eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️💞❣💛❤️💞❣💛 ❤️ ❤️ _مادر مـݧ اولا کہ کے گفتہ قراره بلایے سرش بیاد دوما هم،خودش راضے هم زنش جاے بدے هم کہ نمیخواد بره... خلاصہ یہ چیزے مـݧ میگفتم یہ چیزے زهرا باباهم همینطورے نشستہ بود و بہ یہ گوشہ خیره شده بود و حرف نمیزد _اما ماماݧ راضے نمیشد کہ نمیشد یہ هفتہ هم بابت ایـݧ موضوع با هیچکدومموݧ حرف نمیزد. هر چقدر اردلاݧ و بابا باهاش حرف میزدݧ کوتاه نمیومد آخر حرفاشونم بہ بد شدݧ حال ماماݧ ختم میشد. _اوݧ روزا اردلاݧ خیلے داغوݧ بود همش تو خودش بود زیاد حرف نمیزد همموݧ هم میدونستیم کہ بدوݧ رضایت ماماݧ نمیره. دوهفتہ گذشت ما هر کارے میتونستیم براے راضے کردݧ ماماݧ کردیم حتے علے هم با ماماݧ حرف زد. _یروز بعد از نماز صبح ماماݧ صداموݧ کرد کہ بریم پیشش. نمازش رو تازه تموم کرده بود و همونطور کہ رو سجاده نشستہ بود و تسبیحش دستش بود آهے کشیدو با بغض بہ اردلاݧ نگاه کرد و گفت: برو مادر خدا پشت و پناهت....و قطره اے اشک از چشماش روگونہ هاش افتاد همموݧ شوکہ شدیم. _اردلاݧ دست مامانو بوسید،بغلش کرد و زد زیر گریہ از گریہ اونها ماهم گریموݧ گرفتہ بود . همونطور کہ اشکام و پاک میکردم گفتم:خوب دیگہ بستہ فیلم هندیش نکنید. _اوݧ دوماه بہ سرعت گذشت و اردلاݧ دو هفتہ بعد از عروسیش رفت سوریہ هیج وقت اوݧ روزے کہ داشت میرفت و یادم نمیره ماماݧ محکم اردلاݧ و بغل کرده بود گریہ میکرد مـݧ هم دست کمے از ماماݧ نداشتم باورم نمیشد اردلاݧ داره میره. _میترسیدم براش اتفاقے بیوفتہ. اما زهرا خیلے قوے بود و با یہ لبخند همسرشو راهے کرد بہ قول خودش علاوه بر ایـݧ کہ همسر اردلاݧ بود همسفرش هم بود خیلے محکم و قوے بود وقتے ازش پرسیدم چطورے تونستے راضے بہ رفتـݧ اردلاݧ بشے،لبخندے زد و گفت همہ چیزم فداے حضرت زینب بابا اما یہ قطره اشک هم نریخت ،اما مـݧ میدونستم چہ خبره تو دلش علے هم اصلا حال خوبے نداشت. _اشک نمیریخت اما میفهمیدم حالش رو بہ جاے اینکہ اوݧ منو دلدارے بده مـݧ باید دلداریش میدادم.البتہ حال خرابش بخاطر خودش بود. روز خوبے نبود اما بالاخره تموم شد. _تازه بعد از رفتنش شروع شد غصہ ے ماماݧ هرروز یا درحال خوندݧ دعاے طول عمرو آیہ الکرسی براے اردلاݧ بود یا بے حوصلہ یہ گوشہ میشست و با کسے حرف نمیزد ولے وقتے اردلاݧ زنگ میزد چند روزے حالش خوب بود _دوهفتہ از رفتـݧ اردلاݧ میگذشت یکے دوروزے بود از علے خبر نداشتم.دانشگاه هم نمیومد نگرانش شدم و رفتم خونشو. وارد کوچشوݧ شدم ماشیـݧ جلوے در بود زنگ و زدم. _کیہ❓ منم فاطمہ باز کـݧ إ زݧ داداش تویے بیا تو پلہ هارو تند تند رفتم بالا وارد خونہ شدم و بلند گفتم سلااااااام سلام زنداداش خوش اومدے ازینوارا❓ اومدم یہ سرے بزنم بهتوݧ کسے خونہ نیست نیست.اومدے بہ ما سر بزنے یا آقاتو❓ _چہ فرقے میکنہ‌‌❓ فرقے نداره دیگه خندیدم و گفتم:حالا نوبت خودتم میشہ علے و خونست❓ آره بالا تو اتاقشہ از پلہ ها رفتم بالا و در زدم جواب نداد دوباره در زدم بازم جواب نداد نگراݧ شدم درو باز کردم _علے روتخت خوابیده بود اتاق تاریک تاریک بود پرده هارو کشیدم کنار نور افتاد روصورتش و چشمشو اذیت کرد دستشو گرفت جلوے چشمش و از جاش بلند شد سلام علیک السلام علے آقا ساعت خواب❓ دانشگاه چرا نمیاے❓گوشیتم کہ خاموشہ نمیگے نگراݧ میشم❓ ببخشید همیـݧ فقط❓ببخشید❓ _آهے کشید و کلافہ بہ موهاش دستے کشید نگراݧ شدم دستم و گذاشتم رو شونش چیشده علے چیزے نیست _چیزے نیست و حال روزت اینطوره چیشده دارم نگراݧ میشما هیچے اسماء رفیقم... رفیقت چے❓ رفیقم شهید شد... رفیقت کیههه😭😭😭 ادامه دارد.... @parastohae_ashegh313
《🌴》 - آدمایۍڪه‌خوب‌‌زندگۍ میڪنن،خوبم‌‌میمیرن بہ‌هیچۍدل‌‌نمیبندن‌حتۍٰجونشون!💔 •• @parastohae_ashegh313
نيمه شعبان جمعي از دوستان شهيد عصر روز نيمه شــعبان ابراهيم وارد مقر شــد. از نيمه شب خبري از او نبود. حالا هم كه آمده يك اسير عراقي را با خودش آورده! پرسيدم: آقا ابرام كجايي، اين اسيركيه!؟ گفت: نيمه شب رفته بودم سمت دشــمن، كنار جاده مخفي شدم. به تردد خودروهاي عراقي دقت كردم. وقتي جاده خلوت شــد يك جيپ عراقي را ديدم، با يك سرنشــين به ســمت من مي آمد. ســريع رفتم وسط جاده، افسر عراقي را اسير گرفتم و برگشتم. بيــن راه بــا خودم گفتم: اين هم هديه ما براي امــام زمان(عج) ولي بعد، از حرف خودم پشيمان شدم. . 🌺🌺🌺🌺 گفتم: ما كجا و هديه براي امام زمان(عج). همان روز بچه ها دور هم جمع شديم. . از هر موضوعی صحبتي به ميان آمد تا اينكه يكي از ابراهيم پرسيد: بهترين فرمانده هان در جبهه را چه كساني مي داني و چرا؟! ابراهيــم كمي فكر كرد و گفت: تو بچه هاي ســپاه هيچكس را مثل محمد بروجردي نمي دانم. محمد كاري كرد كه تقريباً هيچكس فكرش را نمي كرد. در كردســتان با وجود آن همه مشــكات توانســت گروه هــاي پيش مرگ كــرد مســلمان را راه اندازي كنــد و از اين طريــق كردســتان را آرام كند. در فرمانده هان ارتش هم هيچكس مثل ســرگرد علي صياد شيرازي نيست. 🌷🌷🌷 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 امام زمان چشمان گنهکارم پر از اشک است، چه بسیار اشک ریخته‌ام فریادزده‌ام صدایت کرده‌ام، یابن‌الحسن (عجل‌الله) گوشه چشمی بر من فکن، مهدی جان سخت حیرانم، رخسار چون ماهت را برایم بگشا زیرا که منتظرم....💔 📥 امام‌زمان‌عج 💚 ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅ @parastohae_ashegh313 ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
💌 ڪسانے بہ امامِ زمانشان خواهند رسید، ڪہ اهل سرعت باشند و اِلّا تاریخ ڪربلا نشان داده، ڪہ قافلہ حسینےمعطل ڪسے نمے ماند @parastohae_ashegh313
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🌐 تنها وارث میلیاردر مشهور جوآنی آنیلی بود که بعد از مسلمان و شیعه شدن بخاطر اعتقادات مذهبی اش زندگی سختی را گذراند و سر انجام برای اینکه ارثیه کلان پدر به دست او نرسد به شهادت رسید. یادش، راهش جاودان مْ ┄┅═✧❁❤️❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁❤️❁✧═┅┄
💠 شهیدی که در زمان جنگ دشمن برای سرش جایزه ای بیشتر از فرمانده اش تعیین کرده بود! 💠 در لحظه شهادت قرآن را بوسید و زیر لب امام زمان (عج) را صدا میزد. 💠 در عملیات حصر آبادان توانست با اسلحهٔ خالی چند عراقی را اسیر کند‌. 💠 قبل از انقلاب، عکس شاه را از سر در مدرسه پایین آورد و به جایش عکس الاغ گذاشت! 💠 حاج قاسم درمورد ایشان گفتند: حاج مهدی کازرونی کلید لشکر بود و قسم میخورم در وجودش ذره ای ترس وجود نداشت! 🌷 @parastohae_ashegh313
درگیری با گروهکهای التقاطی و منحرف: ایشان در دانشگاه با هواداران گروهکهای التقاطی و ملحد و منحرف همیشه درگیر بود و در هر حال نسبت به کار آنها افشاگری می‌کرد و مانع جذب بچه‌ها به آنها می‌شد. البته افشاگریهایش همیشه متعادل بود و با دلیل و منطق حرف می‌زد، به همین خاطر سخنرانی‌هایش همیشه طرفداران زیادی داشت. او همیشه می‌گفت این گروهکها که پشت چهرۀ مذهبی پنهان شده‌اند یک روز نقاب از چهره بر می‌دارند و رودرروی امام و مردم می‌ایستند. 🌻🌻🌻 دوره شعار تمام شد حالا وقت عمل است: در آغاز پیروزی انقلاب با ایشان و چند نفر دیگر برای سازندگی به روستاها می‌رفتیم و ایشان اگرچه دانشجوی مهندسی بود ولی مثل یک کارگر عادی کار می‌کرد و همزمان چند کار را مدیریت می‌کرد. اسم و رسم برایش مهم نبود، آنچه برای او اهمیت داشت نیت خالص الهی و کار کامل و بی نقص بود و با هرکس که تظاهر و منیت می‌کرد شدیداً مخالف بود. از نظر اجتماعی به فکر مردم بیچاره بود و مشکلات مردم محروم را کاملاً لمس کرده بود. همیشه می‌گفت دوره شعار تمام شد حالا وقت عمل است. @parastohae_ashegh313
نظام از بنی صدر ضربه می خورد: ناصر خیلی نکته‌سنج و منطقی بود، همیشه سئوالات بسیار مهمی مطرح می‌کرد. تازه بنی صدر به عنوان اولین رئیس جمهور انتخاب شده بود و اکثریت مردم به او رأی داده بودند و طرفدارش بودند. یک روز در یکی از قبرستانها نشسته بودیم، ایشان عنوان کرد: نظر شما در مورد بنی صدر چیه؟ هر کس چیزی گفت و بحث بالا گرفت. از او سئوال کردیم تو که دانشجو هستی نظرت چیه؟ گفت: من نظرم منفی‌ست. چونکه ما معیارمان امام ا‌ست و وقتی شخصیتی با این معیار نباشد نمی‌تواند معتبر باشد و به درد جمهوری اسلامی نمی‌خورد. 🌻🌻🌻 ناصر می‌گفت در آیندۀ نزدیک، نظام از بنی صدر ضربه می‌خورد چونکه بجای تکیه بر امام و امت همیشه در سخنرانی‌هایش «من، من» می‌کند. عدم پذیرش مسئولیت در اولین اعزام: سخنرانی‌های شهید قاسمی بسیار جذاب و منطقی و کوبنده بود. در اولین اعزام، ما را مدت بیست روز در منطقه گلستان (وابسته به دانشگاه اهواز) اسکان دادند. در این مدت شهید سخنرانی‌های متعددی کردند. حتی از گردان‌های دیگر می آمدند او را برای سخنرانی می‌بردند. چون در آن موقع چهار، پنج هزار نفر جمع می‌شدند به مدت 20 روزیک ماه آموزش می‌دیدند. بعضی‌ها خسته یا نا امید می‌شدند. لازم بود کسی اینها را از نظر روحی تقویت کند که شهید این مأموریت را به خوبی انجام می‌داد و بخاطر سخنرانی‌هایش کاملاً شناخته شده بود ولی موقعی که برای جبهه اعزام شد مسئولیتی قبول نکرد. گفت می‌خواهم وقت آزاد داشته باشم تا مطالعه بکنم. من تجربه عملی ندارم. @parastohae_ashegh313
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ↯به‌این‌عڪسهاخیره‌شو‌خیرهشو ↻به‌این‌عڪسهاےپر‌ازخاطره... 🎙 ┄┅═✧❁💚❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁❤️❁✧═┅┄