eitaa logo
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
242 دنبال‌کننده
459 عکس
302 ویدیو
4 فایل
با عطر اسپرسو و بوی کاه پذیراتون هستم. ☕📜 ریوجی می‌شنود‌: https://daigo.ir/secret/2399342596 طنین هجویات روزانه + پاسخ پرسش هاتون: https://eitaa.com/storerome
مشاهده در ایتا
دانلود
2_457989662900748643.mp3
8.38M
The choices we make change the path that we take, But I know... That somewhere out there, there's a path that we chose=]] There's a life that we share, there's a love, and it grows(((:
از صحبتِ بادِ سحر ای غنچهٔ بی‌دل در دست به جز سینهٔ صد چاک چه داری؟!
البته قبل از اینکه بیایم دم در یک کار دیگر هم کردم، یک کار خیلی کوچک و آن اینکه یک سر شلنگ لب حوض را وصل کردم به شیر، نردبان را گذاشتم کنار دیوار، شیر را تا آخرین درجه باز کردم و سر شلنگ را کشاندم به بالای دیوار مشرف به کوچه و بعد آب را با فشار گرفتم روی این آدم‌های آب زیر کاهی که آمده بودند برای آبروریزی. البته همسایه‌ها به‌شدت خندیدند. حتی مأمورین شما هم خندیدند. اما من واقعا نظر خاصی نداشتم، می‌خواستم بشورمشان و بگذارمشان کنار. اینکه شما گفتید این چه دسته گلی بود که به آب دادم، واقعا به نظر من دسته گل نبود، اگر دسته گل بود که این بازی‌ها را سر ما در نمی آورد. بعد هم این کار من یک قدری جنبهٔ سمبلیک داشت. آب گرفتن روی سر این‌ها مؤدبانهٔ آن کاری بود که می‌بایست بکنم و نکردم. انصافا حرف‌هایی که این‌ها زدند چیزی نبود که با آب پاک بشود، اما من دیدم همه‌شان جوش آورده‌اند، یک قدری آب ریختم که خنک بشوند،«موش آب کشیده و این‌ها» را هم مأمورین شما گفتند، من نگفتم، اگر از من بپرسید می‌گویم این‌ها دامنشان از قبل، تر بود، اینطور نبود که این آب‌باریکه تأثیری در زندگی‌شان داشته باشد. من فقط در ازاء آن همه فحش‌های آبداری که نثار ما کردند یک جواب آبدار به‌شان دادم. چون به واقع احساس کردم حرف زدن با این‌ها آب در هاون کوبیدن است. آب در غربال بردن است.
هدایت شده از پیچیدگی عرفانی
نگاه کردم و در خود همه تو را دیدم.
Lana Del Rey - Grandfather please stand on the shoulders of my father while he-'s deep-sea fishing.mp3
9.65M
God, if u r near me, send me 3 white butterflies Or an owl to know know u r listening... Three white butterflies to know u r near((:
آقا مگه قرار نبود الهی تب کنم، پرستارم تو باشی، باشه؟! چرا ما تب می‌کنیم بدون پرستار؟! 🤌🏽🗿
یوماً ما ستکون کافي لشخصً ما، کافیاً دون محاولات أو تعب...
رنج فراق هست و امید وصال نیست این هست‌ونیست، کاش که زیر و زبر شود
روح آهوی من از مهلکه آرام گریخت با خودش گفت که صیاد ندیده‌است مرا(زهی خیال باطل!)
هدایت شده از  ` Panahqah
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
ما با رفقا تو مشهد هرسری که حرم بودیم(یه چاییمون نشه؟): و هر سری شخصا هفت تا لیوان چای خوردم🗿👍🏻
1651617337327181058Portrait-140_-_audio_only_medium.m4a.mp3
3.02M
میون این‌همه پست متوجه شدم ایتا جان عزیزم، پستی که از عمیق‌ترین حسام براش کپشن زده بودم با این اهنگ رو دیل زده. اومدم ریپ بزنم و متوجهش شدم. مهم نیست ایتا جان، ذهن انسان‌ها محدودیت نداره ولی:)، آره خلاصه‌.
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
میون این‌همه پست متوجه شدم ایتا جان عزیزم، پستی که از عمیق‌ترین حسام براش کپشن زده بودم با این اهنگ
He was looking to get a scholarship in order to live in England, so he left the country to Syria. He needed to rent a room in the dormitory, and he did. The two roommates he had were scarcely kind to him and didn't want him at that place. Days passed, and one of them got a terrible flu. He felt sad , so he started to watch over him. That was the time they hit it off immediately and made good friends. At that university, out of the blue, he realized he's fallen for an adorable girl whose classmate was. Due to being raised in a civilized family, he had set some limitations for himself as well. Thus, he was totally aware of how to keep distance and stay on his rules. Days gone by, and he proposed her, but bcz the girl was Christian and he was Muslim, she refused. "My family doesn't allow me to marry a Muslim one, and after the marriage, where are we supposed to go for a living? Ur not our citizen, in spite of I would be overlooked in your country, " she said. After giving him the last present, which she used to give, he was able to recall and remember everything evidently that she left him at the eight floor meanwhile crying and passing the stairs. She never got married. He didn't as well. It needs to be told that's a true story;))).
وقتی این رو شنیدم حس‌هایی که حس کردم در اون لحظه‌، دقیقا باکسی از احساسات گوناگون بود. کم رخ می‌ده این باکس پر باشه و اینبار از اون دفعاتی بود که حجم اندوهش تنم رو شل کرد یک لحظه و طوفانی از سوگ رو به سمت قلبم سرازیر کرد. همهٔ این‌ها درحالیکه به چشمانش خیره بودم و صورتم واکنشی نشون ‌نمی‌داد، رخ داد. و پسر... ما را به سخت جانی خود، این گمان نبود...
11 - The Way to love myself - CHEN (320).mp3
3.52M
از زیبایی های این او اس تی و لیریکش و ترکیبش با اون سریال محشر نگم براتون... گودتون مورنینگ🤍🌿✨