eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
ایوان نجف عجب صفایی دارد حیدر بنگر چه بارگاهی دارد دعاگوی شما خوبان و به یاد و نام شهدا در هوای امیرالمومنین نفس میکشم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه۴۶ شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
4_6001491767025732979.mp3
2.57M
✅ نماز یکشنبه های که خواندن این نماز باعث پاک شدن میشود 🔰 لطفا این صوت استاد ابراهیم افشاری رو تا انتها گوش بدین تا اهمیت این نماز رو بیشتر دریابید @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢"فضیلت‌های‌نماز‌ماه‌ذی‌القعده. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @parastohae_ashegh313
🕊 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨ شادی_روح_شهدا_ @parastohae_ashegh313
نگاههایتان ... تسبیح ذکرخداوند بود...✨ که اینگونه دلنشین مانده است😍 صبح دلنشینی میشود با نگاه شما📿 مصطفی رسول هادی دلها @parastohae_ashegh313
(سلام‌الله‌علیها) گفتند: 🌿 فردا خودم عملیات را فرماندهی می‌کنم 🔸روز قبل از شهادتش به اتفاق جمعی از دوستانش منطقه‌ای را گرفته بودند و دو شهید هم داده بودند. دوستان انصار که همراهش بودند گفتند بعد از عملیات و گرفتن روستا خوابید و روز بعد با چهره بشاش گفت دیشب مادرم (سلام الله علیها) را در خواب دیدم که گفت شب گذشته که عملیات کردید، لحظه لحظه آن را دیدم. اما عملیات فردا را خودم فرماندهی میکنم. عملیات انجام شد و منطقه مهمی را هم در سوریه آزاد کردند. : سردار علی‌ اصغر فرمانده حفاظت سپاه درباره شهید مدافع حرم @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🍃🌸🍃 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زین‌الدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه 📔کتاب ستارگان حرم کریمه - چهل وهفتم رشد معنوی نیروها برایش اهمیت زیادی داشت. توی یکی از سخنرانی هایش در مقر انرژی اتمی گفت(( من نیمه شب ها میام می بینم تعداد نماز شب خون ها کم شده.)) تاسف می خورد از این که چرا سرباز امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) نباید نماز شب بخواند. ✍🏻نویسنده کتاب 🌷نثار روح مطهر سردار شهید مهدی زین‌الدین ... @parastohae_ashegh313 ━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
🌵یه روز با مسعود در مورد گناه کردن افراد و مکروه بودن یا یه سری کارا که وجهه اونا تو جامعه خوب نیست صحبت میکردیم. مسعود می گفت: 🚷 ما نباید به گناه نزدیک بشیم و باید برای خودمون ترمز بذاریم.اگه بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه ولی حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصله ای نداریم. 📍پس باید برای خودمون چند تا ترمز و عقب گرد موقع نزدیک شدن به گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم.... @parastohae_ashegh313
توی اون وقت شــب، همه جا بســته بود، الاّ همون دکان بقالی که حســین باید می رفت، حســین رفت و با یه کاســه ماســت برگشــت. انگشــت به ماســت زدم و گفتم ترشــه، برو پســش بده. از ســرما می لرزید و بغض کرده بود. خواهرم در گوشی بهش گفت: حسین برو، اگه نری، دایی فکر می کنه که مرد نیستی. حسین کاسۀ ماست رو برد، پس داد. اومد امّا گریه اش گرفته بود. یــه قِــرون رو بــه خــودش هدیــه کــردم و گفتــم می خواســتم امتحانت کنــم که قبول شــدی. حســین جاهای دیگه امتحانات بزرگ تری داد؛ که برای من که داییش هســتم درس بود. حســین که پارکابی من شــد، بار افتاد و شــمال رفتیم. کنار دریا ماهی ریخته بود. گفتم حســین از این ماهی ها که امواج به ســاحل آورده، چند تا بیار کباب کنیم. خیلی جدی گفت: مگه این ماهی ها حلالن؟ گفتم آب، دریا و ماهی همه مال خداســت مال کســی نیســت که ما دزدیده باشــیم. گفت ولی ما که با زحمت خودمون اونا رو صید نکردیم، شــاید ســهم ماهیگیر ها باشــن نه مال مــا. ایــن تقــوای حســین بــود و امّــا شــجاعتش؛ به خرمشــهر رفتیم بــار رو توی گاراژ خالی کردیم که با گاراژدار که یه عرب بود، دعوام شد. توی یه چشم به هم زدن، چهار پنج نفر گرفتنم زیر مشت ولگد. فکر نمی کردم از اون زیر، زنده بیرون بیام. ناله و دادوهوار می کردم. عربا هم می زدن و گوششــون بدهکار نبود که حســین به دادم رســید و با بیل به جونشــون افتاد. همه شــونو درو کرد. اگر حســین نبود، زیر دست وپاشــون لــه می شــدم. لباس هــام رو تکونــدم و خــون رو از لــب و دهنم پاک کردم و پرسیدم زبل خان، بیل از کجا آوردی؟ گفت از زیریکی از کمپرسی ها.» پدرم از تقوا و شجاعت حسین تعریف می کرد؛ و مرا به یاد روزی می انداخت که محو نماز خواندنش شدم. کم کم معنی دوست داشتن را می فهمیدم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
خواســتگارها پاشــنۀ در را ول نمی کردنــد، بیشترشــان پولــدار و آدم هــای اسم ورســم دار بودنــد. از گاراژدار و راننــده کامیــون تــا کارمند و بازاری. ســرآمد آن هــا کــه خیلــی ســمج بــود پســر یک خان معــروف بود کــه گاراژ، ملک، باغ، مغــازه و حیــاط بــزرگ را یک جــا بــا هــم داشــت ما رفت وآمــد دوری با آن ها در ایــام عیــد داشــتیم. و آرزو می کردیــم کــه عیــد برســد و برویم حیاط زیبایشــان را تماشــا کنیــم. بــه جــای ســگ، گــرگ جلــوی درب بزرگ حیاط بســته بودند و بــه اصطــلاح پولشــان از پــارو بــالا می رفت. پدرم به ایــن وصلت راضی بود. امّا مادرم می گفت: «این پول و پله، پروانه رو خوشبخت نمی کنه.» من در اتاق بغلی فال گــوش ایســتاده بــودم و می شــنیدم کــه مــادرم می گفــت: «داماد من حســینه. حسین همه جوره، تیکۀ تن ماست.» و پدرم جواب می داد «حسین پسر خوبیه، خواهرزادمه، بزرگش کردم، هیچ مشکلی نداره، امّا دست وبالش خالیه.» و مامانم صدایش را بلندتر می کرد «دو رکعت نماز حسین به یه دنیا پول می ارزه، من راضی بــه وصلــت بــا غریبه هــا نیســتم. اصلاً جواب خواهــرت رو چطور می خوای بدی؟ می خوای بگی که برای پول، پروانه رو دادم به غریبه ها؟!» پــدر ســکوت می کــرد و مــن از این ســکوت خوشــحال می شــدم. حیــا می کردم کــه نظــرم را بگویــم، فقــط خواســتگا رها را بی محــل می کــردم و مامــان خــودش می فهمیــد کــه نظــر مــن فقط حســین اســت. البته این علاقــه دو طرفه بود. این موضوع را بعدها از زبان حسین شنیدم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313