فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#درمحضرشهدا
#قابشهدا
🌹هر ایرانی باید در خانه ی خودش یک عکس شهید داشته باشد...
🇮🇷 #ایران مدیون شهداست...
#شهیدحاجقاسمسلیمانی"
#جان_فدا
#باشهداگمنمیشویم
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
زیارتنامهشهدا۩شهیدسلیمانی.mp3
1.25M
#زیارتنامه_شهــــــداء"🎧
✧بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم✧
✿ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✿
#شهیدحاجقاسمسلیمانی🎙
🌹هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات..
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#امامزمانعلیهالسّلام
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبری
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم ناب از حاج مالک
تهیه شده توسط فرزند شهید
🌹 فرمانده خیلی دلتنگتیم 😔
@parastohae_ashegh313
#حاج_احمد_متوسلیان :
🌹وقتی صحبت از جنگیدن و #شهید دادن میشود، صحبت از جنگیدن در ۹ متر برف است !
❄️ جایی که انسان یخ می بندد و امکانِ تحمل ۱۰ دقیقه نگهبانی سخت میباشد.
#بهمنماه_۱۳۵۹
#مریوان_ارتفاعات_تته
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#حَّی_عَلی_الصَّلاة✨
#شهــــدا
بهترین شاگردان مڪتب
عشـق بودند...
سجده های عاشقانه شان
عطر و بوی سیدالساجدین داشت
#نماز_اول_وقت #سیره_شهدا
#التماس_دعای_فرج🤲🏻
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
تولدت مبارک مرد خدا
برای همه رفقات دعا کن عاقبت به شهادت بشوند.
کادو تولدت یک(( یاحسین ))
شهیدمدافع حرم
#شهید_سجاد_زبرجدی
@parastohae_ashegh313
#قسمت223
تابستان شصت و يک
مرتضي پارسائيان
وقتي حاج آقا مطلع شــد خيلي خوشحال شــد و گفت: بنده هم اگر بودم افتخار مي كردم كه پشت سر آقاي هادي نماز بخوانم. ابراهيم را ديدم كه با عصاي زير بغل در كوچه راه مي رفت.
چند دفعه اي به آسمان نگاه كرد وسرش را پايين انداخت.
🌼🌼🌼
رفتم جلو و پرسيدم: آقا ابرام چي شده!؟ اول جواب نمي داد.
اما با اصرار من گفت: هر روز تا اين موقع حداقل يكي از بندگان خدا به ما مراجعه مي كرد و هر طور شده مشكلش را حل مي كرديم. اما امروز از صبح تا حالا كســي به من مراجعه نكرده! مي ترســم كاري كرده باشم كه خدا توفيق خدمت را از من گرفته باشد!
@parastohae_ashegh313
منفراموشتنڪࢪدم،
فقطگـاهـۍازڪثࢪتگنـاهخجالٺمیڪشم،
صداتبزنم بابا جان((:💔
#حاج_قاسم
#زندگی_به_سبک_شهدا
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#صدای_انقلاب
✨صوتهای کمتر شنیده شده از بزرگان #انقلاب
♥️ ما این انقلاب را در سینه زنیهای حسین علیهالسلام به دست آوردهایم ...
#شهید_محمدعلی_رجایی🎙
#دهه_فجر 🇮🇷#ایران_ما
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بریده ای از کتاب #تنها_گریه_کن
گفت:(( مامان❗️ رفتن این بارم برگشتنی ندارد. فقط می خواهم برام دعا کنید. از خدا خواستم بعد از شهادت، جنازه ای ازم باقی نمونه. از شما فقط یک چیز می خوام؛ اونم صبر کردنه.))
قلبم تیر کشید. زیر لب گفتم:(( هر خونی لایق شهادت نیست؛ ولی اگه تو لایق شدی، مبارکت باشه مادر❗️ من برات دعا می کنم.))
کتاب تنها گریه کن
@parastohae_ashegh313
#مناسبتی...
درود بر تیزپروازانی که فرود نیامدند تا ایران سرافراز بماند🕊🌱
#روز_نیرو_هوایی_گرامی_باد❤️
💌@parastohae_ashegh313
🔰فرازی از #وصیتنامه مدافع حرم
#شهیدمحمدامینکریمیان
💢دیگر نمیتوانم دنیا را تحمل کنم
پدر و مادر عزیزم!
🥀 زندگی برایم سخت شده بود وقتی میدیدم از شهدا فقط اسمشان بهجامانده و آرمانهای شهدا تقریباً مرده بود.دنیا بدون شهدا و لگد کردن خون شهدا از مردن برای من سختتر بود وقتی برادر به برادر رحم نمیکند، حجابها به بهانه آزادی رعایت نمیشود، شکمها از حرام پر میشود و همه و همه، مهدی (عجلاللهتعالیالشریف) فاطمه را تنها گذاشتهاند دیگر نمیتوانم دنیا را تحمل کنم.
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#فصل14
مسجد جامع، شلوغ تر از روزهاي پیش بود. نیروهاي داوطلب که از شهرهاي دور و نزديك آمده بودند، تنها جايي که مي شــناختند يا شــنیده بودند که بايد اول به آنجا بروند، مسجد جامع بود. سر شیخ شريف، شلوغ بود. «حاج آقا، ما بیست نفريم. از تبريز آمده ايم.» «سلاح داريد؟» «بله... بیست تا ژ ـ ث و چهار تا م ـ يك؛ چهل تا نارنجك هم داريم. «خــب... الحمدلله! منتظر بمانید تا رضا دشــتي بیايــد. از حالا او فرمانده ي شماست. *** «حاج آقا، تكلیف ما چیه؟ عراقي ها کجايند؟ ما به خرمشهر وارد نیستیم.» «پس چرا دست خالي آمديد؟»«چه مي دانســتیم! گفتند که فقط نیرو احتیاج هســت. اگر مي دانستیم، از شهرمان با خودمان سلاح و مهمات مي آورديم.» «بايد خودتان ســلاح دســت و پا کنید. با بچه هايي که به عملیات مي روند برويد و ســلاح عراقي ها را غنیمت برداريد. هرچه مي توانید در شــلیك گلوله و مهمات، صرفه جويي کنید.» بهنام داشــت به چند دختر جــوان که کوکتل مولوتف درســت مي کردند، کمك مي کرد. در بطري هاي خالي، بنزين و صابون رنده شــده مي ريختند، تكه پارچه اي را تو بطري فرو مي کردند و ســر بطري را مي بستند. بطري هاي آماده، کنار هم پاي ديوار رج شده بود. شــیخ شريف به طرف شان آمد. دســتانش از ضعف و خستگي رعشه گرفته بود. «خواهران! سرســختي بس است. ماندن شما جايز نیست. عراقي ها لحظه به لحظه جلو مي آيند. اگر يكي از شماها ـ زبانم لال ـ اسیر آن نامردها شويد، چه خاکي به سر کنیم؟» خانم حكیمي، يك زن جاافتاده که چادر از سرش نمي افتاد، با پر چادر، عرق صورتش را گرفت و با صداي خسته گفت: «دل نگران ما نباشید. ما به برادرها سپرديم که اگر يكي از ما اسیر شد، حق شلیك دارند. ما قسم خورديم که زنده اسیر دشمن نشويم.» شیخ شريف هرچه اصرار و پافشاري مي کرد که زن ها خرمشهر را ترك کنند، هیچ کدام راضي به رفتن نمي شدند. چند تا از زن ها که همسرانشــان شهید شــده بود، قسم خورده بودند که تا انتقام شهیدشان را نگرفته اند، خرمشهر را ترك نكنند.
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
خدایا هدایتم کن ،زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است
#شهید_مصطفی_چمران🕊🌹
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌹اگر میخواهی
محبوبِ خدا شوی،
گمنام باش،
کار کن برای خدا،
نه برای معروفیت...
#سردار_شهید_علی_تجلایی_
#شبتون_شهدایی_
@parastohae_ashegh313
زیارتنامهشهدا۩شهیدسلیمانی.mp3
1.25M
#زیارتنامه_شهــــــداء"🎧
✧بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم✧
✿ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✿
#شهیدحاجقاسمسلیمانی🎙
🌹هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات..
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#امامزمانعلیهالسّلام
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبری
@parastohae_ashegh313
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
💗شهادت بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمی شود💓
یک روز میلاد آمد پیش من و گفت: مادر دارم میروم رزمایش لباس نظامی بگیرم که من متوجه شدم رفتنش جدی است و خودش برگشت به من گفت: مادر چند جا ثبت نام کردهام اسمم درنیامده است و باید تو برایم دعا کنی که این دفعه مقدمات سفرم فراهم شود. خیلی خونش برای رفتن میجوشید. میلاد دید که من با رفتن او خیلی بیتابی میکنم، گفت: مادر 💕شهادت هم "بدون رضایت مادر" مورد قبول واقع نمیشود💕 و از تو میخواهم برای رفتنم رضایت کامل داشته باشی...💜
🌹 شهید مدافع حرم میلاد بدری
@parastohae_ashegh313
#فصل14
خانم حكیمي رو به بهنام گفت: «پاشو بهنام، جَلدي چند تا از اين ها را برسان به گروه محمد نوراني!» بهنام تا مي توانســت بطري ها را بغل گرفت، دويــد. چند کوچه و خیابان را زيرپا گذاشــت. به خیاباني رسید که گروه نوراني در آنجا مستقر بودند، اما آنها نبودند. بهنام گیج شــد. گوش تیز کرد. از وراي صداي شلیك و انفجار، صداي شنيِ چند تانك را شنید. چشم به اطراف چرخاند. يك خانه را که پشت بامش بلند بود، انتخاب کرد. با لگد زد در را شكســت. وارد خانه شــد و از راه پله بالا رفت. بطري ها را روي بام گذاشــت. سینه خیز تا کنار هره ي پشت بام رفت و در کمال وحشــت، چند تانك را ديد. ده ها ســرباز عراقي آماده ي شلیك، جلوتر از تانك ها حرکــت مي کردند. چند عراقي ديگر در پناه تانك قدم برمي داشــتند. بهنــام فهمید که گروه نوراني به ســويي ديگر رفته و آن نقطه بي محافظ مانده اســت. بايد کاري مي کرد. دســت به جیب هايش زد. کبريت نداشت. سینه خیز عقب کشــید. از راه پله پايین دويد. اتاق ها را گشــت. آشپزخانه را زير و رو کرد. ســرانجام وقتي که داشــت ناامید مي شــد، داخل يخچال که خاموش بود، يك قوطي کبريت پیدا کرد. قوطي کبريت نم داشت. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313