❓آیا تو از پيامبر هم عزيزتری؟
📿 بسيارى از مردم خصوصاً آنان كه به عبادت خود مى نازند، بهشت را در دنيا مى خواهند و مى خواهند دنيايشان بهشت باشد؛ نه غمى داشته باشند و نه اندوهى، و منتظرند كه هنوز دعايشان به آسمان نرسيده، اجابت شود!
👌🏻عزيز من!
🌎 دنيا دارالبلاء و الابتلاء و محل آزمايش است و هيچ كسى مستثنا نيست.
🤲🏻 دعايت اگر خالصانه باشد هرگز هدر نمى رود، منتها زمان اجابت و گونه اجابتش را الله تعيين مى كند.
⛰ حتى پيامبرش رسول الله (صلى الله عليه و آله سلم) و بنى هاشم، در شعب ابيطالب در بدترين شرايط ممكن به سر بردند و نهايتاً فرج و گشايش الهى پس از سه سال برايشان رقم خورد.
👌🏻پس عزيز من!
⏳ صبور و شكيبا باش و اين همه بى تابى و آه و ناله مكن كه كار الله با حساب و كتاب و از روى قاعده و نظام است.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌟 خیر دنیا و آخرت
🌴 مردی از اهالی کوفه در ضمن نامه ای به حضرت #امام_حسین (علیه السلام) نوشت:
❓مولای من بفرمایید خیر دنیا و آخرت چیست؟
🌹حضرت امام حسین (علیه السلام) در جواب او نوشت:
📜 بسم الله الرحمن الرحیم،
🔅هر کس جویای رضای خدا باشد (مردم با او خشمگین می شوند) و خداوند به جای مردم کارهای او را اصلاح می کند، و هر که جویای رضای مردم باشد و (با به خشم آوردن خدا) خداوند او را به مردم واگذار می کند. (و مردم او را وا می گذارند).
📚 بحارالأنوار، جلد ١٧ (جلد ٢ صفحه ١١۵).
goo.gl/3sZWe9
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#روایت
#حدیث
#داستان_کوتاه
#پندها
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
⚜ استفتاء از حضرت #آیت_الله_بهجت (قدس سره)
❓امر به معروف و نهی از منکر چه شرایطی دارد و در این مورد، وظیفه چیست؟
🖊جواب: اگر کسی واجبی را انجام نمیدهد و یا معصیتی را بهجا میآورد، در صورت تحقق شرایط ذیل بر دیگران واجب است او را امربهمعروف و نهی از منکر نمایند:
🔅١. علم به حکم شرعی؛
🔅٢. احتمال تأثیر؛
🔅٣. اصرار بر ترک واجب و یا انجام دادن معصیت توسط فرد؛
🔅۴. عدم مفسده؛ و اگر کسی مستحبی را ترک و یا مکروهی را به جا می آورد، امر به معروف و نهی از منکر او مستحب است.
🖥 مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله بهجت (قدس سره).
goo.gl/DtfFci
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
🕓 💠🚻💠 مشاوره خانواده
⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜
👌هر دو بدانیم!
🚹❌🚺 اختلاف داشتن در زندگی زناشویی بسيار طبيعی است اما چگونگی حل اختلافات هنر حفظ رابطه میباشد.
✍ با كمک همسرتان قوانينی برای زمانی كه عصبانی هستيد يا با رفتار همسرتان مخالفيد وضع كنيد. به عنوان مثال...
1⃣ قهر نكنيم.
2⃣ به هم ناسزا نگوييم.
3⃣ مقابل بچهها دعوا نكنيم.
4⃣ جای خواب خود را جدا نكنيم.
5⃣ اشتباهات گذشته را به رخ نكشيم.
6⃣ اختلافات خانوادگی را بيرون از محيط خانه مطرح نكنيم.
⏳ برای حل مشكل وقت بگذاريد.
📱گوشی موبايل، تلفن، روزنامه، و بقيهی مواردی كه باعث پرت شدن حواس میشود را از دسترس خارج كنيد.
👌 سعی كنيد به نتيجهای برسيد كه هر دو طرف راضی باشيد. اگر به چنين نقطهای نرسيديد، نتيجه بگيريد كه بر سر اين موضوع تفاهم نداريد و آتش بس كنيد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
رقاص نفوذی فرار کرد!!
یکی یه پُفک میدزده ۶ ماه میفرستنش زندان!
یکی هم جاسوسیش محرز میشه با کمال احترام و با تشریفات و سلام و صلوات به خارج از کشور منتقل میشه.
گرفتید تحت حمایت افراد با نفوذ این دولت بوده یا واضح تر بگم؟
#کاوه_مدنی
#متهم_گریخت
*مستر عماد*
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🚨⚠❌ نخبگان جاسوسی...
▪️کاوه مدنی، دری اصفهانی، سیدامامی، نمازی ها، نزار زکا، جیسون رضائیان، فریدون ها و ... تنها چند تن از جاسوسان نخبه و ماهری بودند که در تیم مذاکره کننده، وزارت ارتباطات، وزارت نفت، سازمان مدیریت، محیط زیست، ریاست جمهوری نفوذ کردند.
⚠️ اکنون بخش کوچکی از #نفوذ_مدیریتی این شبکه پنهان لو رفته و باید منتظر رسوایی هایی به مراتب بزرگتر در دولت دهم تدبیر و امید بود...
yon.ir/GZST0
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#نخبگان_جاسوسی
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت شصت و دوم
سلام نماز مغربم را دادم که صدای مهربان مجید در گوشم نشست:
سلام الهه جان! و پیش از آنکه سرم را برگردانم، مقابلم روی زمین نشست و با لبخندی شیرین ادامه داد:
✋ قبول باشه!
هنوز از مشاجره دیروز صبح، دلگیر بودم و سنگین جواب دادم:
- ممنون!
💼 کیفش را روی پایش گذاشت و درش را باز کرد. بیتوجه به جستجویی که در کیفش میکرد، مشغول تسبیحات شدم که با گفت:
- بفرمایید!
🎁 بسته کادو پیچ شدهای را مقابلم گرفت. بسته کوچکی که با کادوی سرخ و سفیدی پوشیده و گل یاس کوچکی را رویش تعبیه کرده بودند.
دستم را از زیر چادر نمازم بیرون آوردم، بسته را از دستش گرفتم و با لبخندی بیرنگ، سپاسگزاریام را نشان دادم و او بیدرنگ جواب قدردانی سردم را به گرمی داد:
قابل تو رو نداره الهه جان! فقط بخاطر این که دیروز اذیتت کردم، گفتم یجوری از دلت دربیارم... ببخشید!
👌آهنگ دلنشین صدایش، دلم را نرم کرد و همچنانکه بسته را باز میکردم، گفتم:
ممنونم!
🎁 درون بسته، جعبه عطر کوچکی بود. خواستم درِ عطر را باز کنم که پیش دستی کرد و گفت:
👌نمیدونستم از چه بویی خوشِت میاد... ولی وقتی این عطر رو بو کردم یاد تو افتادم!
و جملهاش به آخر نرسیده بود که با گشوده شدن در طلایی شیشه عطر، رایحه گل یاس مشامم را ربود. مثل اینکه عطر ملیح یاس حالم را خوش کرده باشد، بلاخره صورتم به خندهای شیرین باز شد و پرسیدم:
- برای همین گل یاس روی جعبه گذاشتی؟
از سخن نرمی که سرانجام بعد از یک روز به زبان آوردم، چشمانش درخشید و با لحنی خوشبوتر از عطر یاس، پاسخ داد:
☝تو برای من هم گل یاسی، هم بوی یاس میدی!
در برابر ابراز احساسات رؤیاییاش، به آرامی خندیدم و مقداری از عطر را به چادر نمازم زدم که نگاهم کرد و پرسید:
الهه! منو بخشیدی؟
و من هم نگاهش کردم و با صدایی آهسته که از اعماق اعتقاداتم بر میآمد، جواب دادم:
- مجید جان! من فقط گفتم چه لزومی داره برای کسی که هزار سال پیش شهید شده، الان اینقدر به خودت سخت بگیری؟ برای اموات یا باید دعای خیر کرد، یا براشون طلب رحمت و مغفرت کرد یا اینکه اگه از اولیای خدا بودن، باید از اعمال و کردارشون الگو گرفت و از رفتارشون پیروی کرد!
از نگاهش پیدا بود که برای حرفم هزاران جواب دارد و یکی را به زبان نمیآورد که در عوض لبخندی زد و گفت:
✋ الهه جان! به هر حال منو ببخش!
💓 از خط چشمانش میخواندم عشقی که بر سرزمین قلبش حکومت میکند، مجالی برای پذیرش حرفهای من نمیگذارد، اما چه کنم که من هم آنقدر عاشقش بودم که بیش از این نمیتوانستم دوریاش را تاب بیاورم، گرچه این دوری به چند کلمهای باشد که کمتر با هم صحبت کرده و یا لبخندی که از همدیگر دریغ کرده باشیم.
پس لبخندی پُر مِهر نشانش دادم و با حرکت چشمانم رضایتم را اعلام کردم.
با دیدن لبخند شیرینم، صورتش به آرامش نشست و خواست چیزی بگوید که صدای دستی که محکم به در میکوبید، خلوت عاشقانهمان را به هم زد و او را سریعتر از من به پشت در رساند.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت شصت و سوم
🚪عبدالله بود که هراسان به در میکوبید و در مقابل حیرت ما، سراسیمه خبر داد:
الهه زود بیا پایین، مامان حالش خوب نیس!
👣 نفهمیدم چطور مجید را کنار زدم و با پای برهنه از پلهها پایین دویدم. در اتاق را گشودم و مادر را دیدم که از دل درد روی شکمش مچاله شده و ناله میزند.
مقابلش روی زمین نشسته بودم و وحشتزده صدایش میکردم که عبدالله گفت:
من میرم ماشینو روشن کنم، تو مامانو بیار!
مانده بودم تنهایی چطور مادر را از جا بلند کنم که دیدم مجید دست زیر بازوی مادر گرفت و با قدرت مردانهاش مادر را حرکت داد.
چادرش را از روی چوب لباسی کشیدم و به دنبال مجید که مادر را با خود به حیاط میبُرد، دویدم.
👁 مثل اینکه از شدت درد و تب بیحال شده باشد، چشمانش نیمه باز بود و زیر لب ناله میکرد.
🌴 به سختی چادر را به سرش انداختم و همچنانکه در حیاط را باز میکردم، خودم هم چادر به سر کردم.
عبدالله با دیدن مجید که سنگینی مادر را روی دوش گرفته بود، به کمکش آمد و مادر را عقب ماشین نشاندند و به سرعت به راه افتادیم.
با دیدن حالت نیمه هوش مادر، اشک در چشمانم حلقه زده بود و تمام بدنم میلرزید.
🚗 عبدالله ماشین را به سرعت میراند و از مادر میگفت که چطور به ناگاه حالش به هم خورده که مجید موبایل را از جیبش درآورد و با گفتن «یه خبر به بابا بدم.»
📱با پدر تماس گرفت.
👁 دست داغ از تبِ مادر را در دستانم گرفته و به صورت مهربانش چشم دوخته بودم که کمی چشمانش را گشود و با دیدن چشمان اشکبارم، به سختی لب از لب باز کرد و گفت:
👌چیزی نیس مادر جون... حالم خوبه...
صدای ضعیف مادر، نگاه امیدوار مجید را به سمت ما چرخاند و زبان عبدالله را به گفتن «الحمدالله!» گشود.
به چشمان بیرنگش خیره شدم و آهسته پرسیدم:
❓مامان خوبی؟
👁 لبخندی بیرمق بر صورتش نشست و با تکان سر پاسخ مثبت داد.
🌃 نمیدانم چقدر در ترافیک سر شبِ خیابانها معطل شدیم تا بلآخره به بیمارستان رسیدیم.
🏥 اورژانس شلوغ بود و تا آمدن دکتر، من بالای سر مادر بیتابی میکردم و عبدالله و مجید به هر سو میرفتند و با هر پرستاری بحث میکردند تا زودتر به وضع مادر رسیدگی شود.
💉 ساعتی گذشت تا سرانجام به قدرت سِرُم و آمپول هم که شده، درد مادر آرام گرفت و نغمه نالههایش خاموش شد.
👨⚕ هر چند تشخیص دردش پیچیده بود و سرانجام دکتر را وادار کرد تا لیست بلندی از آزمایش و عکس بنویسد، ولی هر چه کردیم اصرارمان برای پیگیری آزمایشها مؤثر نیفتاد و مادر میخواست هر چه زودتر به خانه بازگردد.
🚗 در راه برگشت، بیحال از دردی که کشیده بود، سرش را به صندلی تکیه داده و کلامی حرف نمیزد. شاید هم تأثیر داروهای مسکن چشمانش را اینچنین به خماری کشانده و بدنش را سُست کرده بود.
🌃 ساعت یازده شب بود که مادر خوابش برد. به صورتش که آرام به خواب رفته و دیگر اثری از درد و ناراحتی در خطوطش پیدا نبود، نگاهی کردم و آهسته از اتاق خارج شدم.
📚📖 عبدالله کلافه در میان کتابهایش دنبال چیزی میگشت و تا مرا دید، با نگرانی سؤال کرد:
خوابش برد؟
سرم را به نشانه تأیید تکان دادم که پدر همچنانکه به پشتی تکیه زده و تلویزیون تماشا می کرد، صدایم زد:
👴 الهه! شام چی داریم؟
با این حرف پدر، تازه به فکر افتادم که عبدالله و پدر چیزی نخوردهاند. مجید هم از یکی دو ساعت پیش که از بیمارستان برگشته بودیم، در خانه تنها بود و دوست نداشتم بیش از این تنهایش بگذارم، ولی چارهای جز تدارک غذایی برای پدر نداشتم که با همه خستگی به آشپزخانه رفتم.
🐟 خوشبختانه در یخچال ماهی تازه بود و در عرض نیم ساعت ماهیها را سرخ کرده و سفره شام را انداختم.
🍽 پدر خودش را جلو کشید و پای سفره نشست و بیمعطلی مشغول شد.
از اینهمه بیخیالیاش ناراحت شدم و خواستم بروم که عبدالله صدایم کرد:
الهه جان! ای کاش آقا مجید هم بگی بیاد پایین با هم شام بخوریم.
🚪همچنانکه در اتاق را باز میکردم، گفتم:
👌قبل از اینکه مامان حالش بد شه، برای خودمون شام گذاشته بودم.
و خواستم بروم که چیزی به خاطرم رسید و تأکید کردم:
☝اگه مامان دوباره حالش بد شد، خبرم کن!
و عبدالله با گفتن «باشه الهه جان!» خیالم را راحت کرد و رفتم.
goo.gl/SWKo4j
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ببینید
😐🚨 اعتراف بزرگ ژنرال وزلی کلارک از تلاش آمریکا برای نابودی پنج کشور در هفت سال!
ایران ۱۷سال است که در لیست آمریکا است!
🌐 @partoweshraq
🌍💥 در سال ٢٠۴٠ افراد زیادی به خاطر مینهایی که امروز کار گذاشته میشوند جان خود را از دست میدهند!
⚰ آنها برای جنگی که شاید حتی دیگر نام و دلیل آن را به خاطر نیاورند میمیرند.
👶🏻👶🏿 در برخی از کشورها برای هر کودکی که پا به دنیا میگذارد یک جفت مین آماده انفجار است.
💣🎀💣 در کنار یک پاپیون صورتی (برای تولد دختر) یا یک روبان آبی (برای تولد پسر) روی گهواره و دو شیء زیبای فلزی این طرف و آن طرف.
🔥 نفرت بشر نسبت به همنوع خود چه نفرت عمیق و جنونآسا و ریشهداری است. او که به خاطر عقیده، به خاطر حفظ یا گسترش مرزها قادر است بذر مرگ را در میان نسلهای آینده بپراکند...!
📔 حرکت انسانم آرزوست | سوزانا تامارو.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕤 💠💠 احڪـ📚ــام شـرعـے
💍 💰حکم عقد با قصد عدم پرداخت مهریه از سوی مرد
✅ پاسخ:
⚜ همه مراجع:
🔅عقد صحیح است ولی مرد باید مهر را بدهد.
📚 منابع:
توضیح المسائل مراجع، م ٢۴۴۶؛ توضیح المسائل آیت الله وحید، م ٢۵١٠.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🔊 #بشنوید | #موعظه
داستان توبه بُشر حافی
🎙حجت الاسلام #ماندگاری
🌐 @partoweshraq
4_6044015937575714827.mp3
2.96M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🔊 #بشنوید | #موعظه
داستان توبه بُشر حافی
🎙حجت الاسلام #ماندگاری
🌐 @partoweshraq
🌹سواد زندگی
♂ اگر چه فقط ۲ درصد از وجود انسان، جسم و ۹۸ درصد از وجودش، ذهن و جان است، شخص عادی ۹۸ درصد از وقتش را صرف اندیشیدن به این ۲ درصد می کند که جسم اوست!
♂ به همین دلیل، اغلب از بیماری رنج می کشد، زیرا می خواهد از برون به درون برسد. حال آنکه می باید از درون به بیرون می رسید.
👴 افلاطون به طبیبان یونانی گفت:
☝ «جزء» هیچگاه نمی تواند سالم باشد، مگر اینکه «کل» سالم باشد...!
📘 قانون شفا، کاترین پاندر، ترجمه گیتی خوشدل.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🚪خانمی وارد دفتر یک وکیل دادگستری شد و پرسید:
🧕🏻 آقای وکیل جریمه بچه ای که با سنگ، شیشه پنجاه تومانی را شکسته چقدر است؟
👨🏻💼 وکیل لحظه ای فکر کرد و گفت:
☝🏻پنجاه تومان از پدرش مطالبه کنید.
🧕🏻 خانم گفت: بسیار خوب پس خواهش می کنم پنجاه تومان مرحمت کنید زیرا این هنر پسر شما است که شیشه ما را شکسته است!!
👨🏻💼 وکیل بلافاصله گفت:
👌🏻خانم ببخشید، شما باید پنجاه تومان لطف کنید زیرا حق مشاوره قضایی من در هر نوبت صد تومان است!!
goo.gl/5Uhcrb
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq