هدایت شده از Motivation🇵🇸
کل سال دارم میدوعم درس میخونم تفریح میکنم مشوش و آشوب میشم سر مسائل این دنیا هی راهمو گم میکنم و سردرگم میشم و تهش وقتی مُحَرم میشه باز یادم میاد که هیچی جز خودش مهم نیست، که دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ، که این چیزا خیلی فانی و حقیرن و اصل چیز دیگه ایه:)
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
کل سال دارم میدوعم درس میخونم تفریح میکنم مشوش و آشوب میشم سر مسائل این دنیا هی راهمو گم میکنم و سرد
یکی هم ماه رمضون این قابلیت رو داره🤌🏻🤌🏻
15.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصر_آبی
ال.ام.مونتگمری
و دوستان پرتقال😀🤌🏻
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
#قصر_آبی ال.ام.مونتگمری و دوستان پرتقال😀🤌🏻
دوستان کتابی که باهاش میخوندم چون از کتابخونه گرفته بودم یکخورده تاخوردگی داشت(درجریان هستید کتابای خودم تا ندارن و خیلی حساس هستم نسبت به این موضوع) بنابراین مقداری بیشتر از حد معمول مجبور به کات شدمـ.
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
دوستان کتابی که باهاش میخوندم چون از کتابخونه گرفته بودم یکخورده تاخوردگی داشت(درجریان هستید کتابای
خوب بسم الله!
حقیقت خیلی وقت میشد که اثر کلاسیک به این صورت که وایب وینتیج قرن 19/20 میلادی رو بده نخونده بودم... مثل وایب بابا لنگ دراز، غرور و تعصب، ارزوهای بزرگ و... و حالا بعد اینهمه مدت بسیار بسیار منو به روزهای خوب قدیمم برد.
مونتگمری هم که نویسندهای با قلم مسحور کنندهست و شما رو عمیق به داخل داستان هاش میکشونه و قصر آبی هم مستثنی نیست✓
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
خوب بسم الله! حقیقت خیلی وقت میشد که اثر کلاسیک به این صورت که وایب وینتیج قرن 19/20 میلادی رو بده
1. ترس. پرتکرار ترین کلمه داخل متن، ترس هستش. ترس از حرف زدن، از انجام دادن، ترس از خواستن، ترس از توبیخ شدن، ترس از ناراحت کردن بقیه و... زندگی ولنسی(شخصیت اصلی داستان) تا بیست و نه سالگی خلاصه شده تو ترس و حالا خبر قلب مریضش باعث میشه یک تکان اساسی بخوره و این یک سال باقیمونده رو اونجوری که هیچوقت زندگی نکرده، زندگی کنه. بدون ترس.
2. طبق صحبت های دکتر ترنت (دکتری که ولنسی برای معاینه پیشش رفته)، فقط یک سال برای زندگی وقت داره و هر هیجان شدیدی هم میتونه اون رو به مرگ نزدیکتر کنه؛ اما ولنسی این مرگ رو یک راه نجاتی برای بقای دوباره میدونه. یک new born! ایندفعه میخواد تپه خاک خودش رو داشته باشه:)) بدون توجه به اینکه تپه خاک های بقیه چقدر پر زرق وبرق تر هستن؛ اما این یک سال برای خودشه و خودش میخواد ترسیمش کنه. نویسنده میخواد طی ظرافت هایی که به دقت تمام به تصویر میکشه، این مفهوم رو مخفیانه به سمع مخاطب برسونه که چطوری از سلطه افکار دیگران در زندگی خارج بشیم.
3. خیلی از ادما بخاطر حرف مردم و ترس از پذیرفته نشدن توسط اطرافیانشون خود واقعیشونو مخفی میکنن، در حالی که همین مردم وقتی چیزی به نفعشون باشه عقایدشون عوض میشه و حتی یادشون نمیاد چرا زمانی یک نفر رو پذیرفتن و یکی دیگه رو طرد کردن. این واقعیت ولنسی رو احاطه کرده اما برای شکستن این حصار ذهنی که البته بخش اعظمیش هم ماحصل تربیت مادر و دختر عمه هاش هستش، دست به کار میشه. این شجاعت تغییر، شجاعت خواستن تغییر، شجاعت خواستن ایجاد تغییر مسئلهای هستش که خیلیامون تو خیلی نقطه های زندگی ازش هراس داریم.
4. و طبیعت!! توصیف طبیعت و وجود زندگی در طبیعت یکی از شناسه های رمان های مونتگمری هستش که اصن الله الله 🛐 و خوب این طبیعت ناب غالبا تو سایر رمان های کلاسیک با وایب قرن 19/20 ملموس و همهگیر هستش که البته از سری دلایلی که به شدت منو مجذوب میکنه. ( به استثنای اینکه برای پسند این وایب کلی علل دیگه هم دارم😄)
5. رمان، نثری با مضمون واقعیه که بسیاری از افکار موجود درش به جامعه سنتی ما شبیه میشه و حالا با نگاه اسیب شناختی به افکار متعصبانه و پیامدهای اون توجه کرده و با بیانی ساده و طنزی خاص بیان شده.
6. ردپای عشق به اندازهی کاملا مناسبی داخل متن وجود داره و هر از گاهی از گوشه کنار یک دستی تکون میده و باعث میشه روند ماجرا از یکنواختی دور بمونه. این اندازه ی متناسب که محوریت نباشه، اما جزء جداشدنی هم نباشه اثر دست مونتگمریه ✓
7. نقطه ضعفی که به چشم من اومد، فصل های منتهی ب اخر و نهایتا، پایان پردیکتبل و فانتزی طورش بود؛ جوری که پشت سر هم و یهویی اتفاقات ردیف شدند و مونتگمری سریع جمعش کرده که خوب میتونست یک مقدار فاصله ایجاد کنه بین سلسله رویداد های نهایی تا پایان دلپذیرتری رو رقم بزنه.
8. یکی از شخصیت های هنجار شکن داستان، ایبل پر سر و صداست که مونتگمری میاد از زاویه ی دیگری با عنوان اینکه شاید ولگردی های دائمی ایبل پر سر و صدا، اعتراض های بیهودهاش به فقر و کار پرزحمت و یکنواختی زندگیش باشه. و خوب روی تک بعدی نبودن و تک دیدگاه نداشتن تاکید داره✅
9. طنز خاصی که مونتگمری با استفاده از جمله های عهد عتیق و کتب مسیحیت ایجاد میکنه، همون طنزی هستش که علاوه بر خنده شما رو ب شگفت وامیداره.
10. فکر میکنم از سری کتاب هایی باشه که تو دوره ی نوجوانی به خواهرم پیشنهادش بدم، چون برای دختران نوجوانی که تو دوره ی 12-16 سالگی زندگی میکنند، دیدگاه هایی رو بیان میکنه و مطالبی رو ارائه میده که اغلب باهاشون درگیر هستند و شاید راهکار های داخل متن کمک حال و فانوس راهشون باشه.
#قصر_آبی
#ال_ام_مونتگمری
#با_من_بشنو_هجوم_کلمات_را
هدایت شده از مزخرفات ذهن من
قتل خود
در اتاقش بود و داشت کتاب هایش را جمع می کرد
صدای جیر جیر از صندلی اش آمد
نگاهش انداخت
اَه باز هم او آمده بود
انسان وراج منفی باف و عوضی
مغزش
نه
او انسان نبود
جنس او
قسمتی از خاطرات بد گذشته
حسرت ها
حسودی
افسردگی
منفی اندیشی
و ناتوانی ها بود
اسمش را گذاشته بود
ریوجی ورّاج
او واقعا ورّاج بود و گوش دادن به حرف هایش باعث میشد حال ریوجی خراب شود
نشسته بود روی صندلی و داشت یکی از بدترین خاطرات ریوجی را تعریف می کرد و بین کلماتش الفاظی مانند تو بی مصرفی ، احمق
بکار می برد
همینطور که حرف می زد پوزخند تمسخر آمیزی هم رو لبانش نقش بسته بود .
بس است هر چقدر تحمل کرده بس است
کتاب هارا رها کرده و به سمت ریوجی وراج رفت
دست هایش را روی گردن او گذاشت و سعی می کرد خفه اش کند
بعد از کمی مکث به اطراف نگاه کرد و کاتر دسته قرمزی را روی تخت دید
آن را برداشت و با تمام توانش در شکم ریوجی وراج فرو کرد
دهان باز کرد و گفت : حالا حرف بزن ببینم ؟
کی بی مصرفه؟
کی بی لیاقته؟
بدون اینکه به ریوجی وراج مجالی دهد ضربه های بعدی را وارد می کرد
خون همه ی اتاق را در بر گرفته بود
خسته شده کاتر را به سویی پرت کرد
و روی تخت نشست
ناگهان به خنده افتاد و با صدایی بلند گفت : کشتمش
من اون غول بی شاخ و دم رو کشتم .
گوشه چشمی به اتاق انداخت و ادامه داد : بهتره اینجا رو جمع کنم
چشم هایش را باز و بسته کرد
انگار به خودش آمده
سرش را بلند کرد و دید روی کتاب هایش خوابش برده
لبخندی زد و گفت : بلاخره تونستم .
از نئون
تقدیم به چنل زیبای :https://eitaa.com/kahandcoffe
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
قتل خود در اتاقش بود و داشت کتاب هایش را جمع می کرد صدای جیر جیر از صندلی اش آمد نگاهش انداخت اَ
اقاااا خیلی جالب بود این😂😂👌🏼👌🏼
I wish-I really do- I be capable enough to kill the Ryoji which is frankly useless (((:
تشکرات☘💫
تو آبروی منی، پس مخواه بنشینم
رقیب تاس بریزد به شوق بردن تو!!!
#حسین_زحمتکش
#سبزینه_های_خیال
114_-_fishtail_-_lana_del_rey_320.mp3
9.89M
You're so funny, I wish I could skinny-dip inside your mind
Lately I've been thinkin' about how things used to be...
00:38
But lately, I can't see
Baby, u wanted me sadder(;
Can't u see it?
For me, u are the one! ✓
And if I'm not the one for u=))
Don't u see it?!
01:00
Lately, I've been sunning in the L.A. riverbed
Wearin' nothing but the summer bruises on my knees
"I like how you talk, how you speak, how you look at me
But, lately, I can see"..
02:11
You want someone sadder
Skipping rope in the bayou, bayou
Slip softly into rain
I'm not that smart...
But I've got things to say:»
03:46
Nighty 🌼🍃
#Song
Is it possible?!(:
مستور مستور مستور... قلمش جادوییه...
#مصطفی_مستور
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
Is it possible?!(: مستور مستور مستور... قلمش جادوییه... #مصطفی_مستور
اینو برام اورد بعد از لای یکی از صفحاتش یک کاغذ سبز زده بود بیرون بهش گفتم پوللل پوللل!! هزاریهه😂😂 بازش که کردم کاشف به عمل اومد تیکهای از صفحات کتاب زبان انگلیسی دبیرستان بوده💔😂
حس میکنم قراره بره تو خونم این کتاب🤌🏽🤌🏽
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
آخرین نقطهی کتاب. #بهترین_شکل_ممکن
تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب، نه تعظیم شان توست!!((:
اصفهان 1402/09/22
#سعدی
#سبزینه_های_خیال
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
آخرین نقطهی کتاب. #بهترین_شکل_ممکن
تا قیامت در کفِ خاکی که نقش پای اوست
دل تَپَد، آیینه بالَد، گُل دمَد، جان بشکفد...
اصفهان 1402/09/22
#بیدل_دهلوی
#سبزینه_های_خیال
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
تا قیامت در کفِ خاکی که نقش پای اوست دل تَپَد، آیینه بالَد، گُل دمَد، جان بشکفد... اصفهان 1402/09
آقا من دلم نمیاد از اصفهان برم بیرون هرچقدر هم هواش الوده و سرد باشه🤌🏻🤌🏻🤌🏻
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
Is it possible?!(: مستور مستور مستور... قلمش جادوییه... #مصطفی_مستور
خب بسم الله!
همونطور که از روی تصویر جلد هم قابل مشاهده است، این مجموعه روایت به شش نقطه خواهد پرداخت؛
شیراز، تهران، بندرانزلی، مشهد، اهواز و اصفهان.
شش خرده روایت نقل شده در این شش شهر به وقوع میپیوندند.
فضای غالب این مجموعه داستان، اگرچه به شور و تاب #من_دانای_کل_هستم نیست، اما زاویهی جدیدی رو از مستور به تصویر میکشد. البته تاکید میشود این زاویهی جدید باعث از دست دادن اون اصالت داستانهای مستور نشدهاست.
لفظ بهترین شکل ممکن در
شیراز 1/تهران 1/بندرانزلی 1/مشهد 2/اهواز 1/اصفهان 5
بار تکرار میشه در کل متن کتاب و به نظرم این تکرر در مشهد و اصفهان کاملا متناسب با شرایط روایت هست و دقیقا به جا✓
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
خب بسم الله! همونطور که از روی تصویر جلد هم قابل مشاهده است، این مجموعه روایت به شش نقطه خواهد پرد
1. داستان شیراز، روایت خرماست. روایت چند نوجوان کنجکاو دربارهی فردی مرموز؛ البته ملاحظه بفرمائید لحن روایی مستور حتی در میان این کنجکاویها به همان شیوهی مختص خودش است.
2. برای من به شخصه یکی روایت تهران و دیگری روایت بندرانزلی از جذابترین روایت های این کتاب بود. نحوهی بیان خاص مستور همراه با محتوای تعلیق دار روایات، شما رو میخکوب میکنه و در نهایت، پایان کار رو به گونهای خطور ناپذیر به قلم میکشه.
روایت تهران، روایت سه برادریست که در گوشههای جدا از هم به زندگی مشغولند. دور از مادری که در تجریش به تنهایی در حال زندگی- اگر بشه اسمش رو گذاشت زندگی- مشغول هستش. بیایید از کل تصویری که راوی زندگی این سه برادر هست، چشم پوشی کنیم و بریم داخل بطن خوده خوده ماجرا. وحید، بهمن و سپهر در یک چیز، از نظر من اشتراک دارند، و اون اندوه هستش. حس اتمام زندگی درست در موقعی که زندگی به بهترین شکل ممکن در حال روی دادنه برای وحید، برای بهمن شاید در نگاه اول به اون وخامت نباشه(به معنی اینکه نوع اتمام زندگی بسته به دیدگاه شخص متغییر هستش) اما اتمام زندگی عاطفیش شمرده میشه؛ زندگی عاطفیای که هیچگاه نتونست خودش رو تسکین بده از نبودن فرد شاخص زندگیش. برای سپهر اما این اندوه، اگرچه مستور با زبانی صریح این رو اشاره نمیکنه، اما برای مخاطب هوشیار پردیکتبله که این اندوه به شکل فقدان شادی عمیق و یا فقدان داشتن نکته های قابل توجه در زندگی نمایان میشه. تصویر فروپاشی فردی که محبت عمیق بهش داریم در پیش چشمامون، این اندوه باقی مونده در روح سپهر هیچوقت تسکین نیافت.
3. داستان بندرانزلی، خاصه... پیچیدگی، پرش، پردازش، پر از خالی بودن و پر زدن، روایت بندرانزلی در بندرانزلی غرق میشه و اونجا مثل یک بخار هوا که در یک محفظهی شیشهای برای همیشه نگهداری بشه، همونجا تموم میشه. یک رویا، یک تصویر و پرسپکتیو خیالی از آیندهای که برامون دوستداشتنی به نظر میرسه. تصویر زندگی. مفهوم بندرانزلی روی زندگی متمرکزه؛ البته مستور برداشت رو ازاد گذاشته و فقط تاکید کرده روایت عاشقانه برداشت نشه که واقعا برای من به شخصه این برداشت اصلا شکل نگرفت که حالا بخوام ردش کنم!!
4. روایت مشهد اما کاملا در نکوهش دیدگاه مادیگرایانه است و شما به اسانی متوجه میشوید که یک انسان اگر در زندگی مادی غرق بشه به چه روزگاری میوفته و حاضره در حضور نقد، نسیه رو ستایش کنه. یعنی تصویر اخری که از قضا واقعی هم هستش و مستور روایت میکنه به شدت حیرت انگیز و تاسف برانگیزه!...
5. اهواز. شما اگر مستور رو بشناسید، نه حتی نیازی به شناخت هم نیست، اگر شما بدونید این فرد در دل جنگ بزرگ شده و به اصطلاح خودمون دهه پنجاه/شصت، اثری که جنگ روی تمام، دقت کنید تمااام اون نسل گذاشته خیلی خیلی مشهوده!... حالا اون نویسنده مستور باشه یا شجاعی پسر( به هر حال شجاعی پدر اشنا بوده با این وضع) یا حتی یزدانی خرم... ردپای ترسها و رویدادهای جنگ روی داستان های اونها سایهی پهناورش رو انداخته و ممکن نیست در یک اثر بهش اشاره نشه... اهواز اما اینبار محل وقوع حادثهیِ بهت اورِ بهترین شکل ممکنه.
6. و داستان اصفهان:)))
همونطور که گفتم غیر منتظره ترین پایان ها رو داره این کتاب و اصفهان صد در صد از اونهاست... مستور تو این مجموعه داستان به شددددت با مخاطب- ذهن تحلیلگر مخاطب- بازی میکنه و بعد بهش لبخند میزنه!! یعنی شما با توجه به پایان هایی که تا حالا نظاره کردین، یک فرضی در ذهنتون شکل میگیره از اون ختام، اما مستور در لحظه، دقت کنید در لحظه ورق رو برمیگردونه!..
7. و نهایتا به نسبت اثار قبلی مستور این اثرش برام پنجرهی جدیدی بود، ولی به نظرم به قوی بودن سایر اثارش نتونسته بود در بیاره و البته هیچ ایرادی هم نداره اگر از خط قرمزامون عبور کنیم و نحوهی جدیدی از روایت کردن رو انتخاب.
#بهترین_شکل_ممکن
#مصطفی_مستور
#با_من_بشنو_هجوم_کلمات_را
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
#Jfyi #University
داشتم برگههای قدیمی و استاف های سال های پیشم رو چک میکردم که با این رو به رو شدم:)))
تو جشنواره خوارزمی هم هفتم شرکت کردم و هم هشتم.
برای هشتم پی دی اف دارم ولی هفتم چاپ شدش رو دارم.
جالبه بدونید تو هیچکدوم هیچ رتبهای نیاوردم ولی برای خودم اینقدر جذابیت داشت انجام اون کار که اصلا نگم براتون:))
این برای هفتم هستش و شاید باورتون نشه که برای هشتم تزم چی بود😂😂 اصلا ایدههام عجیب بودن میدونید؟! ایدهی همین هفتم برگ های دبیر مطالعات و معاون مدرسه رو که راهنمام بودن ریخته بود که البته بهم گفتن در راستای موضوع اصلی جشنواره نیست و من اینجوری بودم که ولی من برای خودم انجامش میدهم😂👌🏼
طرحی که برای هشتم دادم، این بود که اومدم با دبیر ریاضیات مدرسه کار کردم روی کتاب ریاضی هشتم و از اونجایی که دلم میخواست همیشه بدونم پشت این قضیه ها چی بوده، نشستم تاریخچه مباحثی که تو کتاب ریاضی هشتم بیان شده بود رو - خوشبختانه مباحث هشتم بیس بودند و چندجانبه، بنابراین دستمو باز میذاشت برای مطالعه و تحقیق- دسته بندی کردم و تحویل جشنواره دادم😂💔
الان که خیلی از اون روزا میگذره به چیزی که فکر میکنم اینه که اول من همیشه یک کله شق بودهام در تمامی سالهای عمرم😂💔 و دوم اینکه خداروشکر کسایی که تو زندگیم بودند، اجازه ماجراجویی های بی منطق رو بهم دادهاند!...
چرا دانش آموز 13\14 ساله باید همچین مطالبی بنویسه و ذهنش دنبال مسائلی از همچین دست باشه؟؟؟!!!
اینکه دبیرهای من با وجود اینکه میدونستند اینگونه تایتلها برای جشنوارهی نوجوان خوارزمی کاربرد نداره، ولی خیلییییی زیاد، شما نمیتونید تصور کنید چقدر، هوامو داشتند و کمکم میکردند و مدام تشویقم میکردند به انجام کارام، الان قدرش رو درک میکنم...الان ارزشش رو میفهمم...
دعا میکنم تو زندگی هر کس همچین آدمایی باشند که هوای رویاهاتونو داشته باشند=))).
#ریوجی
Lana Del Rey - As It Was ( Harry Styles AI cover ).mp3
3.49M
𝘏𝘰𝘭𝘥𝘪𝘯' 𝘮𝘦 𝘣𝘢𝘤𝘬
𝘎𝘳𝘢𝘷𝘪𝘵𝘺'𝘴 𝘩𝘰𝘭𝘥𝘪𝘯' 𝘮𝘦 𝘣𝘢𝘤𝘬
𝘐 𝘸𝘢𝘯𝘵 𝘶 𝘵𝘰 𝘩𝘰𝘭𝘥 𝘰𝘶𝘵 𝘵𝘩𝘦 𝘱𝘢𝘭𝘮 𝘰𝘧 𝘺𝘰𝘶𝘳 𝘩𝘢𝘯𝘥...
𝘞𝘩𝘺 𝘥𝘰𝘯'𝘵 𝘸𝘦 𝘭𝘦𝘢𝘷𝘦 𝘪𝘵 𝘢𝘵 𝘵𝘩𝘢𝘵?
𝘕𝘰𝘵𝘩𝘪𝘯' 𝘵𝘰 𝘴𝘢𝘺
𝘞𝘩𝘦𝘯 𝘦𝘷𝘦𝘳𝘺𝘵𝘩𝘪𝘯𝘨 𝘨𝘦𝘵𝘴 𝘪𝘯 𝘵𝘩𝘦 𝘸𝘢𝘺
𝘚𝘦𝘦𝘮𝘴 𝘶 𝘤𝘢𝘯𝘯𝘰𝘵 𝘣𝘦 𝘳𝘦𝘱𝘭𝘢𝘤𝘦𝘥(":
𝘈𝘯𝘥 𝘐'𝘮 𝘵𝘩𝘦 𝘰𝘯𝘦 𝘸𝘩𝘰 𝘸𝘪𝘭𝘭 𝘴𝘵𝘢𝘺:>
𝘐𝘯 𝘵𝘩𝘪𝘴 𝘸𝘰𝘳𝘭𝘥, 𝘪𝘵'𝘴 𝘫𝘶𝘴𝘵 𝘶𝘴
𝘜 𝘬𝘯𝘰𝘸 𝘪𝘵'𝘴 𝘯𝘰𝘵 𝘵𝘩𝘦 𝘴𝘢𝘮𝘦 𝘢𝘴 𝘪𝘵 𝘸𝘢𝘴..[;
𝘐𝘯 𝘵𝘩𝘪𝘴 𝘸𝘰𝘳𝘭𝘥, 𝘪𝘵'𝘴 𝘫𝘶𝘴𝘵 𝘶𝘴
𝘜 𝘬𝘯𝘰𝘸 𝘪𝘵'𝘴 𝘯𝘰𝘵 𝘵𝘩𝘦 𝘴𝘢𝘮𝘦 𝘢𝘴 𝘪𝘵 𝘸𝘢𝘴
𝘈𝘴 𝘪𝘵 𝘸𝘢𝘴, 𝘢𝘴 𝘪𝘵 𝘸𝘢𝘴
𝘜 𝘬𝘯𝘰𝘸 𝘪𝘵'𝘴 𝘯𝘰𝘵 𝘵𝘩𝘦 𝘴𝘢𝘮𝘦...
𝘈𝘯𝘴𝘸𝘦𝘳 𝘵𝘩𝘦 𝘱𝘩𝘰𝘯𝘦
"𝘏𝘢𝘳𝘳𝘺, 𝘶'𝘳𝘦 𝘯𝘰 𝘨𝘰𝘰𝘥 𝘢𝘭𝘰𝘯𝘦
𝘞𝘩𝘺 𝘢𝘳𝘦 𝘶 𝘴𝘪𝘵𝘵𝘪𝘯' 𝘢𝘵 𝘩𝘰𝘮𝘦 𝘰𝘯 𝘵𝘩𝘦 𝘧𝘭𝘰𝘰𝘳?
𝘞𝘩𝘢𝘵 𝘬𝘪𝘯𝘥 𝘰𝘧 𝘱𝘪𝘭𝘭𝘴 𝘢𝘳𝘦 𝘶 𝘰𝘯?"
𝘙𝘪𝘯𝘨𝘪𝘯' 𝘵𝘩𝘦 𝘣𝘦𝘭𝘭
𝘈𝘯𝘥 𝘯𝘰𝘣𝘰𝘥𝘺'𝘴 𝘤𝘰𝘮𝘪𝘯' 𝘵𝘰 𝘩𝘦𝘭𝘱:}}...
00:53
#Song
درد داریم که این موقع شب بیداریم
ورنه هر آدم سالم سر شب میخوابد!...
#حامد_عسکری
#سبزینه_های_خیال
*حوالی ظهرِ 1402/09/23