فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎬 #ببینید | #موعظه
💚 دو کار انجام دهید تا محبوب خداوند شوید
🎙 #آیت_الله_میرباقری
🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
حضرت #آیت_الله_بهجت (قدس سره):
🎙اگر [به بلایی] مبتلا هستیم باید بدانیم استغفار برای همه بلیات [نافع] است، اما به شرطی که استغفار صادقانه باشد، قلبی باشد، نه اینکه فقط کلمه «استغفرالله» باشد.
🔅اگر [استغفار کننده] صادق باشد باید نگاه کند که کجای کار او خلل دارد.
🔅استغفارِ صادق با استغفارِ غیرصادق الی ماشاالله [تفاوت دارد]. [این] روایت، مُسلَّم است که استغفار، تمام بلیّات را رفع میکند، ولو [به این نحو] که در خواب به من بفرمایند تا یک سال باید صبر کنی، این [بلا]، اَمَد (پایان) دارد. ملاحظه فرمودید! بالاخره چیزی که هست در اینجا کذب خریدار ندارد، استغفار هر بلایی را [دفع میکند]، مگر [آنکه] استغفار کاذب باشد.
📗 درس خارج فقه، کتاب حج، جلسه ۴۵٠.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
🌃 اينی که شما بيندازی آخر شب بروی خانه، سرِشب با رفيقها و دوست و آشناها و اينها بگردی، آخر شب هم بروی خانه؛ آن بيچاره هم تنها نشسته، يا شام خورده يا نخورده، چرت میزند تا شما برويد، اين بی اعتنايی به اوست.
❄ محبت مثل يک برفی در اينجور رفتارها تدريجاً ذوب می شود.
🌹 #رهبر_انقلاب
🗓 ۶۳/۲/۱۴ و ۷۱/۹/۱۹
🌐 @partoweshraq
⚽ فیفا به شرکتهای پخش تلویزیونی مسابقات جام جهانی 2018 دستور داده است دوربینها روی «زنان داغِ» (hot women) تماشاگران مسابقات زوم نکنند. چرا؟
🎥 چون این زوم سبب میشه وجوه جنسی زنان مهمتر جلوه کنه و این مصداق سکسیسمه!
اینو باید به اون احمق هایی که صدا و سیما رو مسخره میکردن که چرا سانسور میکنه نشون داد و گفت: سلام روغنفکر...
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت صد و پنجاه و هفتم
هنوز این عادت را ترک نکرده بودم که برای بدرقهاش به بالکن بروم و از همانجا برایش دست تکان بدهم که دیدم کیفش را روی تخت کنار حیاط گذاشت و همانطور که با نگاه متعجبش به کف حیاط نگاه میکرد، جارو دستی را برداشت و به سمت شیر آب رفت!!
از رفتار مردّدش پیدا بود که شک کرده کسی حیاط را شسته که آهسته صدایش کردم و وقتی سرش را بالا آورد، طوری که پدر و نوریه از صدایم بیدار نشوند، گفتم:
من دیروز حیاط رو شستم!!
ابرو در هم کشید و با مهربانی تشر زد:
☝مگه نگفته بودم نمیخواد حیاط رو بشوری! آخه تو با این وضعیت...
که از حالت مظلومانهای که به شوخی به خودم گرفته بودم، خندهاش گرفت. جارو دستی را سر جایش گذاشت، کیفش را به شانه انداخت و با احساسی عاشقانه که از چشمانش میبارید، برایم دست تکان داد و رفت.
☀ تا ساعتی از روز به خُرده کاریهای خانه مشغول بودم و در همان حال با کودکم نجوا میکردم و بابت تمام رنجهایی که در این مدت به خاطر وضعیت آشفته و حال پریشانم کشیده بود، عذرخواهی میکردم.
از خدا میخواستم مراقب نازنینم باشد که در این سه ماه، با هجوم طوفانی از غم و غصه، حسابی آزارش داده بودم.
هر چند مجیدِ مهربانم، تمام تلاشش را میکرد تا آرامش قلبم به هم نریزد، ولی روزگار رهایم نمیکرد که مصیبت از دست دادن مادر و عقده ازدواج زود هنگام پدر و غم آواره شدن برادرم، لحظهای دست بردار نبود و بدتر از همه حضور نوریه در این خانه بود که با عقاید شیطانیاش، من و همسرم را در خانه خودمان زندانی کرده و هر روز با زهر تازهای نیشمان میزد و میدانستم که دیر یا زود، پدر عقده رفتار دیشب مجید را بر سر زندگیمان آوار میکند و هجوم این همه دل نگرانی، دل نازکم را لحظهای رها نمیکرد.
🛋 خسته از این همه اضطراب روی مبل نشستم که زنگ آیفون به صدا در آمد.
سنگین از جا بلند شدم و گوشی آیفن را برداشتم که صدای مهربان لعیا در گوشم نشست و صورتم را به خنده ای شیرین گشود. از فرصت تعطیلی امروز استفاده کرده و برای احوالپرسی به دیدنم آمده بود.
🍌🍯برایم یک پاکت موز و شیشهای از عسل آورده بود با یک طومار بلند بالا از دستورالعملهایی که به تجربه به دست آورده و میخواست همه را به من آموزش دهد که در همان نگاه اول، چشمانش رنگ نگرانی گرفت و با ناراحتی تذکر داد:
⁉ چرا انقدر رنگت پریده؟ اصلاً حواست به خودت هست؟ درست حسابی غذا میخوری؟ استراحت میکنی یا نه؟
لبخندی زدم و گفتم:
👌آره، خوب غذا میخورم. مجید هم خیلی کمکم میکنه، خیلی هوامو داره... که غصه در صورتش دوید و در جوابم گفت:
👤ولی فکر کنم هر چی آقا مجید بهت میرسه، یه بار که چشمت به این دختره بیفته، همه خونت خشک میشه!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 سـیـره شـہـداء
🌹همسفــر تـا بهشتــ🕊
💞 یادم هـست سر سفره عقد ڪه نشسته بودیـم بـهـم گفت:
🌹الان فقط مــن و تــو، توی ایـن آینه مشخص هستیم از تو می خوام ڪه ڪمڪ ڪنی من به سعادت و شهـادت برسم!
💖 منم همونجا قـول دادم ڪه تو این مسیـر ڪمڪـش ڪنم.
🌷 #شهید_محسن_حججی
@partoweshraq
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
🔺 اگر واقعا عقل قدرت نبوت و امامت را داشت پروردگار نیازی نبود...
🌐 @partoweshraq
#حـلقـہ_عشـاق
🎊 شادمانه 😁
👴 شخصی که ادعای معلومات بسیار داشت روزی در مجلسی که ملا هم آن جا بود داد سخن می داد و اظهار وجود می کرد و خود را برتر از همه می پنداشت!!
👳♂ ملا که از دست لاف و گزاف او به تنگ آمده بود پرسید:
⁉ این معلومات را از کجا فرا گرفته ای؟
📚 آن مرد گفت: از کتاب های بسیاری که مطالعه کرده ام.
👳♂ ملا گفت: مثلاً چند کتاب خوانده ای؟
👴 آن شخص گفت: به قدر موهای سرم!!!
👳♂ ملا که می دانست آن شخص کچل است و حتی یک تار مو هم به سر ندارد، ذربینی از جیب در آورد و بعد از برداشتن کلاه او ذربین را روی کله بی موی او گرفت و پس از دقت بسیار گفت:
🔍 معلومات آقا هم معلوم شد چقدر است!!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
4_5892969217744962687.mp3
3.2M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🎙حجت الاسلام #عالی
🌟 برکت در زندگی
🌐 @partoweshraq
📡 #نشر_حداکثری
🌹 #سواد_زندگی
⚗ همه فکر میکنند که فرمول عجیب و غریبی باید وجود داشته باشد تا زندگی شان دستخوش تغییرات عمیق شود.
👌ولی بسیار ساده است، همه چیز از احساس و اندیشه و باورمان آغاز می شود.
💓 احساست را عالی کن باورهایت را تغییر بده خیر و خوشی دیگران را بخواه...
💬 افکار منفی را آرام آرام از بین ببر...
🎯 اهدافت را واضح کن...
🌟 آنوقت زندگیت همانی می شود که می خواهی، آنوقت خواسته هایت یکی یکی انجام می پذیرد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
👁 روزی «چشم» گفت:
⛰من، آن سوی این درهها کوهی میبینم، پوشیده در غباری لاجوردی، آیا زیبا نیست؟
👂«گوش» شنید و در حالی که با دقت گوش سپرده بود گفت:
⁉اما کوه کجاست؟ آن را نمیشنوم.
☝سپس «دست» به سخن آمده و گفت:
- بیهوده در تلاشم آن را حس یا لمس کنم. نمیتوانم کوهی بیابم!
👃 و «بینی» گفت:
- کوهی وجود ندارد، چون نمیتوانم ببویمش!
👁 آنگاه «چشم» به سوی دیگر برگشت، و دیگران دربارهی خیال باطل و عجیب چشم با هم حرف زدند.
👂☝👃آنها میگفتند:
‼باید برای چشم اتفاقی افتاده باشد...!!
✒ #جبران_خلیل_جبران
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
#داستان_کوتاه
#پندها
💠❓📚 ✍💠 #پــرســمــان
❓سؤال: در آیاتی از قرآن می بینیم که خداوند عده ای را لعنت و نفرین می کند! مگر لعنت و نفرین کردن کار انسانهای ناتوان از مقابله نیست؟ خداوند قادر مطلق چرا چنین می کند؟
✅ پاسخ:
👌آنچه سبب اشتباه شده است مقایسه لعنت و نفرین خداوند با لعنت و نفرین بندگان است.
⚜ لعن و نفرین خداوند به معنای عمل کردن خداوند است، یعنی مطابق آن نفرین عمل کردن و دور ساختن کسانی که مورد لعن و نفرین قرار گرفته اند از رحمت خود و مواهب و برکاتی که از ناحیه او به بندگان می رسد.
📚 تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۵۵۱.
👌اما لعن و نفرین بندگان به معنای دعا و درخواست آنان از خداوند است تا مطابق لعن و نفرین آنها عمل کند.
📖 مثلاً خداوند در مورد ابی لهب دشمن پیامبر گرامی فرمود:
🔅«بريده باد هر دو دست ابولهب و مرگ بر او باد هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشيد. و به زودى وارد آتشى شعله ور و پر لهيب مى شود».
📖 سوره مسد، آیات ۱ تا ۳.
🔥مطابق آیات فوق ابی لهب دستانش در دنیا از کار افتاد و هلاک شد و مال و ثروتش برایش مفید فائده نبود و بی ایمانی دنیا را ترک کرد و وارد آتش دوزخ شد.
📚المیزان، ج ۲۰، ص ۳۸۳.
⚜ و یا در مورد یهودیان منافق زمان پیامبر(ص) فرمود:
🔅«هنگامى كه شما را ملاقات مى كنند (به دروغ) مى گويند ايمان آورده ايم، اما هنگامى كه تنها مى شوند از شدت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان مى گزند، بگو بميريد با همين خشمى كه داريد، خدا از (اسرار) درون سينه ها آگاه است.»
📖 سوره آل عمران، آیه ۱۱۹.
👌مطابق آیه فوق، یهودیان لحظه ای در برابر آیین اسلام تسلیم نشدند و همه آنان با حالت خشم و غضب از حقانیت و گسترش دعوت اسلام هلاک شدند.
📗فروغ ابدیت، ص ۶۲۰.
👌خلاصه آنکه لعنت و نفرین خدا با لعنت ديگران فرق دارد، لعنت خدا به اين معنا است كه خداوند ايشان را از رحمت و سعادت دور مى كند، و لعنت لعنت كنندگان، نفرين و درخواست لعنت خدا است.
📚 ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۵۸۷.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
7⃣5⃣ داستان #ضرب_المثل «خودش را بیار ولی اسمش را نیار!»
👨 در روزگاران گذشته، تاجر ثروتمندی به قصد سفر کوتاهی خانه و کاشانهی خود را ترک کرد.
🏇 غذا و مایحتاج مختصری برداشت و سوار بر اسبش به صحرا رفت.
🏜 مرد فکر میکرد مسافت شهرش تا شهری که قصد سفر به آن را دارد کوتاه است چون دیده بود مردم معمولاً دو روزه میروند و برمیگردند!
👨او با خود میگفت: صبح زود میروم تا ظهر میرسم کارم را انجام میدهم، شب را در کاروانسرایی استراحت میکنم و فردا صبح دوباره به شهرم باز می گردم.
☀ بازرگان ابتدای مسیر را خوب رفت ولی هر چه به ظهر نزدیکتر میشد، هوا گرمتر میشد.
🏇 حوالی ظهر مرد تاجر به دو راهی رسید. کلافه شده بود به اشتباه به راهی که او را به وسط صحرا میکشاند رفت.
🏜 مرد دید هر چه میرود به جایی نمیرسد فقط صحرا بود.
🌌 کم کم هوا تاریک میشد که چند مرد صحرانشین را دید.
👨امیدی تازه گرفت که شاید آنها بتوانند کمکش کنند و یا بتواند شب را در کنار آنها بماند و فردا به فکر راه چارهای باشد.
🏇 به سرعت خود را به آنها رساند. سلام کرد و گفت:
👨من تاجر سرشناس و پولداری در شهر فلان هستم ولی امشب راه را گم کردهام. من میخواهم که شما امشب به من غذا و جای خواب بدهید.
⛺ مردان صحرانشین که در چادر خود در حال غذا خوردن بودند به رسم مردم صحرانشین که به مردم در راه مانده کمک میکنند و فارغ از اینکه او کیست و چه شغلی دارد او را در غذای خود سهیم کردند، بعد هم نمدی به او دادند، و گفتند برو و آن گوشهی چادر بخواب.
👌مرد که اصلاً توقع چنین رفتاری را نداشت و میخواست به واسطهی موقعیت شغلیاش بهترین غذا و بهترین جای چادر بخوابد خیلی ناراحت شد و قبول نکرد که نمد را به دور خود بپیچد و بخوابد، مردان صحرانشین که خیلی خسته بودند، نمد را به دو خود پیچیدند و خوابیدند.
🌌 ساعتی از شب که رفت، سرمای شبهای صحرا بر او غلبه کرد و رفت نمد را به دور خود پیچید تا بخوابد، کمی خوابید ولی پس از مدتی دوباره از شدت سرما و لرز بیدار شد، هر چه نگاه کرد چیزی برای گرم کردن خود پیدا نکرد.
👨 شروع کرد به داد و بیداد که این چه رسم مهمان نوازی است، شما باید آتشی روشن کنید تا من گرم شوم.
👤 یکی از مردها با حالت خواب آلود گفت: زیر چادر نمیشود آتش روشن کنیم. چادر سریع آتش میگیرد و میسوزد!
👨مرد تاجر گفت: پس من چه کار کنم دارم یخ میزنم؟
👤 گفت: چیزی نداریم، اگر میخواهی پالان خر آن گوشه هست آن را میخواهی برایت بیاورم.
👨 تاجر اول ناراحت شد و هیچ نگفت و خواست بخوابد ولی نتوانست سرما به حدی بر او غلبه کرد که گفت:
☝«باشه خودش را بیار، ولی اسمش را نیار!»
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#داستان_کوتاه
#طنز