eitaa logo
پروین جاویدنیا
181 دنبال‌کننده
50 عکس
2 ویدیو
2 فایل
پروین جاویدنیا ✍️ شاعر و طنزپرداز ادمین کانال خبرنامه شاعران در ایتا کانال من در تلگرام🔻 https://t.me/parvin_javidniya دبیر روابط عمومی محفل طنز «بی‌شوخی» @Parvin_javidnia لینک کانال خبرنامه شاعران در ایتا 🔻 https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
مشاهده در ایتا
دانلود
«شاه بی مثل» وقتی که می‌آید شمیمی از فراسوها گل می‌کند هر بار نرگس زارِ گیسوها در وصف تو صد دفتر هستی کم آورده دلداده‌اند آری قلم‌ها و قلم موها پر کرده عطرت آسمان شهر را یک سر شرمنده‌اند از عطر تو هر بار شب‌بو‌ها سر می‌رسد ابری که دلتنگ است و بارانی سر می‌روم در حرکت و تاب و تب جوها در بال بالِ هر کبوتر می‌شوم عاشق دور از شلوغی‌ها و فارغ از هیاهوها دل می‌رود از دست در صحن تو صد‌باره در رفت و آمدهای خادم‌ها و جاروها دستم بگیر ای شاه بی مثلِ خراسانی دستم بگیر ای ضامنِ پرمهر آهوها ... چشمم که روشن می‌شود در ازدحامِ نور گم می‌شوم شب در حرم مابین بانوها پروین جاویدنیا (ع) @parvin_javidnia1359
هدایت شده از خبرنامه شاعران
آدرس کانال من در ایتا پروین جاویدنیا شاعر و طنزپرداز @parvin_javidnia1359
نفرات برتر مسابقه شعر و دلنوشته؛ سطح ابتدایی: خانم فاطمه بشیری از قائم شهر خانم فاطمه سادات جلالی از المشیر آقای سید محمد طاها ساداتی از المشیر، متوسطه اول راهنمایی: آقای سید علی اکبر ترحمی از المشیر خانم کیانا امتحانی از مشهد متوسطه دوم: خانم مهدیس حسن زاده قائم شهر سطح آزاد: 1.خانم پروین جاویدنیا از شیراز 2.آقای مجتبی نامور از قائمشهر 3.آقای یوسف ایزدی از المشیر مراسم روایتگری از شهدای المشیر و اجرای نفرات منتخب و اهدا جوایز امشب همراه با نماز مغرب و عشا در حسینیه گلزار شهدای المشیر 🍁@Alamshir_bozorg ۱۰ خرداد ماه ۱۴۰۳ @parvin_javidnia1359
«وقت شام » گفت بی‌بی دیشب از حق و حقوقش وقت شام! حرف‌های تازه می‌زد از نبوغش وقت شام! حرف بود از ورزش و تجویزِ توی باشگاه گفت از آن دکترِ قلب و عروقش وقت شام! از مُد و از رنگ مو می‌گفت و می‌نالید هی_ از جوانی‌ها و عمر بی‌فروغش وقت شام! از زن و آزادی و نسلِ جدید و زندگی حرف می‌زد از قدیم و از بلوغش وقت شام! گفت رفته باز بالا قیمت بوتاکس و ژل بغض کرد از سهم ناچیز حقوقش وقت شام! حرف از جمعِ زنانه می‌زد و شلوار جین! خواست از مادر لباسِ عهد بوقش وقت شام! لقمه‌ی بابا گلویش را به کل مسدود کرد! تا که گفت از فالوورهای شلوغش وقت شام! گفتمش: بی‌بی دوباره ماهواره دیده‌ای؟! داد اوکی!👍 از آن ور لیوانِ دوغش! وقت شام!! پروین جاویدنیا @parvin_javidnia1359
«معجزه» ای در همه احوال دو چشمت وطن من بنشین که تب آلوده‌ی عشق است تن من بنشین که به یمن قدم فصل بهاران آغوش گشوده‌ست چه خوش پیرهن من یک بوسه‌ی تو کرده عوض طعم لبم را ترسم که هویدا شود عطر دهن من دستان تو سحری‌ست که جولان بدهد در موهای پریشانِ شکن در شکن من لبریز توام، محو توام، در هیجانم شعر است کنار تو سراسر سخن من می‌دانی و می‌دانم و خوب است بدانند با معجزه‌ی عشق شود زنده منِ من! پروین جاویدنیا @parvin_javidnia1359
Alireza Ghorbani - Man Asheghe Chashmat Shodam (128).mp3
4.02M
🎼 من عاشق چشمت شدم... علیرضا قربانی @parvin_javidnia1359
«مرد مسافر» لبخندهایش باز هم رنگِ سفر دارد رود است و رفتن تا به دریا را به سر دارد لب را فرو بسته است پیش بچه‌ها اما ساکی که آماده ست از رفتن خبر دارد پرواز باید کرد تا هفت آسمانِ عشق تا فرصتی هست و پرنده بال و پر دارد بیهوده می‌خواهد که «بانو» بی‌خبر باشد زن چند روزی هست که چشمان تَر دارد باید برای خواب امنِ کودکان برخاست این شب پس از سختی و تاریکی سحر دارد باید برای امنیت در هر قدم، جنگید حتی اگر این راه هر لحظه خطر دارد یک کوه مانع می‌تراشد زندگی اما مرد مسافر با دلش قصد گذر دارد شعری که در بیست و پنجمین کنگره ملی دفاع مقدس در بخش استانی مقام اول بخش «شهدای امنیت» رو کسب کرد. بهمن ماه ۱۴۰۲ @parvin_javidnia1359
شعر کودک «امام مهربان » یک شبی پرسیدم از مادربزرگ کیست این عکس بزرگ توی قاب؟ اینکه لبخندش برایم آشناست اینکه دیدم بارها او را به خواب اینکه مادر می‌کند با احتیاط قاب او را پاک از گرد و غبار اینکه در چشمش هزاران حرف هست اینکه برده از دل بابا قرار دست گرمی بر سرم مادربزرگ باز با لبخند پرمهرش کشید خیره شد بر عکس و با آهی بلند اشک بر چشمانِ زیبایش دوید گفت مانندش ندیدم جانِ دل از همه خوبانِ این دنیا جداست او برای ما پدر بود و عزیز او امامِ مهربان بچه‌هاست @parvin_javidnia1359
هدایت شده از خبرنامه شاعران
باسلام خدمت دوستان گرامی و سپاس بابت شرکت در بخش شعر جشنواره فرهنگی هنری امنیت و عرض تبریک به مقام آوران این جشنواره آقای قاسم بدره آقای صحراگرد خانم پروین جاویدنیا و تشکر و قدردانی از استاد یکه خانی که همیشه از حضورشون بهره مند هستیم و هم چنین همکاران اداره فرهنگ و ارشاد در اطلاع رسانی این برنامه جوایز بزرگواران پنج شنبه ساعت 9 صبح در محل اداره ورزش و جوانان شهرستان سربیشه اهدا خواهد گردید. لذا مقام آوران محترم نسبت به حضور در این جلسه برنامه ریزی بفرمایید. @khabarnameshaeranshiz🔻 عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران
هدایت شده از بی شوخی!
«اگر قاضی شوم...» اگر قاضی شوم روزی کنم مبهوت خالق را خجالت می‌دهم از خود دلایل را و منطق را ثوابی کرده و اقوام را خشنود خواهم ساخت پس از آن می‌دهم شغلی تمام خویشِ لایق را! گهی بر نعل خواهم زد، گهی بر میخ می‌کوبم نرنجانم دلیرانِ در این عرصه مشوق را! اگر شخصی بدزدد مالِ فرد پولداری را به آسانی نخواهم داد حکم جلب سارق را! بشویم چشم‌هایم را به قول شاعر کاشان ببینم جور دیگر من جرائم را، حقایق را عموماً می‌شود اعمال قانون هر کجا باشم مگر در مورد شخصی! بپیچانم خلایق را! روم آن ینگه‌ی دنیا به همراه زن سوم! کنم آزاد از زندان گنهکاران عاشق را! سراسر سختگیرم من به فاسدها و گمراهان فقط گاهی ببخشم باجناق پا و فاسق را! برای چای از نوع غلیظ و دبش هم حتماً بگیرم نبض بی‌پولِ وزیر حال و سابق را! شما هم از من و حکمم حمایت می‌کنی ای دوست که راضی می‌کنم حتماً مخالف را، موافق را! کانال طنز «بی‌شوخی» در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
4_5861516845818843992.mp3
7.56M
🎼 بالا بلند، گیسو کمند... والایار
هدایت شده از خبرنامه شاعران
رویداد ادبی وعده صادق امین به منظور زمینه سازی جهت کنشگری ادبی و شعری در خصوص آرمان آزادی قدس شریف و دفاع از مردم مظلوم فلسطین و با رویکرد استقبال از شعر «امین» (شعر رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در خصوص عملیات وعده صادق) در دو بخش ترکی و فارسی برگزار شد که نفرات برتر این رویداد بعد از بررسی ١٣٠ اثر رسیده به دبیرخانه مورد تجلیل گرفتند. گفتنی است جمشید علیزاده، محمد رضا بحری و ایوب شهبازی هیئت داوری این رویداد ادبی بودند که آثار ناصر دوستی از زنجان (نفر برتر بخش ترکی) پروین جاویدنیا از شیراز، معصومه سادات شاکری از نیشابور (نفرات برتر بخش فارسی) و الیاس ملک پور از تبریز (اثر قابل تقدیر) را بعنوان برگزیدگان این رویداد ادبی انتخاب نمودند.  ادامه خبر: https://www.google.com/amp/s/www.mehrnews.com/amp/6129058/   @khabarnameshaeranshiz🔻 عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران    
شعر کودک «همسایه» یک گربه‌ی چاق همسایه‌ی ماست یا گرم خوردن یا غرقِ لالاست هر شب غذایش فیله کباب است در خانه مثلِ عالیجناب است مانند برف است موی سفیدش همچون پلنگ است ژست جدیدش وقتی که سیر است من بچه شیرم هنگام چُرتش موشی دلیرم! پ.ن. این عکسم سال ۶۳ گرفته شده. در ، مکانی تفریحی در نزدیکی شیراز @parvin_javidnia1359
مجموعه داستان کوتاه و دلنوشته های ادبی 📚 کتاب: به انتخاب: با مقدمه: استاد نشر: با یک داستان کوتاه از من به نام «اسامی شهدا» @parvin_javidnia1359
«بمان» بمان کنار جهانم، برادرانه بمان بدون شاید و اما که بی‌بهانه بمان به رود رود غم انگیز رودِ مرثیه خوان قسم به آبیِ دریای بی‌کرانه بمان قسم به آینه‌های همیشه منتظرت قسم به موی پریشان برای شانه بمان به خاطر دل مادر، برای حسرت‌هاش برای بغض فروخورده‌ی شبانه بمان برای خاطر قلب شکسته‌ی همسر برای حال و هوا و سکوت خانه بمان به خاطر گلِ روی دو نوبهار دلت... بیا و محض گلی که زده جوانه بمان برای غربت و تشویش و بی‌قراریِ آن کبوتران یتیم درون لانه بمان برای خاطره‌های همیشه بی‌رحم‌ات برای کودکی مانده بی‌نشانه بمان من و تو همسفر کوچه‌های دیروزیم بمان کنار من آری، برادرانه بمان پ.ن. این عکس که به دلیل قدیمی بودن کیفیتش رو از دست داده مربوط به همون سالهای اوایل دهه ۶۰ هست. من و داداش احمدم خدابیامرز بغل داداش بزرگم حمید آقا 🥀 یادش بخیر 💔 شیطنت های من و داداش احمد رو میشه تو این عکس دید. @parvin_javidnia1359
عنوان سوم جشنواره شعر در آغوش خانواده «امنیت»
بوسیدمش ولی فقط از دورهای دور می خواهمش شکسته و پَربسته و صبور دیوانه‌ام برای دو چشمی که ساحر است سرگشته‌ام برای همان قله‌ی غرور چون ماهی‌ام که در تب و تابم به دور از آب در ساحلش غریبم و افتاده‌ام به تور چون ماه کاملی که جنونم به دست اوست با هر طلوع می‌بَردم تا به جشن نور لبخند او دلیل و بهانه‌ست تا که باز راهی شوم به خاطر او تا به شعر و شور... پاییز باشکوه و قشنگِ پُر از غم است وقتی که از بهارِ دلم می‌کند عبور پروین جاویدنیا @parvin_javidnia1359
گزارش تصویری از محفل طنز فارس «بی‌شوخی» سه‌شنبه ۲۲ خرداد ماه ۱۴۰۳ @parvin_javidnia1359
4_5933692607291986363.mp3
10.89M
با من بخوان 🎼 علیرضا قربانی @parvin_javidnia1359
طعم تازهٔ تین📚 مجموعه اشعار برگزیده همایش بین‌المللی مطالعات قرآنی و سیره نبوی از منظر اروپاییان با ۳۷ شعر منتخب به کوشش: بهجت فروغی مقدم نشر: انتشارات خانه حکمت و یک شعر از من سپاس خداوند را✨ @parvin_javidnia1359
«قنوت عشق» هر لحظه با تو می‌شود این دل دچارتر تقویم‌های فصل به فصلم بهارتر خورشید روی توست که در آسمان عشق هر روز می‌شود غزلی ریشه‌دارتر در جزر و مدّ ساحل عشقی چُنین بزرگ از من نخواه تا نشوم بی‌قرارتر در هر قنوت شعله ورم می‌رسد ز راه قد قامتی که هر قدمش با وقارتر باران معجزه‌ست که در هر عبور تو باریده است بر دل من بی‌شمارتر در پاکی نگاه تو گم می‌شود زنی دلداده‌ام چه چیز از این خوشگوارتر؟ @parvin_javidnia1359
چنین گفت رستم به فرزند خویش به بالابلند و به دلبند خویش دلیری نه امروز جنگیدن است نیاز وطن امر زاییدن است! برو زن بگیر و نگو چیست زن اگر که شعار تو باشد وطن نترس از تورم، نترس از دلار نشان ده کمی مردی و اقتدار چنین شد که سهراب با یک نظر به حجله روان شد به دست پدر دل رستم از کار خود شاد بود دگر فکرش از غصه آزاد بود به سهراب جانش شبی پند داد به آوردنِ بچه سوگند داد دو سالی گذشت و نیامد خبر پریشان شد از انتظارش پدر شبی باز جویا شد این خواسته که این انتظار عمر من کاسته چو سهراب پند پدر را شنید به چشمانش از غصه اشکی دوید که بابا نداری خبر از دلم بیا تا بگویم من از مشکلم که زن‌ها نه زنهای دیروزی‌اند حسابی خفن گشته و موذی‌اند! بگوید که دارد از این اجتناب که بچه بگیرد از او خورد و خواب ندارد دگر وقت این کارها نکرده اثر در دلش زارها! بگوید که این هیکل خوش تراش به حرف تو باشم شود آش و لاش! رود کوه و بعدش رود باشگاه دهد زهر چشمم فقط با نگاه بگیرد هی از بچه‌ات امتحان دهد درس یوگا و فن بیان ندارد نظر چون به حال وخیم شب و روز دارد برایم رژیم! خوراکم شده پاستا و سالاد از آن قورمه سبزی تو یاد باد! کند امر بر شستن ظرف‌ها به هنگام جارو بگیرم عزا! اگر پهلوانم به پیش پدر شدم موش بابا نداری خبر! کشیده به این هیکلم سمبه‌ها که کشته دم حجله او گربه را! پروین جاویدنیا @parvin_javidnia1359
محفل شعر اردیبهشت ۲۷ خرداد ماه ۱۴۰۳ @parvin_javidnia1359
وقتی لوح تقدیر جشنواره ملی داستانک کودک فلسطینی استان لرستان الان به دستم می رسه😊 مقام اول اولین دوره جشنواره ملی داستانک کودک فلسطینی اسفندماه ۱۴۰۲ @parvin_javidnia1359
«خودکار آبی» خودکار آبی پوستش را قلقلک می‌داد . علی سرش داد زد و گفت: _اینقدر تکان نخور بچه. _نمیشه، قلقلکم میده. و دستش را کمی عقب برد. علی که حالا عصبانی شده بود دستش را به طرف خودش کشاند و گفت: _این تنها کمکی هست که به نیروهای امداد فردا می‌تونیم بکنیم می‌فهمی؟ و نام محمد را بر روی دستش پررنگ کرد. پ.ن. یکی از چهار داستانکی که برای جشنوارهٔ ملی «کودک فلسطینی» لرستان ارسال کردم. @parvin_javidnia1359