شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زینالدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسمت
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زینالدین
📔کتاب ستارگان حرم کریمه
#قسمت_بیستوهفتم
درمسیرشناسایی، ازکنار مزرعه ای می گذشتیم که کشاورزان به ما مشکوک شدند.بااینکه لباس کردی تنمان بود، آمدند سمت مان .مجیدکردی بلدبود؛ ماندتا با آن ها صحبت کند؛ ولی ما مسیرمان را ادامه دادیم .فقط از دور می دیدیم که دارنداز مجیدسوالاتی می کنندواوهم جواب می دهد.خیلی عادی وبی دلهره .طوری با آن ها گرم گرفته بودکه انگار آن ها را می شناسدواز یک قوم وقبیله اند.بلاخره دست از سرمان برداشتند.اعتمادبه نفس مجیدباعث شدکه شک نکنندومتقاعدشوند.
✍🏻نویسنده کتاب #لیلاموسوی
🌷نثار روح مطهر سردار شهید مجید زینالدین #صلوات
#ادامه_دارد...
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
#فرمانده_قلب_ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#روایت حماسه عبور غواصان غیور از اروند رود
راوی علیرضا #دلبریان🎤
#اللهمارزقناکربلا
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
{🖤🖇💌}
[بانـو!
این چادر تا برسد بدست تو
هم از ڪوچه های مدینه گذشته
هم از ڪربلا
هم از بازار شام
هم از میادین جنگ...
چادر #وصیتنامهےشهداست بر تن تو
چادرت را در آغوش بگیر
و بگو برایت از خاطراتش بگوید...
همه را از نزدیڪ دیده است]
#چادرانه🖤
#زن_عفت_افتخار
#اللهمعجللولیکالفرج
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
@parastohae_ashegh313
#قسمت256
عرب هــا هــم بــا پــول نفتشــون، صــدامِ رو بــه موت رو، دوباره احیاء کردن. دنیای استکبار با تمام توان مقابل جمهوری اسلامی ایستاد و امام نخواست که مردم بی دفاع بیش از این آسیب ببینن و قطعنامه رو پذیرفت و هرچه او بخواد، همان صلاح ماست.» پرسیدم: «منافقین این وسط چی می گن؟!» با لحنی نرم و آمیخته با چاشنی خنده گفت: «یه مشت دختر و پسر رو از گوشه کنار دنیا جمع کردن و بهشون گفتن، تا سه روز دیگه می رسیم تهران و جمهوری اسلامی رو ساقط می کنیم. دروغی که صدام، 8 سال پیش تو گوش فرمانده هاش خونده بود که سه روزه می رسیم به تهران.» خب چی شد؟ مردم و رزمنده ها، پاشونو شکستن تا دیگه از این غلطا نکنن.
***
آلبــوم عکس هایــش را ورق مــی زد. روی بعضــی از عکس هــا مکــث می کرد و آه می کشید توی چشمانش که حلقه ای از اشک نشسته بود، می گفت: «پروانه، بیشــتر ایــن بچه هــا در آزمــون جهــاد هشــت ســاله نمــرۀ قبولی گرفتن. پــاک بودن. مخلص بودن و خدا انتخابشون کرد اما من تنبل بودم. موندم. باید نوکری یتیمای شهدا رو بکنم، تا اون دنیا شرمندۀ شهدا نباشم.» هــر روز بــرای دلجویــی بــه خانــواده ای ســر مــی زد. بخشــی از اوقاتــش را برای رفع مشکلات مجروحین و جانبازان جنگ می گذاشت یکی از آنان حاج آقا ســماوات بود. آخرین بار که او را به خانه آورد. آب ماهیچه برایش گذاشــتم. نمی توانست صحبت کند. فقط مظلومانه نگاهمان می کرد.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت257
حسین با یک آمبولانس، حاج آقا را به تهران برد و بعد از پیگیری و هماهنگی لازم، حاج آقــا بــه آلمــان اعــزام شــد اما پس از چند روز بــرش گرداندند. دکترها جوابــش کــرده بودنــد چون ســلول های حنجــره اش، بر اثر گازهای شــیمیایی، از کار افتــاده بــود. مظلــوم بــود، مظلوم تــر شــده بــود. نمی توانســت حرف بزند. نفســش بــه ســختی بــالا می آمــد. بایــد گوشَــت را تــا نزدیک دهانــش می بردی تــا حرف هایــش را بشــنوی. خیلــی کــم حــرف مــی زد و اگــر مــی زد، بــا حســین بــود. بعــد از بی نتیجــه مانــدن ســفر آلمــان، حســین دوبــاره به تکاپــو افتاد و به خانم حاج آقا سماوات گفت: «ببریمش پابوس آقا امام رضا.» خانم قبول کرد. حسین همان آمبولانس را آورد. با حاج خانم چهار نفر شدند. حاج آقا را عقب خواباندند و رفتند. بعد از ســه روز از مشــهد برگشــتند. حال حاج آقا به ظاهر، تغییــر نکــرده بــود فقــط، نگاه مظلومانه اش با تبســمی محو قاطی شــده بود که بیشتر دلم را می سوزاند. میهمان ما بودند. برایش آب ماهیچه گذاشتم و نشستم پــای تعریف هــای حاج خانــم: «خــدا خیر بده به حســین آقا، از برادر به حاج آقا نزدیک تره.» و ادامه داد: «دم غروب بود که به حرم رسیدیم. هوا خیلی سرد بود. بــا اینکــه حاج آقــا رو روی ویلچــر پتوپیــچ کرده بودیم، ولی می لرزید. بدتر از همه، خُدّام بعد از نماز مغرب در حرم رو بستن و اجازۀ ورود به کسی نمی دادن. مردم رفتن و صحن خلوت شد. حسین آقا با خُدّام صحبت کرد و حتی خواهش کرد که بذارید این مریض رو تا آستانۀ حرم ببریم و زود برگردیم. نمی پذیرفتن.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
نشان عشق 9 .mp3
45.12M
#کتاب_صوتی 🎧
📕 نشان_عشق
فصل 9⃣
#اللهمعجللولیکالفرج
═━⊰✹❤️🩹꙳🕊✹⊱━═
فصل8 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/27847
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹مقام شهدا
#آیت_الله_مصباح_یزدی از شاگردشان میگویند:
🟠 اگر در قیامت مرا به عنوان نوکر آقای ردانی پور حاضر کنند و بگویند به صدقه سر آقای ردانیپور تو را آمرزیدیم، افتخار خواهم کرد.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شبتون_شهدایی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
💌 #کــلامشهـــید
شهـــید مدافع حرم رحیم کابلی:
در مراسم اهل بیت و شهادت و جشن میلاد، از امام زمان (عج) غافل نشوید، امام را دعا کنید و شهدا را نیز همچنین، لحظهای از ولایت غافل نباشید و در همه احوال آقا را دعا کنید.
#محرم
شهید مدافع حرم🕊🌹
#رحیم_کابلی
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درمحضرشهدا
#شهیدمصطفیردانیپور
📌 پیروزی دست ما نیست ، شکست دست ما نیست...
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
#شیراز
#شاهچراغ
#حرم_احمد_بن_موسی
با روایتگری شهدا در خدمت مردم شریف شیراز خواهیم بود
زمان : یکشنبه ۱۲ محرم لغایت جمعه
مکان:
صبح ها : مرودشت اتحادیه انجمن های اسلامی
عصر ها: شیراز شاهچراغ
شب ها: مرودشت مزار شهدای گمنام
https://eitaa.com/BeSabkeShohada
اگرنمازتانرامحافظتنڪنید
حتیمیلیاردهاقطرهاشڪهم
برایاباعبداللهبریزید؛درآخرت
شمارانجاتنمیدهد.
-آیتاللهبهجت
@parastohae_ashegh313
#قسمت258
می گفتن که برامون مسولیت داره حسین آقا که همۀ درها رو بسته دید، با التماس گفت اصلاً خودتون تنهایی ببرینش کنار ضریح. انگار یکی از خُدّام، حال وروز ما رو بیشتر از بقیــه درک کــرده بــود، بــه حســین آقا گفــت فقــط شــما و این مریــض و خانمش بریــد تــو و خیلــی زود برگردیــد. مــا قبــول کردیم و رفتیم داخل حرم که انگار قُرُق ما بود. حرمی نورانی که پر بود از ســکوت. حســین آقا، حاج آقا رو برد کنار ضریح و دعا کرد. نگاهشــون کردم، حســین آقا غبار از لابه لای شیشــه های ضریح، با کف دســتش می گرفــت و بــه صــورت حاج آقــای ما می مالید. دیدن این صحنه اشــکم رو درآورد. وقتی برگشــتیم همون خادم که اجازۀ زیارت داده بود، برای حســین آقا قصۀ زندگی خودشو تعریف کرد.» از حسین پرسیدم: «خادم حرم، وقت برگشتن چی برات تعریف کرد؟» گفت: «اون خادم، خودش از امام رضا شفا گرفته بود.» پرسیدم:«ماجرای او چه ربطی به حاج آقا سماوات داشت؟» حســین گفت: «وقت برگشــتن، خادم دســتم رو کشــید و گفت دوســت دارم قصۀ خودم رو برات تعریف کنم. با اینکه هوا سرد بود پای تعریفش نشستم. گفت که تو دوران حکومت شــاه، خلبان بودم و تو آمریکا زندگی می کردم. زنم آمریکایی بــود. تــوی اوج راحتــی و رفــاه بــودم تــا اینکــه تــوی تمرین آموزشــی با چتــر پریدم و زمین خوردم و قطع نخاع شدم. دکترا خیلی تلاش کردن، تا سرپام کنن اما نشد. حســابی خونه نشــین شــدم تا اینکه یه روز بعد از نماز صبح، دلم شکســت و یاد ایــران و امــام رضــا افتــادم.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت259
گفتم آقا می شــه نظــری به من کنی؟ توی این حال و هوا خوابم برد. کســی رو تو شــمایل یه ســید نورانی دیدم که گفت اراده کن و بیا به زیارت ما. وقتی بیدار شدم به خانم آمریکایی ام گفتم می خوام برم پیش یه دکتر تو ایران. خنده ش گرفت و گفت توی آمریکا با این همه متخصص جواب نگرفتی می خوای بری ایران؟ گفتم آره اگه شما نمی خوای می تونی نیای. از سر کنجکاوی همراهم شــد. اومدیم مشــهد با یه ویلچر. درســت مثل همین صحنه که شــما اومده بودیــد، مثــل حــالا درِ حــرم بســته بــود. مثل شــما با اصرار رفتیــم داخل حرم و به آقا متوســل شــدم و گفتم اگه شــفا بگیرم یه عمر خادم این حرم می شــم. وقتی بیرون اومدیم انگشــت پاهام روی ویلچر می جنبید، بیشــتر از همه، خانم آمریکایی ام بهت زده شــده بود. خدا خواســت که ســرپا شــم. اما خیلیا رو می شناســم که خدا براشون نوعی دیگه رقم زد.» همه چیز دست به دست هم داده بود که باور کنیم، حاج آقا سماوات ماندنی نیست. چند روز بعد، حاج آقا به رحمت خدا رفت. حسین می خواست تودار باشد اما غصه از صورتش می بارید. مهربانی های حاج آقا سماوات از یادمان نمی رفــت. او خیلــی زود رفــت و خاطــرات شــیرین زندگــی بــا او و خانواده اش بــا مــا مانــد هرچنــد بــرای حســین مرحلۀ جدیــدی از تعهد به فرزنــدان حاج آقا سماوات آغاز شد به حدی که نسبت به فرزندان او بیشتر از بچه های خودش احساس مسئولیت می کرد. یک روز وهب با یاســر _ پســر حاج آقا ســماوات_ دعوایشــان شــد. یاســر چغلی وهب را با آب وتاب و اشــک و آه به حســین کرد.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زینالدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسمت
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زینالدین
📔کتاب ستارگان حرم کریمه
#قسمت_بیستوهشتم
بیشتراز اینکه به فکر شهادت باشیم، پیه ی اسارت را مالیده بودیم به تنمان . فکر می کردیم اگر اسیر شدیم ، چه جوابی به دشمن بدهیم .هرکسی نظری می داد.مجید خوش فکرتر از بقیه بود.می گفت :(( من میگم آمدم به دنبال رفقای شهیدم ؛ یعنی اولاً رهرو راه شهدا هستم که اومدم اینجا، ثانیاً عراقی ها هم فکر می کنن بهم ماموریت دادن بیام دنبال اجساد شهدا.))
✍🏻نویسنده کتاب #لیلاموسوی
🌷نثار روح مطهر سردار شهید مجید زینالدین #صلوات
#ادامه_دارد...
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
#فرمانده_قلب_ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️حرم عشق كربلاست و چگونه دربند خاک بماند آنكه پرواز آموخته است و راه كربلا می شناسد...
⁉️و چگونه از جان نگذرد آنكس كه می داند جان بهای ديدار است...؟!
خادم شهدا سردار #شهیدمحمدشیخبیگ هدیه به روح مطهر و ملکوتی اش صلوات...
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313