eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه۹۴ شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @parastohae_ashegh313
تصویری از عاشورای شصت سال پیش. ۱۳۴۲ این علامت معروف طیب حاج رضایی است. 🔘به طیب گفتند اگر واقعا عاشق امام حسین علیه السلام هستی، امام خمینی هم اولاد امام حسین است، می خواهند او را دستگیر کنند و... تصاویر حضرت امام را به علامت دسته اش نصب کرد. دسته ای که ده ها هزار نفر سینه زن داشت. طیب هر عاشورا هفتاد هزار نفر را غذا می داد. میگفت زندگی ام را دو قسمت کرده ام‌. نصف برای امام حسین و نصف برای من و اطرافیان. 🌹طیب به جرم عشق به امام خود به شهادت رسید. 📓طیب. اثر گروه شهید هادی @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیده حفظ پاکدامنی 🦋 شهیده معصومه آرامش که ساکن شهرستان بروجن بود، سال ۶۹ در سن ۱۷ سالگی جانش را فدای حفظ حجاب و عفاف و پاکدامنی نمود تا پرچم عزتش برافراشته بماند. 🌹دختری که شهید عفاف خویش شد و مشهد او کتابخانه!!! 💠 دختری که به قرآن عشق می‌­ورزید، شیفته نهج‌‌البلاغه بود و فرصت‌های خویش را پس از کلاس و مدرسه در کتابخانه می‌­گذارند و با تأمل‌های ژرف به جست­‌وجوی ناشناخته­‌ها می‌پرداخت و شور یافتن و تکاپوی فهمیدن قانون زندگیش بود. 💎 چندین­‌بار در شهرستان و استان در مسابقات نهج‌­ البلاغه مقام آورده بود. ═✧❁🌹یازهرا🌹❁✧┄ @parastohae_ashegh313
نگارش کتاب با راهنمایی قسمت اول... 🔹حجت الاسلام و المسلمین مسئول کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز در حسینیه سیدالشهداء این شهر حکایتی شگفت انگیز را در خصوص زنده بودن شهدا به شرح ذیل روایت می کنند. 📔در کرمان که بودم بچه های کرمان کتابی با عنوان به من دادند. این کتاب را کنگره هشت هزار شهید استانهای کرمان و سیستان بلوچستان در سال هزار و سیصد و هفتاد و شش در سه هزار نسخه به چاپ رسانده است. ✍🏻نویسنده ی این کتاب آقای صفایی می گوید من نویسنده ای حرفه ای هستم از نظر وضعیت مالی مشکلاتی داشتم به همین دلیل به آقای کرمانی ناشر کنگره سرداران که چاپ خاطرات شهدا را به عهده دارد گفتم یه کاری بهم بدین که بتونه درآمدی برای حل مشکلات زندگیم باشه... 📦آقای کرمانی گفت اون کارتنی که اونجاست مجموعه‌ای از خاطرات یه شهیده... این خاطرات را اعضای خانواده شهید و دوستان شهید نقل کرده اند. 📖اگه بتونی اینها را به صورت یک کتاب در بیاوری دستمزد می گیری. ⚠️هر چند از مبلغ پیشنهادی راضی نبودم اما با خودم گفتم بالاخره یک چاله ای از چاله های زندگیم را پر می کنه کارتون را برداشتم و اومدم خونه... 💢ادامه دارد... @parastohae_ashegh313
پس از 7 سال دوباره فرمانده سپاه استان و فرمانده لشــکر انصارالحســین شــد و برخلاف گذشــته که خودش بود و خودش، ما را هــم در بســیاری از کارهــا مشــارکت داد؛ بــه منــزل شــهدا سرکشــی می کردیم. به هیئــت رزمنــدگان ثــارالله ســپاه می رفتیــم. به گلزار شــهدا ســر می زدیم. به پارک هم می رفتیم. امام جمعه از حســین خواســته بود که خانواده ات را به پارک و مراکز عمومی هم ببر که بقیه هم یاد بگیرند. البته می رفتیم امّا در وقت خلوت. یــک روز حســین بــا هیجــان و شــادی بــه خانــه آمــد و گفــت: «اُســرا دارن آزاد می شن، می خوام برم مرز قصرشیرین به استقبالشون.» و لباس سپاه را که همیشه تنش بود، کند و یک پیرهن و شلوار کهنه را که وقت باغبانی یا کار در خانه می پوشید، به تن کرد. باتعجب پرسیدم: «با این لباس های کهنه می خواهی بری سر کار؟!»گفت: «آره، لب مرز فقط رانندۀ اتوبوس ها می تونن به داخل عراق برن. و قراره مــن و آقــای قالیبــاف1 بشــیم راننــده و کمک راننــده. بریــم اولین گروه دوســتان اسیرمون رو تحویل بگیریم.» گفتم: «با یه دست لباس ساده هم می شه رفت.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
با دست خاک و لکه ها را از روی آن تکاند و گفت: «همینا خوبه.» و رفت. شــهر آمادۀ اســتقبال شــده بود و کانون اصلی این اســتقبال ســپاه همدان بود. چــه خانواده هــای چشــم انتظار و چــه مردم عــادی، کیپ تاکیپ توی خیابان باباطاهر تا محوطۀ ســپاه، می ایســتادند تا کاروان اســرا بیایند. حســین با اولین گــروه آمــد. دل دل می کــردم کــه مبــادا آن لباس کهنه تنش باشــد که نبود. شــاید لباســش را داخل ایران عوض کرده بود و لباس ســبز ســپاه را پوشــیده بود. من و بچه هــا هــم میــان جمعیــت، وُل می خوردیــم. اگر داخل ســپاه هــم می رفتیم، فقط باید مثل بقیۀ مردم اشــک شــادی می ریختیم. دوســتان اســیر حســین که یکی یکی می آمدند، مردم گُل روی گردنشان می انداختند و روی دوش، آن ها را تــا پشــت با می کــه مشــرف بــه محوطــۀ باز بــود، می بردند. مجری اســم ها را با مسئولیت هایشان را خواند، بیشتر اسم ها برایم آشنا بودند؛ فرمانده سپاه همدان حاج حمید نوروزی؛ مســئول پرســنلیِ ســپاه، حاج احمد قشــمی؛ مسئول بسیجِ سپاه، آقا یحیی ترابی؛ جانشینِ فرماندهِ سپاه، حاج سعید فرجیان زاده؛ مسئول اطلاعــات _عملیــاتِ لشــکر انصارالحســین، حاج رضــا مســتجیری. جانشــین گردانِ مســلم بن عقیل، با قر ســیلواری؛ مســئول محورِ جبهۀ قصرشــیرین کاظم جواهری و آقا جمشید ایمانی که لباس سبز و قشنگ سپاه به تنش بود. لحظۀ اول دیر او را شناختم، از بس لاغر و تکیده شده بود. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
💌در وصیت نامه اش نوشت: پناه میبرم به خدا از اینکه برای نماز شب بیدار نشدم، از اینکه سیر بودم و به یاد فقرا نبودم،، از اینکه سخن بیهوده گفتم، از اینکه منتظر بودم تا به من سلام دهند، از اینکه... 🌹شهدا رفتند به سادگی ما ماندیم وزرق وبرق روزگار @parastohae_ashegh313
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✳️ با سلام و عرض ادب و احترام خدمت اعضای محترم کانال 🔰 به اطلاع میرساند دو و ( به نیت ظهور به نیابت از شهدا‌ ) ان شاالله از ۸ مرداد تا ۱۶ شهریور به صورت همزمان در کانال برگزار میشود. ✅ بزرگواران در یک یا هر دو چله میتوانند شرکت کنند . ✅ چله هر روز در کانال یاداوری میشود. 《 ان شاالله حاجت روا و عاقبت بخیر باشید》 ♻️ لطفا به دوستانتان هم اطلاع دهید. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه۹۵ شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
4_6023612098435615792.mp3
11.05M
▪️" صباحاً و مساءً " بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام می‌بیند و خون می‌گرید! 🎵روایت اول: فردای روز واقعه... ✧════•❁🌹❁•════✧ ✅ اولین روز و @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلبه شهید حمید سلیمانی ارادت عجیبی به حضرت زهرا (س) داشت 🥀 شبی نیمه‌های شب از خواب بیدار شدم . می‌خواستم وضو بگیرم که حمید را دیدم او هم مهیای وضو گرفتن است . مرا که دید بدون مقدمه : گفت چرا ما به حضرت زهرا (س) محرم نیستیم ؟😔 گفتم : اراده خداوند چنین است. گفت : آیا اراده خدا بر این است که ما تا آخر بسوزیم؟ در حالی که خدا لطیف است🕊 این جوری نیست که ما تا به آخر در این غم بمانیم و بسوزیم من تحمل ندارم . میخواهم از خودم به خدا شکایت کنم😞 این را گفت و مشغول وضو شد . و پس از آن به نماز شب ایستاد 🥀 در قنوت نماز به فارسی درد و دل میکرد و اشک می ریخت . شهید حمید سلیمانی خیلی کم حرف بود . ولی مرتب به بچه ها توصیه میکرد که اگر می خواهید به جایی برسید باید به حضرت زهرا (س) متوسل شوید و ایشان را رها نکنید🍃 می گفت : حضرت ابوالفضل (ع) ، فاطمه زهرا (س) را دید که جرأت کرد به امام حسین بگوید یا آخاه ادرک آخاک و بعد هم شروع میکرد به گریه کردن💔 او فقط موقع خواب ساکت بود و گرنه در طول روز دائم الذکر بود🙂 🥀 @parastohae_ashegh313
🌹 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🕌 🌷شادی_روح_شهدا_ ْ @parastohae_ashegh313
🌱 سجده نجات بخش 🕊 💠 شهید سید عبدالله برقعی 💠 @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌱 سجده نجات بخش 🕊 💠 شهید سید عبدالله برقعی 💠 @parastohae_ashegh313
🍃 در عملیات فتح المبین ، ما در گردان مالک اشتر تیپ حضرت رسول (ص) بودیم🙃 فرمانده ما شهید شهبازی از دانشجویان بسیار مخلص بود . قرار بود گردان شبانه عراقی ها را دور بزند . ما در منطقه ای که تپه‌ای بود حرکت کردیم ولی هرچه رفتیم به هدف نرسیدیم 😞 تا این که راه را گم کردیم فرماندهان هر چه کردند راه را پیدا نمی کردند . ساعتی می رفتیم و وقتی نتیجه ای نمی‌گرفتیم 😔 می نشستیم بچه ها چنان خسته شده بودند که به محض نشستن خوابشان میبرد برای همین بعضی مراقب بودند تا خواب رفته ها را بیدار کنند که جا نمانند ✨ در بین ما یکی از بچه ها بود به نام سید عبدالله برقعی که خیلی فعال بود . مسئولیت او فرمانده دسته بود🍃 ایشان قبل از عملیات در توسلات خیلی قوی بود 🕊 آن موقع با این که دهه فاطمیه هنوز جا نیفتاده بود اما او برای حضرت زهرا (س) مراسم می گرفت روضه میخواند و خلاصه حال عجیبی داشت به طوری که در بین بچه ها شاخص بود💔 خیلی با اخلاص در امور گردان خدمت و فداکاری میکرد از جمله ارادت های او به اهل بیت این که او چادری داشت که چند نفر را در آن جا داده بود 🥀 شهید تقی شرعی ، سید محمد موسوی اهل تهران ، شیخ حسن محرابیان و علی قاری که همگی به جز خود سید عبدالله برقعی طلبه بودند✨🍃 این چند نفر همگی هیئتی بودند و دائم مشغول توسل و روضه و مراسم بودند🕊 یکی از کارهایشان این بود که گاهی همین پنج شش نفر در چادرشان مشغول عزاداری می شدند این کار آنها به قدری رواج داشت که چادرشان را بین بچه ها معروف و شاخص کرده بود 💙🌿 به خصوص که خود سید عبدالله فوق العاده به حضرت زهرا (س) عشق می ورزید💔 آن شب که ما حسابی خسته بودیم و راه را هم پیدا نمی کردیم و از طرفی به صبح نزدیک شده بودیم ، نگران و ناراحت نشستیم تا گروه هایی بروند به اطراف و راه را پیدا کنند🍀 یکی از بچه ها به شهید برقعی گفت : تو که این قدر یا زهرا یا زهرا میکنی 💔 و میگفتی حضرت کمک می کند ، کو؟ پس چه شد؟ چرا کاری نمیکنی که راه را پیدا کنیم و نجات یابیم؟ 😔 تا سید این جمله را شنید اشک هایش جاری شد 😭 و همان جا سر به سجده گذاشت و مشغول توسل شد 💔 در سجده خیلی گریه کرد . او با فاصله کمی از بچه ها به طوری که همه او را می دیدند متوسل به حضرت فاطمه (س) شد و کمی بعد بلند شد 🍃 به محض بلند شدن سید ، صدای فرماندهان به گوش رسید که می گفتند برخیزید که راه پیدا شد 🙃 همه بلند شدیم و حرکت کردیم و بعد از دقایقی به منطقه هدف رسیدیم و تنها با سه شهید و چند مجروح منطقه را گرفتیم 😔💔 که یکی از شهدا هم خود سید عبدالله برقعی بود🥀 @parastohae_ashegh313