eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
✨﷽✨ #داستان_واقعی #رمان_عاشقانه‌ای_برای_تو 💖═══════💖═══════💖 #قسمت_دوم 《تا لحظه مرگ》 📌تو با خود
✨﷽✨ 💖═══════💖═══════💖 《آتش انتقام》 📌چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ📱 زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج💞 داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ... و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مؤدبی رو رد کردم و ... . دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... می‌خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... .😡😡 پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ... من اینطوری لباس می‌پوشیدم چون در شأن یک دختر ثروتمند اصیل👩‍⚖ نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... . همونطور که توی آینه نگاه می‌کردم، پوزخندی زدم😏 و رفتم توی اتاق لباسهام ... گرون‌ترین، شیک‌ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم💄💅 ... و رفتم دانشگاه ... . از ماشین🚗 که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می‌گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه‌ای که براش کشیده بودم می‌خندیدم ...😁 ✍ ... ⇩↯⇩ ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
✨﷽✨ #داستان_واقعی #رمان_عاشقانه‌ای_برای_تو 💖═══════💖═══════💖 #قسمت_سوم 《آتش انتقام》 📌چند روز پا
✨﷽✨ 💖═══════💖═══════💖 《من جذاب‌ترم یا ...》 📌بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می‌تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... .💑 سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره‌اش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت ... اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... .😳😔 دوباره جمله‌ام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفاً هر حرفی دارید همین جا بگید ... رنگ صورتش عوض شده بود😰 ... حس می‌کردم داره دندون‌هاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی👌 ... مارش پیروزی رو توی گوش‌هام می‌شنیدم ... .✌️ با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است ... .📚 حالتش بدجور جدی شد ... الانم وقت نمازه🍃✨ ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می‌کرد و می‌گذاشت توی کیفش ... .💼 مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود❌ ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می‌دونستم نماز چیه ... . دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت😡 دستش رو از توی دستم کشید ... . با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب‌تر نیستم⁉️ ... . سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشمهام👀 زل زد و خیلی محکم گفت: نه ... .❌ ✍ ... ⇩↯⇩ 💖═══════💖═══════💖 ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
-فهیمی نام شهید :  صفدر نام خانوادگی شهید :  فهیمی نام پدر :  محمد نام مستعار :   تاریخ تولد :  1339/1/7 محل تولد :  قم - قم - قم تاریخ شهادت :  1366/5/4 محل شهادت :  فاو جنسیت :  مرد دین :  اسلام - شیعه مذهب :  اسلام - شیعه میزان تحصیلات :  ابتدايي تاریخ دفن پیکر :  - مفقود الاجسد :  بله وضعیت تاهل :  مجرد ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
YEKNET.IR - roze - shahadat imam hasan 1398 - haj mansoor arzi.mp3
11.02M
🔳 (ع) 🌴سوگند به نام دلربایش 🌴نور است وجود و ابتدایش 🎤 ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم رب شهدا🌹 ✅ حدیث عنوان بصری ✔️ "عنوان" پیرمردی ٩۴ ساله بود، که در طول عمر، در نزد مالک ابن انس، کسب علم می‌کرد،........ 💫زمانی که امام جعفر صادق علیه السلام به مدینه آمد، "عنوان" نزد امام رفت و دوست داشت از این به بعد در نزد امام کسب علم کند،....... ✍امام جعفر صادق علیه السلام به من گفت؛....... ✔️من مردی هستم تحت نظر حکومت...و علاوه بر این درهرساعتی ازشبانه روز ذکرهایی دارم برای خود،..... شما همان به نزد مالک ابن انس برو و از اوکسب علم کن. 😔از این برخوردناراحت شدم و از نزدحضرت خارج شدم،..... 👌در دل گفتم اگه حضرت درمن، خیری میدید، اینطور مرا از خود نمیراند. و مرا از رفت و آمد وکسب علم در محضر ش محروم نمی‌کرد. ✍پس به مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم واردشدم و سلام کردم بر، رسول خدا. 😔به خانه رفتم،........... 👌فردا به روضه مبارکه رسول خدا برگشتم، دو رکعت نماز خواندم واز خدا درخواست کردم که دل امام جعفر صادق علیه السلام را بامن مهربان سازی واز علمش روزی من کنی که به راه راست هدایت شوم و به خانه برگشتم و نزد مالک نرفتم......... 💝زیرا محبت امام جعفر صادق علیه السلام دلم را سیراب کرده بود. 👌 ادامه دارد...... ✍✍او"" عنوان"" پای امام خویش ایستاد، درست مانند شهدا..... ✅برداشتهایی که از این قسمت از روایت می‌توان داشت؛ 👇👇👇👇👇👇 ١_ توسل به اهل بیت، برای گرفتن رزق شهادت یا معرفت،،،.،. مانند شهید مدافع حرم، محسن حججی که نام و آوازه شهادت و ارادتش به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام ) برای همه مردم،شناخته شده،سال ٩۴ به زیارت حرم مطهر رضوی می‌رود از امام رئوف می‌خواهد نامه شهادتش را امضا کند و ایشان را به مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسم می‌دهد. ٢_ اصرار بر خواسته برای رسیدن به رضایت اهل بیت علیهم السلام،، ،،، مانند، جریان مرحمت بالا زاده و نوجوانانی که به جبهه نمیبردنشان، به خاطر سن کم،،،.ولی خود را به جبهه رساندن و شهید شدند ٣_ اهتمام به نماز حاجت واهمیت به نماز و دعا برای رسیدن به سعادت و... شب عملیّات کربلای ۵ مصادف شده بود با شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حاجی نشسته بود توی سنگر فرماندهی.توی اون اوضاع و احوال که همه تو تب و تاب عملیّات بودند سراغ مدّاح رو گرفت، راضیش کرده بود تا براش روضه بخونه، روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها)، مدّاح میخوند و حاجی گریه میکرد:تابرات شهادت رو گرفت.... "شهیدحاج احمدکریمی. " ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
❁ ﷽ ❁ شـور شهادت به سرم آمده کرب و بلا در نظرم آمده حسین جان #زیارت ؛ حسین جان #شهادت #محرم_در_جبهه #حسینیه_شهیدهمت۱۳۶۳ ❤️ #شادی_روح_شهدا_صلوات ❤️ صبحتون_شهدایی ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
🌹سفره خاطرات🌹 بار هفتم که به مرخصی آمد، دستش باند پیچی شده بود. من و بقیه خانواده از وی پرسیدیم: چرا دستت بسته است. جواب داد: دستم لای در گیر کرده و زخمی شده ولی ما باور نمی کردیم زیرا دستش به شدت زخمی شده بود. به اصرار زیاد بالاخره به ما گفت: بشرطی می گویم که به خانواده هایی که فرزندشان به زاهدان مأمور شده اند نگویید زیرا ناراحت می شوند! خدا به من رحم کرد. سر کوه ایستاده بودم و تفنگ در دست داشتم که یک دفعه تیری شلیک شد و به شصت دستم اصابت نمود. خون زیادی آمد. به دکتر مراجعه کردم ولی او گفت: فعلاً سرم شلوغ است برو دو روز دیگر بیا! دیگر از درد ضعف آورده بودم. در سر نماز از امام رضا (ع) خواستم که اگر دستم را دکتر معالجه کند به حرم مطهرش بروم و در آنجا نذری بدهم. بعد از اینکه نمازم تمام شد، فرمانده مرا به دفتر احضار نمود و از من پرسید: دستت چه شده؟ تمام جریان را تعریف کردم و ایشان با نامه ای که به من داد به دکتر پادگان رجوع کرده و معالجه شدم. بعد که به مرخصی آمدم به حرم امام رضا (ع) رفته و نذرم را ادا کردم. شهید حسین‌ کلاته‌سیفری‌ منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان ┏━○❥••••◦•●◉✿◉●•◦••••❥○━┓ @Parastohae_ashegh313 ┗━○❥••••◦•●◉✿◉●•◦••••❥○━┛
مداحی آنلاین - بس که این زهر جفا با جگرم غوغا داشت - میثم مطیعی.mp3
2.56M
🔳 #شهادت_امام_رضا (ع) 🌴بس که این زهر جفا با جگرم غوغا داشت 🌴پاره های دل من ناله ی یا زهرا داشت 🎤میثم #مطیعی ⏯ #واحد ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
خاکریز خاطرات ۸۷ ✍ حرکات عجیب و بی‌نظیر شهید کلاهدوز در قبال همسایگان خود #متن_خاطره ما طبقۀ پای
خاکریز خاطرات ۸۸ ✍ کجای دنیا دیدی اینجور از خودگذشتگی کنن؟ چند تا بسیجی داخلِ جیپ بودند. یهو دشمن شیمیایی زد و بسیجی ها باید ماسک می‌زدند. اما یک ماسک کم بود. به همین خاطر هیچکس راضی نمیشد ماسک بزنه. تا اینکه یک نفر از اونا، بقیه رو قانع کرد. لحظاتی بعد در حالیکه اون بنده‌ی خدا شدیداً سرفه می کرد ، دوستاش بهش نگاه می‌کردند و از زیر ماسک اشک می‌ریختند. 📚منبع: سالنامه عطش ظهور 1385 ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
🌷زانوی ادب پای درس شهدا 🌷 از حرم امام رضا (ع) آمدیم بیرون. نیمه شب بود. زمستان. هوا عجیب سرد بود. پیرمرد می رفت سمت حرم. - سلام حاجی جوابمان را داد. از زور سرما خودش را مچاله کرده بود. آب توی چشم هایش جمع شده بود. مصطفی شال گردنش را باز کرد، انداخت دور گردن پیرمرد. - حاج آقا التماس دعا يادگاران، جلد 22 كتاب شهيد مصطفي احمدي روشن ، ص 11 ┏━○❥••••◦•●◉✿◉●•◦••••❥○━┓ @Parastohae_ashegh313 ┗━○❥••••◦•●◉✿◉●•◦••••❥○━┛