فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق این نماز جمعه با نماز جمعه های قبلی آقا از زبان سعیدیسم 😎✌️
ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣ان شاالله بزودی شاهد این خبر بسیار مهم خواهیم بود😍😍
حتی از تصور کردنش، حس میکنم روحم از بدنم جدا میشه🥰
🌸 سلامتی و تعجیل در امر فرجشان و نابودی دشمنانشان سه توحید و سه صلوات هدیه کنید ...❤️🌺
#الهم عجل لولیک الفرج
54.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش #بورک 😋😍
اینو واسه بقیه درست نکن چون دردسر میشه 😂🤕
از بسسسس خوشمزس دیگه ولت نمیکنن همش میگن درست کن🤦🏻♀️
میتونی داخلش پنیر پیتزا هم بریزی ،مواد میانی دلخواهه
ولی یبار به روش من درست کنی عاشق میشی 😋
✨️مواد لازم :
یه دونه پیازدرشت نگینی
۲۵۰ گرم گوشت یا مرغ چرخ شده
۷ تا دونه قارچ درشت
یه دونه فلفل دلمه متوسط نگینی
یه ق غ سرپر رب گوجه
نمک فلفل زردچوبه آویشن به مقدار ذائقه
خمیریوفکا مخصوص غذا لوازم قنادیا و سوپر مارکتها دارن
پیازداغ + گوشت و ادویه ها رو سرخ کنید قارچ و فلفل دلمه اضافه و تفت بدید ، رب گوجه هم اضافه و حسابی سرخ کنید و بذارید از دما بیفته ، مثل ویدیو داخل خمیریوفکا بپیچید و داخل روغن یا سرخکن سرخشون کنید ، بیییینطیره 😋😋😋
🧑🍳آشپزباشی🧑🍳
🍕🍩🍔🧁
54.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش #اشترودل_خانگی 😋😍
تخم مرغ یک عدد
آب ولرم یک لیوان
خمیرمایه یک قاشق غذاخوری
نمک کمی
روغن مایع ۳ قاشق غذاخوری
آردتقریبا ۴ لیوان
شکریک قاشق غذاخوری سرخالی
تخم مرغ وزعفران برای رومال یک عدد
کنجدوسیاه دانه برای تزیین
ابتدا خمیرمایه وشکروآب ولرم روباهم مخلوط کرده وچنددقیقه بهش زمان میدیم تاعمل بیادوحجمش دوبرابربشه
بعدتخم مرغ ،روغن مایع ونمک روباهم مخلوط میکنیم ودرآخر آردروکم کم میریزیم تابدست نچسبه واگه چسبندگی داشت دستمون روکمی چرب میکنیم وخمیرروورزمیدیم وچسبندگی اونومیگیریم روی خمیررومیپوشانیم حدودایک ساعت استراحت داده تاوربیاد بعدپف خمیرروگرفته یکم ازخمیرروبرداشته پهن میکنیم و مطابق کلیپ دوطرف روبرش میدیم موادآماده شده رووسط خمیرمیزاریم یک مقدارپنیرهم روی موادمیزاریم وبه صورت چپ وراست برشهاراروی هم میزاریم ابتداوانتهای کارروحتمافیکس کنید داخل سینی روکاغذروغنی میزاریم چرب میکنیم بعدازاتمام کاردوباره خمیررویک ربع استراحت میدیم بعدروشوبازرده تخم مرغ وزعفران رومال میزنیم وباکنجدوسیاه دانه تزیین میکنیم درفرازقبل گرم شده بادرجه ۱۸۰ بمدت تقریبا۲۵ دقیقه میزاریم
⚡️نکته:موادمیانی که لای خمیرمیزاریم نباید داغ باشه
موادمیانی:
برای موادمیانی هم میتونیدازهرچیزی استفاده کنید مثل سویا ،قارچ،گوشت چرخ کرده، سیب زمینی، فلفل دلمه،گوشت مرغ چرخ شده سوسیس و...
من ازگوشت چرخ شده،پیاز،فلفل دلمه،قارچ،رب ،ادویه وپنیرپیتزااستفاده کردم
🧑🍳آشپزباشی🧑🍳
🍕🍩🍔🧁
78.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش #پلو_مخلوط_یونانی 😋😍
ایده ایی از پلو یونانی
یه پلومخلوط با ترکیبات مرغ و سبزیجات بسیار خوش عطر و طعم
چیزایی که میخواییم برای ۴ نفر
سینه مرغ ۱عدد بزرگ
۱ هویج متوسط نگینی ریز
۱ فلفل دلمه متوسط نگینی ریز
قارچ ۴۰۰ گرم
سیر ۲ حبه بزرگ
ماست همزده ۲ ق.غ
گوجه فرنگی ۲ تا پوره شده
برنج ۳ پیمونه
زردچوبه ۱ق.چ سرپر، فلفل سیاه نصف ق
این پلو مخلوط زنجبیل تازه له شده و فلفل قرمز هم داره که من نزدم چون حساسیت دارم شما میتونید به دلخواه اضافه کنید خوش عطر تر هم میشه
برای این غذا برای اینکه دون دربیاد من برای برنج هاشمی اینکارو کردم
۱۵ دقیقه تو آب و نمک خیس کردم
بعد با دو برابر مقدار برنج گذاشتم رو شعله بالا بجوشه و ۴ دقیقه که جوشید آبکش کردم و گذاشتم تو آبکش کاملا آبش بره و با مواد پلومخلوط ترکیب کردم✅
برنج حتما باید زنده تر آبکش بشه✅م
برای تهدیگش حتما نون یا سیب زمینی بزارید چون پوره گوجه فرنگی داره اگر تهدیگ برنجی باشه میسوزه✅
حدود ۱ساعت بزارید با شعله کم دم بیاد✅
در آخر بهش روغن و کره اضافه کنید✅
🧑🍳آشپزباشی🧑🍳
🍕🍩🍔🧁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش #لقمه_کباب 😋
لقمه کباب یا چلو کباب؟😍
✅مواد لازم:
سویا خشک ۲۰۰ گرم
زردچوبه ۱ ق غ
گوشت چرخ کرده ۳۰۰ گرم
پودر سوخاری ۱/۴ پ
روغن ۲-۳ ق غ
جعفری خشک یا تازه ۲ ق غ
(هر سبزی معطری که دوست دارین)
نمک ۱ ق غ
پاپریکا پودر پیاز پودر،
تخم گشنیز، فلفل سیاه از هرکدام ۱ ق چ
آب برای سویا ۳-۴ لیوان
سویارو با آب و زردچوبه بزارید روی حرارت تا ۱۰ دقیقه بجوشه، بعد آب اضافیش رو بگیرید، داخل غذاساز سویا، گوشت چرخ کرده، میکس کنید بعد آرد سوخاری، روغن ، جعفری خشک، نمک و ادویه هارو بریزید و میکس کنید، مواد رو داخل زیپ کیپ بریزید و مرزبندی کنید و داخل فریزر نگهداری کنید هروقت که هوسشو کردی بیرون بیارو داخل تابه سرخ کن، فوق العاده ترد و عالی شده جذب روغن کمی هم داره،
نوش جان.
🧑🍳آشپزباشی🧑🍳
🍕🍔🧁
پروانه های وصال
#نکات_تربیتی_خانواده ۵۸ 🌺 امیرالمؤمنین (ع) فرمود: اِرحَم تُرحم... رحم کن به خلق خدا تا خدا به تو ر
#نکات_تربیتی_خانواده 59
معامله با خدا
⭕ آهای خانم بزرگوار!
شما چیکار داری به لیاقت اون، شما اینطوری با شوهرت حرف بزن، ببین خدا برات چیکار میکنه...
✅ اونوقت خدا خیلی از چیزایی که لیاقتش رو نداری بهت میده...🎁
این معاملۀ خوبیه دیگه! درسته؟
🎈 آقایی هم که میخواد در حق خانمش یه خدمتی بکنه نباید به لیاقت خانمش نگاه کنه.
🔮 به خدا بگو: خدایا من به لیاقتش نگاه نکردم، تو هم به لیاقت من نگاه نکن...
🌺 خداوند مهربان هم میفرماید:
عزیز دلم... آفرین...
من میدونم چه کار قشنگی کردی..
منم باهات همین کار رو میکنم...
💖
پروانه های وصال
#روایت_انسان #قسمت_بیست_چهارم🎬: حضرت آدم از دار دنیا عروج کرد و هبة الله شد وصی و جانشین او و پیا
#روایت_انسان
#قسمت_بیست_پنجم🎬:
هبة الله در حال تقیه روزگار می گذارند و آموزش در خفا داشت.
اما یک روز استثنا بود و آن زمان روزی بود که به وصیت حضرت آدم، آن روزی را که پدر او را وصی خود قرار داد و برایش از مردم بیعت گرفت را «عید» اعلام نمود.
هر سال در سالروز وصایت هبة الله، جشن و سروری برپا میشد، مردم دسته دسته به محضر حضرت شیث شرفیاب می شدند و با او تجدید بیعت می کردند.
در این روز کودکان را لباس نو می پوشاندند و از خوردنی های حلال و متنوع استفاده می کردند و هبة الله مردم را گرد خود جمع می کرد و در روز عید، تابوتی را که امانتی های پدرش حضرت آدم ع بود را می گشود و صحیفه های او را برای همگان می خواند و سفارش های پدر را برای ملت گوشزد می کرد.
و اما روزگار قابیل و قابیلیان جور دیگری می گذشت، آنها زیر پرچم ابلیس زندگی می کردند زندگی که نه بر مبنای اختیار انسان بود بلکه بر ظلم و جور و زور و قدرت استوار بود.
در اینجا فرمانروایشان از هیچ گونه گناهی روی گردان نبود و هر چه که او می خواست باید انجام می شد و قدرت اختیار انسان که در حکومت هبة الله سر لوحهٔ کارها بود، در حکومت قابیل معنایی نداشت.
روزگار به همین منوال می گذشت تا اینکه هبة الله هم به پایان عمر شریفش نزدیک میشد، او حالا پسری به نام ریسان بن نزله داشت، پسری که فرزند حضرت شیث و حوریهٔ زیبای بهشتی به نام نزله بود.
ریسان را که مردم گاهی «انوش» می خواندند، حالا تبدیل به مردی بلند بالا و مؤمنی فرهیخته شده بود.
خداوند به هبة الله امر نمود که تابوت امانت حضرت آدم و اسم اعظم و صحیفه های الهی را به ریسان بن نزله بسپارد.
صبح از پشت کوه ها سر زده بود که قاصدی از جانب هبة الله به منزل ریسان رسید و او را به حضور طلبید.
ریسان به محضر پدر رسید و پدر از هجران و فراق گفت، ریسان بغضش را فرو خورد و رو به پدر فرمود: ما را همین رنج کتمان و تقیه بس است، چگونه فراق تو را تاب بیاوریم و چگونه ظلم قابیلیان را بعد از تو تحمل نماییم؟
هبة الله لبخندی بر لبان مبارکش نشست و فرمود: خوشحال باشید که شما را بشارت می دهم به ظهور«منجی» ، زمانی که منجی قد علم کرد و خواست قیام کند او را یاری کنید که نجات شما در آن است
این سخن حضرت شیث، نور امیدی در جان ریسان و مؤمنین شد و آنها اراده کردند تا سختی ها را تحمل نمایند تا منجی وعده داده شده که او را«نوح» می نامیدند از راه برسد.
هبة الله سفارش پشت سفارش نمود و وصیت حضرت آدم را به ریسان گوشزد کرد و به انوش فرمود: ای فرزندم! چنانچه نبوت نوح را درک کردی علم و امانتی را که نزد تو می باشد به او تسلیم کن و امانت مومنین را از شر قابیل و فرزندان او مخفی گردان تا منتظر قیام نوح باشند.
هبة الله از دنیا رحلت کرد و ریسان یا همان انوش، وصی و جانشین او شد.
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#روایت_انسان #قسمت_بیست_پنجم🎬: هبة الله در حال تقیه روزگار می گذارند و آموزش در خفا داشت. اما یک
#روایت_انسان
#قسمت_بیست_ششم🎬:
انوش جانشین حضرت شیث شده بود، مؤمنین شهر سفید یا همان شهر یکتا پرست در تقیه روزگار می گذراندند و به امید ظهور منجی نفس می کشیدند چرا که رویهٔ پیامبران الهی بر اختیار انسان ها استوار است و تا مؤمنین نخواهند، امری پیش نمی رود اما در شهرسیاه همه چی بر پایه ظلم و قدرت و شیطان پرستی برپا بود و قابیل و قابیلیان هر آنچه ظلم و ستم و گناهی که در روی زمین بود انجام می دادند.
در این زمان مؤمنین به ستوه آمدند و از جناب انوش خواستند که چاره ای بیاندیشد.
یعنی انسان های خداجو اراده کرده بودند با اختیاری که دارند برای یاری پیامبر و رهبر و پادشاه زمانشان که کسی جز حضرت انوش نبود قیام کنند و خداوند هم یاری می رساند یاری کنندگان دین خود را...
در این هنگام فرشته وحی به جناب ریسان نازل شد و امر خدا را مبنی بر قیام به او ابلاغ کرد.
حضرت انوش لباس رزم پوشید و مردان شهر سفید هم به یاری اش شتافتند، او قاصدی به نزد قابیل فرستاد تا قابیل را نصیحت نماید و شاید وادار به توبه کند، اما روحی که به ابلیس فروخته شده باشد، کلام حق در او تأثیری ندارد، قابیل گستاخانه جواب رد به قاصد پیامبر داد و لاجرم جنگ شروع شد
جنگی عظیم بین شهر سیاه و شهر سفید.
مومنین با اعتقاد کامل به خدا شمشیر میزدند و قابیلیان با امداد ابلیس جلو می آمدند و سر انجام جنگ با کشته شدن قابیل به اتمام رسید.
قابیل کشته شد و به درک واصل شد، جنگاوران هر کدام به شهر خود بازگشتند و حالا مومنین می توانستند به دور از ظلم قابیل، آزادانه اعتقادشان را بیان کنند و به عبادت پروردگار بپردازند.
با مردن قابیل غوغایی در شهر سیاه به پا شد و گویی دستان ابلیس به کار افتاده بود که مریدانش سردرگم نشوند، پس پسر قابیل که نامش«طهمورث» بود را بر اریکهٔ قدرت نشاند و جانشین پدرش شد.
طهمورث پادشاهی ظالم بود که دویست و اندی سال حکومت کرد و در زمان او لباس پشمی و الات موسیقی ابداع شد.
در شهر سفید هم پس از گذشت مدتی، جناب ریسان دعوت حق را لبیک گفت و نوادهٔ او یرد بن مهلائیل به نبوت رسید.
حال در هر دو شهر زندگی در جریان بود، یکی طبق اراده خداوند پیش میرفت و آن دیگری طبق اراده ابلیس...
ابلیس که عبادت مؤمنین شهر سفید را می دید و از این موضوع بسیار خشمگین بود، بار دیگر نقشه ای حیله گرانه طراحی کرد که با انجام آن نقشه می توانست گروهی از مؤمنین را به شهر خود بخواند و به این ترتیب وصیت حضرت آدم مبنی بر نداشته ارتباط بین دوشهر به فراموشی سپرده می شد و رفته رفته جمعیت مؤمنین کم و مشرکین بیشتر میشد و طبق این نقشه بالاخره زمانی میرسید که بویی از ایمان در زمین شنیده نمیشد...
اما ابلیس فراموش کرده بود که اراده خدا بالاترین اراده هاست.
و ابلیس دست به کار شد...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#روایت_انسان #قسمت_بیست_ششم🎬: انوش جانشین حضرت شیث شده بود، مؤمنین شهر سفید یا همان شهر یکتا پرست
#روایت_انسان
#قسمت_بیست_هفتم🎬:
ابلیس در شهر قابیلیان به دنبال کسی که بتواند نقشه اش را عملی کند، گشت میزد.
به هر کجا که نگاه می کرد فرزندان آدم را می دید که از راه پدرشان منحرف شده بودند، با لبخند به آنها نگاه می کرد و می خواست از بین آنها خبیث ترینشان را انتخاب کند و سرانجام بعد از کلی سبک و سنگین کردن دو نفر به نام«یوبل» و«توبلیق» را برگزید و به آنها اشاره کرد تا دنبالش روانه شوند.
یوبل و توبلیق که ارادت پدرشان قابیل را به ابلیس دیده بودند، با دلی شاد به دنبال او راه افتادند، زیرا به خود می بالیدند که توجه ابلیس بزرگ به آنها معطوف شده است.
ابلیس وارد راهی شد که به معبد ختم می شد، معبدی که مردم در آن آتش را که نماد خودش بود، عبادت می کردند.
وارد معبد شد و به یوبیل و توبلیق امر کرد که جلوی او بنشینند و خوب به حرفها و حرکات او گوش دهند.
هر دو نفر سراپا گوش شدند و در کمال تعجب دیدند که ابلیس ابزار مختلفی که تا به حال ندیده بودند را جلوی دیدشان ردیف کرد و با اشاره به ابزار، نام و کاربردشان را می گفت: این دف است و این ساز، این تنبور است و این دیوان، این تار است و این بربط، این چگور است و این چنگ و....
ابلیس گفت و گفت و گفت و سپس یکی یکی طریقهٔ استفاده اش را به آنها می آموخت و تاکید داشت که همراه هر سازی، یک آوازی که باعث هیجان درونی افراد بشود را باید خواند.
چندین روز این دو نفر در معبد ابلیس و تحت تعلیم او بودند تا بالاخره آموزش ها به پایان رسید و هر کدام بر سازی مسلط شدند.
حالا نوبت تمرین بود، یوبل می نواخت و توبلیق آواز می خواند و سپس توبیلق می نواخت و یوبل آواز می خواند.
مدتی هم تمرین ها ادامه داشت تا اینکه ابلیس از کار آنها احساس رضایت نمود و به آنها دستور داد که به میان شهر قابیل بروند و مردم را با هنری که آموخته بودند سرگرم کنند.
یوبل و توبلیق در شهر می رفتند و هنر شیطانی شان را به رخ مردم شهر می کشیدند، آهنگ هایی می نواختند و اوازهایی می خواندند که اطرافیان را از خود بیخود می کرد.
کم کم بازار این دو شاگرد ابلیس گرم شد و هر روز مردم برای دیدن نمایش آنها سر و دست می شکستند و روزی رسید که کار هم از این فراتر رفت و بعضی از جوانان شهر عرضه داشتند که می خواهند آنها هم بخوانند و بنوازند و یوبل و توبلیق مأمور به تعلیم آنها شدند.
حالا شهر سیاه قابیلیان، سیاه تر از قبل شده بود و بساط لهو و لعب در هر کوچه و برزنی برپا بود تا جایی که زنان و مردان سالخورده در فسق و فجور بر جوانان پیشی می گرفتند.
ابلیس از دیدن این صحنه قهقه های مستانه ای سر میداد و به خود می بالید که فرزندان آدم ابوالبشر را آنچنان منحرف کرده که گاهی در انجام گناه ازخود ابلیس هم جلوتر بودند و حالا نوبت اجرای مرحلهٔ دوم نقشهٔ ابلیس بود.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
حکایت مرد زاهد و ریا کاری
مرد زاهدی، روزی به مهمانی شخصیتی بزرگ رفت. هنگام غذا خوردن فرا رسید. زاهد از عادت همیشگی غذا کمتر خورد .
بعد از غذا، نوبت نماز خواندن رسید. مرد زاهد به نماز ایستاد، اما بر خلاف همیشگی، نماز را طولانی به جا آورد. پس از آنکه به خانه رسید، از همسرش طعام خواست.
پسر او که همراهش بود، با تعجب پرسید: مگر در مهمانی به اندازه کافی غذا نخوردی؟
پدر گفت: کم خوردم تا آدم پرخوری جلوه نکنم و برای روزهای آینده برای خود موقعیتی کسب کنم !
پسر با شنیدن شرح ریا کاری پدر به او گفت: پدر جان! نمازت را نیز قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید.
🌸🌸🌸🌸
داستان کوتاه «نفس گرم»
ابوریحان بیرونی در خانه یکی از دوستانش که از بزرگان نیشابور بود، میهمان بود. از هشتی ورودی خانه، صدای او را میشنید که در حال نصیحت و اندرز شخصی بود.
آن شخص به دوست ابوریحان میگفت: «هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و گلدانی خوشبوتر از پیش در پیشگاهش بگذارم بلکه عشقم از آن گذرد و به زندگیم باز آید.»
دوست ابوریحان او را نصیحت میکرد که: «عمر کوتاهست و عقل تعلل را درست نمیداند.
آن زن اگر تو را میخواست حتما پس از سالها باز میگشت. پس یقین دان دل در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر خویش باشی.»
سه روز بعد ابوریحان در حال خداحافظی با دوست خود بود که خبر آوردند: «کسی را که نصیحتش نمودید بر بستر مرگ افتاده و در این چند روز هیچ نخورده است.»
میزبان ابوریحان قصد دیدار آن مرد کرد. ابوریحان دستش را گرفت و گفت: «نفسی را که سردی بر گرمای امید دمیده و مرگ را به بالینش فرستاده دوباره روان مکن.»
میزبان سر خم نمود. این بار ابوریحان به دیدار آن مرد رفت و چنان گرمای امیدی به او بخشید که او از جای برخواست و آب نوشید.
گویند چند روز دیگر هم ابوریحان در نیشابور بماند و روزی که آن شهر را ترک میکرد آن مرد با همسر بازگشتهاش اشکریزان وی را بدرقه می کردند.
🌸🌸🌸🌸
یک لنگه کفش
روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرتزده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد.
یکی از همسفرانش علت امر را پرسید.
گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا میتواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نماید.
🌸🌸🌸🌸
پروانه های وصال
🌸 تشرف علی بن مهزيار اهوازی 🏷 قسمت دوم 🔻ابـن مـهـزيـار میگـويد: ▫️با اين سخن روحم آرام شد و يقين ك
🌸 تشرف علی بن مهزيار اهوازی
🏷 قسمت سوم
▫️بـعد - حضرت امام زمان (عج) - فرمودند:
🔶 پدرم از من عهد گرفته كه جز، در جاهايی كه مخفی تر و دورتر از چشم مـردم اسـت، سـكـونـت نكنم، به خاطر اين كه از اذيت و آزار گمراهان در امان باشم تا زمانی كه خدای تعالی اجازه ظهور بفرمايد.
و به من فرموده است:
🟧 " فرزندم، خدا در شهرها و دسته های مختلف مخلوقاتش هميشه حجتی قرار داده است تا مردم از او پـيـروی كنند و حجت بر خلق تمام شود.
فرزندم، تو كسی هستی كه خدای تعالی او را برای اظهار حـق و مـحـو بـاطل و از بين بردن دشمنان دين و خاموش كردن چراغ گمراهان، ذخيره و آماده كـرده است.
پس در مكانهای پنهان زمين، زندگی كن و از شهرهای ظالمين فاصله بگير و از اين پـنـهان بودن وحشتی نداشته باش، زيرا كه دلهای اهل طاعت، به تو مايل است، مثل مرغانی كه به سـوی آشـيـانـه پـرواز میكنند و اين دسته كسانی هستند كه به ظاهر در دست مخالفان خوار و ذليل اند، ولی در نزد خدای تعالی گرامی و عزيز هستند.
🕯ايـنـان اهـل قـنـاعـت و متمسك به اهل بيت عصمت و طهارت (ع) و تابع ايشان در احكام دين و شـريـعـت میبـاشـند.
با دشمنان طبق دليل و مدرك بحث میكنند و حجتها و خاصان درگاه خـدايند، يعنی در صبر و تحمل اذيت از مخالفان مذهب و ملت چنان هستند كه خدای تعالی، آنان را نمونه صبر و استقامت قرار داده است و همه اين سختيها را تحمل میكنند.
فرزندم، بر تمامی مصايب و مشكلات صبر كن، تا آن كه خدای تعالی وسايل دولت تو را مهيا كند و پـرچـمـهای زرد و سفيد را بين حطيم (3) و زمزم بر سرت به اهتزار درآورد و فوج فوج از اهل اخـلاص و تـقـوی نـزد حـجرالاسود به سوی تو آيند و بيعت نمايند.
ايشان كسانی هستند كه پاك طينتند و به همين جهت قلبهای مستعدی برای قبول دين دارند و برای رفع فتنه های گمراهان بـازوی قـوی دارنـد.
آن زمان است كه باغهای ملت و دين بارور گردد و صبح حق درخشان شود.
خـداونـد بـه وسيله تو ظلم وطغيان را از روی زمين بر میاندازد و امن و امان را در سراسر جهان ظـاهـر مینمايد.
احكام دين در جای خود پياده میشوند و باران فتح و ظفر زمينهای ملت را سبز و خرم میسازد."
▫️بعد فرمودند:
🔶 آنچه را در اين مجلس ديدی بايد پنهان كنی و به غير اهل صدق و وفا و امانت اظهار نداری.
♦️ابـن مهزيار میگويد:
▫️چند روزی در خدمت آن بزرگوار ماندم و مسائل و مشكلات خود را سؤال نمودم.
آنگاه مرخص شدم تا به سوی اهل و خانواده خود برگردم.
در وقـت وداع، بيش از پنجاه هزار درهمی كه با خود داشتم، به عنوان هديه خدمت حضرت تقديم نموده و اصرار كردم كه ايشان قبول نمايند.
مـولای مـهـربـان تـبـسـم نموده و فرمودند:
🔶 اين مبلغ را كه مربوط به ما است در مسير برگشت استفاده كن و به طرف اهل و عيال خود برگرد، چون راه دوری در پيش داری.
▫️بعد هم آن حضرت بـرای مـن دعـای بـسـياری فرمودند.
پس از آن خداحافظی كردم و به طرف شهر و ديار خود باز گشتم.
⬅️ بركات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۵۹ تا ۶۳
(3) حطيم: محلّى در مسجد الحرام كنار خانه كعبه است.
* در این تشرف علی بن مهزیار در توصیف چهره حضرت بیان کرده است: «بر گونه راستش خالی بود مانند قطره ای از مشك كه بر صفحه ای از نقره افتاده باشد.» ظاهرا منظور از عبارت «مانند قطره ای از مشك كه بر صفحه ای از نقره افتاده»، این است که آن خال در چهره مبارک حضرت (عج) به وضوح دیده میشود.
همچنین گفته است: «موی عنبربوی سياهی داشت.» که «عنبربو» در اصطلاح اهوازی به معنی خوشبو به کار میرود و منظور از «موی عنبربو»، موی خوشبو و زیبا هست.
🏷 #امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه #تشرفات #ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢استاد دانشگاه آمریکایی: رهبر ایران با یک تیر چند نشان زد!
🔶«ولی نصر» استاد دانشگاه "جان هاپکینز" در گفتگو با CNN:
روی صحبت رهبر ایران هم با مردم ایران بود هم با آمریکا و اسرائیل و هم لبنانیها و جهان عرب؛ فکر میکنم همه سخنان او برجسته، سرسختانه و بیپروا بود و گفت که ایران محکم و با قدرت ایستاده و آماده نبرد است. #نماز_جمعه #جمعه_نصر #الامام_الخامنئی