🍊 روزی من در #نوفل_لوشاتو به علت ارزانی دو کیلو پرتقال خریدم و چون هوا خنک بود فکر کردم تا سه چهار روز پرتقال خواهیم داشت.
🌹امام(ره) با دیدن پرتقال ها فرمودند: این همه پرتقال برای چیست؟!
👌 من برای این که کار خودم را توجیه کنم عرض کردم: پرتقال ارزان بود برای چند روز این قدر خریدم!
🌹 ایشان فرمودند: شما مرتکب دو گناه شدید!!
❌ یک گناه برای این که ما نیاز به این همه پرتقال نداشتیم؛ و دیگر اینکه شاید امروز در نوفل لوشاتو کسانی باشند که تا به حال به علت گران بودن پرتقال نتوانسته اند آن را تهیه کنند و شاید با ارزان شدن آن می توانستند تهیه کنند در حالی که شما این مقدار پرتقال را برای سه چهار روز خریده اید ببرید مقداری از آن را پس بدهید.
✋ گفتم: پس دادن آنها ممکن نیست!
🌹 فرمودند: باید راهی پیدا کرد!
⁉ عرض کردم: چه کاری می توانم بکنم؟!
🌹فرمودند: پرتقال ها را پوست بکنید و به افرادی بدهید که تا حالا پرتقال نخورده اند شاید از این طریق خداوند از سر گناه شما بگذرد.
📰 منبع: #سرکار_خانم_دباغ، شاهد بانوان، ش ۱۴۹، کیهان، ش ۱۶۶۴۲.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#حـلقـہ_عشـاق
#امام_خمینی
#داستان_کوتاه
#پندها
پرتو اشراق
⚜️ دافعه و جاذبه #امام_خمینی (ره)
🇮🇷 وقتی که امام خمینی (مدّظلّه العالی) در آستانه پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ شمسی در #نوفل_لوشاتو (نزدیک پاریس) واقع در کشور فرانسه، تشریف داشت، دراطراف و اکناف و در ایران، افراد مختلفی به حضور امام می رفتند، برخورد امام با افراد، بر اساس میزان جذب ودفع اسلام بود،به عنوان نمونه:
🔷 ۱. یکی از افرادی که به پاریس آمد، خواهر ملک حسین (شاه اردن) بود، که پس از ملاقات ملک حسین با محمدرضا شاه، از طرف او به پاریس آمده بود تا خدمت امام برسد، ولی امام، اجازه ملاقات نداد وشدیداً او را دفع کرد.
🔶 ۲- و همچنین سید جلال الدین تهرانی، عضو شورای سلطنت، به پاریس آمد، وتقاضای ملاقات با امام کرد، امام فرمود: تا وقتی که او عضو شورای سلطنت است، اجازه ملاقات نیست، مگر این که او استفعا کند و مثل یک فرد عادی بیاید.
آقای تهرانی، مجبور به استعفا شد، آنگاه امام ملاقات با وی را پذیرفت.
🔷 ۳- و به عکس دو مورد فوق، وقتی که مرحوم شهید حاج آقا مهدی عراقی (شخصیت فداکار و مخلص اسلام که سالها در زندان رژیم شاه به سر می برد و سرانجام با فرزندش بدست گروهک فرقان به شهادت رسید) به پاریس واز آنجا به نوفل لوشاتو آمد تا با امام ملاقات کند.
یکی از اطرافیان امام می گوید: به امام عرض کردیم آقای حاج مهدی عراقی با دو سه نفر از برادران بازاری از تهران آمده اند.
امام بی درنگ فرمود:« بیایند تو».
آنها وارد اطاق مخصوص امام شدند وآقای مهدی عراقی نشست و شروع کرد به گریه کردن، و دست امام را بوسید.
امام او را نشناخت، من عرض کردم: ایشان حاج مهدی عراقی هستند، امام دست بر سر شهید عراقی کشید و فرمودند: «مهدی من چرا این قدر پیر شده؟!» و حاج مهدی عراقی، سرش را روی پای امام گذاشت و چند دقیقه گریه کرد.
به این ترتیب می بینیم، امام بر اساس اسلام، بعضی را دفع می کرد و بعضی را جذب می نمود و به بعضی مشروط به شرط یا شرائطی اجازه ملاقات می داد، و کارهایش حساب شده بوده و هست.
📚 داستان دوستان، جلد ۲، محمد محمدی اشتهاردی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#ڪلام_امام
#داستان_کوتاه
#حـلقـہ_عشـاق