🌹داستان خواندنی برخورد پیامبر با دختر #حاتم_طائی
🐪🐫 هنگامى كه اسيران بنى طى (قبيله حاتم طائى) را به مدينه آوردند و آنها را وارد خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) كردند از جمله آنها #سفانه دختر حاتم بود.
🧕🏻 مردم از زيبائى او در شگفت شدند؛ وقتى كه شروع به سخن گفتن كرد در ملاحت گفتار و شيرينى بيانش حيران گشتند به طورى كه زيبائى او را فراموش كردند.
✋🏻 گفت اى #محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پدرم از دنيا رفت و برادرم پنهان شد اگر مرا آزاد كنى تا دشمنان سرزنش نكرده و قبائل عرب طعنه نزنند بسيار بجا و به مورد است زيرا پدرم مردى طرفدار اخلاق پسنديده بود. گرسنگان را سير مى كرد و برهنگان را پوشاك مى داد. هيچ آرزومندى پيش او نيامد مگر اينكه به آرزوى خود رسيد.
🌹پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
🔅«دخترك اين صفات كه شمردى از اخلاق مومن است اگر پدرت زنده مى بود ما از خداوند برايش طلب بخشايش و رحمت مى كرديم».
🔗 پس از آن فرمود: او را آزاد كنيد به واسطه شرافت پدرش.
🧕🏻 عرض كرد تقاضا دارم اينهائى كه با منند نيز دستور دهيد آزاد كنند.
🌹حضرت فرمود: همراهان او را به واسطه شرافت خودش آزاد كنند. آنگاه فرمود:
🔅سه دسته را ترحم و رسيدگى نمائيد:
۱. عزيزى كه بعد از عزت خوار شود.
۲. ثروتمندى كه بينوا گردد.
۳. دانشمندى كه در ميان نادانان ضايع شده باشد.
🧕🏻 سفانه عرض كرد اجازه مى دهيد براى شما دعا كنم؟
🌹فرمود: بكن.
🤲🏻 گفت: خداوند كمكها و نيكوكاريهاى شما را شامل مستمندان و بيچارگان نمايد و هيچ نعمتى را از قوم و دسته اى نگيرد مگر آنكه شما را وسيله بازگشت آن نعمت قرار دهد.
🌹 حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: آمين.
🐪 بعد دستور داد مقدارى شتر و گوسفند به او دادند كه ميان دره را فرا گرفت.
🧕🏻 دختر حاتم از اين بخشش در شگفت شد، عرض كرد اين نوع جود و سخاوت مخصوص كسانى است كه از فقر و پريشانى نترسند.
🌹 پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
🔅«مرا پروردگارم اينطور تربيت كرده».
🧕🏻 عرض كرد اجازه مى فرمائيد بسوى خانه خود برگردم؟
🌹فرمود: «تو مهمان ما هستى تا از خويشاوندانت شخص مورد اعتمادى بيايد و به همراهى او بروى».
🌴 بعد از چند روز كه در ضيافت آن حضرت بود از بستگانش آمدند خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و اجازه رفتن خواست. پيغمبر دستور داد محلى براى او تهيه كردند كه روپوش آن از خز بود و با پسر عموهايش او را بازگرداند.
🐪🐫 در تمام راه هرگاه سفانه سر از محمل بيرون مى كرد مى ديد عده اى با شمشيرهاى برهنه به حفظ و حراست او ماءمورند.
🧕🏻وقتى به وطن رسيد به برادر خود عدى بن حاتم گفت برو ملحق به اين مرد شو اگر او را ببينى خواهى دانست به راستى پيغمبرى بزرگوار و با عظمت است.
👳🏻♂️ عدى آماده رفتن گرديد و به مدينه آمد. هنگامى كه حضرت در مسجد بود وارد خدمت ايشان گرديد.
🌹 همين كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) او را ديد فرمود: تو كيستى؟
👳🏻♂️✋🏻 عرض كرد من عدى بن حاتمم!
👣 حضرت از جاى بلند شد و عباى خود را زير او پهن كرد و او را بر روى او نشانيد، (و جلس بين يديه) و خود آنجناب به جهت احترام او روبروى او نشست از مشاهده اين اخلاق پسنديده عدى اسلام آورد .(۱)
📚 پی نوشت:
۱- شجره طوبى ، ج ۲، ص ۲۲.
📗 آگاه شویم، حسن امیدوار، جلد سیزدهم.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سیـره_اهـل_بیـٺ