eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
📻مسئول گروهان که بود، مداح هم بود. روضه های حضرت علی اصغرش عجیب بود. آخرش هم تیر خورد به گلوش و مثل علی اصغر (علیه‌السلام) شهید شد. آخرین بار توی حسینیه سنندج می خواند: سوختم از آتشت آه چه سوزان لبی🥀 همچو لب خشک تو هیچ ندیدم لبی …🥀 🏷راوی: حاج مهدی سلحشور 📔کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۴۵ . منبع :برش ها @parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
بسم الله القاصم الجبارین هر از گاهی دشمنان احمق و کودن اسلام با اقدامات جاهلانه خود نه تنها خود را به ورطه نابودی میکشانند بلکه با این گونه اقدامات پست و حقیر سبب اتحاد بیشتر امت اسلام میگردند بار دیگر استکبار خونخوار جهانی با پیش قراولی دولت دست نشانده و پست سوئد به ساحت مقدس قرآن کریم هتاکی و اهانت نمود که قطعا این اقدام دون بی پاسخ نخواهد ماند و امت اسلام پاسخی دندان شکن و در خور شان به ان خواهد داد این اقدام و اقدامات مشابه ان محکوم و مقتضی است که همه امت اسلام به صورت یکپارچه و متحد به میدان بیایند و با تحریم کالاهای وابسته به استکبار و تجمع برای اخراج سفرای کشور های مستکبر عالم حق این حیوانات انسان نما را کف دستشان بگذارند حقیر نیز هماهنگ با آحاد امت اسلام این حرکت شنیع را محکوم و روز جمعه بعد از نماز جمعه با خانواده در راهپیمایی شرکت خواهم نمود تا همچون شهدا به دنیا اعلام کنم که همچنان در تداوم راه شهدا ایستاده و همه زندگی خود را در راه قران و اعتلای کلمه الله فدا خواهم نمود والسلام علی من اتبع الهدی و العن الظالمین الی یوم القیامه والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته ۳۰ تیرماه ۱۴۰۲ گروه فرهنگی تبلیغی شهید گمنام
بهــار زودرس اهــواز در بهمــن مــاه رســیده بــود. مــا کــه ســرما و بــرف و یخبندان همدان را در این ماه دیده بودیم، ذوق می کردیم که در این هوای مطبوع بهاری حسین کنارمان هست. کم کم صندلی چرخدار را کنار گذاشت و با عصا راه رفت. هر روز چند نفر از فرماندهان سپاه به خانه می آمدند و با حسین جلسه می گذاشتند. هنوز بهمن به روزهای آخر نرسیده بود که حسین خداحافظی کرد و رفت و همۀ سرسبزی و طراوت بهارانۀ اهواز، پیش چشمم بی روح شد. نزدیک عید از همدان برایمان میهمان آمد. اکرم خانم بود و دخترش که برای احوالپرســی حســین آمــده بودنــد. تعریف می کردند که همــدان از بس بمباران شــده، مردم به باغات و روســتاهای اطراف رفته اند و عدّۀ کمی مانده اند که کارشان تشییع شهدای جبهه و بمباران شده است. به محض ورودشــان اهواز هم بمباران شــد. باتعجب گفتند: «مثل اینکه اینجا اوضاع از همدان بدتره.» حداقــل روزی یک بــار ســروکلۀ هواپیماهــای عراقــی تــوی آســمان اهــواز پیــدا می شــد. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
. وقت بمباران باید همه به چالۀ بزرگی که گوشــۀ حیاط کنده بودند، می رفتیم. چاله، حکم سنگر اجتماعی را داشت که اگر بمب روی سقف خانه خورد، ساختمان روی اهالی آوار نشود. این جان پناه در مقابل یک نارنجک هم مقاومت نداشت چه برسد به بمب و موشک چند صد کیلویی. امّا وقتی رادیو اعلام وضعیت قرمز می کرد و آژیر قرمز کشیده می شد، داخل همین چاله که می رفتیم، احساس امنیت می کردیم. تعدادمان زیاد بود و جان پناه کوچک و تاریک. عمه، اکرم خانم و دخترش و بچه ها در هم مچاله می شدیم وقتی از جان پناه بیرون می آمدیم، کف جان پناه به خاطر نمِ خاک پر می شد از قورباغه و مارمولک و حتی بچۀ مار. جانورها سرگرمی وهب و مهدی شده بودند. یک بار وهب بیرون از جان پناه برای خزندگان لانه ساخت. روی جعبه چندان محکم نبود. دختر اکرم خانم پا روی جعبه گذاشت و جعبه شکست. نوۀ عمه، جیغ کشید. با وهب داشتم دعوا می کردم که یک هواپیما مثل یک هیولا از میان ابرها به ســمت شــهر شــیرجه زد. آن قدر پایین آمد که فکر کردیم. دارد ســقوط می کنــد. بمب هایــش را روی خانه هــا رهــا کــرد و اوج گرفــت. هنــوز گرد وخاک نخوابیده بود که به جای یکی، چند هواپیما میان آسمان چرخیدند 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زین‌الدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسمت
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه 📔کتاب ستارگان حرم کریمه ماموریت مان شناسایی شهرماووت بود.سی، چهل کیلومتر رفته بودیم در دل دشمن.خسته ی راه بودیم. قرار شدشب را زیر یکی از تخته سنگ های بزرگ سر کنیم. نیمه شب از خواب بیدار شدم دیدم مجیدنیست. رنگ از رخم پرید.منطقه خطرناکی بود؛ پراز نیروهای عراقی و عناصرضد انقلاب. دلم هزار راه رفت، که نکندبلایی سرش آمده . هرچه گشتم پیدایش نکردم . به این امیدکه برمی گردد، خوابیدم. برای نماز صبح که بلند شدم، دیدم کنارم خوابیده هرچی پاپی اش شدم طفره رفت.بعدها فهمیدم رفته بود نماز شب بخواند ✍🏻نویسنده کتاب 🌷نثار روح مطهر سردار شهید مجید زین‌الدین ... @parastohae_ashegh313 ━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
✴️ ارادت شهید عماد مغنیه به حضرت رقیه (سلام‌الله) 💛 عماد عاشق سلام‌ الله‌ علیها بود. یک ماه قبل‌از شهادتش که باهم رفته بودیم دمشق، زیارت حضرت رقیه (سلام‌الله)، وقتی می‌آمدیم بیرون، چشم‌هایش کاسه‌ی خون بود. آن‌قدر گریه کرده بود که انگار داشت برای همیشه خداحافظی می‌کرد. 🔸چندروزه آخر زندگی‌اش هم در دمشق اقامت داشت. مکرر به زیارت حضرت رقیه (سلام‌الله) می‌رفت. 🌹شب آخر، چند ساعت قبل‌از آن انفجار هم به زیارت رفته بود؛ شاید هم حاجت بیست و پنج‌ساله‌اش را از دختر سه‌ساله امام امام حسین علیه‌السلام گرفت که در همان روزهای شهادت حضرت رقیه شهید شد. 📔کتاب ابو جهاد ؛ صد خاطره از شهید عماد مغنیه، نویسنده: سید محمد موسوی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول؛ ۱۳۹۶؛ خاطره شماره ۹۰ و۹۱ منبع: برش ها @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚫 نماز خود را هرگز ترک نکنید! 💎 چرا که نماز همچون ریسمان اتصالی است که همه ی هستی و موجودیت آدمی را به ملکوت پیوند می دهد و روزنه ای به سوی بهشت است. @parastohae_ashegh313
✨﷽✨ (ره): 🌕وقت سحر، دعا مستجاب است. هرچند بعضی از شرایط اجابت هم نباشد. چون همه را راه می دهند.ساعتی هست که خدا دوست دارد او را یاد کنند. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨ حر انقلاب 🌷شادی_روح_شهدا_ ْ @parastohae_ashegh313
به گفته مادرش، « مراقبه‌ها درموردهادی پیش از تولدش آغاز شد. از همان کودکی راهش مشخص بود. نمازشب می‌خواند در قنوتش شهدا را دعا می‌کرد». خانواده‌اش می‌گویند کسی که همه‌اش زمزمه یا حسین(علیه السلام) روی لب دارد عشقش به اهل بیت مشخص می‌شود. به همین خاطر شهید ذوالفقاری مداح هیئت رهروان شهدا و عاشق هیئت موج‌الحسین بود. کمدش پر بود از عکسهای حاج همت، شهید دین‌شعاری و ابراهیم هادی. می‌گفتند: بیشتر وقتش برای بسیج و کار فرهنگی برای شهدا بود. و آخر عشقش به طلبگی ختم شد. نجف را انتخاب کرد و از این راه به شهادت رسید . شهید مدافع حرم🕊🌹 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍همسر شهید بخشی دلتنگی‌های دخترش را چنین روایت می‌کند: خیلی وقت‌ها دلتنگ پدرش می‌شود و می‌گوید: «مامان! بابایم کجاست؟» من می‌گویم: «بابا رفته پیش خدا»، می‌پرسد: «کی برمی‌گردد؟» و من می‌گویم: «بابا دیگر برنمی‌گردد.»، سؤال زیاد دارد و خیلی دلتنگ او می‌شود. 🔸یک شب یادم هست از خانه یکی از بستگان به منزل آمدیم و محمد حسین در بغل من بود که باز سمیرا شروع کرد به بهانه گرفتن. می‌گفت: «مامان! کسی نیست من را بغل کند.»، من او را هم در بغل گرفتم تا هر دو را نوازش کنم اما سمیرا آرام نشد، سراغ پدرش را می‌گرفت. عکس پدرش را به‌ ناچار مقابلش گذاشتم تا کمی آرام شود. او عکس پدر را گرفت و شروع کرد به گریه کردن. من از گریه‌های او فیلم می‌گرفتم و خودم هم هم‌زمان اشک می‌ریختم.😭 🎥فیلم اشک‌های جانسوز سمیرا فرزندشهیداحمدحسین بخشی که توسط مادرش به‌ثبت رسیده است. ▪️این گریه های دخترانه برای ما قدمتی ۱۴۰۰ ساله داره به یاد سه ساله علیه السلام رقیه خاتون سلام الله علیها😔💔 اگه دلتون رفت کربلا برای فرج مولامون دعاکنید... @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زین‌الدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسمت
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه 📔کتاب ستارگان حرم کریمه ظهربود. از شناسایی برمی گشتیم. حسابی گرسنه مان شده بود. از یک باغ قدری انگور چیدیم .تصمیم گرفتیم به جایش صدقه و رد مظالم بدهیم . نمی خواستیم زیر دین کسی باشیم. اما مجید قبول نکرد. توی این طور مسائل خیلی حساس بود. اصرار داشت صاحب باغ را پیدا کند ، آن هم در خاک دشمن . اگر گیر می افتادیم کارمان ساخته بود. بی هیچ ترسی رفت دنبال صاحب باغ ، آن قدر گشت تا مطمئن شد که نمی تواند اورا پیدا کند. ✍🏻نویسنده کتاب 🌷نثار روح مطهر سردار شهید مجید زین‌الدین ... @parastohae_ashegh313 ━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
🔷 اش انگار برای این روزهاست... مخصوصا آنجا که نوشته: 🔳، لبـاس رزم زن مسلمـان استـــ ڪه تمــام نقشــہ هـاي شـوم استعمـارگــران و ابـرخـون‌خـواران شـرق و غـرب را نقـش بـرآب ڪرده و برنده‌تر از سلاح من نوعي، خـون سرخـم مي بـاشـد؛ سعي ڪنیـد حجابــ اسلامي را رعایتـــ ڪرده، قـرآن را یـاد بگیـریـد و بہ دیگـران بیـاموزیــد. @parastohae_ashegh313
همه به طرف جان پناه دویدند. اکرم خانم و دخترش، وهب و مهدی و من که زهرا راب غل کردهب ودمش انه به شانۀه من شستیمو ت نهاع مهب یرون بود، صدایشم ی زدیم: «بیا تو، سنگ و شیشه می ریزه رو سرت.» عمه هم انگار که از همه سروصدا گوشش کیپ شده باشد، صدای ما را نمی شنید. وسط حیاط ایستاده بود و با مشتِ گره کرده، رو به آســمان، صدام و خلبان هایش را خطاب و عتاب و نفرین می کرد. آن قدر جدی و محکم که انگار خلبان های صدام روی پشت با م نشسته اند و داد و هوار او را می شنوند. بالاخره خسته شد و آمد کنار ما و یک گوشه کِز کرد. تا این حد از بمباران، ســهمیۀ هر روز و برایمان عادی بود. ما هم طبق معمول تا آژیر سفید اعلام شود، بلند بلند حرف می زدیم یا صلوات می فرستادیم. ولی آن روز، صدام تصیمم داشت، آب چشم مردم اهواز را به حدی بگیرد که اگر زنــده ماندنــد، شــهر را خالــی کننــد. بمب از پی بمــب، فرود می آمد و جان پناه با انفجار هر بمب، مثل گهواره می جنبید و چپ و راست می شد. گویی زلزله به جان زمین افتاده بود. زلزله ای که پایان نداشت. هواپیماها بمب هایشان را روی شهر می ریختند و می رفتند. بلافاصله چند تای دیگر می آمدند. جان پناه رو باز بود و تودۀ عظیم دود که از هر طرفِ شهر به آسمان می رفت، پیدا. زهرا را محکم توی آغوش گرفتم. وهب و مهدی به پاهایم چسبیدند. سکوت ســرد و ســنگین داخل جان پناه، فقط با انفجار بمب ها شکســته می شــد. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313