eitaa logo
پاراگراف || امیرحسن‌اوصالی
1.3هزار دنبال‌کننده
201 عکس
7 ویدیو
2 فایل
📃 روزنامه‌نگار _ حافظ‌پژوه نوشته‌هایی از سر دغدغه و پاراگراف‌های جذاب [اینجا قراره "نوشتن" یاد بگیری] #آموزش_نویسندگی نقد و پیشنهاد : @a_h_osali
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ نقدی بر کتاب "من جانباز نیستم" ✏ به‌قلم سیدمیثم موسویان 📚 تشر معارف هوالقیّوم کتابیّات ۳ کتاب "من جانباز نیستم" خاطرات شفاهی احمدپیرحیاتی(رزمنده‌ی انقلاب و دفاع‌مقدس) است که به قلم سیدمیثم موسویان به رشته‌ی تحریر درآمده‌ است. در همین ابتدا فرم طرح جلد و عنوان، خط‌روایتِ‌ خاطرات را برایم مشخص نمود و کار را برایم آسان کرد. برای مثال همین انتخاب "دست" که به شکلی نماد حضرت ابوالفضل(ع) است، نشان می‌دهد، ما با یک روایت محتوازده همراه هستیم که در ادامه خواندن کتاب نیز صادق بودن همین پیش‌فرض را تصریح کرد. راستش را بخواهید کتاب من‌را یاد فیلم‌های دفاعِ‌مقدسی انداخت که قهرمان ما یعتی "جمشیدهاشم‌پور" با یک فقره کلاشینکف! یک گردان عراقی را به‌درک واصل کرده و خود با یک زخم جرئی غائله را ختم به‌خیر می‌کرد. یکی از اشکالات اساسیِ نه این کتاب، بلکه تمامی کتب تاریخ‌شفاهیِ دفاع‌مقدس و انقلاب، ورود تخیلِ بیش‌ازحد در نوشتن و روایت است که مخاطب نمی‌تواند تشخیص بدهد که کدام "پرورش" نویسنده است و کدام اصل خاطره؛ و در تایید پیش‌فرض خود باید بگویم که تمامی اهالی‌هنر بدین نکته تصریح کرده‌اند که متن‌هنر بهترین نمایش‌دهنده‌ی ناخودآگاه هنرمند است که بالاخره در یک زاویه‌ی دید، در یک روایتِ محتوا و یا در یک جایی از دیالوگ، خود را نشان می‌دهد که راوی یا نویسنده قرار است چگونه قلّآب خود را در ذهن مخاطب بیاندازند. البته باید از کرسی انصاف هم پایین نیامده و ویژگی‌های خوب کتاب را نیز بازگو کرد، که یقینا اطلاعات بکر و تازه از این رزمنده درباب جنگ و انقلاب در راستای خرابکاری‌های نیروهای وابسته و سیاسی‌بازی‌ها و پارتی‌بازی‌ها، نگاهی تازه از شرایط آن‌زمان به دست مخاطب می‌دهد که در جای خود بسیار ارزشمند است و روایتی نو و جدید در این‌گونه سبک‌ها به‌شمار می‌آید که از کلیشه‌ها عبور کرده و دوست دارد تازگی را به‌مخاطب بچشاند و دلیل اصلی خوانده‌شدگی کتاب نیز همین است. متأسفانه موسویان در این اثر احتمالا تحت‌تاثیر جلال‌رفیع(طنز نویس معاصر) است که گاهی در مبالفات و اغراقات حد و مرز را رعایت نکرده و به همین علت در جاهایی روایت به‌سمت سورئال بودن پیش رفته و غیرقابل باور شده است؛ و تاکید می‌کنم که مخاطب متوجه این امر نمی‌شود که این از چشمه نشأت می‌گیرد یا از قلم موسویان. و همین مسئله کافی‌ست که نکته‌ی مثبت قبلی نیز نحت‌الشعاع این گزاره قرار بگیرد. به‌قول استادشفیعی کدکنی که وظیفه‌ی هنرمند فقط ایجاد فرم است و مسئولیتی جز دربرابر زیبایی ندارد، در همین راستا مشکل دیگر کتاب در فرم آن است که اتمسفر روایت، توالیِ‌زمانِ نقلِ وقایع را به‌طوری پشت سرهم چیده است که یکپارچگی قصه به‌هم می‌ریزد و گاهی موضع مخاطب در قبال قصه مشخص نمی‌شود و برای ادامه‌ی قصه با سوالهای فراوانی مواجهه می‌شود. یقینا توالی‌زمان یکی از عناصر "نوشتن" است که باید در این پرورش خاطرات نیز رعایت می‌شد‌. آنچه بیش‌از همه آزاردهنده است نگاه ایدئولوژیک راوی و نویسنده است که در قسمت‌هایی از قصه مسیری افراطی را طی می‌کند، که برای مثال می‌توان به دوگانه‌ی گوسفند و قصاب و توجیه دزدی در سربازخانه اشاره کرد که هیچ کمکی به خط روایت قصه نمی‌کند و تمام پسامتن ناخودآگاه راوی را آشکار می‌کند که قرار است یک روایت ایدئولوژیک تکراری از جنگ و انقلاب داشته باشیم که آنها گیج‌ومنگ بودند و ما جمشیدهاشم‌پور قاب تلویزیون خانه‌ها که مدام امدادهای غیبی شامل حالمان می‌شده است! و کسی نیست بگوید با این روال پس چرا ۸ سال جنگمان طول کشید و هزاران شهید تقدیم خدا کردیم؟ اینگونه روایات به‌عقیده‌ی من یک شکست برای تایخ شفاهی ادبیات‌داستانی ما به‌شمار می‌آید که در کنار اطلاعات بکر و نو، روایت و فرمی سرپا ندارد و یکطرفه به‌ قضاوت می‌نشیند و غرق در اول‌شخص می‌شود. امیرحسن‌اوصالی ۱۴۰۰/۱۰/۱۸ @parageraf_osali