آی کشــک و بادمجون
آی فاطمهخانوم جون
به مناسبت سالروز شهادت امیرکبیر
یکی از کارهایی که امیرکبیر انجام داد، مقابله با نفوذ قدرتهای خارجی در کشور بود. دستشون رو از داخل کشور کوتاه کرد و اصلا همین شد که نقشهی قتلش رو چیدن. امیرکبیر نه تنها دست خارجیها رو کوتاه کرد بلکه حتی تحقیرشون هم میکرد. حکایتهای جالبی در این باره گفته شده. از جمله اینکه؛
مترجم امیرکبیر میگه یه روز سفیر روسیه اومد و یه درخواست مرزی داشت؛ یه درخواست نابجا. وقتی درخواست سفیر رو برای امیرکبیر ترجمه کردم، گفت از سفیر بپرس: «تا حالا کشک و بادمجون خوردی؟».
سفیر تعجب کرد و گفت نه. امیر گفت:
«ما توی خونهمون یه فاطمهخانوم که کشک و بادمجون رو خیلی خوب درست میکنه، ایشالا این دفعه برای شمام میفرستم که بخورین و ببینین چقدر خوبه... آی کشک و بادمجون، آی فاطمه خانوم جون...»😋
سفیر گفت: «ممنونم، خب نظرتون در مورد اون مسئلهی مرزی چیه؟»
امیر دوباره گفت: «آی کشک و بادمجون، آی فاطمه خانوم جون...»
سفیر چند بار دیگه درخواستش رو مطرح کرد و هربار امیر در جوابش میگفت:
«آی کشک و بادمجون، آی فاطمه خانوم جون...»
و نهایتا وقتی دید چیزی دستگیرش نمیشه، پا شد و رفت☺️
🔺عماد دولتآبادی | عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋 ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
🏡🏡🏡🏡
#پارت63
به خودش گفت: «درستش همین است. مؤدّبانه خواهم گفت: آه! سکه ام
افتاد. باید برش دارم
؛ آنوقت همه فکر خواهند کرد این سکه مال خودم است!» اما بلافاصله فکر دیگرى به سرش زد: «وقتى این حرف را زدم و همه به من نگاه کردند، اگر یک نفر بگوید این سکه مال من است!چه مى شود؟ آنوقت چه باید بگویم؟» پس از سبک سنگین کردن طرح هاى مختلفى که به سرش مى زد، بالاخره تصمیم گرفت در نزدیکى ایستگاه خودشان، وانمود کند قصد بستن بند کفش خود را دارد و با خم شدن، سکه را یواشکى بردارد. این کار عملى شد. هنگامى که پا روى سکو گذاشت و سکه پنج سنى را در مشت مى فشرد، احساس ازپاافتادگى داشت. ایستگاه پلیس بسیار دور بود و اگر به آنجا مى رفت تا سکه را تحویل دهد، دیرش مى شد و مادرش حتما نگران مى شد. بنابراین، با خود فکر کرد: «در جایى آن را مخفى خواهم کرد و فردا سکه را به مدرسه مى برم و نظر دیگران را هم مى پرسم. به هرحال باید آن را به همه نشان دهم، زیرا فرد دیگرى تا به حال پول پیدا نکرده است.» در این فکر بود که پول را کجا مخفى کند. اگر آن را به خانه مى برد، مادرش درباره آن پرس وجو مى کرد. پس باید آن را در جایى دیگر مخفى مى ساخت. در این هنگام، وارد بیشه اى در نزدیکى ایستگاه راه آهن شد. هیچکس او را در آنجا نمى دید و احتمال نداشت کسى به آنجا بیاید، پس جاى کاملاً امنى بود. با چوب گودال کوچکى کند، سکه باارزش را درون آن گذاشت و رویش را با خاک پوشاند. سنگى را نیز که شکلى غریب داشت، به عنوان علامت، روى آن گذاشت. آنگاه با سرعت زیادى به سوى خانه دوید. توتو چان بخش اعظم شبها را به تعریف حوادث مدرسه براى مادرش مى گذراند. تا اینکه مادر مى گفت: «وقت خواب است»، اما آن شب حرف زیادى نزد و زود به رختخواب رفت. صبح روز بعد، او با این احساس بیدار شد که کار فوق العاده مهمى در پیش دارد. ناگهان، به یاد گنجینه مخفى اش افتاد و خوشحال شد. خانه را زودتر از معمول ترک کرد و راکى را هم با خود به بیشه برد. وقتى سنگ را در آنجا دید، با فریاد گفت: «همینجاست! همینجاست!» سنگ نشانه، درست همان جایى بود که خودش گذاشته بود. توتو چان به راکى گفت: «چیزى عالى به تو نشان خواهم داد. آنگاه سنگ را برداشت و به کندن زمین پرداخت. اما اتفاق عجیبى رخ داد، سکه پنج سنى ناپدید شده بود! هرگز اینقدر متعجب نشده بود. با خودش فکر مى کرد آیا کسى او را هنگام پنهان کردن سکه دیده و یا آنکه سنگ جابه جا شده است؟ اطراف محلى را که کنده بود نیز کند، اما سکه پیدا نشد. از اینکه نمى توانست سکه را به همکلاسى هایش نشان دهد خیلى مأیوس شد، ولى مهمتر از آن سر در نیاوردن از این رخداد عجیب بود. بعد از این ماجرا، هروقت از آنجا عبور مى کرد، وارد بیشه مى شد و زمین را زیر و رو مىکرد، اما هرگز سکه پنج سنى را نیافت. با خود فکر مى کرد «شاید یک موش صحرایى سکه را برداشته»، یا «فقط خیال کرده ام» و یا «شاید هم خدا مرا در حال پنهان کردن آن دید.» اما دلیل آن هرچه بود، خیلى عجیب و اسرارآمیز مى نمود. اتفاقى اسرارآمیز که توتو چان هرگز آن را فراموش نکرد. #داستان #ژاپن #مدرسه_تحولی #توتوچان @pajoheshmoalem
📣 مهلت ارسال مقالات تا 15 بهمن ماه 1402 تمدید شد:
✅📌 دانشگاه فرهنگیان یزد برگزار می کند:
🔸چهارمین همایش ملی آموزش علوم اجتماعی🔹
🔴💠 مقالات برتر حائز شرایط در فصلنامه های معتبر به چاپ خواهد رسید.
📣 آدرس سایت همایش به منظور آگاهی از اهداف، محورها، شیوه نگارش و ارسال مقالات:
🌐https://ncsse4.cfu.ac.ir
🔹⏰مهلت ارسال مقالات: 15 بهمن ماه 1402
🔸⏰تاریخ برگزاری همایش: 15 اسفندماه 1402
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋 ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
سلام
فرقی نداره چه پستی دارید همه میتونن اقدام پژوهی کار کنند
تو همین کانال هشتک انتخاب موضوع مربوط به اقدام پژوهی را جستجو کنید کامل توضیح دادیم
#پاسخ_به_پرسش
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
سومین همایش ملی پژوهشمند
دانشگاه هرمزگان - اداره آموزش و پرورش منطقه فین
https://finconference.ir/fa/
هزینه داوری 50 هزار تومان
هزینه مقاله با یک نویسنده 200 هزار تومان و به ازای هر نویسنده 50 هزار تومان اضافه میشود
آخرین مهلت ارسال اصل مقالات : 1403/02/05
محورهای همایش
ارتباط مدرسه، جامعه، اشتغال
دانش آموزان مسئله محور
مدیر تراز مدرسه قوی
نقش سواد ارتباطی در تربیت
هوش مصنوعی و برنامه درسی
مدیریت اوقات فراغت
جایگاه سالاری در خانواده
معلم در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش
اقدام پژوهی، درس پژوهی و روایت پژوهی در حوزه آموزش و پرورش
مزایای شرکت در همایش
نمایه سازی مقالات در ISC
نمایه سازی مقالات در CIVILICA
گواهی معتبر پذیرش مقاله
گواهی شرکت در همایش
گواهی شرکت در کارگاه های آموزشی
4 تقدیرنامه از مدیران منطقه و استانی
#همایش
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
🏡🏡🏡🏡
#پارت64
حرف زدن با دست
یک روز عصر، در نزدیکى باجه بلیت فروشى ایستگاه جیوگائوکا، دو پسر و یک
دختر که به نظر مى رسید از توتوچان بزرگترند، کنار یکدیگر ایستاده بودند و
گویى داشتند «سنگ، کاغذ، قیچى» بازى مى کردند. اما توتو چان متوجه شد آنها
با انگشتان خود کارهایى مى کنند و علاماتى مى دهند که چیزى بیشتر از حد
معمول است. کارشان خیلى جالب به نظر مى رسید! توتو چان جلوتر رفت تا
نگاهى به آنها بیندازد. او متوجه شد که آنها بدون صدا، درحال گفت وگو با
یکدیگرند. یکى از آنها به سرعت با دستان و انگشتانش علاماتى مى ساخت.
وقتى او از حرکت بازمى ایستاد، دیگرى شروع مى کرد و علاماتى متفاوت پدید
مى آورد. سپس سومى این کار را مى کرد، و آنگاه هر سه بدون صداى بلند
مى خندیدند. چنین مى نمود که هر سه نفر خوش و سرحالاند. توتو چان، پس از
اینکه مدت زیادى آنها را نگاه کرد، به این نتیجه رسید که آنها با انگشتانشان
حرف مى زنند.
به حالتى رشک آمیز با خود اندیشید: «دلم مى خواست من هم مى توانستم با
انگشتانم حرف بزنم.» مى خواست سراغشان برود و به آنها ملحق شود، اما
نمى دانست چگونه مى توان از طریق حرکت دست از آنها اجازه خواست. علاوه
براین، آنها از بچه هاى مدرسه توموئه نبودند و ممکن بود این کار توتو چان
بى ادبى باشد. بنابراین، آنقدر به نگاه کردن به آنها ادامه داد تا اینکه آنجا را ترک
کردند و به سکوى قطار توکیو رفتند. توتو چان تصمیم گرفت: «روزى یاد
خواهم گرفت که چگونه مى توان به کمک انگشتان دست با مردم حرف زد.»
توتو چان این را نمى دانست که برخى از مردم ناشنوا هستند. همچنین آگاه نبود
که آن سه کودک به مدرسه دولتى کر و لالها در اویماچى، یعنى همان جایى کهم درسه توموئه نیز در آن قرار داشت، مى روند.
توتو چان صرفا فکر مى کرد در شیوه حرف زدن آنها و درخشش چشمانشان که
حرکت انگشتان دیگرى را تعقیب مى کرد، نوعى زیبایى وجود دارد و تصمیم
گرفت روزى با آنها دوست شود.
#داستان
#ژاپن
#مدرسه_تحولی
#توتوچان
@pajoheshmoalem
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋 ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
🏡🏡🏡🏡
#پارت65
چهل و هفت جنگاور
هرچند که شیوه هاى آموزشى آقاى کوبایاشى بى همتا بود، اما او در بسیارى
جنبه ها تحت تأثیر اندیشه ها و شیوه هاى اروپاییان و سایر ملل قرار داشت. این
نکته را مى شد از وجود درس مبانى ضرب آهنگ در مدرسه توموئه، در رسوم و
مقررات صرف غذا، در گردش هاى دسته جمعى، و در خواندن آواز پیش از غذا
دید که برمبناى آهنگ «پارو بزن، پارو بزن در قایقت!» بود.
نفر دست راست مدیر مدرسه ــ که در مدارس عادى معاون نامیده مىشود ــ
آقاى مارویاما بود که در بسیارى از جنبه ها درست نقطه مقابل آقاى
کوبایاشى بود. مانند نامش که به معنى تپه گرد است، صورتى داشت کاملاً
گرد که هیچ مویى بر آن نروییده بود، مگر مقدار کمى موى سفید که پشت
سر و در محاذات گوشش دیده مى شد. عینکى داراى قاب کاملاً گرد به چشم
مى زد و گونه هایش رنگ سرخ درخشانى داشت. او نه تنها کاملاً متفاوت از آقاى
کوبایاشى به نظر مى رسید، بلکه عادت داشت اشعار کلاسیک سبک چینى را با
صدایى موقّر و سنگین بخواند.
صبح روز چهاردهم دسامبر، هنگامى که همه بچه ها در حیاط مدرسه جمع شده
بودند، آقاى مارویاما چنین اعلام کرد:
«حدود دونیم قرن پیش، در چنین روزى چهل و هفت نفر جنگاور، انتقام گیرى
معروف خود را عملى کردند. بنابراین، امروز پاى پیاده به قصر
سنگاکوجى خواهیم رفت تا احترام خود را نثار آرامگاه آنها سازیم. قبلاً
به والدین شما اطلاع داده ایم.»
مدیر مدرسه با برنامه آقاى مارویاما مخالفت نکرد. آنچه که آقاى کوبایاشى
به آن فکر مى کرد و اولیاى دانش آموزان از آن خبر نداشتند، این بود که او قبلاً با
چنین برنامه اى موافقت نکرده بود. دیگر اینکه بردن دانش آموزان بر سر قبر
چهل و هفت جنگاور، درواقع کار دسیسه گرانه اى بود.
آقاى مارویاما قبل از حرکت بچه ها، داستان این چهل و هفت جنگاور معروف را
براى آنان تعریف کرد. او گفت که چگونه این چهل و هفت جنگاور با وفا، براى
دفاع از شرف فرمانده کشته شده خود، لرد آسانو، که مورد بى عدالتى
بزرگى قرار گرفته بود، دو سال تمام نقشه کشیدند. در کنار این چهل و هفت
جنگاور، بازرگان شجاعى به نام ریهاى آمانویا نیز وجود داشت. همین
شخص، سلاح هاى مورد نیاز را فراهم ساخته بود و هنگامى که مقامات شوگان دستگیرش کردند، اعلام کرد: «من، ریهاى آمانویا، یک مرد
هستم.» او از هرگونه اعتراف و افشاى حتّى یک راز خوددارى کرد. بچه ها از
این داستان خیلى سردرنمى آوردند و فقط از اینکه کلاس هایشان تعطیل شده و
عازم رفتن به جایى بسیار دورتر از قصر کوهون بوتسو هستند، و درضمن
ناهار را هم بیرون صرف خواهند کرد، خوشحال بودند.
آنها با گرفتن مرخصى از مدیر و سایر معلم ها، به رهبرى آقاى مارویاما به راه
افتادند. اینجا و آنجا صدایشان شنیده مى شد که داد مى زدند: «من، ریهاى
آمانویا، یک مرد هستم!» دخترها نیز همین را مى گفتند و باعث خنده عابران
مى شدند. تا قصر سنگاکوجى حدود ده کیلومتر راه بود، اما وسیله نقلیه اى در
جاده دیده نمى شد. آسمان دسامبر آبى بود، و بچه ها که دائما فریاد مى کشیدند:
«من، ریهاى آمانویا، یک مرد هستم!» طولانى بودن راه را اصلاً احساس
نمى کردند.
هنگامى که به سنگاکوجى رسیدند، آقاى مارویاما به هریک از دانش آموزان
تکه اى عود و چند شاخه گل داد. این قصر، از قصر کوهون بوتسو کوچکتر بود،
اما تعداد زیادى قبر در آن در یک ردیف دیده مى شد. این فکر که این مکان
به خاطر خاطره چهل وهفت جنگاور جاى مقدسى است، باعث مى شد توتو چان
به هنگام قراردادن عود و دسته گل روى قبور رفتار سنگین و باوقارى داشته
باشد، و به تقلید از آقاى مارویاما تعظیم کند. احساسى سرد و خاموش وجود
کودکان را پر کرده بود. تا این حد سرد و خاموش بودن براى دانش آموزان
مدرسه توموئه امرى غیرعادى بود. دود شاخه هاى عود سوزان که بر بالاى
قبرها گذاشته شده بود، تصاویرى در آسمان مى ساخت که براى مدتى طولانى
باقى مى ماندند.
بعد از آن روز، استشمام بوى عود، همیشه، بچه ها را به یاد آقاى مارویاما و
ریهاى آمانویاى تاجر مى انداخت. همچنین آن بو، برایشان یادآور سکوت و
خاموشى بود.
ممکن است بچه ها چیز زیادى از داستان چهل و هفت جنگاور نفهمیده باشند، اما
براى آقاى مارویاما که با چنان حرارتى از اینگونه دلاوران سخن مى گفت،
احترام و محبتى تقریبا همپایه آقاى کوبایاشى در دل احساس مى کردند، هرچند
که به شیوه متفاوتى به او احترام مى گذاشتند. توتو چان، چشمان ریز او را که
از پشت ذره بین کلفت عینکش مى درخشید، و صداى مؤدّبانه و آرامش را که با
هیکل بزرگش همخوانى نداشت، دوست مى داشت.
#داستان
#ژاپن
#مدرسه_تحولی
#توتوچان
@pajoheshmoalem
سلام بسیار عالی
الان اقدام پژوهی را تایپ کنید
اگر استان فارسی هستید در سامانه پژوهش بارگزاری کنید
اگر مال سایر استان ها هستید باید به اداره خودتون تحویل بدید
اما می تونید همون اقدام پژوهی را به همایش پژوهشمند هم ارسال کنید و پذیرش بگیرید تا گواهی مقاله هم داشته باشید یک تیر و دو نشان
#پاسخ_به_پرسش
@pajoheshmoalem
سلام
مقاله نویسی اقدام پژوهی، روایت پژوهی، مروری، ترکیبی، کمی
همه در همین کانال به صورت رایگان گذاشته شدند
این دوره اسمش مشاوره خصوصی هست یعنی قدم به قدم همکاران کار را انجام میدن و ارسال میکنن و کار ویرایش میشه ایرادها گرفته میشه تا مرحله آخر و بعد ارسال میشه به یک همایش تا پذیرش بگیرند مثل استاد راهنمای پایان نامه دانشگاه
#پاسخ_به_پرسش
@pajoheshmoalem
۲۱ دی ماه سالروز شهادت شهید علم ، دانشمند نخبه هسته ای مصطفی احمدی روشن
فرازی از وصیت نامه شهید :
ایکاش مردم میتوانستند بدانند که چه کسی خیرخواه آنان است، چپیها داعیهی اصلاحطلبی دارند، راستیها نیز داعیهی صاحب انقلابی را دارند و به امیرالمؤمنین قسم که هیچ کدام خیرخواه مردم و انقلاب نیستند و همه به منافع خود میاندیشند.
امام خمینی(ره) فرمودند: “پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به انقلاب آسیبی نرسد” و حال من تصمیم گرفتهام در آخرت و پل صراط با کسانی که مخالف انقلاب و ولی فقیه هستند روبرگردانم.
@pajoheshmoalem
سلام
هزینه مشاوره رو توضیح دادیم قبلا
با آیدی ادمین تماس بگیرید
@Adminmoalemi
#پاسخ_به_پرسش
@pajoheshmoalem
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋 ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
🏡🏡🏡🏡
#پارت66
ماسوچان
توتو چان، معمولاًسر راه خود براى رسیدن به ایستگاه راه آهن، و برگشت از
آن، از کنار عمارتى مى گذشت که عده اى کره اى در آن ساکن بودند. البته توتوچان نمى دانست آنها کره اى هستند، تنها چیزى که درباره آنان مى دانست این
بود که بین آنها زنى وجود دارد که قسمت جلو موهاى خود را مى پوشاند و
موهاى پشت سرش را با روبانى مى بندد. این ِ زن نسبتا چاق، کفشهایى
مى پوشید به رنگ سفید و شبیه به چکمه هاى کوچک، و لباسش دامنى بلند و
بلوزى کوتاه بود که روبانى بزرگ در قسمت جلو آن گره خورده بود. او
همواره دنبال پسرش بود و نام او را که ماسوچان بود، صدا مى زد. او به جاى
آنکه مثل مردم دیگر، نام ماسوچان را به صورتى معمولى ادا کند، بخش دوم
را کش مى داد، و چان را نیز چنان کشیده مىگفت که به نظر توتو چان مى رسید
صداى غمگینى دارد.
ساختمان ّ محل اقامت کره اى ها، درست کنار دپوى واگن هاى قطار ایستگاه
اویماچى، پشت خاکریزى کوچک قرار داشت. توتو چان ماسوچان را
مى شناخت. این پسر، کمى از توتو چان بزرگتر و احتمالاً کلاس دوّم بود، اما
توتو چان نمى دانست به کدام مدرسه مى رود. او موهایى صاف داشت و همواره
سگى او را همراهى مى کرد. یک روز، هنگامى که توتو چان از جلو خاکریز به
سمت خانه مى رفت، ماسوچان را دید که پاهایى از هم گشوده و دستانى به کمر
زده، به حالتى متکبرانه بالاى خاکریز ایستاده است. او رویش را به توتو چان
کرد و فریاد زد: «کره اى!»
صدایش تهاجم آمیز و پر از نفرت بود. توتو چان هرگز با این پسر کارى نداشته
و حتى با او حرف نزده بود. به همین دلیل، هنگامى که پسرک به حالتى
کینه جویانه از بالاى خاکریز به پایین سرازیر شد، وحشت کرد.
او وقتى به خانه رسید، موضوع را به مادرش گفت: «ماسوچان به من گفت
که یک کره اى هستم.» مادرش از حیرت، دست بر دهان گذاشت و توتوچان
دید که چشمانش پر از اشک شده است. توتو چان بهت زده شد و فکر کرد لابد
حرف خیلى بدى بوده است. از بس اشک هایش را پاک کرده بود، نوک بینى
مادر، قرمز شده بود. او به توتو چان گفت: «لابد مردم به این کودک بیچاره
دائما گفته اند کره اى، و او فکر مى کند این فحش است. احتمالا ًاو هنوز نمى داند
معنى این کلمه چیست، چون هنوز بچه است. لابد فکر مى کند چیزى شبیه
اصطلاح باکا است که وقتى مى خواهند شخصى را احمق خطاب کنند به
زبان مى آورند. او را کره اى خطاب کرده اند و او نیز هروقت مى خواهد به کسى
فحش بدهد، لفظ کره اى را به کار مى برد. چرا مردم اینقدر بى رحم هستند؟»
سپس، درحالى که مادر اشک چشمانش را پاک مى کرد به آرامى به توتو چان
گفت: «تو ژاپنى هستى و ماسوچان از کشورى به نام کره به اینجا آمده است.
اما او هم مثل تو بچه است. بنابراین، تو که عزیز من هستى، نباید فکر کنى
مردم با تو فرق دارند. هیچوقت فکر نکن این آدم ژاپنى یا آن یکى کره اى
است.` با ماسوچان مهربان باش. این خیلى ناراحت کننده است که کسى فکر
کند بعضى آدمها صرفا به خاطر اینکه کره اى هستند، آدم هاى خوبى نیستند!»
فهمیدن همه این چیزها براى توتو چان نسبتا مشکل بود، اما به هرحال این را
فهمید که ماسوچان پسرکى است که مردم بدون دلیل، با او به درستى حرف
نزده و رفتار نکرده اند. توتو چان، فکر کرد شاید به همین دلیل است که
مادرش دائما در جست وجوى اوست و در نگرانى به سر مى برد. به این ترتیب،
فرداى آن روز هنگامى که از جلو خاکریز مى گذشت، و صداى مادر ماسوچان
را شنید که او را صدا مىزند، با خودش فکر کرد که باز کجا ممکن است رفته
باشد. او مصمم شد، هرچند خودش کره اى نیست، اما اگر دوباره او را کره اى
خواند، به او پاسخ دهد: «ما هر دو بچه ایم. هر دو یک جور هستیم.» و بعد سعى
کند با او دوست شود.
صداى مادر ماسوچان که اضطراب و نگرانى در آن موج م ىزد، حالتى داشت
که به نظر مى رسید در هوا معلق مى ماند تا زمانى که غرش قطارى آن را از بین
ببرد: «ماسوچان!»
آهنگ محزون و غم انگیز این صدا، حتى اگر فقط یکبار شنیده باشید، هرگز
فراموش نمى شود.
#داستان
#ژاپن
#مدرسه_تحولی
#توتوچان
@pajoheshmoalem
هفتمین کنفرانس بین المللی تربیتی،روانشناسی ومشاوره
www.ipconf.ir
هزینه 430 هزار تومان
الف- علوم تربیتی :
اخلاق اسلامی و تعلیم تربیت دینی
برنامه ریزی درسی و پیشرفت تحصیلی
مدیریت و تحقیقات آموزشی - برنامه ریزی آموزشی
آموزش الکترونیک - آموزش بزرگسالان - تکنولوژی آموزشی
آموزش و پرورش (ابتدایی- تطبیقی- پیش دبستانی – دبستانی)
آموزش و بهسای منابع انسانی - مدیریت و برنامه ریزی آموزش عالی
ب- روانشناسی :
مشاوره مدرسه- سلامت سازمانی - فلسفه تعلیم و تربیت
روانشناسی تربیتی - روانشناسی فرهنگی - روانشناسی اسلامی
روانشناسی سلامت - روانشناسی عمومی - روانشناسی شخصیت
روانشناسی بالینی - روانشناسی صنعتی و سازمانی - سنجش و اندازه گیری (روان سنجی)
روانشناسی بالینی کودکان ونوجوانان - مشاور و راهنمایی (شغلی،خانواده،توانبخشی)
پ- مشاوره:
ت: محورهای ویژه:
سبک زندگی سالم - اخلاق و فرهنگ در پژوهش
راهکارهای ترویج فرهنگ ایرانی اسلامی - توسعه و ترویج فرهنگ اسلامی در خانواده ها
راهکارهای مقابله با آسیب های اجتماعی در جامعه - مطالعات فرهنگی و مدیریت رسانه
#همایش
@pajoheshmoalem
ببینید و انگیزه بگیرید
😍😍
یکی از همکارانتون که تونستن به همین راحتی پذیرش بگیرن
کم کم خبر موفقیت بقیه افرادی که تو دوره مشاوره خصوصی مقاله نویسی شرکت کردند را هم می ذاریم
شاید بقیه هم انگیزه بگیرن که شروع کنند. 😉
مقاله نوشتن برای یه معلم جزء ذاتشه
فقط باید یه بار امتحان کنید تا ببینید چقدر ساده است.
@pajoheshmoalem
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋 ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e