدون وضو نماز خوانده و از نصرت ضعیفی خود داری کرده بود» 📚بحار الانوار ج6 ص221 👌حضرت علی فرمود: « فشار قبر به سبب سخن چینی و نکردن از بول و دوری کردن از همسر است» 📚بحار الانوار ج6 ص222 👌چون بیشتر مومنان اعمال خوب و بد را با هم آمیخته اند و گناهانی در پرونده اعمالشان است لذا امام صادق علیه السلام فرمود: « چه کم کسانی هستند که فشار قبر ندارند» 📚بحار الانوار ج6 ص260 👌البته باید توجه داشت که منظور از فشار و عذاب قبر ، عذاب شدن در عالم برزخ است و منظور از قبر ، است نه قبر مادی نیست چنان که علامه مجلسی می نویسد ؛ « مراد به قبر در اکثر اخبار ، چیزی است که روح در آن در عالم قرار دارد » 📚بحار الانوار ج 6 ص 271 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔گفته میشود که حیوانات حتی حیوانات وحشی ولایت اهلبیت را درک میکنند و تحت فرمان آنها هستند پس مثلا چگونه است که در روز عاشورا اسبان بر پیکر امام حسین تاختند و به این فرمان تن دادند ❗️❗️ 💠💠 👌مساله اسب تاختن بر پیکر مبارک امام حسین علیه السلام یکی از بزرگترین ظلم های صورت گرفته در حق ایشان محسوب می شود . ❕برابر فرمانى كه ابن زياد صادر كرده بود، «ابن سعد» مأمور بود پس از شهادت امام حسين عليه السلام بدن مبارك حسین علیه السلام را زير سمّ اسبان قرار دهد؛ وى كه به خاطر تقرّب به ابن زياد و در خامش براى رسيدن به حكومت رى از هيچ جنايتى خوددارى نمى‏ كرد، در ميان اصحابش فرياد زد: « كيست كه داوطلبانه بر پيكر حسين اسب بتازد تا سينه و پشت وى را زير سم اسبان پايمال كند؟!». 📚مقتل الحسین، مقرم ، ص 302 🔸شمر كه قساوت فوق‏ العاده ‏اى داشت با شنيدن اين فرمان، پيشقدم شد و بر بدن پاك زاده زهرا عليها السلام تاخت. ده نفر ديگر نيز از وى تعبيت كردند كه عبارت بودند از ؛ 1. اسحاق بن حُويّة. 2. هانى بن ثُبيت حضرمى. 3. واحظ بن ناعم. 4. اسيد بن مالك. 5.حكيم بن طفيل طائى. 6. اخنس بن مَرثَد. 7. عمرو بن صُبيح. 8. رجاء بن مُنقِذ عبدى. 9. صالح بن وهب. 10. سالم بن خثيمه. 🔹اينان آن قدر با اسبان خويش بر پيكر مقدس فرزند پيامبر تاختند كه استخوان‏ها را درهم شكستند. آنان نه تنها از اين عمل ننگين خويش پروايى نداشتند كه به آن افتخار هم كرده تقاضاى جايزه نمودند، اسيد بن مالك- يكى از اين افراد- در برابر ابن زياد چنين گفت ؛ «ما سينه حسين را بعد از پشت وى با اسبان قوى هيكل و نيرومند درهم كوبيديم». 👌ولى برخلاف انتظارشان ابن زياد دستور داد به آنان جايزه ناچيزى دادند. بعدها مختار چون اين عده را دستگير كرد، دست و پاى آنان را بر زمين ميخكوب كرد و اسب بر بدنشان تاخت تا به هلاكت رسيدند. 📚بحارالانوار، ج 45، ص 59 و اعيان الشيعة، ج 1، ص 612. 👌از ابوذر نقل شده كه مى ‏گويد ؛ «ما خدمت پيامبر بوديم كه در پيش روى ما دو بز به يكديگر شاخ زدند، پيغمبر فرمود، مى‏ دانيد چرا اينها به يكديگر زدند؟ حاضران عرض كردند: نه، پيامبر فرمود ولى خدا مى ‏داند چرا؟ و به زودى در ميان آنها داورى خواهد كرد » 📚تفسیر مجمع البیان،ذیل آیه 38 انعام _ تفسیر نور الثقلین،ذیل آیه 38 انعام 🔸خداوند می فرماید ؛ « پرندگانی که بر فراز آسمان بال می گسترانند ، هریک از آنها نماز و تسبیح خود را می داند » (نور41) 👌امام صادق علیه السلام فرمود ؛ « هیچ پرنده ای در صحرا و دریا صید نمی شود و هیچ حیوان وحشی به دام نمی افتد مگر به خاطر ترک تسبیح» 📚تفسیر البرهان ج4 ص82 👌بنابراین اگر حیوانات ولایت اهل بیت علیهم السلام را دارند ، با درک و شعور متناسب با خود دارند و هیچ مانعی ندارد که حیواناتی که بر پیکر مبارک امام حسین علیه السلام تاختند به خاطر این عمل مورد قرار گیرند . ❕البته ممکن است این نحو نیز پاسخ گفت که اسبان مذکور خودشان بر پیکر مبارک امام حسین علیه السلام نتاختند بلکه این صاحبانشان بودند که آنان را بر تاختن ملزم کردند ، آنان در برابر خواست و اراده صاحبان اختیاری از خود نداشتند و اگر امر واگذار شده به خودشان بود ، چنین نمی کردند . 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔فلسفه میت چیست ❗️❗️آیا راست است که بعد از دفن میت و خاکسپاری هم تلقین کردن مستحب است ❕❕ 💠💠 👌استحباب تلقین میت به توحید و نبوت و امامت و ولایت ائمه علیهم السلام با ذکر نامشان در روایات معتبر وارد شده است و محل فقها می باشد . ❕کیفیت آن به این گونه است که پس از گذاشتن میت در قبر ، ولی میت یا نایب او داخل قبر شده و با دست راست چانه میت و با دست چپ بازوی چپ او را گرفته و به شدت تکان می دهد ، سپس دهان او را به گوش او نزدیک کرده و او را تلقین می دهد . 📚وسائل الشیعه ج3 ص173 باب 20 ❕فلسفه تلقین دادن میت روشن است ، از آنجایی که روح در بدو ورود به عالم با یک عالم ناشناخته و جدید رو به رو است ، در یک وحشت و ترس و ابهام عجیبی قرار دارد ، ممکن است روح او در این تحول بزرگ در تذکر و یاد آوری عقاید خود و در اثبات آن گرفتار لغزش و تزلزل شود به گونه ای که حتی نام خود را نیز فراموش کند ، برای برطرف شدن این فراموشی و اضطراب در مقام پاسخ دهی و آزمون برزخی مستحب است که برای میت تلقین خوانده شود تا عقاید و را به خاطر آورد ، زیرا بر اساس روایات ، روح برزخی با بدن مادی و دنیوی اش در ارتباط است و تلقین جسد میت موجب تنبه روح او می گردد. ❕پس از دفن میت و خاکسپاری نیز ، دو مرتبه میت مستحب است . 👌امام صادق علیه السلام فرمود ؛ « چرا اهل میت پس از خاکسپاری ، میت خود را رها می کنند و اقدام به تلقین مجدد او برای رویارویی با منکر و نکیر نمی کنند ، زمانی که میت دفن شد و تنها ماند ، نزدیکترین مردم به او باید بر سر قبر او بنشیند و دهانش را به جایگاه سرش نزدیک کند و او را دهد که وقتی چنین می شود ، نکیر و منکر می گویند برویم که حجتش را به میت تلقین دادند » 📚التهذیب ج1 ص321 📚الکافی ج3 ص201 👌و فرمود ؛ « با تلقین دو مرتبه پس از دفن ، میت از پاسخگویی به سوالات نکیر و منکر بر می آید » 📚وسائل الشیعه ج3 ص202 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔نظر شما درباره فرقه شیخیه چیست؟ معارف و عقاید و آنان و جبهه سیره ائمه نسبت به آنان چگونه است ❗️❗️ 💠💠 👌شيخيّه، فرقه‌اى منشعب از شيعيان اثنى عشرى است كه به پيروان و جانشينان شيخ احمد احسايى (1166-1241 ه‍‌. ق) اطلاق مى‌شود. وى فرزند شيخ زين الدين در منطقۀ احساء از ايالت‌هاى شرقى عربستان چشم به جهان گشود . جد چهارمش «داغر» نخستين كسى بود كه باديه‌نشينى را رها كرد و در روستا اقامت گزيد و به مذهب تشيع گرويد و پس از او همۀ فرزندانش بر اين مذهب بودند. احسايى تا سن بيست‌سالگى در احساء اقامت داشت و هم‌زمان با آشوب‌هاى ناشى از حملات عبد العزيز، حاكم وهابى سعودى به احساء، به قصد تحصيل در سال 1186 هجرى به كربلا و نجف عزيمت كرد و از حوزۀ درس بزرگان تشيع همچون آقا محمد باقر وحيد بهبهانى و سيد على طباطبايى صاحب رياض، و ميرزا مهدى شهرستانى و سيد مهدى بحر العلوم و شيخ جعفر كاشف الغطاء بهره‌مند شد و اجازه‌ه اى متعدد از اين مشاهير دريافت كرد. وى علاوه بر فقه و اصول و حديث، در طب و نجوم و رياضى قديم و علم حروف و اعداد و طلسمات و فلسفه مطالعاتى داشته است.شيخ احمد در سال 1221 هجرى به قصد زيارت حضرت رضا (ع) راهى ايران شد و پس از از مشهد، يزد را مسكن خويش قرار داد و در آنجا شهرت بسيارى كسب كرد؛ به‌طورى كه آوازه شهرتش به دارالخلافۀ تهران رسيد. فتحعلى شاه مجذوب شيخ احمد احسايى گرديد و شخصا وى را به تهران دعوت نمود و درحق او نهايت احترام را به جا آورد.از شيخ خواست كه در تهران مقيم شود؛ اما او اين درخواست را رد كرد و به اصرار شاهزاده محمد على ميرزا حاكم كرمانشاه در سال 1229 هجرى در كرمانشاه اقامت گزيد. به سال 1237 هجرى پس از مرگ دولتشاه عازم مشهد شد و در ميانۀ راه چندى در قزوين توقف نمود. در همين زمان و پس از فوت برخى از اساتيد، ادعاى كشف و شهود نمود و پاره‌اى از ديدگاه‌هاى غلوآميزش را بيان كرد كه با مخالفت برخى از علماى قزوين روبه‌رو شد. نتيجۀ اين مخالفت‌ها به تكفير احسايى از جانب ملا محمد تقى برغانى انجاميد؛ تكفيرى كه سرانجام به حاشيه رانده شدن شيخ احمد در مجامع علمى و حملات شديد به وى و پيروان او در عتبات گرديد. بدين ترتيب شيخ احمد ناچار شد از كربلا به مكه عزيمت نمايد و نهايتا به سال 1241 هجرى در نزديكى مدينه درگذشت. 📚ميرزا محمد تنكابنى، قصص العلماء، ص 41؛ حامد الگار، دين و دولت در ايران، ابو القاسم سرى، ص 124؛ محمد باقر خوانسارى، روضات الجنات، ج 1، ص 136؛ حاج محمد كريم خان كرمانى، هداية الطالبين، ص 41-123. ❕پس از او شاگردش سيد كاظم رشتى رهبرى قوم را بر عهده گرفت . سيد كاظم فرزند قاسم حسينى رشتى گيلانى حائرى (1259 - 1212 ق ) است . اجدادش از اشراف و سادات حسينى مدينه بوده اند. جدش سيد احمد به علت شيوع طاعون از مدينه به ايران فرار كرد و در رشت شد. سيد كاظم در جوانى به يزد سفر كرد و به شيخ احمد احسائى پيوست و بعد به كربلا رفت و تا پايان عمر در آن شهر به تدريس و ترويج مكتب شيخيه مشغول بود و بالغ بر يكصد و پنجاه جلد كتاب و رساله نوشت كه اكثر آن كتابها رمزى است . 🔸يكى از شاگردان سيد كاظم رشتى محمد كريم خان كرمانى و ديگرى على محمد شيرازى ( باب ) است .برخى نوشته اند كه سيد كاظم بوسيله زهرى كه نجيب پاشا حاكم عثمانى به او خورانيد، مسموم شد و درگذشت (1259 ق ). پس از سيد كاظم شاگردش محمد كريم خان كرمانى (1288 - 1225 ق ) فرزند حاج ابراهيم خان ظهيرالدوله ، فرزند مهدى قلى خان ، فرزند محمدحسن خان ، فرزند فتحعلى خان قاجار، جانشين سيد كاظم شد. وى مؤ سس فرقه شيخيه كرمان است . او يكى از علماء بزرگ خود بود و بالغ بر 260 جلد كتاب و رساله نگاشت . پس از وى حاج محمد خان و حاج زين العابدين خان ، يكى پس از ديگرى جانشين محمد كريم خان شدند. زين العابدين (1276 - 1260 ق ) و ابوالقاسم خان (1314 - 1390 ه ) و عبدالرضاخان به ترتيب رهبرى اين فرقه را بدست داشتند. عبدالرضاخان آخرين رهبر فرقه شيخيه كرمان بود كه در سال 1358 شمسى ترور شد. 👌پس از حاج محمدكريم خان ، شيخيه به چند تقسيم شدند ؛ 1- فرقه باقريه ؛ پيروان محمدباقر خندق آبادى كه ابتدا نماينده محمد كريم خان در همدان بود و سپس دعوى استقلال كرد. 2- فرقه شيخيه آذربايجان ؛ پيروان ميرزا شفيع ثقة الاسلام تبريزى (م 1301 ق ) را شيخيه ثقة الاسلاميه گويند. 3- فرقه شيخيه حجة الاسلاميه ؛ پيروان ميرزا محمد مامقانى از شاگردان سيد كاظم رشتى . 4- فرقه شيخيه عميدالاسلامية ؛ اين فرقه با شيخيه تبريز اختلاف مشرب دارند ولى يكى هستند. 5- فرقه شيخيه احقاقيه ؛ پيروان ملا باقر اسكوئى هستند كه از فضلاى شيخيه در كربلا بود. او كتابى به نام (احقاق الحق و ابطال الباطل ) عليه (محمد كريم خان كرمانى ) نوشت و معروف به احقاقى شد. 📚تاریخ ادیان و مذاهب ، ، ج 3 فرقه شیخیه
🔸 👇 👌مبناى تفكر احسايى و روش اصلى او در بيان عقايد، اين است كه تنها راه كشف معارف، توسل به معصومان و مراجعه به آثار آنان است و آدمى به استقلال قادر به درك هيچ‌يك از علوم نيست.به‌طور كلى احسايى برخلاف شيعى، كه پايبند به موازين عقلى و فلسفى و توجه به روايات اهل‌بيت - عليهم السلام - همراه با تأمل و تلاش براى دست‌يابى به مفهوم روايات از منظر عقل بوده‌اند، از منظر نقل به عقل نگاه مى‌كند و تا آنجا كه مى‌تواند عقل را در استخدام نقل درآورده است. به عبارت ديگر در انديشۀ احسايى عقل به صورت مستقل قادر به درك حقايق نيست؛ بلكه تنها با استمداد از انوار اهل‌بيت و مدد رساندن به حقايق و علوم، حتى در مسائلى چون و زراعت، دست مى‌يابد .احسايى معصومان - عليهم السلام - را واسطۀ فيض خدا مى‌داند به اين معنا كه پس از آنكه خداوند معصومان را خلق كرد، آنان به اذن و مشيت الهى موجودات ديگر را آفريدند. 📚آشنایی با فرق تشیع ، فرمانیان ، ص 178 👌شيخيه مخالفان شيعى خود را بالا سريه گويند؛ يعنى آنان بالاى سر امام نماز مى خوانند و شيخيه اين عمل را جايز نمى داند. شيخيه اصول دين را در چهار اصل خلاصه مى كند: 1- توحيد.2- نبوت . 3- امامت . 4- ركن رابع . ❕(ركن رابع ) دين همان (شيعه كامل ) است كه مبلغ و ناطق اول باشد و احكام را بدون واسطه از (امام ) مى گيرد و به ديگران مى رساند . (عدل ) جزء صفات ذات و در (توحيد) است . پس اعتقاد به (توحيد)، عدل را نيز شامل مى شود. معاد نيز از همين قبيل است . برخى از فرق به ركن رابع اعتقاد ندارند. گويند اين (ركن رابع ) ساخته محمد كريم خان كرمانى است . شيخيه (معاد) را قبول ندارد. شيخيه آدمى را در دو جسم مى داند: جسم حقيقى و جسم مثالى . زندگى دنيوى در جسم مثالى است . ثواب و عقاب نيز متوجه همين جسم مثالى مى باشد. آنان معراج جسمانى پيامبر اسلام را قبول ندارند و معتقدند كه معراج رسول خدا روحانى بوده است . ❕مشرب شيخيه ، مشرب اخباريگرى است و لذا با هر گونه اجتهاد و استنباط مخالف اند. آنان به اخبار آحاد و ضعيف و ظواهر كتاب بسنده مى كنند. علماء اماميه از همان آغاز به تكفير سران شيخيه پرداختند. اين تكفير از دو سو متوجه شيخيه بود: يكى اختلاف در اصول عقيدتى و ديگرى مشرب اخباريگرى . علت سياسى - اقتصادى ديگرى وجود داشت و آن غير قابل تصور شيخيه در دستگاه سلطنت ايران و گرايش سلاطين قاجاريه به مسلك شيخيه بود و ضربه اقتصادى حاصله از اين نفوذ به علماء اماميه . 👌تعاليم شيخ احمد احسائى بر ركن رابع نيز متمركز بود. اين ركع رابع بايد يكى از برجستگان شيعه اماميه باشد كه واسطه بين امام غايب و مردم است . شيخ احمد در ميان پيروانش ركن رابع بود. اين مقام پس از او به سيد كاظم رشتى رسيد. شيخ احمد احسائى در تاويل آيات و روايات يد طولانى داشت . وارثان او نيز شيوه تاويل و مهارت استاد و مرشدان را ادامه دادند: هر چيزى دو جنبه دارد؛ ظاهر و باطن . مانند تاويل پل كه در ظاهر يعنى پل جسمانى ولى در باطن يعنى ولايت . 🔸در تاويل آيات و روايات معاد آمده است كه : حقيقت انسان همان روح است . معاد روحانى خواهد بود. روح نوعى جسم لطيف است (: هور قليائى ). اين جسد، جاويدان و فناناپذير است . اين جسد مركب از روح است . در قبر مرده باقى است . روح در قيامت با همين هور باز خواهد گشت و حساب پس خواهد داد و داخل بهشت يا دوزخ خواهد بود. ❕برخى معتقدند كه اين اصطلاح (: هور قليائى ) از مذهب صابئى گرفته شده است و علت آن را آميزش شيخ احمد احسائى با صبائيان عراق مى دانند. در رابطه با اصل عدل وى نيز معتقد بود كه عدالت جزء صفات بارى تعالى است و لذا اصل مستقلى نيست . زيرا اگر عدل را از صفات ذات جدا بدانيم و اصل قرار دهيم ، بايد ديگر صفات ذات را جدا كرده و اصل نمائيم . 🔸 👇
🔸 👇 👌احسائى در تلقى از امامان به غلو روى آورده كه : ائمه مظاهر پروردگارند. تكيه او بر ركن رابع مقابله شيخ احمد با فقهاء شريعت بود كه مدعى نيابت عامه امام را داشتند و از اين راه سيادت خود را حفظ مى كردند و عوارض اقتصادى آن بسيار تعيين كننده بود. ركن رابع به سيادت معنوى علماء اماميه و منافع اقتصادى آنان ضربه مى نواخت . هر چند كه معنا و مفهوم روشن و قابل قبولى از ركن رابع نداشت ، شيخ احمد توانست در برابر ادعاى فقهاء اماميه كه در دوره غيبت كبرى نيابت عامه امام را دارند، ركن رابع را علم كند و استمرار آن را در فرقه شيخيه بداند. شيخ احمد معتقد بود كه امام دوازدهم در جسد هور قليائى است ؛ لذا احتمالا در هنگام ظهور در اوليه اش نباشد و در قالب شخص ديگرى ظاهر شود. اين تلقى را منابع مخالف شيخيه به وى نسبت مى دهند. محققان اين تلقى را راه يافته از تعاليم نهضت فكرى - سياسى (مشعشعيان ) عصر صفوى مى دانند. عقايد منسوب به (مشعشعيان ) در منابع صفوى آمده و اثر مستقل و بى طرفى وجود ندارد. 📚تاریخ ادیان و مذاهب جهان ، مبلغی ، ج 3 فرقه شیخیه 🔰چنان که گفته شد شیخیه در مورد اهل بیت علیهم السلام غلو کردند و برای آن بزرگواران قائل به ربوبیت شدند ، تمام صفات خداوند را به ائمه نسبت دادند و مصداق آن را امامان بزرگوار می دانند و می گویند تمام ضمیرهایی که در قرآن ذکر شده به ائمه اطهار باز میگردد نه ، لذا علمای بزرگ اسلام حکم به تکفیر و غلو آنان دادند . 📚شبهات مهدویت ، عصیری ج 1 ص 136 🔸در رابطه با نقد عقائد این فرقه ، عقائدی چون نیابت خاصه در عصر غیبت ، خالق بودن امامان ، غلو در شان آنها ، معاد جسمانی ، معراج پیامبر ، تاویل و تفسیر به رای قرآن ،اخباری گری و عدم توجه به عقل ، و ... 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁