eitaa logo
پژوهشکده معلمی
1.6هزار دنبال‌کننده
867 عکس
153 ویدیو
35 فایل
در این کانال آموزش پژوهش های ویژه معلمی گذاشته خواهد شد. هزینه استفاده از مطالب کانال صلوات به نیت تعجیل در ظهور آقامون روزهای تدریس دوشنبه و پنج شنبه پیام ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16808988802265 پیام ناشناس ایتا Https://6w9.ir/Harf_9380048
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار رحیم نوعی اقدم همرزم حاج قاسم: کل هشت سال دفاع مقدس و دفاع از حرمم را با یک رأی عوض می‌کنم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌙ماه دوازدهم آمد ولی... 😔 ☀️خورشید دوازدهم نه زمستان هجرانت❄ کی به پایان می رسد ای همه دار و ندار این جهان😔🙏 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🙏 . @pajoheshmoalem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶️🔹️طنز عالی، اثرانگشت پاندای کنگ فوکار 😂 ✌️ بفرستید گروه های کلاسیتون @pajoheshmoalem
🏡🏡🏡🏡 مرگ یاسواکى چان نخستین روز مدرسه پس از پایان تعطیلات بهارى بود. آقاى کوبایاشى درحالى که مثل همیشه دست در جیب داشت، در حیاط مدرسه مقابل دانش آموزان ایستاد. اما مدتى طولانى چیزى به زبان نیاورد. سپس دستانش را از جیب بیرون آورد و به بچه ها نگاه کرد. به نظر مى رسید گریه کرده است. به آرامى گفت: «یاسواکى چان مرده است. امروز همه باید در مراسم تدفین او شرکت کنیم.» سپس ادامه داد: «مى دانم که همه شما یاسواکى چان را دوست داشتید. غم بزرگى است. من عمیقا احساس ناراحتى مى کنم.» صورتش گلگون شد و سپس اشک در چشمانش حلقه زد. بچه ها گیج شده بودند و هیچکس حرفى نمى زد. همه به یاسواکى چان فکر مى کردند. تا آن روز، هرگز چنین سکوت دردآلودى بر حیاط مدرسه سایه نینداخته بود. توتو چان فکر کرد: «چه زود مرد. کتاب کلبه عموتوم را که یاسواکى چان قبل از تعطیلات تابستان گفت باید بخوانم و به من قرض داد، هنوز تمام نکرده ام.» به یاد آورد که در آخرین خداحافظى پیش از تعطیلات هنگامى که یاسواکى چان کتاب را به او مى داد، چه انگشتان لاغر و از ریخت افتاده اى داشت. نخستین دیدارشان را به یاد آورد و این جمله را که از او پرسیده بود: «چرا اینطور راه مى روى؟» یاسواکى با صدایى نرم پاسخ داده بود: «من فلجم!» به صداى او و لبخند ملایمش اندیشید. بعد به یاد ماجراجویى شان به هنگام بالارفتن از درخت افتاد. با درد و اندوه به یاد آورد که بدن او چقدر سنگین بوده و چگونه با وجود بزرگتربودن از توتو چان، به او تکیه و اعتماد کرده و خود را به دست او سپرده بود. همین یاسواکى چان به او گفته بود در امریکا وسیله اى به نام تلویزیون وجود دارد. توتو چان یاسواکى چان را دوست داشت. آنها با یکدیگر غذا خورده، ساعات تفریح را با هم گذرانده، و بعد از مدرسه با هم به سوى ایستگاه راه آهن رفته بودند. اکنون دلش براى او تنگ شده بود. توتو چان مى دانست مرگ یعنى اینکه یاسواکى چان دیگر هرگز به مدرسه نخواهد آمد. همان اتفاقى افتاده بود که قبلاً درباره جوجه هایش دیده بود. هنگامى که جوجه هایش مردند، هرقدر آنها را صدا کرد دیگر هرگز تکان نخوردند. مراسم تدفین یاسواکى چان در کلیسایى در محله دنن چافو برگزار شد، یعنى جایى که او در آن مى زیست. بچه ها مسیر جیوگائوکا تا محل مراسم را با سکوت درحالى که به صف حرکت مى کردند، پیمودند. توتو چان برخلاف معمول، اینطرف و آنطرف را نگاه نمى کرد و در تمام مدت فقط به جلوى پایش چشم دوخته بود. فهمید احساسى که اکنون دارد متفاوت از احساس موقعى است که مدیر مدرسه اخبار بد را به آنها داد. @pajoheshmoalem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واسه این عشق می‌شه جنگید، واسه این راه می‌شه جون داد 🔹خواننده؛ غلامرضا صنعتگر این آهنگ زیبا را به رهبر انقلاب تقدیم کردند. @pajoheshmoalem
از اون پیامای حال خوب کن 😍 @pajoheshmoalem
تو همین کانال را جستجو کنید @pajoheshmoalem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
🏡🏡🏡🏡 نخستین واکنش او ناباورى بود و سپس غمگین شد. اما اکنون، تنها چیزى که آرزو مى کرد یکبار دیگر ِ دیدن یاسواکى چان بود. دلش مىخواست تا جایى که مى تواند با او حرف بزند. کلیسا پر بود از گل هاى سفید سوسن. مادر زیباى یاسواکى چان همراه با خواهر و سایر اقوامش در بیرون کلیسا نشسته بودند و لباس سیاه به تن داشتند. هنگامى که توتو چان را دیدند، دستمال هاى سفید خود را به چشم برده و دوباره گریستند. این نخستین بار بود که توتو چان در مراسم تدفین شرکت مى کرد و تازه حالا مىفهمید این مراسم تا چه اندازه غمبار است. هیچکس حرف نمى زد و با ارگ کلیسا آهنگ عزا مى نواختند. خورشید مى درخشید و کلیسا غرق نور بود؛ اما در آن هیچ شادمانى اى وجود نداشت. مردى با بازوبند سیاه، به هریک از دانش آموزان مدرسه توموئه گُلى سفید داد و گفت که باید به صف از کنار تابوت یاسواکى چان گذشته و گل را روى آن بگذارند. یاسواکى چان با چشمانى بسته و در بسترى از گلها در تابوت خود آرمیده بود. هرچند مرده بود، اما هنوز هم سیمایى مهربان و باهوش چون گذشته داشت. توتو چان کنار او زانو زد و گل را روى دست او گذاشت و به آرامى دستش را لمس کرد، همان دستى که اغلب بامهربانى در دستش فشرده بود. دست او در مقابل دستان چرک گرفته و کوچک توتو چان خیلى سفیدتر بود و انگشتانى بسیار بلند، چون ِ انگشتان افراد بزرگسال داشت. توتو چان درمقابل او نجوا کرد: «خداحافظ. شاید روزى دیگر، در جایى دیگر، هنگامى که خیلى بزرگتر شده ایم یکدیگر را ببینیم. شاید تا آن هنگام فلج تو خوب شده باشد.» آنگاه از جا برخاست و دوباره به یاسواکى چان نگریست. بعد گفت: «هان، بله، فراموش کرده ام کتاب کلبه عموتوم را بیاورم. نمى توانستم آن را حالا بیاورم. مى توانستم؟ تا وقتى دوباره یکدیگر را ببینیم، آن را برایت نگه مى دارم.» درحالى که از تابوت دور مى شد، اطمینان کرد صداى یاسواکى چان را شنیده است که گفت: «توتو چان! ما با هم خیلى خوش بودیم، اینطور نیست؟ هرگز فراموشت نخواهم کرد، هرگز.» هنگامى که به در کلیسا رسید، رویش را به عقب برگرداند و گفت: «من نیز هرگز فراموشت نخواهم کرد.» آفتاب درخشان بهارى، درست مانند روزى که براى نخستین بار یاسواکى چان را در کلاس درس دیده بود، به نرمى بر او مى تابید، اما برخلاف آن روز، اشک گونه هایش را خیس کرده بود. @pajoheshmoalem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
دانشگاه علامه طباطبایی برگزار میکند: نخستین همایش ملی سنجش کلاسی https://class.atu.ac.ir/ تاریخ ارسال چکیده 25 اسفند 402 تاریخ ارسال مقاله 25 فروردین 402 محورهای همایش سواد سنجش معلمان سنجش کلاسی و برنامه درسی سنجش کلاسی در شرایط بحران سنجش کلاسی، انگیزه و یادگیری سنجش مفهومی و ارتقای یادگیری یاددهی-یادگیری و سنجش کلاسی ملاحظات اخلاقی در سنجش کلاسی سنجش یادگیری یا سنجش به مثابه یادگیری ارزشیابی توصیفی، عملکردی و سنجش کلاسی تکنولوژی آموزشی و شیوه های نوین سنجش سنجش شایستگی ها در ساحت های شش گانه سنجش کلاسی آنلاین؛ فرصت ها و چالش ها سنجش کلاسی در دانش آموزان سرآمد و با نیازهای ویژه هوش مصنوعی؛ چالش ها و فرصت های سنجش کلاسی تاثیر سوابق تحصیلی در آزمونهای بزرگ مقیاس و سنجش کلاسی @pajoheshmoalem
🏡🏡🏡🏡 جاسوس بچه هاى مدرسه توموئه و به ویژه صبح هنگام، در زمان شروع کلاس، با به خاطر آوردن یاسواکى چان غمگین بودند. مدتى به طول انجامید تا بچه ها باورکنند یاسواکى چان دیر نکرده است، بلکه دیگر هرگز نخواهد آمد. کلاس هاى کوچکتر و کم جمعیت تر جذابیت بیشترى براى دانش آموزان دارند، اما در چنین مواقعى تحمل کردن مصیبت در آنها سخت تر مى شود. نبود یاسواکى چان خیلى واضح بود. تنها چیزى که سبب تسلى مى شد، این واقعیت بود که در کلاس آنها هرکس براى خود جاى مشخصى نداشت. اگر یاسواکى چان میزى مخصوص به خود داشت، خالى بودن آن ترسناک تر مى شد. اخیرا توتو چان به این فکر مى کرد که پس از بزرگ شدن چه کار خواهد کرد. هنگامى که کوچکتر بود، فکر مى کرد نوازنده خیابانى و یا بالرین شود. نخستین روزى که به مدرسه توموئه آمده بود، فکر کرد که چقدر خوب خواهد شد اگر فروشنده بلیت راه آهن باشد. اینک در این فکر بود که باید شغلى غیرعادى و تا حدودى زنانه داشته باشد. اندیشید شاید بهتر باشد به شغل پرستارى بپردازد. اما ناگهان به خاطر آورد وقتى براى عیادت سربازان زخمى به بیمارستان رفته بودند، دیده بود که پرستاران در حال تزریق آمپول هستند. بنابراین، لابد این شغل کارى بسیار سخت است. پس باید چه کاره مى شد؟ ناگهان با به خاطرآوردن چیزى شادمان شد: «اینکه معلوم است! قبلاًتصمیم گرفته بودم که چه کاره شوم!» سراغ تایى چان رفت که در حال روشن کردن چراغ الکلى اش بود. با سربلندى گفت: «من تصمیم گرفته ام وقتى بزرگ شدم جاسوس بشوم.» تایى چان نگاه از دستگاهش گرفت و مدتى به توتو چان نگاه کرد. سپس سرش را به سوى پنجره برگرداند و اندکى به بیرون نگریست. چنین مى نمود که فکر مى کند. بعد دوباره به سوى توتو چان برگشت و با لحن هوشمندانه، به آرامى و سادگى، به صورتى که توتو چان بفهمد، گفت: «براى جاسوس بودن باید خیلى زرنگ باشى. علاوه بر این باید چند نوع زبان بدانى.» تایى چان براى نفس تازه کردن ساکت شد. سپس، مستقیم به چشمان توتو چان نگاه کرد و به صراحت گفت: «در درجه اول، جاسوس زن باید خیلى خوشگل باشد.» توتو چان به آرامى چشمانش را از نگاه خیره تایى چان دزدید و سرش را پایین انداخت. پس از مدتى، تایى چان بدون آنکه به توتو چان نگاه کند، متفکرانه و با صدایى آرام گفت: «علاوه بر آن فکر نمى کنم آدمهاى وراج بتوانند جاسوسى کنند.» توتو چان گیج شده بود. نه به خاطر آنکه تایى چان مخالف جاسوس شدن او بود، بلکه به خاطر آنکه همه آنچه تایى چان مى گفت درست بود. اینها چیزهایى بودند که خودش تاحدودى به آنها فکر کرده بود. حالا قطعا مى دانست که صفات لازم براى جاسوس بودن را ندارد. البته آگاه بود که تایى چان از گفتن این حرفها قصد بدى نداشته، اما چاره اى جز رها کردن فکر جاسوس شدن نداشت. چنین به نظر مى رسید که در این مورد بحثش با تایى چان کامل شده است. پیش خود گفت: «عجیب است که تایى چان درست هم ّسن من است، اما با این حال خیلى چیزها بیش از من مى داند.» او با خود اندیشید که اگر تایى چان به او بگوید در فکر این است که فیزیکدان شود، چه جوابى مى تواند به او بدهد؟ به تایى چان مى گوید: «خوب، درست است که تو مى توانى چراغ الکلى را با کبریت روشن کنى.» اما به نظرش رسید که این حرف، خیلى کودکانه و پیش پاافتاده است. «خوب، تو مى دانى که روباه به زبان انگلیسى چه مى شود و یا اینکه انگلیسى ها به کفش چه مى گویند. پس به عقیده من تو استعداد اینکه فیزیکدان شوى دارى.» نه، این جواب هم چندان چنگى به دل نمى زد. به هرحال، این اطمینان در توتو چان پدید آمده بود که تایى چان حتما در آینده کارى درخشان صورت خواهد داد. پس به این بسنده کرد که با خوش خویى به تایى چان، که به جوشش مایع درون ظرف آزمایش خیره شده بود، بگوید: «متشکرم. پس، از این فکر که جاسوس شوم دست مى کشم. اما مطمئن هستم تو خودت آدم مهمى خواهى شد.» تایى چان زیر لب چیزى گفت، سرش را خاراند و سپس در کتابى که پیش رو گشوده بود، غرق شد. توتو چان درحالى که کنار تایى چان ایستاده و به شعله چراغ الکلى او خیره شده بود، فکر کرد حالا که نمى تواند جاسوس باشد، پس باید دنبال چه شغلى برود؟ @pajoheshmoalem
ISC دهمین کنفرانس بین المللی علوم مدیریت و حسابداری www.imsym.ir هزینه 682 هزار تومان مهلت ارسال مقاله 25 اسفند 1402 محورهای کنفرانس مدیریت: مدیریت دانش - مدیریت دولتی -  مدیریت بازرگانی  - مدیریت تحقیق و توسعه - مدیریت صنعتی - مدیریت آموزشی - مدیریت اجرایی - مدیریت استراتژیک - مدیریت تکنولوژی - مدیریت ریسک - مدیریت کشاورزی - کارآفرینی و کسب و کارهای نوپا - استارت آپ و شرکت های دانش بنیان - سایر مباحث مرتبط با علوم مدیریت  حسابداری: حسابداری منابع انسانی - حسابداری سرمایه فکری - حسابداری دولتی و پاسخگویی - بانکداری نوین و الکترونیک - قوانین و استانداردهای حسابداری - مدیریت مالی و حسابداری -  مدیریت بازار و حسابرسی - سایر مباحث مرتبط با علوم حسابداری اقتصاد: اقتصاد نظری- اقتصاد خرد- اقتصاد کلان- اقتصاد پولی و بانکداری- اقتصادسنجی و اقتصاد ریاضی- اقتصاد کشاورزی و منابع طبیعی- اقتصاد شهری- اقتصاد انرژی و نفت- اقتصاد صنعتی و بازرگانی- اقتصاد مالی و تجارت بین الملل- اقتصاد سلامت و رفتاری- رشد و توسعه اقتصادی- اقتصاد محیط زیست و تجارت- اقتصاد گردشگری- اقتصاد عمومی و دولتی- اقتصاد جهانی- توسعه اقتصادی- اقتصاد دیجیتال و الکترونیک- مالیات و امور مالیاتی- اقتصاد مسکن و شهری- اقتصاد روستایی و منطقه‌ای- اقتصاد مقاومتی- تاریخ عقاید اقتصادی و روش شناسی- اقتصاد مالی- اقتصاد دیجیتال @pajoheshmoalem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
🏡🏡🏡🏡 ویولن پدر تا توتو چان و خانوادهاش به خود بجنبند، جنگ و همه رخدادهاى هراس آورش سایه خود را بر زندگى آنها انداخت. هر روز، مردان و جوانان خانواده ها درحالى که پرچم به دست گرفته و تکان مى دادند، فوج فوج و با فریادهاى رزمجویانه عازم نبرد مى شدند. مواد غذایى یکى پس از دیگرى از پشت ویترین مغازه ها ناپدید مى شدند. برآورده کردن خواست مدیر و اجراى قانون ناهار مدرسه «چیزى از اقیانوس و چیزى از آن سوى تپه ها» به تدریج کارى مشکل مى شد. مادرش هنوز غذاهاى دریایى و گوجه شور برایش فراهم مى ساخت، اما گیر آوردن این مواد، آرام آرام سخت تر مى شد. همه چیز جیره بندى شد. دیگر با جست وجوى فراوان نیز شیرینى گیر نمى آمد. توتو چان مى دانست زیر پله هاى ایستگاه اوکایاما که ایستگاه قبل از مقصد او بود، دستگاهى هست که با انداختن سکه، یک پاکت کارامل از آن بیرون مى آید. در بالاى دستگاه، تصویرى نصب کرده بودند که خیلى اشتها برانگیز بود. در صورتى که سکه اى پنج سنى در دستگاه مى انداختند، پاکتى کوچک و با انداختن سکه اى ده سنى یک پاکت بزرگ کارامل از آن بیرون مى آمد. اما اینک مدتها بود این دستگاه خالى مانده و از آن استفاده نمى شد. هرقدر هم پول به داخل آن انداخته مى شد، کاراملى بیرون نمى افتاد. توتو چان بیش از دیگران براى به کار انداختن دستگاه در تلاش بود. با خود فکر مى کرد: «شاید یک بسته دیگر داخل دستگاه مانده باشد. شاید این بسته به جایى گیر کرده باشد.» به این ترتیب، هر روز، در این ایستگاه از قطار پیاده مى شد و سکه هاى پنج سنى و ده سنى به داخل آن مى انداخت، اما فقط سکه اش را پس مى گرفت. سکه پایین مى افتاد و جرینگى صدا مى کرد. در آن روزها، فردى به پدر توتو چان چیزى گفت که بسیارى از افراد آن را خبر خوش مى نامند. اگر پدرش به کارخانه مهمات سازى که در آن اسلحه و چیزهاى دیگر مى ساختند، مى رفت و با ویولنش آهنگ هاى مورد علاقه دوران جنگ را مى نواخت، به جاى دستمزد شکر، برنج و چیزهاى مشابه دریافت مى کرد. پدر توتو چان اخیرا یک جایزه معتبر موسیقى دریافت کرده بود، همه او را نوازنده خوب ویولن مى شناختند. دوستش به او گفت که حتما هدایایى اضافى نیز دریافت خواهد کرد. مادرش از پدر پرسید: «خوب، چه مى گویى؟ این کار را مى کنى؟» بدون شک، بعد از آن به ندرت کنسرت اجرا مى شد. عده زیادى از اعضاى ارکستر به خدمت فرا خوانده شده بودند و تعداد نوازنده ها کم شده بود. تقریبا کل برنامه هاى رادیو به امور جنگى اختصاص یافته و به این ترتیب کار براى پدر توتو چان و همکاران او کم شده بود. بنابراین، باید از پیشنهاد نواختن ویولن در هر جایى استقبال مى کرد. پدر قبل از آنکه پاسخ دهد، کمى فکر کرد. سپس گفت: «نمى خواهم اینطور چیزها را بنوازم.» مادر گفت: «حق با توست. اگر من هم بودم امتناع مى کردم. غذایمان را به طریقى به دست خواهیم آورد.» پدر توتو چان مى دانست دخترش به ندرت غذایى براى خوردن گیر مى آورد، و هر روز پول خود را بیهوده به داخل دستگاه فروش کارامل مى اندازد تا بلکه بسته اى بیرون بیاید. او همچنین مى دانست هدایایى که براى نواختن چند آهنگ جنگى دریافت خواهد کرد، براى خانوادهاش ارزشمند خواهد بود. اما او هنر موسیقى اش را ارجمندتر مى دانست. مادر نیز از این آگاه بود و به همین دلیل هیچگاه پدر را براى این کار ترغیب نکرد. پدر با لحنى غم آلوده گفت: «مرا ببخش توتسکى!» توتو چان، کوچکتر از آن بود که از هنر و ایدئولوژى و کار سر دربیاورد. اما این را مى دانست که پدرش چنان عشقى به ویولن دارد که او را با عبارتى به معنى «بریده از فامیل» توصیف مى کنند و بسیارى از اعضاى خانواده و بستگانش با او حرف نمى زنند. پدر روزگارى سخت از سر گذرانده، اما حاضر به دست کشیدن از ویولن نشده بود. به این ترتیب، توتو چان این را حق پدرش مى دانست که نخواهد چیزى غیر از آنچه دوست دارد بنوازد. توتو چان، اطراف پدر جست وخیزى کرد و با خوشرویى گفت: «اهمیتى ندارد پدر. زیرا من هم عاشق ویولن تو هستم.» اما روز بعد نیز توتو چان در ایستگاه اوکایاما از قطار پیاده شد و دوباره سکه اى در ماشین فروش کارامل انداخت. ممکن نبود چیزى بیرون بیاید، اما او هنوز امیدوار بود. @pajoheshmoalem
16.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رای نمیدی که اینا برن⁉️ حله! اگه آخوندا رفتن کی بیاد؟ پهلوی؟رجوی؟مسیح؟کومله؟ کی دقیقا؟ بهت پیشنهاد میکنم حتی اگه چشم دیدن جمهوری اسلامی رو نداری هم این کلیپ رو ببین! @pajoheshmoalem
چشم خیلیا فردا به ما دوخته شده حاج قاسم این حرم را به ما سپرد مدافع حرم باشیم ... @pajoheshmoalem