نفرین ابدی بر تو باد!
جالب است بدانید در کتاب «حرکت در مه» مخاطب این جمله دقیقاً شمایید که دلتان لک زده برای نوشتن یک رمان.😉
به قول آقای شهسواری «نفرین ابدی نوشتن یک رمان، ممکن است به هزار و یک شکل دامن نویسنده را بگیرد: یک تصویر، یک جمله، یک مضمون، یک حس و ... در این لحظه، زمانی که پردههای سیاه این نفرین، شما را کامل دربرگرفته، بدانید که دیگر دچار شدهاید و از هیچ کس هیچکاری برنمیآید.»
وقتی جرقه یک سوژه به زمین ذهن نویسنده میافتد، چارهای ندارد که سریعتر بنویسد وگرنه سرشاخههای درخت ذهنش آسیب میبینند و شاید دیگر رشد نکنند.😌
یکی از طلسمهایی که میتواند شما را از نیروهای اهریمنی این نفرین نجات بدهد، شناخت تیپ شخصیتی است؛ مخصوصاً در رمانهای شخصیتمحور که همه چیز بر پایه یک شخصیت استوار است.👌
شناخت تیپ شخصیتی مایزر-بریگز یا همان MBTI خودمان که ذکر خیرش بود، یکی از معروفترین و کاربردیترین تیپشناسی جهان است.
پس با ما همراه باشید برای شناخت بیشتر خودتان و قهرمانهای زندگیتان، چه در رمان و چه در زندگی روزمره
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
#نویسنده_شو
#پهلوانی_قمی
کاش برسیم به این لحظه ...
تا حالا شده از تهِ تهِ دلتان از همه چیز بریده باشید و فقط رو کرده باشید به کسی که قادر مطلق است؟ همانی که خودش پشت سر هم قسم یاد کرده «امید کسی را که به جز من، به کسی امید بسته باشد ناامید میکنم.»
هر بار که این حدیث قدسی را میخوانم بند بند وجودم میلرزد:
«به عزت
و جلال
و بزرگواری
و جایگاه مرتفع عرشم سوگند
که امید هر کسی را که به کسی جز من امیدوار باشد، حتماً حتماً قطع خواهم کرد
و حتماً حتماً لباس ذلّت و خواری نزد مردم، به او خواهم پوشانید...
آیا در سختیها جز مرا آرزو میکند!؟ و حال آنکه سختیها همه به دست من است و
او به غیر من امید بسته؟ و با حلقه فکر، درِ خانه غیر مرا میزند؟! و حال آنکه کلید درهای بسته به دست من است...»
کاش ما برسیم به «از همه جابریدن و وصلشدن به قادر مطلق»
بندهخدایی تعریف میکرد سفر حج به تنهایی رفته بود و تمام سفر به خیال خودش ذکر «یا حبیب من لاحبیب له» جوشنکبیر را زمزمه میکرد و دلش به همین لقلقه زبان خوش بود.
سفر رو به پایان بود و اعمال اصلی در پیش. اولین کاروان اعزامی بودند و دو سه روز بعد از عید قربان باید برمیگشتند و فرصت انجام اعمال تمتع محدود بود.
چرخ گردان روزگار چرخید و او را در تنگنایی گذاشت که به چشم خودش لافزدنهایش را ببیند.
شب عید قربان به خیال خودش زرنگی کرد و همراه چند تن از دوستانش برای انجام طواف و سعی به مسجدالحرام رفتند تا در خلوتی اعمال را انجام دهند و باید قبل از ظهر برمیگشتند تا وقوف در منا صدق کند؛ غافل از اینکه چند میلیون نفر همین فکر را کرده بودند!
دوستانی که هر کدام با همسرشان آمده بودند، تحت حمایت همسر شروع کردند به طواف و او ماند تنها، میان موجی از جمعیت و وقت اندک.
شوط پنجم بود که ازدحام جمعیت شد مأمور آزمایش الهی.
کسی که به خیال خودش بیحبیب بود و خدایش را حبیب نامیده بود، به باطلبودن فکرش پی برد.
دوستان به خاطر نزدیک شدن به اذان صبح و ضیق وقت رفتند و او را که از شدت بیحالی قادر به حرکت نبود، گوشهای از مسجدالحرام تنها گذاشتند تا بهتر شود و این لحظه تازه «لاحبیب له» بودن را با عمق وجودش چشید.
خدا میداند که بین او و خدای حبیبش چه گذشت و چطور شد که حبیب شد فقط خدا
اما با صورتی خیس از اشک، تعریف میکرد که تنها ده دقیقه مانده به اذان صبح، حبیبی که تازه پیدایش کرده بود، او که اَقوی مِن کل قَوی است، او که قادر مطلق است، او که دستش فوق ایدیهم است، دستش را گرفت و طوافش داد و زودتر از بقیه کاروان به محل قرارشان برگشت.
اگر دل بریدی از همه کس، آن لحظه میشود لحظه وصال با حق.
کاش برسیم به این لحظهی «دلبریدن از همه کس».
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
التماس دعا🤲
#جوشن_کبیر
#پهلوانی_قمی
تیپشناسی MBTI که بحثش رو کردم بر اساس 8 عامل و مفهوم متضاد شکل گرفته:
🔸بر اساس نحوه دریافت انرژی خودتون: برونگرا با علامت اختصاری E و درونگرا I
🔸بر اساس نحوه دریافت اطلاعاتتون از جهان: حسی S و شهودی N
🔸بر اساس نحوه تصمیمگیری: فکریT احساسیF
🔸بر اساس سازماندهی شرایط و سبک زندگی: منعطف (نظارهگر) p و ساختارمند (قضاوتگر) J
👌و تیپ شخصیتی هر کس بر اساس علائم اختصاری از 4 مشخصه تشکیل شده.
👈مثلاً INFJ کسیه که درونگراست و اطلاعاتش را به صورت شهودی دریافت میکنه و بیشتر از فکر، بر اساس احساس تصمیم میگیره و قضاوتگره و شدیداً مقرراتی و منظم.
#شخصیت_شناسی_MBTI
#پهلوانی_قمی
یک مورد کوچیک از فایده این علم از زندگی خودم بگم:
«دیگه الکی خودم و دیگران رو به خاطر چیزایی که مشخصهی تیپ شخصیتیّه، سرزنش نمیکنم.»
🗝 اگر این علم رو بدونید، ارتباط مؤثرتری با اطرافیان خواهید داشت؛
مثلاً
👈کسی که درونگراست، از طریق نوشتن بهتر ارتباط برقرار میکنه. اذیتش نکنید که حرف بزنه؛ بگید نقاشی بکش یا بنویس.
👈اگر معلم هستی از یک درونگرا نخواه شفاهی جواب بده، سختشه.
و خیلی کلیدهای گمشده ارتباط مؤثر دیگه که در این علم پیداشون میکنی.👌
این علم برای نویسندهها و خلق شخصیتهای داستانیشون هم خیلی کاربرد داره.
✅اگر قصد نوشتن داستان داری، حتماً دنبال یادگیریش باش.
#نویسنده_شو
✍️سپیددار
یادداشتهای ا. پهلوانی قمی
#خبر_خوب بعد از مدتها «سپیددار» را از طاقچه بینهایت، رایگان دریافت کنید. https://taaghche.com/book
سلام
صبح قشنگ و فعلاً خنک مردادیتون به خیر😍
یادتونه در مورد یک خبر خوب گفتم:
"کتاب سپیددار به بینهایت پیوست"
حالا سه پیام از ابراز احساسات یکی از دوستان رو براتون میگذارم.
بخونید و تا دیر نشده، کتاب رو مطالعه کنید و از توصیف لحظات نابش لذت ببرید.😍
سلام
زودتر از اینها میخواستم کتاب «سپیدار» رو بخونم ولی نمیشد، دیشب شروع کردم به خوندن.
تقریبا شوکه شدم، توصیفات به اندازهای زیبا بود که تمام اون محیط رو میشد تصور کرد، خسته شد، نگران شد، بغض کرد و دوباره تلاش. خیلی جذابه، از همون خطوط اول حس میکنی سپیدار بودن بهت سرایت میکنه. و همش هم از خودم میپرسیدم چرا زودتر نرفتم سر وقتش! خلاصه که اگه کسی هست که مثل من هنوز نخونده، شروع کنه که از دستش نره.
سلام و عرض ادب و احترام
تا نیمه های شب خاطرات ارزشمندتون رو مطالعه میکردم، چه قدر با شکوه نوشتید. چقدر با شکوه زندگی کردید. بین اون همه شلوغ پلوغی و اینکه هیچکی به هیچکی نیست، مثل یه فرشته آرامش میدادید به بیمارها
خدا قوت به تلاش های ارزشمندتون. خیلی استخاره هاتون رو دوست داشتم.
و اشک ریختم برای ورم بدنتون، درد دستتون. و بغضهاتون و حتی برای چشم انتظاری دختر کوچولوتون
البته من دیشب که شروع کردم هنوز تا نود پنج رسیدم. ولی خیلی خوبه. یه بار که تو گروه گفته بودید دوران بارداری شیرین، فکر کردم نشستید و بادتون زدن. نمی دونستم اینجوری در توکل به خدا و تلاش براتون شیرین بوده. خیلی خوشحالم که لطف خدا شامل حالم شد و خوندن سپیددار قسمتم شد. خدا بازهم پشت و پناه تون
سلام خانم دکتر
صفحهی نود و نودو یک کتابتون رو دوبار تنهایی خوندم، یکبار هم برای تنها فرد خانوادهم.. و معتقدیم خیییلی قشنگه واقعا.
مادر شمایید.. شاعر شمایید که حتی به نینی ندیده حق انتخاب دادید.
حیفه تا کسی آداب شاعرانه و صبورانه مادر شدن رو از شما یاد نگرفته مادر بشه.
منتظر نظرات بقیه دوستان هم هستم.
راه دوری نمیره اگر از نوشتهای لذت بردید یا حالتونو خوب کرد به منم بگید.☺️
میون اینهمه مشغله، نوشتن، انگیزه میخواد.
اگر دلتون میخواد بیشتر بنویسم، انگیزه دادنش دست خود شماست.😉
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم...
این روزها سراغ هر کسی را که میگیری، یا کربلا رفته یا قصد رفتن دارد یا دلش میخواهد که برود.
دیشب از چشم و چراغ قمیها، برات کربلا خواستم. بهش قول دادم سلامش را روی سر بگذارم و تا خود کاظمین؛ مثل جان ازش مراقبت کنم تا سالم دست جناب پدر برسد.
نمیدانم کربلا چرا اینطور است. اصلاً برنامهپذیر نیست. کلّی دور خودت میچرخی و به هزار جا پیغام و پسغام میدهی و درست وقتی که مطمئنی همه چیز درست است، میبینی دستت خالیست؛ همان که قول داده زیر قولش زده، تو را گذاشته و رفته است.
امسال که دیگر کربلا و اربابانش تمام تلاششان را کردند که در چشمم کنند که تو هیچکارهای. بنشین پای سجاده و ذکرت را بگو. اگر دلمان خواست خودمان دعوت میکنیم اگر هم مقبول نیفتی...
هوا هم در این میان، خودش را آدم حساب کرده و شده مانعی آهنین برای رفتن آدمها! مدام میشنوم: «امسال خیلی گرمه حالت بد میشهها...»
و امان از دل بیصاحب! سرخود برای خودش تصمیم میگیرد و میزند زیر همه آرزوهای یکساله از اربعین پارسال تا الان.
نوشتن آنچه در اربعین پارسال گذشت، برای خودش یک دفتر دویستبرگ میخواهد. از همانها که در بچگی آرزویش را داشتیم و فقط بچه پولدارها توان خریدش را داشتند و پز داشتنش را میدادند.
نمیدانم چرا ننوشتم؛ اما زیاد در موردش با بچهها صحبت کردم؛ آنقدر که هر وقت حرف کربلارفتن با مامانجان میشد، محمدعلی لبخندی میزد و کنار گوشم میگفت: «مامان ایندفعه رفتی کربلا هندونهها رو قایم نکنیا!»
قضیه هندوانه خودش داستانی دارد شنیدنی و جذّاب درست مثل داستان گمشدنها و مدام دنبال گشتنها
یا داستان قهوهخوردن، آن هم قهوه غلیظ عربی کسی که تا به حال قهوه نخورده است!
یا داستان هر پنجدقیقه چای داغ عراقی خوردن در هوای پنجاهدرجه کسی که اصلاً اهل چای نبوده است!
یا داستان چُرتهای نشسته دلچسب مشایه
یا داستان دزدیده شدنمان در کاظمین و سر از کاخی مجلّل درآوردن!
همه این خاطرات (که تنها مشتیاست از خروار)، هم عکس و فیلمش را در گوشی همراه دارم، هم مثل یک فیلم شیرین و بعضاً کمدی از روبروی چشمم میگذرد و بیشتر دلم را عاشق رفتن میکند.
یاد آن ایام بهخیر.
یاد سحرهای حرمين شريفين.
یاد دو ساعت خواب در نیممتر جا در حرم امیرالمؤمنین ع.
یاد بیهوش شدنهای در مینیبوسهای توی راه.
یاد پرچمهای سرخ حرم اباعبدالله ع.
یاد حلیمهای صبح آشپزخانه عباسی .
یاد حرفزدنهای دست وپا شکسته عربیمان.
یاد...
یادش بهخیر.
حالا که خاطرات را مرور میکنم، میبینم چقدر دلم تنگ است و حواسم نیست.
آقاجان بطلب.🤲
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
#کربلا
#زیارت_اربعین
#پهلوانی_قمی
بازم منم و بیتابی
کجای دنیا هست
مثل تو اربابی...
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
#حسین_آرام_جانم
#زیارت_اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماه کامل در مقابل خورشید ما ☀️هیچ است...
السلام علیک یا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
انشاالله روزی همه دلدادگان آقا 🤲
#حرم_امیرالمؤمنینع
#صحن_حضرت_فاطمهس
بالاخره بعد از دو روز بدو بدو و یک لحظه هم فرصت نداشتن و بدتر از آن شارژنداشتن، بالاخره گوشیم را شارژ کردم و توانستم چند تا خبر را با هم بدهم.