سردار شهید مرتضی جاویدی (متولد-۱۳۳۷ درفسااستان فارس) از فرماندهان مجاهد و فعال دوران جنگ تحمیلی بود که در۷ بهمن سال ۱۳۶۵، در شلمچه در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. مرتضی جاویدی شهیدی است که امام خمینی به خاطر رشادتهایش بر پیشانی او بوسه زد.
فرازی از وصیتنامه:
.. نمی دانم چه کرده ام که شهید نمی شوم. شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج محمود ستوده را ، وقتی با هم صحبت می کردیم ، می گفتیم اگر جنگ تمام شود و ما زنده باشیم، چه کار کنیم؟ واقعا نمی شود زندگی کرد و به صورت خانواده های شهدا نگاه کرد... و این جاست که ما و جاماندگان از قافله نور باید بگوییم خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند ..
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #کلیپ| #ریلز | #استوری
دلتنگی، درد بی درمان پر طرفدار . . .🥀
«اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک»
♥️خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.🤲🏻
#شهدا | #اروند
#شبتونشهدایی🌹
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🕊 #زیارتنامه_ی_شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#زندگی_به_سبک_شهدا🥀
#شهدای_گمنام🍃
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدابراهیمهادی :
بهفکر"مثلشهدامُردن"نباش!
بهفکر"مثلشهدازندگیکردن"باش ...
#ابراهیمدلها✨️/#رفیقشهیدم❤️
✋🏻#سلام_بر_شهـــــداء✨
🌹شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج #5صلـــوات🍃♥️
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
🌷شهیــــــــــــــــــــدانہ🕊
@parastohae_ashegh313
📚#معرفیکتابشهدایی
🍁 با #بیت_المال میانه خوبی نداشت. نمی خواست زیر دَین مردم برود.رفته بودم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیرم. مسئول تدارکات گفت: سید حمید چیزی از ما نمی گیرد معمولا وسایلش را خودش از شهر تهیه می کند خیلی تعجب کردم. رفتم پیشش و گفتم: چرا این کار را می کنی؟گفت: نمی توانم می ترسم بروم زیر دین مردم.
🌱 اگر پولی هم از راه جبهه به دست می آورد، در راه خیر مصرفش می کرد. مادرش می گفت: هر وقت می خواست به جبهه اعزام شود، کرایه راه را هم خودمان به او می دادیم. روزهای آخر میگفت از مادرم شنیده ام که به زودی شهید می شوم #حاج_همت ترک موتور سید حمید بود که آسمانی شدند.
"#شهیدسیدحمیدمیرافضلی"
📙#پابرهنه. اثر گروه #شهید_هادی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#فصل10
مادر در همــان مكان کوچك و تنگ روی يك چراغ والور در حال تهیه و پخت غذا بود. به بهنام و بچه ها نگاه می کرد که صدای خنده شان سنگر کوچك را پر کرده بود. بهنام مهنوش را غلغلك می داد. مهنوش از خنده ريســه رفته بود. بهنام به مادر نگاه کرد و گفت: خدا را شــكر روز به روز دارد بزرگتر و خوشگل تر می شود. ـ باور می کنی چند روزه اين طوری شــاد و خوشــحال نديدمشــان؟ تو که می آيی شادی و خنده به اين خانه مهمان می شود. ـ مادر جان، من به خاطر بهرام و شهرام و مهنوش و بچه های ديگر با دشمن مبارزه می کنم. دشمن می خواهد خانه و سرزمین مان را اشغال کند. چكار کنم، دست روی دست بگذاريم دشمن هر غلطی دلش می خواهد بكند؟ مادر لبخندزنان اشــكهايش را پاك کرد و گفــت: خون بختیاری در رگهای توست. تو نوه مهديقلی هستی. بايدم شجاع و دلاور باشی. ـ پدربزرگ کجاست؟ کی از اينجا می رويد؟ مادر با ناراحتی گفت: کجا برويم؟ اينجا خانه ماست. بهنــام به بهرام و شــهرام گفت که با هم بازی کننــد. مهنوش را در آغوش گرفت. مهنوش ســرش را روی شانه بهنام گذاشــت. بهنام در حال تكان دادن مهنوش گفت: اوضاع خیلی ناجوره. ســربازان عراقی خانه به خانه جلو می آيند. ديگــر ماندن در اينجا خطرناکه. برادر جهان آرا دســتور داده زنها و بچه ها فعلا ً از خرمشــهر بروند تا وقتی اوضاع آرام شد دوباره برگردند. اين نامه را هم برای شما داده. بهنــام برگــه تا شــده ای از جیب پیراهــن درآورده و به مــادر داد. مادر نام جهان آرا را خواند. جهان آرا نوشــته بود که کمی لباس و لوازم لازم را برداشــته و از شــهر خارج شــوند. « مادر جان، بهنام يك جوان دلاور و شجاع است. بايد به همچین فرزندی افتخار کنید. من از همه خواسته ام غسل شهادت بكنند. از شما هم می خواهم، بخصوص بهنام بايد غسل شهادت بكند. چون هر لحظه در حال مبارزه با دشمن بعثی است.»
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری 🎥
⁉️ فکر میکنید فقط به #شهدا مَدیونید؟
نه..
❗️ حتما حرفهای این دخترِ شهید رو گوش کنید!🥀
#مدافع_حرم
#شهیدعبداللهباقری
#اروند #گلزار_شهدا
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#شهیدحسن_باقری ( غلامحسین افشردی )
متولد تهران : ۱۳۳۴/۱۲/۲۵
محل شهادت فکه: ۱۳۶۱/۱۱/۹
محل دفن:گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها) تهران – قطعه ۲۴
🟢 #شهیدباقری فردي با تقوا ، هوشمند ، مبتكر و در عين حال متواضع و فروتن بود. در شرايط سخت ، صبر و بردباري را از دست نمي داد. شجاعت و شهامت وي زبانزد بود.
🟢 او فردي خود ساخته و وارسته بود . نسبت به حفظ بيت المال ، حساسيت خاصي داشت . سردار ( عزيز جعفري ) مي گويد : ( پس از عمليات امام مهدي (عج) ، حسن را ديدم كه سطل دستش بود و فشنگهاي روي زمين را جمع مي كرد .) در تمام كارها فقط رضاي خدا را در نظر داشت و همهء تلاشش براي #جلب_حضرت_حق بود.
🟢 در جبهه بنام ( #سقاي_بسيجيان ) معروف بود . آنان را خيلي دوست داشت . در وراي شخصيت نظامي ، روحي لطيف داشت كه سرشار از مهر و عطوفت و از خود گذشتگي بود .برخي تعجب مي كردند كه با اين رقت قلب ، چگونه مي جنگد . اينها همه نشانگر روح بزرگ او بود كه همه صفات نيك را يكجا داشت.
@parastohae_ashegh313
#نماز_اول_وقت #سیرهشهدا
⚠️ بترسید از آنان که
دعای بعدِ نمازشان #شهادت است...
اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک✨🤲🏻
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت213
مداحي
اميرمنجر، جواد شيرازي
ابراهيم در دوران دبيرستان به همراه دوستانش هيئت جوانان وحدت اسامي را برپا کرد. او منشاء خير براي بسياري از دوستان شد.
بارها به دوستانش توصيه مي كرد كه براي حفظ روحيه ديني و مذهبي از تشكيل هيئت در محله ها غافل نشويد. آن هم هيئتي كه سخنراني محور اصلي آن باشد. يكي از دوستانش نقل مي كرد كه: سال ها پس از شهادت ابراهيم در يكي از مساجد تهران مشغول فعاليت فرهنگي بودم.
❄️❄️❄️❄️❄️
روزي در اين فكر بودم كه با چه وسيله اي ارتباط بچه ها را با مسجد و فعاليت هاي فرهنگي حفظ كنيم؟ همان شب ابراهيم را در خواب ديدم.
تمامي بچه هاي مسجد را جمع كرده و مي گفت: از طريق تشكيل هيئت هفتگی، بچه ها را حفظ كنيد! بعد در مورد نحوه كار توضيح داد و... مــا هم ايــن كار را انجام داديم. ابتــدا فكر نمي كرديم موفق شــويم. ولي باگذشت سال ها، هنوز ازطريق هيئت هفتگي با بچه ها ارتباط داريم.
@parastohae_ashegh313
💫 پیشبینی #حاج_قاسم از نحوه شهادتش
✍️دستخط نامه #سردار_سلیمانی به دخترش:
🌹 آه وقتی بوسهی انفجار همه وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند.
❣چقدر این منظره را دوست دارم. خدایا ۳۰ سال برای این لحظه مبارزه کردهام، با همه رقبای عشق درافتادهام و دهها زخم برداشتهام...
#جان_فدا
اوراح طیبه شهدا صلوات
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#خاطرات_شهدا 🌹📖
گفتم: محسن جان! دیر میای بچه ها نگرانتند.
لبخند زد و حرفی زد که زبانم را قفل زد.
غیرتمند گفت: هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم.
معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودیها شنبه خوبی را آرزو کرد.
از شنبه آرام در اسرائیل گفت.
شنبه بعد از محسن فخری زاده....
#شهید_محسن_فخری_زاده 🕊
@parastohae_ashegh313
🕊 #زیارتنامه_ی_شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#زندگی_به_سبک_شهدا🥀
#شهدای_گمنام🍃
@parastohae_ashegh313
🌹۹ بهمنماه سالروز شهادت #نابغه جنگ تحمیلی شهید #حسن_باقری و فرمانده قرارگاه کربلا شهید #مجید_بقائی در عملیات #والفجر_مقدماتی منطقه #فکه گرامی باد.
🕊 #شادی_روحشان_صلوات
@parastohae_ashegh313
#فصل10
مادر با خوشــحالی جلو دويد و بهنام را در آغوش کشــید. بهنام خسته بود. اما بوی مادر، گرمای مهر مادر جانی دوباره در کالبد خســته اش دمید. مادر به گريه افتاد: ـ تو کجايی بهنام؟ تو اين آتش و دود فكر مرا نمی کنی؟ نمی گويی يك مادر نگران داری که چشــم به راهت مانده و هر لحظه نگران است که اتفاقی برايت نیفتد. بهنام مادرش را بوسید و سعی کرد بخندد. ـ حالا چرا گريه می کنی؟ من که چیزيم نشده. ـ چیزيت نشــده؟ همین؟ مادر نشــدی بدانی تو دل من چه می گذرد. با هر انفجــار و تیراندازی دلم هری پايین می ريزد که اتفاقی برايت نیفتد. شــنیده ام سقای رزمندگان شده ای. ـ مگه کار بدی می کنم؟ يكی بايد باشــد برايشــان آب ببرد تشــنه نمانند، بچه ها کجا هستند؟ ـ تو سنگر خوابیده اند. بیا پسرم. خیلی خسته ای؟ الان برايت غذا می آورم. بهنــام به همراه مــادر به حیاط رفت. گوشــه حیاط را کنده و يك ســنگر درســت کرده بودند تا خانواده از گزند ترکش خمپاره و توپهای دشمن در امان بمانند. بهنام خم شد و وارد سنگر شد. بهرام 9 ساله و شهرام و مهنوش 3 و 1 ســاله خواب بودند. مثل تمام کودکان خرمشهری داشتند به صدای انفجارها و شــلیكها عادت می کردند. روزهای اول خیلی می ترسیدند و گريه می کردند. اما کم کم صداهای مزاحم برايشان عادی شد. علی رغم نگرانی مادر، در حیاط بازی می کردند و دنبال هم می دويدند و می خنديدند. خنده زير آتش دشمن! با ورود بهنام، اول بهرام و ســپس شهرام و مهنوش بیدار شدند. و به آغوش بهنام شیرجه زدند. شهرام سه ساله هم بهنام را در آغوش گرفته و رها نمی کرد. بهنام شــروع کرد با آن دو شوخی کردن و کشتی گرفتن. غلغلك شان می داد و خنده شان را درمی آورد. مهنوش هم بیدار شد. بهنام را دوست داشت. تاتی تاتی کنان با دســتهای باز جلو آمد و به آغــوش بهنام پريد. بهنام صورت دو برادر و خواهر کوچكش را بوســه باران کرد
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
#قسمت214
مداحي
اميرمنجر، جواد شيرازي
مرام و شيوه ابراهيم در برخورد با بچه هاي محل نيز به همين صورت بود. او پس از جذب جوانان محل به ورزش، آن ها را به سوي هيئت و مسجد سوق مي داد و مي گفت: وقتي دست بچه ها توي دست امام حسين(ع)قرار بگيره مشكل حل مي شه. خود آقا نظر لطفش را به آن ها خواهد داشت.ابراهيم از همان دوران دبيرستان شروع به مداحي كرد.
❄️❄️❄️❄️❄️
بقيه را هم به خواندن و مداحي كردن ترغيب مي كرد. هر هفته در هيئت جوانان وحدت اسامي به همراه شهيد عبدالله مسگر حضور داشت و مداحي مي كرد. اين مجموعه چيزي فراتر از يك هيئت بود. در رشد مسائل اعتقادي و حتي سياسي بچه ها بسيار تأثيرگذار بود. دعوت از علمائي نظير عامه محمدتقي جعفري و حاج آقا نجفي و استفاده از شخصيت هاي سياسي، مذهبي جهت صحبت، از فعاليت هاي اين هيئت بود. لذا مأموران ســاواك روي اين هيئت دقت نظر خاصي داشــتند و چند بار جلوي تشكيل جلسات آن را گرفتند.
❄️❄️❄️❄️❄️
ابراهيم، مداحي را از همين هيئت و همچنين هنگامي كه ورزش باستاني انجام مي داد آغاز كرد. در دوران انقاب و بعد از آن به اوج خود رسيد.
اما نكته مهمي كه رعايت مي كرد اين بود كه مي گفت: براي دل خودم مي خوانم. سعي مي كنم بيشتر خودم استفاده كنم و نيت غيرخدايي را در مداحي وارد نكنم.
@parastohae_ashegh313
حسن باقری.mp3
13.19M
#کتاب_صوتی 🎧
#نیمه_پنهان_ماه
💫سرلشکر
#شهیدحسنباقری
🌹عروج 9 #بهمن 1361
#فکه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
@parastohae_ashegh313