#تخریب_چـے🕊°/
ڪــاشـ ـ ـ ـ✋
یڪ #تخریب چـے مـےزد...
بہ معبر #نفس مـا...
آنچہ من است و هواے نفس...
ڪہ گاهـے بدجور #گیر میڪنیم...
میان مین هاے...
القـاب،شهرت هـا،هـوسـمـان و...💔
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
#رمز_موفیقت
#شهید_سید_هاشم_آراسته
در کردستان همراه «یوسفی و موسوی» سوار بر موتور به طرف «ایلام» حرکت کردیم با ماشین تا «ایلام» هشت ساعت طول می کشید و وسایلمان بیست لیتر بنزین، کیسه خواب و دو اسحله بود. هنوز یک ساعت از حرکت نگذشته بود که ظرف بنزین بر اثر خرابی جاده و بالا و پایین رفتن موتور، سوراخ شد. بیشتر بنزین به زمین ریخته شده بود موتور را متوقّف کردیم. بعد از سرازیر کردن بقیه ی بنزین ها در باک موتور به راهمان ادامه دادیم. مقداری از راه که طی شده بود، بوی سوختنی به مشامان رسید. این بار بوی سوختنی از کیسه خواب بود که بر اثر تماس با لوله ی اگزوز، آتش گرفته بود. آن را هم در بین راه، رها کردیم. بعد از نیم ساعت که باران سخت و طوفانی شدید، همه جا را در بر گرفت، دست ها یخ زده و لباس ها خیس و گل آلود شده بود. بدن هایمان بر اثر وزش باد، روی موتور به لرزه افتاد. دیگر قدرت ادامه دادن نداشتیم. ما بین دو کوه به چادری از کوچ نشینان برخورد کردیم. از موتور پیاده شده با اجازه به داخل چادر رفتیم. لباس هایمان را خشک و خودمان را گرم کردیم. با پذیرایی صمیمانه ی برادر کردمان نیروی تازه گرفتیم. چقدر به ما چسبید نان داغ و روغن حیوانی.
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
#پای_درس_ولایت
امام خمینی
بخاطر رضایت لیبرال های خود فروخته عمل نکنید
تا من هستم نخواهم گذاشت لیبرال ها حکومت را در دست بگیرند.
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
⚘﷽⚘
امام علی علیه السلام:
✍مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَب
هر #فریب_خوردهای را نمی شود
#سرزنش کــرد.🌱
#نهجالبـلاغـہ 📚
#حڪمٺ_پـانـزدهـم📝
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سـلام_شـهـید🌹🍃
همـزادِ ڪویـرم🍂
تبِ بـاران دارم 🌨
در سیـنـــہ دلـــے ⚡️
شڪستہ پنهان دارم💔
در دفترِ خاطراٺِ📖
مــن بنویسـیــد 📝
من هر چـہ ڪه دارم🌷
از #شهـیـــدان دارم🕊
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
#کلام_بزرگان_درمورد_شهدا
#شهادت_درکلام_شهید_آوینی🏷
📚 قرنهاست زمین انتظارمردانی اینچنین را میکشد تابیایند وکربلای ایران را عاشقانه بسازند و #زمینه_ساز ظهورباشند...آن مردان آمدند ورفتند،فقط من و تو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم.🌹
₪◤~~~~☆🌷☆~~~~◥₪
@parastohae_ashegh313
₪◤~~~~☆🌷☆~~~~◥₪
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
#زیارت_عاشورا
#مکتب_الائمه
امام صادق(ع) به صفوان میفرماید: زیارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خیر را برای خواننده آن تضمین می کنم:
اول زیارتش قبول شود.
دوم سعی و کوشش او شکور باشد.
سوم حاجات او هرچه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نا امید از درگاه او برنگردد
زیرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
در روایت دیگر نیزمی فرمایند: اگر مردم می دانستند زیارت امام حسین(ع) چه ارزشی دارد، از شدت شوق و علاقه می مردند و حسرت رسیدن به آن پاداش ها، جسم و روح آنها را پاره پاره می کرد.
@parastohae_ashegh313
❣شهید آوینی:
"بالے نمیخواهم این پوتین هاے ڪهنہ هم میتواند مرا بہ آسمانها ببرد! "
👈من هم بالے نمیخواهم
بے شڪ با چادرم هم
میتوانم مسافر آسمان باشم
#چـادر_مـن_بـال🌷
#پرواز_من_است🕊
┄┅┅✿❀♥️❀✿┅┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅┅✿❀♥️❀✿┅┅┄
#رمز_موفقیت
#شهید_سیّد_ابراهیم_کسائیان
تا ظهر آن روز با دوربین تمام اطراف و اکناف را زیر نظر گرفتم به خودم می گفتم اگر مجروح شده باشد یا از فرط خستگی جایی افتاده باشد، شاید بتوانم او را پیدا کنم. از اینکه نتوانسته بودم او را پیدا کنم، خیلی مکدّر و غمگین شده بودم. بعد از ظهر بود که یک بار دیگر با دوربین منطقه را تحت نظر گرفتم. یک دفعه چشمم به کسی خورد که از دور، از بالای کوه، خودش را به طرف سرازیری می کشاند. او در حالی که به طرف پایین می آمد، با چند تن از بچّه ها به سراغش رفتیم. وقتی به او نزدیک شدیم، دیدم همان روحانی است، پاهایش شکسته بود. او پاهایش را به پشتش گذاشته و با چفیه بسته بود. روی دست ها، تن خسته و زخمی اش را پایین می کشاند؛ با صدای بلند صدایش کردم و گفتم: «حاج آقا، چی شد؟» سرش را بالا گرفت و لبخندی زد و گفت: «کربلا رفتن بس ماجرا دارد» خواستیم بلندش کنیم و روی کولمان به پایین بیاوریم. قبول نکرد و گفت: «شما بروید و من هم پشت سر شما می آیم»
گفتم: «حاج آقا شما زخم هایتان عمیق است و خون زیادی از شما رفته برایتان سخت می شود.»
گفت: «نه! من این جوری راحت ترم و عهد بسته ام که آخرش ادامه دهم.» روحیه ی بالای حاج آقا در آن وضعیت تحسین برانگیز بود و به او غبطه می خوردم. با سماجت و التماس او را برداشتیم و با خودمان آوردیم.
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
⚘﷽⚘
امام علی علیه السلام:
✍تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ
الْحَتْفُ فِي التَّدْبِير
کارها چنان در سیطره #تقدیر است
که چاره اندیشی به #مرگ می انجامد.
#نهجالبـلاغـہ📚
#حڪمٺ_شانزدهـم📝
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
#حـسـیـن_جانم 🌷
🌾لطفے بِنِما ڪه خاڪِ پایَٺ گردَم
🌿دامن بِتڪان تا ڪه گدایٺ گردَم
🌾دلتنگـــ زیــارٺ تـوأم #اربـابـم
🌿من را بہ حَرم ببر #فدایٺـــ گردَم
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
کت و شلوار برادرش را پوشیده بود.
من هم با یک بلوز دامن ساده و یک چادر سفید ،
نشستم سر سفره عقد.
سفره غذاخوری بود؛
تویش فقط یک شاخه نبات گذاشته بودند ،
و یک آیینه با حلقه صد و پنجاه تومانی خرید اسماعیل.
عروسیمان هم هیچ بریز و بپاشی نداشت،
شام دمپخت دادیم
حتى عکس هم نگرفتیم
تازه به جای بزن و بکوبهای معمول هر عروسی ، قرار شد یک خانم جلسهای بیاوریم تا برای مهمانها از محاسن ازدواج صحبت کند.
🦋 شهید اسماعیل دقایقی
📚 کتاب نیمه پنهان ماه ، ج۴،ص۲۷و۲۸
#عاشقانه_شهدا ♥️✨
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🔷تنها دختر چادری مدرسه🔹
#چادرانه
یکی از همکلاسیهای شهید نقل میکند: نخستین باری که طاهره را با چادر دیدم، تابستان سال 58 بود که ایام تعطیلات به منزل داییاش (حجتالاسلام مظلوم) آمده بود، چند باری به کوچه آمد و با چادری که بر سر داشت، نمیتوانست بازی کند ولی بازی بچهها را مدیریت میکرد، اتفاقاً سال بعد در مدرسه، وقتی او را دیدم، با رفتاری محبتآمیز با هم برخورد میکردیم، البته چندان با هم صمیمی نشده بودیم، دیدارهای ما لحظهای و موقتی بود.
یک روز، دم ظهر بود، میخواستم وارد مدرسه بشوم، برای رفتن به مدرسه باید از کوچه پس کوچهها رد میشدیم، هنگام ظهر، خلوت بود و من از این خلوتی، احساس ترس و نگرانی کردم، بیشتر نگرانی من تا رسیدن به پیچهای کوچه بود، از دور طاهره و ماریا حجازی را دیدم، طاهره برخلاف من و همه بچه ها که با لباس فرم به مدرسه میآمدیم، چادر بر سر داشت، احساس خوشحالی و حسی از اطمینان اطمینان به من دست داد، با دیدن او و ماریا ترسم برطرف شد، آن لحظه این سئوال در ذهنم ایجاد شد که معمولاً دانشآموزان دختر با لباس فرم و مانتو به مدرسه میروند و هیچ کدام چادر سر نمیکنند، پس چرا فقط طاهره چادری است؟! آن زمان، تصور این بود که چادر مال آدمهای بزرگ سال و حداقل میان سال است و خانمهای بالای 30 یا 40 سال باید چادر سر کنند.
این فرهنگِ قبل از انقلاب بود و در ذهن ما رسوخ کرده بود، این در شرایطی بود که برخی از معلمان، به رسم قبل از انقلاب، حجاب اولیه نداشتند، چون هنوز معلمها پاکسازی نشده بودند، این سئوال از سر کوچه تا داخل مدرسه فکرم را به خود مشغول کرد، چادر! مقنعه! اکنون که بیش از سی سال از شهادتش می گذرد، هنوز در این فکرم که چرا طاهره در آن فضا، تنها دختر چادری مدرسه بود.
منبع :فارس نیوز
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈
#شهیده_سیده_طاهره_هاشمی
#خاطره
🗓مناسبت مرتبط:
زمان شهادت
#11_06
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
#شهید_در_روایات_و_آیات_قرآن
«امام جعفرصادق (علیهالسلام)»:
💫من قُتِلَ فی سَبیلِ اللهِ لَم یُعَرّفْهُ اللهُ شَیئاً مِن سَیِّئاتِه.
کسی که در راه خدا به شهادت برسد خداوند او را بر هیچ یک از گناهانش مطلّع نخواهد ساخت. (دیگر گناهی ندارد).💫
📚(وسائل، ج ١١، ص ٩)
╭┅─═☆❣ 🌼 ❣☆═─┅╮
@parastohae_ashegh313
╰┅─═☆❣ 🌼 ❣☆═─┅╯
#سیره_شهدا
#شهید_محمد_بهشتی
جوانان گفتند حالا كه «مرگ بر شاه» همه گير شده، شعار جديد پیداکنیم
یکی از آنها پیشنهاد شعار«شاه زنازاده است، خميني آزاده است» را داد،زمانی که این شعار به گوش آیت الله بهشتی رسید ناراحت شدند و گفتند: رضاخان ازدواج كرده، اين شعار حرام است. از پلكان حرام كه نمی شود به بام سعادت حلال و جاودانگی رسيد ..!
@parastohae_ashegh313
#رمز_موفقیت
#شهید_داور_یُسری
به محض اطّلاع، در بیمارستان بر بالینش حضور یافتم تا جویای احوال او شوم. همین که چشمش بر من افتاد، نیم خیز شد و با نگاهی که انگار یاد همرزمهایش افتاده بود، سراپایم را ورانداز کرد. اشک شوقی، چون ژاله های نشسته بر گلبرگ های بهاری، بر صورتش چکید. با زبان بی زبانی، آتش درون را ناگفته بیان می کرد، هر کس که جبهه ندیده باشد یارای ترجمان آن سکوت گویا و فریاد خاموش نیست. از وضع جراحتش جویا شدم، در پاسخ- پس از اندکی تعمّق و تفکّر- آه سردی کشید و گفت: من با آرزوی شهادت به جبهه شتافتم، اما این افتخار نصیب من نشد. بزودی بهبود نسبی یافت و به جای آنکه مدّتی را برای تقویت جسم به تحلیل رفته، استراحت کند، شتابناک عازم میعادگاه معبود گردید. در طیّ نبردهای بی امان، دیگر بار زخمی شد و باز به بیمارستان انتقال یافت. حضور در جبهه و بازگشت به بستر، بارها تکرار شد و این امر برای وی کاملاً عادی شده بود. هر بار قسمتی از پیکر😔 استوارش، هدف گلوله های دشمن واقع می شد. نمی دانم برای چندمین بار، قرار بود به اتاق عمل برود که اوّل صبح، به دیدارش شتافتم. این صحنه رقّت انگیز هرگز از یادم نمی رود. وی از ناحیه ی شکم، چنان جراحت عمیقی برداشته بود که روده اش نمایان بود. از آنجا که بارها، از قسمت های سالم بدنش بریده و برای ترمیم اعضای دیگرش استفاده کرده بودند، وجود نازنینش به گل پرپر شده ای می مانست.😭
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#رمز_موفقیت #شهید_داور_یُسری به محض اطّلاع، در بیمارستان بر بالینش حضور یافتم تا جویای احوال او شوم
جرّاحان بار دیگر مصمّم بودند پیکرش را مورد عمل جرّاحی قرار دهند. یکی از پرستاران با حیرت و شگفتی تعریف می کرد: «من تا به حال چنین مجروحی مقاوم و صبوری ندیده ام. زمانی که بستری بودند و از شدّت دردِ ایشان، کسی نمی توانست حتّی به تختش دست بزند، باز هم مشتاقانه با خدا راز و نیاز می کرد و با اشاره نماز می خواند.》
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•