🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و سی و دوم
🕌 زیر سقف یکی از کفشداریهای زنانه حرم حضرت عباس (علیه السلام) پناه گرفته بودم تا کمتر خیس شوم، ولی آنجا هم جای نشستن نبود که دو ردیف پله و راهروی کفشداری هم مملو از زنان و کودکانی بود که شب را همینجا سحر کرده و حالا از خستگی به خوابی سبک فرو رفته بودند.
👁 به چهرههای پاک و معصومشان نگاه میکردم و دیگر میفهمیدم چرا اینهمه به خودشان زحمت میدهند تا برای امام حسین (علیه السلام) عزاداری کنند که پسر فاطمه (علیهماالسلام) عزیزتر از این حرفهاست!
🏻حالا من هم هوای پیراهن سیاه و رخت عزایش را کرده و دلم میخواست نه فقط در و دیوار خانهام که همه حریم دلم را به مصیبت شهادت سید الشهدا (علیهالسلام) پرچم عزا زده و تا نفس دارم به عشقش عزاداری کنم!
🌌 حالا ایمان آورده بودم که این شب رؤیایی در این سرزمین بهشتی، اجر کریمانهای بود که پروردگارم در عوض شفای مادرم، به پاس گریههای شب قدر امامزاده به من عنایت کرده و امام زمان (علیه السلام) به دستان مبارکش امضاء نموده بود تا در چنین شبی بر پسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) وارد شده و میهمان کربلایش باشم و حالا چه خستگی شیرینی بر تنم مانده بود که سرم را به دیوار حرم حضرت اباالفضل (علیه السلام) نهادم و همچون کودکی که در دامان مادرش به آرامشی عمیق رسیده باشد، چشم در چشم گنبد حرم امام حسین (علیهالسلام) به خوابی خوش فرو رفتم.
👁 از لحن لرزانی که اسمم را آهسته تکرار میکرد، چشمانم را گشودم و هنوز رو به حرم امام حسین (علیهالسلام) بودم که از میان مژگان نیمه بازم، خورشید عشقش درخشید و دلم را غرق محبتش کرد که باز کسی صدایم زد:
🏻 «الهه...» همانطور که سرم به دیوار حرم بود، صورتم را چرخاندم و مجیدم را دیدم که پایین پلههای کفشداری با پای برهنه، روی زمین خیس ایستاده و چشمان آشفته و بیقرارش به انتظار پاسخی از من، پلکی هم نمیزد.
🌧 همچنان باران میبارید که صورت و لباسش غرق آب و گِل شده بود، موهای خیسش به سرش چسبیده و هنوز باقی مانده اثر گِل عزای امام حسین (علیهالسلام) روی فرق سرش خودنمایی میکرد.
🌄 در تاریکی دیشب او را گم کرده و حالا در روشنی طلوع خورشید، برابرم ایستاده و میدیدم با اینکه الههاش را پیدا کرده، هنوز همه تن و بدنش میلرزد و نمیدانم چقدر نگاهش به دنبالم پَر پَر زده بود که چشمانش گود افتاده و بر اثر گریه و بیخوابی به خون نشسته بود.
🏻کمی خودم را جابجا کردم و نمیخواستم بانوانی که کنارم به خواب رفته بودند، بیدار شوند که زیر لب زمزمه کردم:
- «جانم...» و مجید هم به خاطر حضور زنان و کودکانی که روی پلهها خوابیده بودند، نمیتوانست بالا بیاید که از همانجا سر به شکایتی عاشقانه نهاد:
🏻تو کجا رفتی الهه؟ به خدا هزار بار مُردم و زنده شدم! به خدا تا صبح کل کربلا رو دنبالت گشتم! هزار بار این حرمها رو دور زدم و پیدات نکردم...
👌🏻و حالا از شوق دیدار دوبارهام، چشمان کشیدهاش در اشک دست و پا میزد که با نگاهش به سمت حرم امام حسین (علیهالسلام) پَر کشید تا آتش مانده بر جانش را با جانانش در میان بگذارد و من با نگاهم به خاک قدمهایش افتادم و جگرم آتش گرفت که با این پای برهنه تا صبح در خیابانها میدویده و حالا میدیدم انگشتان پای او هم مجروح شده که با لحنی معصومانه پاسخ دادم:
🏻من همون ورودی شهر شماها رو گم کردم! خیلی دنبالتون گشتم، ولی پیداتون نکردم. تا اینجا هم با جمعیت اومدم... و دلم میخواست با محرم اسرار دلم بگویم دیشب بین من و معشوقم چه گذشته که چشمانم از عشقش درخشید و با لحنی لبریز از لذت حضور سید الشهداء (علیهالسلام) مژده دادم:
✋🏻مجید! دیشب خیلی با امام حسین (علیهالسلام) حرف زدم، تو همیشه میگفتی باهاش دردِ دل میکنی، ولی من باور نمیکردم... ولی دیشب باهاش کلی دردِ دل کردم...
🏻 و مجید مثل اینکه تلخی و پریشانی این شب سخت و طولانیِ دوری از من را به حلاوت حضور امام حسین (علیهالسلام) بخشیده باشد، صورتش به خندهای شیرین گشوده شد و دستش را از همان پایین پلهها به سمتم دراز کرد تا یاریام کند از جا بلند شوم.
🏻🏻انگشتانش از بارش باران خیس بود و شاید هنوز از ترس از دست دادنم، میلرزید که به قدرت مردانهاش بلند شدم و شنیدم تا میخواست مرا بلند کند، زیر لب زمزمه میکرد:
- «یا علی!» که من هم زبان به ذکر «یا علی!» گشودم و عاشقانه قد کشیدم. با احتیاط از میان ردیف زنان و کودکانی که روی پلهها استراحت میکردند، عبور کردم و همچنانکه دستم میان دست مجید بود، قدم به زمین خیس کربلا نهادم و دیگر نگران گذشتن از میان خیل نامحرمان نبودم که شوهر شیعهام برایم راه باز میکرد تا همسر اهل سنتش را به زیارت حرم امام حسین (علیهالسلام) ببرد.
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و سی و سوم و پایانی
🛌 از ترنم ترانهای لطیف چشمانم را میگشایم و دختر نازنیم را میبینم که کنارم روی تخت به ناز خوابیده و به نرمی دست و پا میزند و لابد هوای آغوش مادرش را کرده که با صدای زیبایش، زمزمه میکند تا بیدار شوم.
🏻 با ذکر «یا علی!» نیم خیز شده و همانجا روی تخت مینشینم، هر دو دستم را به سمتش گشوده و بدن سبک و کوچکش را در آغوش میکشم.
👣 حالا یک ماهی میشود که خدا به برکت زیارت اربعین سال گذشته، به من و مجید حوریهای دیگر عطا کرده و ما نام این فرشته بهشتی را به حرمت حوریه خیمه گاه حسین (علیهالسلام)، رقیه نهاده و وجودش را نذر نازدانه سید الشهدا (علیهالسلام) کردهایم.
🚪رقیه را همچنان در آغوشم نوازش میکنم و روی ماهش را میبوسم و میبویم که مجید وارد اتاق میشود و با صورتی که همچون گل به رویم میخندد، سلام میکند.
🏻باز ایام اربعینی دیگر از راه رسیده که شوهر شیعهام لباس سیاه به تن کرده و امسال نه تنها مجید که منِ اهل سنت هم از شب اول محرم به عشق امام حسین (علیهالسلام) لباس عزا پوشیده و پا به پای آسید احمد و مامان خدیجه، خانهام را پرچم عزا زدهام که حالا پس از هزاران سال و از پسِ صدها کیلومتر فاصله، او را ندیده و عاشقش شدهام!
💓 که حالا میدانم عشق حسین (علیهالسلام) و عطش عاشورا با قلب سُنی همان میکند که با جان شیعه کرده و ایمان دارم این شور به پا خاسته در جان عشاق، جز به شعار عاشقی عیان نشده و ارمغانی جز تقرب به خدا و تبعیت از دین خدا ندارد!
🛌 هر چند به هوای رقیه نمیتوانیم در مراسم اربعینِ امسال، رهسپار کربلا شویم و از قافله عشاق جا ماندهایم، اما قرار است امروز به بهانه بدرقه آسید احمد و خانوادهاش تا خروجی بندر برویم و رایحه حرم امام حسین (علیهالسلام) را از همین مسیری که به کربلا میرود، استشمام کنیم.
🏻مجید رقیه را از آغوشم میگیرد تا آماده بدرقه عشاق اربعین شوم و با چه شیرین زبانی پدرانهای با دخترش بازی میکند و چه عاشقانه به فدایش میرود که رقیه هم برکت کربلاست...
🔚 پایان.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
💥 در زمان حضور طولانی مدت (حدود شش ماه) در سوریه به همرزمش گفته بود:
❤ دلم برای خانواده و پدر و مادر و برادران و خواهرانم تنگ شده است ولی غیرتم اجازه رفتن به مرخصی را به من نمیدهد.
✋و از حضرت زینب (س) خجالت میکشم که او را تنها بگذارم، اگر او را تنها بگذارم در آن دنیا جوابی برای حضرت علی(ع) ندارم که بدهم،
و من پوتینهایم را جفت کرده ام و اصلا به مرخصی نمیروم یا باید جنگ تمام شود و ما به پیروزی کامل برسیم یا اینکه من به شهادت برسم.
🌷 و اینگونه شد که حضرت زینب خستگی زیاد را در چهره غلام عباس دید و او را برای همیشه به مرخصی نزد خودشان فرا خواند.
🌷 #شهید_مدافع_حرم_شهید_محمد_اسدی (غلام عباس)
🌐 @partoweshraq
🕖 💠📚💠 #حڪمٺ_مطہر
☪ وحدت اسلامی به معنای کنار گذاشتن اختلافات اعتقادی میان شیعه و سنی نیست!
🌐 @partoweshraq
#هفته_وحدت
🙏 حكايت مسلمان شدن #مرتاض کافر به دست #امام_کاظم (ع)
🌴 شخصی به مدينه آمد و به مردم مدينه گفت:
👳🏾 من مى توانم خبرهايى از زندگى شما بدهم!
👥 كسانى كه با او در ارتباط بودند، از او خبر مى خواستند و او خبر مى داد و درست مى گفت!!!
👌🏻اين موضوع را به خدمت مبارك #موسى_بن_جعفر(ع) اطلاع دادند كه: شخص بى دين و غير مسلمانى به مدينه آمده و از امور ما خبر مى دهد.
🌹حضرت با او ملاقات كردند و در حضور مردم فرمودند:
❓چه كار كرده اى كه به اين حال رسيده اى كه به پنهان راه پيدا كرده اى؟
👳🏾 به حضرت عرض كرد: خيلى چيزها را مى خواستم، با خواسته هايم مخالفت كردم و در مقابل خواسته هاى خودم، صبر كردم و آن خواسته ها را دنبال نكردم، اگر چه تلخ و سخت بود!!
🌹حضرت فرمودند: درست است كه چنين دانشى در محدوده رياضت هاى نفسى و مخالفت با خواهش ها نصيب تو شده است. اين مسأله درستى است؛ چون خداى مهربان در اين عالم نيز اجر خوبى احدى را ضايع نمى كند، ولو با خدا نبوده، مخالف خدا باشند و خدا را قبول نداشته باشند.
🌹 موسى بن جعفر(ع) به آن پيشگو فرمود: در مقابل رياضت ها و صبرى كه كردى، حق است كه چنين پاداشى را به تو بدهند.
❓آيا علاقه دارى مسلمان شوى؟
👳🏾 گفت: نه، هيچ علاقه اى به مسلمان شدن ندارم!
🌹فرمود: با خواهش نفس مخالفت كن و مسلمان شو، تو كه تمرين مخالفت با هواى نفس دارى، باطن تو مى گويد مسلمان نشو، با اين باطن جهاد كن و مسلمان شو.
👳🏾 به دست موسى بن جعفر(ع) مسلمان شد.
📿 چند روزى كه آداب اسلام را ياد گرفت، كسى آمد به او گفت:
👨🏻 يكى از آن خبرها را از زندگى من به من بده.
👳🏾 هر چه فكر كرد، ديد هيچ خبرى نزد او نيست!!
🌴 به درب خانه موسى بن جعفر(ع) آمد و در زد، گفت:
👳🏾 يابن رسول الله! آن زمانى كه بى دين بودم، مى توانستم خبر از آينده بدهم، اما اكنون كه ديندار شده ام، خبرى نمى توانم بدهم، پس مزد اين ديندارى ما چه شد؟
🌹حضرت فرمود: دنيا گنجايش مزد #مسلمان شدن تو را ندارد، پاداشى كه مى خواهند به تو بدهند، در اين دنيا نمى توان به تو داد.
👳🏾 گفت: #صبر مى كنم تا در قيامت، پاداش مسلمان شدنم را از پروردگار عالم بگيرم.
🖥 منبع: پایگاه عرفان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#داستان_کوتاه
#روایت
#پندها
🌸 #یا_صاحب_الزمان
🌊 کشتی در حال غرق شدن
همه ناامید و گریان
تیم نجات از راه می رسد
من یاد تو می افتم...
🌐 @partoweshraq
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
⏳تحمل بداخلاقی های دیگران
🎙حجت الاسلام #نقویان
🌐 @partoweshraq
4_6021496328826127508.mp3
2.3M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
⏳تحمل بداخلاقی های دیگران
🎙حجت الاسلام #نقویان
🌐 @partoweshraq
🌹 #سواد_زندگی
🍈 وقتی انسان برای اولین بار «نارگیل» سفت را برداشت، هرگز فکر نمیکرد میان قالب قهوه ای رنگ آن، شیره ای خوش طعم و بو و جسمی سفید و پر خاصیت باشد.
🔨 برای «باز کردن اندیشه»، خود را باید «شکست».
💭 عقاید و باورهای خود را، احساس خود را، باید شکست.
🌀 باید روزنه های «نو» را باز کرد تا از قالب کهن و بی منطق محیط گریخت...!
🍈 هیچ گاه مانند یک نارگیل بسته نمان...
🌍 با ذهنی نو، جهانی نو بساز...
🌹چقدر زیبا می توان زندگی کرد وقتی می توان «معمار زندگی» خود بود...
👌همه چیز به خودت بستگی دارد.
🔳 خدا حتی در زندان هم با توست.
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🔪 وقتی در #جنگ_رسانه ای از پشت جبهه خنجر میخوریم یعنی چی؟
📡 وقتی به سربازان رسانه ای دشمن مهلت داده میشود اما به سربازان رسانه خودمان فقط فحش تقدیم میشود!!
🎙استاد #مؤمن_نسب
🌐 @partoweshraq
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سئوال: من اهل سنت هستم، شیعه بر اساس چه مستنداتی می گوید که تولد پیامبر اسلام در روز هفدهم ربیع الاول بوده است در حالی که اهل سنت و جماعت می گویند در روز دوازدهم ربیع الاول بوده است؟
❓چرا شما از اجماع مسلمین در این مسئله جدا شدید؟
✅ پاسخ:
📚 شیعه بر اساس روایاتی که از اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است، معتقد است که میلاد پیامبر گرامی اسلام در روز هفدهم ربیع الاول بوده است.
⚜ امام جواد (علیه السلام) فرمود:
🔅«روزهایی که در آن روزه گرفتن مستحب است چهار روز است که یکی از آنها روز تولد پیامبر که هفدهم ربیع الاول است، می باشد».
📚 التهذیب، ج ۴، ص ٣٠۵.
⚜ و فرمودند:
🔅«هر کس روز هفدهم ربیع الاول که (روز تولد پیامبر است) روزه بگیرد، پاداش یک سال روزه داری را می برد».
📙 مصباح المتهجد، ص ٧٣٣.
⚜ امام کاظم (علیه السلام) فرمود:
🔅«روزه روز هفدهم ربیع الاول که روز میلاد پیامبر است سنت است».
📚 وسائل الشیعه، ج ١٠، ص ۴۵۵.
⚜ شیخ مفید(ره) می نویسد:
🔅«روز هفدهم ربیع الاول سالروز تولد پیامبر اسلام است و صالحان آل محمد از زمان های گذشته پیوسته این روز را تعظیم کرده و حقش را می شناختند و حرمت پیامبر(ص) را در این روز رعایت می کردند و این روز را روزه می گرفتند و از امامان روایت شده است که هر روزه این روز برابری می کند با روزه یک سال».
📘 مسار الشیعه، ص ۶۵.
📚 علمای فراوان دیگری نیز به پیروی از امامان (علیهم السلام) تصریح کرده اند که روز میلاد پیامبر گرامی، در روز هفدهم ربیع الاول بوده است از جمله:
📕المقنعه، ص ۴۵۶.
📚 کنز الفوائد، ج ١، ص ١۶٧.
📚 روضه الواعظین، ج ١، ص ٧٠.
📚 اعلام الوری، ج ١، ص ۴٢.
📚 مناقب آل ابی طالب، ج ١، ص ١٧٢.
📚 اقبال الاعمال، ج ٢، ص ۶٠٣ و...
⚜ علامه مجلسی(ره) می نویسد:
🔅«بدان که اجماع علمای امامیه معتقد است بر آنکه ولادت با سعادت آن حضرت در هفدهم ماه ربیع الاول واقع شد و اکثر مخالفان در دوازدهم می دانند، محمد بن یعقوب کلینی نیز گفته است که در دوازدهم ماه ربیع الاول واقع شد.
📚( الکافی، ج ١، ص ۴٣٩) که گویا در تعیین روز ولادت تقیه فرموده است و موافق مشهور اهل سنت بیان کرده است».
📓 جلاء العیون، ص ۶۴.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
#هفته_وحدت
8⃣4⃣1⃣ #ضرب_المثل «اصطلاح آفتابی شدن»
🏜 فلات مرکزی ایران سرزمین خشک و کم آبی است، که تنها با استفاده از رشته قناتهای متعدد که از بزرگترین شاهکارهای مهندسی دنیای قدیم به حساب می آید، تبدیل به محلی برای کشت و زرع و سکونت شده است.
🕳 سیستم آبرسانی با کمک قنات در ظاهر ساده به نظر می رسد.
⛏ ابتدا توسط مقنیهای کارکشته محل اصلی آب یا همان «مادر چاه» پیدا می شد.
🕳 بعد شترگلوهای متعددی برای تنظیم کشش آب به سمت مادر چاه حفر می گردید.
📏 آنگاه از محل مادرچاه تا جایی که آب قنات به سطح زمین می رسید یا در اصطلاح مقنیها «آفتابی می شد»، طرازبندی شده و سپس در فواصل معین چاههای متعددی برای تهویه قنات و همچنین جذب آبهای آزاد حفر می شد و در انتها مشکل ترین قسمت کار، یعنی نقب زدن و اتصال این رشته چاهها به هم و همین طور مادرچاه صورت می پذیرفت.
👌اصطلاح «آفتابی شدن» که به معنای دیدن شخصی پس از مدتهای مدیدی است، در واقع از همین کار حفر قنات ریشه گرفته است، زیرا در زمان گذشته و با نبود وسایل حفاری و مهندسی دقیق، رساندن آب قنات به سطح زمین یا همان «آفتابی شدن آب قنات» کار دشوار و زمانبری بود.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
😂😂 بعد این که نیروهای مقاومت فلسطین با تله انفجاری داخل پرچم فلسطین چند قلاده صهیونیست رو به درک واصل کردن، حالا پرچم فلسطین شده کابوس صهیونیستها و باهاش اسرائیلیها رو اسکل میکنن!!
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
👌پاسخ محکم شبکه خبر به اظهارات دروغ و منافقانه حسام الدین #آشنا، مشاور رسانهای روحانی!
🔺آقای آشنا، دولت و شما نمیتونید از یه طرف با گروگان گرفتن بودجه صدا و سیما برنامههای سازمانرو کنترل کنید و اجازه ندید دردِ مردم گفته بشه و از طرف دیگه ژست آزادی بیان بگیرید.
🌐 @partoweshraq