4_5931256463186985912.mp3
3.48M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
💚 تفاوت «فتوت علوی» و «خباثت اموی»
🌹این شیعه هست که مولایش
امیرالمؤمنین است
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
📡 #نشر_حداکثری
⚠ یه نکته درباره دختر خانوما و آقاپسرایی که دنبال گزینه خوب برای ازدواج اند:
❌ هیچ وقت اینطور دعا نکنید که: خدایا فلانی بیاد خواستگاریم، یا خدایا وقتی رفتم خواستگاری فلانی، قبول کنه!
✅ بلکه اینطور دعا کنید:
💕 خدایا اگه ازدواج با فلانی به صلاحم هست، درستش کن.
💔 چون ممکنه فکر کنید یک نفر گزینه خوبیه اما در آینده اینطور نباشه!
🌐 @partoweshraq
🔺فروش سگهای تزئینی باقیمت نجومی در نمایشگاه بینالمللی مشهد!!!
🐶 سگهایی که در غرفه وجود دارند از نژاد «ژرمن شپرد شولاین» هستند که قیمت این سگ از ۱۵ تا ۵۰۰ میلیون تومان است.
💵 قیمت توله سگها زیر ۲۰۰ میلیون تومان بوده و قیمت سگ بالغ به ۵۰۰ میلیون تومان هم میرسد.
💵 نژاد این سگها ژرمن بوده و از کشور آلمان به ایران وارد میشود.
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت صد و شصتم
🏝 پیش چشمانمان آبی زیبای دریا بود و زیر پایمان تن نرم و خیس ماسههای ساحل، و سرانگشت نرم و با طراوت باران بر سرمان دست میکشید تا ایمان بیاوریم که پروردگارمان برایمان از هیچ نعمتی دریغ نکرده است.
حالا ساعتی میشد مژدگانیِ نعمت که نه، برکت تازهای را در زندگیمان شنیده بودیم که نازنین خفته در وجودم، همانطور که مجید دلش میخواست، دختری پُر ناز و کرشمه بود و مجید چه ذوقی میکرد و چقدر قربان صدقهاش میرفت و من که بازنده شرط بندی بر سر پسرم شده بودم، سرمستِ حضور دخترم، شادتر از هر برندهای، صورت ظریفش را پیش چشمانم تصور میکردم که در خیالم از هر فرشتهای زیباتر بود.
🔬از وقتی نتیجه سونوگرافی را گرفته بودیم، با اینکه باران میبارید، به خانه نرفته و به خیال قدم زدن در امتداد خط بیکران ساحل دریا، آن هم در خنکای لطیف اواخر دی ماه بندر و زیر بارش باران خوش عطرش، به میهمانی خلیج فارس آمده بودیم.
🌧 موهای مجید خیس شده و به سرش چسبیده بود و صورتش زیر پردهای از رطوبت باران همچنان از شادی میدرخشید.
🌂 هر چه اصرار میکردم تا چتر را بالای سر خودش هم بگیرد، قبول نمیکرد و چتر بزرگ و مشکی رنگش را طوری بالای سرم گرفته بود که کاملاً از بارش باران محفوظ باشم و تنها از رایحه مطبوعش لذت ببرم که میترسید سرما بخورم و دخترکمان اذیت شود.
🏝 به خاطر بارش به نسبت شدید باران، ساحل خلوت بود و حالا که وزش شدید باد هم اضافه شده و همان چند نفری هم که روی نیمکتها به تماشای دریا نشسته بودند، کم کم پراکنده میشدند و ما همچنان به تفرج ساحلیمان ادامه میدادیم که اگر تمام دنیا هم زیر و رو میشد، نمیتوانست حال خوش ما را به هم بزند چه رسد به این باد و باران رؤیایی!
🌧 صدای دانههای درشت باران که حالا زیر فشار باد بر سقف چتر تازیانه میزد، در غرش غلطیدن امواج طوفانی روی سینه ماسهها میپیچید و احساس میکردم زمین و آسمان هم به شادی دل من و مجید، به وجد آمده و جشن پُر سر و صدایی به راه انداختهاند.
مجید همانطور که دسته چتر را محکم گرفته بود تا در باد کمتر تکان بخورد، با صدایی که در دل هیاهوی ساحل طوفانی خلیج فارس گم میشد، با دلواپسی زیر گوشم زمزمه کرد:
- الهه جان! یخ نکنی! اگه سردت شده، برگردیم... و من حسابی سرِ ذوق آمده بودم که با صدای بلند خندیدم و میان خنده پاسخ دادم:
نه مجید جان! سردم نیس! خیلی هم عالیه!
⚡ ولی حریف کمر دردم نمیشدم که به همین چند قدم شدت گرفته و دیگر نمیتوانستم ادامه دهم که از حرکت ایستادم و مجید که این چند ماهه به حالم عادت کرده بود، نگاهم کرد و با نگرانی پرسید:
❓کمرت درد میکنه الهه جان؟
سرم را به نشانه تأیید تکان دادم و همانطور که با هر دو دست کمرم را گرفته بودم، به دنبال نیمکتی برای نشستن به اطرافم نگاه میکردم که تمام صفحه کمرم خشک شده و نمیتوانستم قدم از قدم بردارم.
🏝 به هر زحمتی بود چند قدمی را به آهستگی برداشتم تا به نیمکتی که در چند متریمان بود، رسیدیم. دستم را به لبه نیمکت گرفتم و خواستم بنشینم که مجید چتر را به دستم داد و زودتر از من روی نیمکت نشست.
تازه متوجه شدم که میخواهد خیسی نیمکت را با شلوارش خشک کند که خندیدم و گفتم:
👌خُب میگفتی من دستمال کاغذی بدم! کمی خودش را روی نیمکت جابجا کرد تا خوب خشک شود و بعد بلند شد تا من بنشینم و با لبخندی غرق محبت جواب داد:
این سریعترین روشی بود که به ذهنم رسید!
و همچنانکه کمکم میکرد تا روی نیمکت بنشینم، ادامه داد:
- میخواستم کمتر معطل شی و زودتر بشینی... و باز چتر را از دستم گرفت و کنارم نشست.
نگاهی به شلوار مشکی رنگش که از خاکِ خیس روی نیمکت، گِلی شده بود، کردم و گفتم:
- شلوارت کثیف شده!
🌂 از زیر چتری که بالای سرم گرفته بود، نگاهم کرد و با مهربانی جواب داد:
فدای سرت الهه جان! میرم خونه میشورم... و بعد مثل اینکه موضوع جالبی به ذهنش رسیده باشد، صورتش به خندهای شیرین گشوده شد و با لحنی پُر شور پرسید:
❓الهه! اسمش رو چی بذاریم؟
پیش از امروز بارها به این موضوع فکر کرده و هر بار چندین نام پسرانه انتخاب کرده بودم و حالا با دختر شدن کودکم، هیچ پیشنهادی نداشتم که باز خندیدم و گفتم:
- نمیدونم، آخه راستش من همش اسمهای پسرونه انتخاب کرده بودم!
از اعتراف صادقانهام، از تهِ دل خندید و با شیطنتی که در صدایش پیدا بود، جواب داد:
👌عیب نداره! چون منم که درست حدس زده بودم، هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بودم!
👁 و بعد آغوش سخاوتمند نگاه عاشقش به سمت چشمانم گشوده شد و با آهنگ دلنشین صدایش ادامه داد:
👌همه زحمت این بچه رو تو داری میکِشی، پس هر اسمی خودت دوست داری انتخاب کن الهه جان!
📱ڪـانـال ݐ
ـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
🌹بشارت و شادی خداوند در قرآن بر تولد دختر، نشانگر توجه ویژه به این مخلوق الهی است و...
🌐 @partoweshraq
#حـلقـہ_عشـاق
🏛 روزی حضرت سلیمان (علیه السلام) یکی از یاران جنی خود را به سوی کاری فرستاد.
👳 یک نفر را در پی او روانه کرد تا از کرده ها و گفته های او برایش خبر بیاورد.
👌آن مأمور وقتی که باز آمد گفت آن یار جنی وارد بازار شد، سرش را به سوی آسمان بلند کرد، سپس نگاهی به مردم نمود و بعد سرش را به زیر انداخت!!
🏛 وقتی که آن یار آمد، حضرت سلیمان (علیه السلام) از او پرسید به چه علت در بازار سرت را به طرف آسمان بلند کردی؟
👿 او گفت: تعجب کردم از این که ملائکه بر بالای سر این مردم هستند و آنها با سرعت بسیار حرف می زدند و بی حساب می گفتند و عمل می کردند!!
📙 شنيدنيهای تاريخ.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹ماجرای شنیدنی خادم حرم حضرت #فاطمه_معصومه (سلام الله علیها)
🎙حجت الاسلام #مؤمنی
🌐 @partoweshraq
#کرامات
4_5922688682036298402.mp3
1.62M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹ماجرای شنیدنی خادم حرم حضرت #فاطمه_معصومه (سلام الله علیها)
🎙حجت الاسلام #مؤمنی
🌐 @partoweshraq
#دهه_کرامت
#کرامات
📡 #نشر_حداکثری
🌹 #سواد_زندگی
🚶🏻آغاز
🙍🏻♂ یه وقتی میشه که دیگه خسته میشی از همه نبودن ها، از همه شکست ها، از همه نداشتن ها، و با خودت میگی دیگه باید بلند بشم، دیگه قربانی بودن کافیه، دیگه بیهوده زندگی کردن کافیه، دیگه می خوام زندگی کنم دیگه می خوام عالی باشم...
🌟 و آن لحظه تو موفق میشی تو تقدیرت رو آن لحظه می نویسی تو آدم دیگه ای میشی و بعدها به خودت افتخار می کنی؛
👌«شک نکن»...
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
‼روايت دو الهام با دو برخورد متفاوت!!
🌐 @partoweshraq
💀 ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ!
🙍🏻♂ ﻣﺮﺩ گفت: ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ!
💀 ﻣﺮﮒ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ...!!
🙍🏻♂ ﻣﺮﺩ: ﺧﻮﺏ، ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ!!!
💀 ﻣﺮﮒ: ﺣﺘﻤﺎً...!!
☕ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ.
💀 مرﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ...
📄 ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮد ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ.
💀 ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ.
📄 ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ می کنم!!!
✅ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
👌ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ تلاش ﮐﻨﯽ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ...!!!
🐦 کلاغ وطوطی هر دو زشت آفریده شدند. طوطی اعتراض کرد و زیبا شد اما کلاغ راضی بود به رضای خدا، امروز طوطی در قفس است و کلاغ آزاد...!!
🌟 پشت هر حادثه ای حکمتی است که شاید هرگز متوجه نشوی!
⛔ هرگز به خدا نگو چرااااا؟!!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💠❓📚 ✍💠 #پــرســمــان
❓می خواستم در مورد « #چله_کلیمیه» که این روزها در کانال ها به آن سفارش می کنند مطلب بزارید و در مورد صحت یا بطلانش دلیل ارایه بدید؟
✅ پاسخ:
⚜ پیامبر گرامی فرمود:
🔅«کسی که چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، چشمه های حکمت و دانش را از قلبش بر زبانش می گشاید».
📚 بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۲۴۹.
👌 از این حدیث شریف استفاده می شود که خودسازی و انجام عبادات و ذکر خداوند در مدت چهل روز تأثیر بسزایی در رشد و ترقی معنوی انسان دارد.
🌖 بر این اساس چله گرفتن و چهل روز عبادت و بندگی کردن اختصاص به زمان خاصی ندارد و در هر زمانی که شرایطش فراهم باشد، رجحان و استحباب دارد.
🗓 آنچه به عنوان چله کلیمیه از ابتدای ماه ذیقعده تا عید قربان، گرفته می شود، بالخصوص در روایتی نیامده است و به آن توصیه نشده است اما با توجه به آنچه که گفته شد که چله گرفتن در تمامی روزهای سال استحباب دارد، چله کلیمیه نیز منافاتی با تعالیم دینی ندارد.
⛰ چله کلیمیه اشاره است به مدتی که حضرت موسی علیه السلام برای دریافت تورات و شریعت آسمانی، به کوه طور رفت و در آنجا مشغول عبادت و بندگی خداوند شد چنان که می فرماید:
🔅«و ما به موسی سی شب وعده گذاردیم سپس آن را با ده شب دیگر تکمیل کردیم و به این ترتیب میعاد پرودگارش با او چهل شب تمام شد».
📖 سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
📚 بر اساس روایات این ایام و اربعین از آغاز ماه ذیقعده شروع و به ذیحجه (عید قربان) ختم گردیده است.
📚 بحارالأنوار، ج ۱۳، ص ۲۱۳.
🗓 از آنجایی که چله گرفتن در تمام ایام سال مستحب است و از سوی دیگر چله گرفتن در مدتی که حضرت موسی علیه السلام آن ایام را به عبادت و بندگی خداوند اختصاص داده بود، حاکی از اهمیت آن ایام است و دو ماه ذیقعده و ذیحجه نیز از ماه های پر برکت تلقی می شود، می توان پی برد که چله گرفتن در ایامی که مشهور به چله کلیمیه است، رجحان دارد، اگر چه بالخصوص روایتی که توصیه به آن کرده باشد، در مجامع روایی ما وجود ندارد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
8⃣5⃣ داستان #ضرب_المثل «خر عیسی!»
🔺عنوان بالا که غالباً به صورت «خر عیسی گرش به مکه برند» مصطلح می باشد کنایه از این است که صرفاً با انتساب به رجال و بزرگان نمی توان بزرگ و صاحب شخصیت شد بلکه بزرگی و احراز شخصیت فرع بر لیاقت و شایستگی است. همت و پشتکار می خواهد تا واحد نام و نشان توان شد.
به طوری که می دانیم حضرت عیسای مسیح شارع دین مسیحیت است و این دین ابتدا به صورت کلیسای ابتدایی یا کلیسای کاتولیک اداره می شد و بعدها مذاهب اورتودوکس و پرتستان که اصطلاحاً کلیسای اورتودوکس و کلیسای پرتستان گفته می شود از آن متفرع و منشعب گردید.
🌍 در حال حاضر اکثریت اقوام لاتین و مدیترانه ای و ایرلند و آلمان جنوبی از کلیسای کاتولیک، و سکنه اروپای شرقی از کلیسای اورتودوکس و اقوام ژرمن و اروپای شمالی از کلیسای پرتستان پیروی می کنند.
📚 بر طبق مندرجات انجیل متی و لوقار ولادت عیسی چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنکه با هم در آیند او را حامله یافتند.
👤 شوهرش یوسف چون مردی صالح بود و نمی خواست او را رسوا کند پس اراده نمود که پنهانی او را راها کند. مدتی در شک و تردید به سر برد و در این نیت و تصمیم گیری فکر کرد. روزی در حال تفکر بود که خوابش در ربود. در عالم رویا فرشته خداوند بر وی ظاهر شد و گفت:
🔅«ای یوسف پسر داود، از گرفتن زن خویش باک نداشته باش زیرا آنچه در وی قرار گرفته از روح القدس است. او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد».
🏛 ولادت عیسی(ع) در ایام سلطنت هیرودیس در بیت اللحم یهودیه اتفاق می افتاد. چون بزرگ شد و به رسالت مبعوث گردید، به دعوت و ارشاد یهودیان پرداخت.
حضرت عیسی گاهی در معبد یهود و زمانی در سایر نقاط و روستاها بیماران و عاجزان را با دست کشیدن به سر و بدن آنان معالجه می کرد و برخی اوقات اعضا و محل زخم و بیماری بیماران را با آب دهان اندود می کرد و به شفا یافتگان خود سفارش می کرد که در این باب با کسی سخن نگویند.
❓اکنون ببینیم خر عیسی از کجا و چگونه پیدا شده است؟
📚 به گفته طبری:
🔅«فرشته ای بیامد و مریم را آگاه کرد و بفرمودش که عیسی را از بیت المقدس بیرون برد. پس مریم بر خر نشست و عیسی را پیش گرفت و یوسف نجار را که پسر عمش بود با خویشتن برد و از بیت المقدس بیرون رفت».
🔺در روایت بالا مریم بر خر نشست در حالی که صحبت از خر عیسی و زمانی است که بایستی عیسی بزرگ شده بر خر سوار شده است.
📚 دنباله مطلب در همین کتاب به نقل از قاموس کتاب مقدس راجع به این روایت چنین آمده است که:
🔅«حضرت عیسی هنگام مراجعت از اردن به بیت المقدس چون نزدیک اورشلیم شد به حواریون گفت:
🌳 «بروید به سمت آن قریه و در آنجا ماده خری کرده دار خواهید دید آن را نزد من آرید»
🐴 آوردند و بر آن خر سوار شد و به بیت المقدس آمد و کوران و بیماران را شفا داد.
👌به هر حال خر عیسی موجب شد که این درازگوش زحتمکش بی آزار از آن تاریخ نظر مومنان مقام و منزلتی پیدا کرد و چون حضرت عیسی هم پیغمبر بود و هم طبیب، لذا این دو طبقه یعنی روحانیون و پزشکان تا قبل از رواج درشکه و اتومبیل برای سواری از خر استفاده می کردند و این ظاهراً از باب تیمن و پیروی از مشی و روش عیسی مسیح بود.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#داستان_کوتاه