📝محمد صدرا مازنی
💠معرفی پنج کتاب(۶)
در باب سیره نبوی(ص) و دربارهی امام حسن مجتبی(ع)
🔻کتاب پنجم:
رمضان امسال کرونایی بود. مساجد تعطیل بودند. هیئات مذهبی هم. برادر عزیزم حاج محمد آقا در شهرمان مشغول تدریس دروس فلسفه و منطق و معارف اسلامی است. با اینکه به حج تمتع مشرف شده است؛ اما مردم شهرم او را کربلایی صدایش می کنند. تداعی گر نام پدرم. دو سالی از من بزرگتر است، از کودکی مراقبم بود. هنوز حواسش به من هست. وقتی دوسال قبل تلاش داشتم خبر جراحی ام را از اقوام شهرستانی ام پنهان کنم. تا به زحمت نیافتند. فهمید! چند صدکیلومتر را طی کرد و خودش را رساند. مثل برق. بعدها همسرم می گفت پشت اتاق عمل با حضورش احساس قوت قلب می کردم. همواره خود را مدیونش می دانم و به خاطر همه ی خوبی هایش به ویژه مراقبت از مادر نازنینم قدردانش هستم.
🔻 حاج محمد آقا وقتی رمضان امسال را می بیند و حسرت نرفتن مسجد و جزء خوانی قران، به فکر چاره می افتد.
گروهی را در یکی از پیامرسانها راه اندازی می کند به نام هیئات مذهبی شهر نوکنده. استقبال خوبی از این گروه شد. هنوز فعال است و پر رونق.
🔻هر شب برنامه ی تلاوت یک جزء قرانشان ترک نشد. متفاوت تر از سالهای قبل. به نوعی برون مرزی هم بود. همشهری هایم از سراسرکشور در برنامه جزء خوانی مشارکت داشتند.
🔻برنامه دیگری نیز تجربه شده بود. برگزاری مسابقه فرهنگی و اعتقادی. از من خواست تا از کتابی سؤال طرح کنم. نام کتاب پیشنهادیاش صلح امام حسن(ع) پرشکوهترین نرمش قهرمانانهی تاریخ بود. به ترجمهی حضرت آیت الله خامنهای. استقبال کردم. آقا این کتاب را سال 1348 ترجمه کرد. در 30سالگی. نویسندهی کتاب شیخ راضی آل یاسین از علمای نجف بود. اون تعبیر پرشکوهترین نرمش قهرمانانهی تاریخ به گمانم ابتکار حضرت آقا است. چون در اصل اثر تنها عنوان صلح الحسن را دیدم. فرصت مبارکی بود تا باری دیگر این کتاب ارزشمند را مرورکنم. کتاب تحلیلی از دوران امام مجتبی(ع) و صلح ایشان با معاویه است. برای اولین بار این کتاب را در کتابخانه شخصی اخوی ارشدم حاج احمدآقا دیدم. این روزها که دوباره بحث مقاومت و صلح مطرح است، خواندنش برای بصیرت بیشتر مفید است. بخوانیدش. خواندنی است.
تمام.
#صلح_امام_حسن
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠چلهشتم
🔻۱. آخر صفر خانه های شیعیان ماتمکده است. منازل ایرانیها اما بیشتر. تنها امامی که در ایران مدفون است، در این روز به شهادت رسید. به امام رئوف و ضامن آهو خوانده میشود. مردم ترک زیارتش را ذنب لایغفر میدانند. مخصوصاً وقتی به ایام شهادتش میرسیم تلاطم مردم بیشتر میشود. همیشهی خدا هم صحنوسرایش شلوغ است. با اینکه طرح توسعهی حرم عملکرد خوبی داشته، اما حریف مدیریت جمعیت زائر نشدند. یادم نمیآید کسی از سفر زیارتش برگشته باشد و نگفته باشد«حرم خیلی شلوغ بود».
🔻با سابقه ترین هیئت مذهبی شهرم «هیئت زینبیهی نوکنده» است. زیارت امام رضا(ع) رسم هر سالهی هیئت است. اعضای هیئت از اربعین تا شهادت امام هشتم را به زیارتش میروند. از کودکی این را یادم هست. اتوبوسی فراهم میشد، روبروی ساختمان زینبیه که در مرکز شهر قرار دارد، می ایستاد و مردم به وسیله ی آن راهی می شدند. در شمال ایران آخر صفر به چهل و هشتم مشهور است. زمان سنج شهادت امام رضا(ع) هم برای مردم شهرم امام حسین(ع) است. یعنی چهل و هشتمین روز شهادت امام حسین(ع). اغلب مردم روز شهادت امام رضا(ع) را به آخر صفر نمیشناسند. میگویند چلهشتم.
🔻من نتوانستم در هیچ یک از سفرهای این هیئت به مشهدالرضا(ع) همراهشان باشم. شاید به خاطر اینکه برنامهی زیارتی خانواده از زمان کودکیام، وقت دیگری تنظیم میشد. اخویهایم حوزهعلمیه مشهد درس خواندند. حاج احمدآقا آنجا ساکن بود و من اولین سفر زیارتیام را به مشهد در دوسالگی به اتفاق پدر مرحوم و مادر عزیزم دشت کردم. با قطار. مثل بوعلی سینا حافظهی رؤیایی ندارم و مانند او که دربارهی حافظهاش چیزهایی گفته شد که به افسانه بیشتر شبیه است، چیزی از آن زمان به یاد ندارم. میگویند: خیلی قبلتر از چندماهگی را هم یادش بود! اما من هیچ از آن زمان به خاطر ندارم.
🔻یادگار آن سفر خاطراتی است که از مادر و اخوی میشنوم. عمدتاً گزارش بازیگوشی ها و بیطاقتی و گریههای ممتدم. و نیز تصویر سیاه و سفیدی که برداشته شد. پنج نفر در تصویر هستیم. پدرم که بهگمانم سن و سال الان من باشد. حدود چهل و شش ساله. با کت و شلواری مشکی. و یک جفت کفش شِبرو که غبار رویش در مبهمی از سیاه و سفید عکس پیداست. مادرم چادری بر سر دارد با گلهایی ریز و پیراهنی باگلهای درشت. حاج احمد آقا با عمامه و قبا و عبای بر تن. شهید مهدی برادر دیگرم که با چشمهای درشتش به دوربین خیره شده و من با روسریای که گوشههایش یک دور گردنم را طواف کرده و پشت سرم بسته شد! بجای کلاه. پشت تصویر مان هم عکس بزرگی از حرم امام رئوف بر دیوار نصب شده.
🔻این عکس زمانی که هنوز پدر در قید حیات بود بر دیوار سه در چهار اتاقِ نشیمنِ خانهی کاهگلیِ پدری نصب شده بود. من آن را برداشتم و اینک در آلبوم شخصیام چشمهای بیننده را در آخرین صفحهاش بدرقه میکند.
🔻2. مدتی بود که زیارتش روزیام نمیشد. عصر یکی از روزهای خدا مشغول مطالعه بودم. خودم را برای امتحان آماده میکردم. ترم سوم دانشگاه بودم. به گمانم دیماه سال94 بود. گوشی همراهم زنگ خورد. خودش را معرفی کرد. از حوزهی علمیه خراسان. دعوت شده بودم. برای برگزاری کارگاه نیازسنجی پژوهشی. کارگاه بهانه بود، برای زیارت دعوت شده بودم. با سر قبول کردم و برای بهمن ماه وقت را تنظیم کردیم. بعد از بازگشتم از سفر تماس گرفتند. شماره حساب میخواستند. گفتم خیلی پیشتر به حسابم واریز شد!
#مشهدالرضا
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠من سیاسی نیستم!(۱)
🔻۱. نادر فتورهچی را نمیشناسم؛ اما کتابی از ایشان دیدم که به دلیل قرار داشتن در سبد دغدغههای معرفتیام مشتاق خواندنش شدم. شیوهی نگارش و قوت استدلالهایش را پسندیدم. عنوان کتاب میانمایگی است. به اصطلاح اهالی ادب و هنر شروع طوفانیای دارد. از لنین آغاز میکند و یک سال قبل از به قدرت رسیدنش و اینکه تا آنموقع از انقلاب اکتبر کسی او را نمیشناسد...اینجای داستان محل بحثم نیست. اگر میل داشتید به سراغش بروید و بخوانیدش! اما نگاه جامعهشناختی و نقادانهاش به وضع اندیشهورزی در دنیای سیاست و فرهنگ و هنر برایم جالب بود. تفکرات مبتنی بر عرف عام را به چالش میکشد و گریز از سیاست را با عنوان «من سیاسی نیستم» خود یک موضع سیاسی میداند.
🔻دنبال کنندگان این صفحه میدانند که چندی پیش درباره قضاوت کردن نوشتم و سنجشگرانهاندیشی را پسندیده و قضاوت نکردن را انفعال و نامعقول دانستم. اتفاقاً در صفحه64 این کتاب عنوانی دارد اینچنین:«قضاوت نکن؛ اصلیترین ابزار دفاعی میانمایگان».
🔻نگارنده در واکاوی بسترهای شگلگیری چنین باوری عمومی مینویسد: «به موازات پیروزی جناحهای سیاسی هوادار اقتصاد بازار یک شعار به ظاهر اخلاقی، به اصلیترین ابزار دفاعی میانمایگان دربرابر معدود نقدهای غیر سازنده موجود تبدیل شده است: دیگران را قضاوت نکن!»
🔻نکته حائز اهمیت در این نوشته این است که شعار یادشده با هدف تبدیل شدن نقد به تابو ترویج میشود!
پشت پردهی مروجان این شعار در عرصه عمومی، جا انداختن ژستی به ظاهر اخلاقی است که طی آن از منتقدان و ناراضیان خواسته شود به جای نقد بنیادین و انضمامی ابتذال موجود در عرصههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و...، در برابر میدانداری میانمایگانی که به لطف پروبال گرفتن از سوی نهادهای قدرت فضای عمومی را اشغال کردهاند، سکوت کنند.
🔻فتورهچی آنگاه در تحلیلی واکاونهتر بحث قوه حکم کانت را به میان میکشد و بر این باور است که مروجان و توصیه کنندگان شعار یادشده حتی یکبار هم اصطلاح تاریخ سازه قوه حکم کانت به گوششان نخورده باشد. حتی لازم نیست سری به مفاهیم کانتی زده باشند، بلکه فقط کافی است که دربارهی آنچه که به آن شناخت، ادراک، فهم و مانند آن میگویند، تعمق کنند. مگر ممکن است شناختی بدون قضاوت وجود داشته باشد؟ چگونه میتوان چیزی را دید، شنید، چشید، خواند، لمس کرد و...اما دربارهاش قضاوت نکرد؟
🔻«من سیاسی نیستم!»؛ مطلب دیگری است که از نظر نگارنده محبوب هنرمندان، چهرههای فرهنگی، متخصصین و مانند آنها در ایران است. این شعار در حالی در بین این افراد فراگیر شده که میتوان آن را با رجوع به ایدهی برملا کننده فروید دربارهی مرحله انکار به راحتی رسوا کرد و تاکید بر سیاسی نبودن، خود یک انتخاب شدیداً سیاسی است. چرا که گویندهی این موضع، با علم به دشواریهای مترتب بر «سیاسی بودن»، یعنی خطرات امنیتی، طرد، حذف و عدم برخورداری از امکانات رانتی و حکومتی و...، ترجیح میدهد با پناه گرفتن در پشت این شعار، اتفاقاً در تمامی پروژههای سیاسی- تبلیغاتی- حکومتی شرکت کند و از این طریق امکانات آن به شهرت و ثروت و منزلت دست یابد.
پ.ن: نقد قوهی حکم نام یکی از آثار کانت است که دو اثر دیگرش یعنی نقدعقل محق و نقد عقل عملی را به هم پیوند میدهد. او در این اثر تلاش میکند گذار از فلسفهی نظری به فلسفهی اخلاق را عملی کند.
ادامه دارد.
#سیاست
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠من سیاسی نیستم!(۲)
🔻۲. سال۹۴ بود. مشغول دیدزدن کتابها بودم. به گمانم کتاب فروشی شهر کتاب بود. شاید هم بوستان کتاب. کتابی توجهم را به خود جلب کرد. عنوانش در دفاع از سیاست بود. تورق کردم و سبک و سیاق نگارش و محتوایش را پسندیدم. چند مقاله در آن کتاب درج شده بود. اولینش مقالهای بود که عنوان کتاب از آن انتخاب شده بود. نویسندهاش محققی بود به نام مرتضی مردیها.
🔻سطور نخستین کتاب با ضرب المثلِ سیاست پدر و مادر ندارد، شروع میشود. و اینکه سیطرهی این ضربالمثل چنان بر عامه سایه انداخته است که اخلاق و انصاف را از دایره سیاست بیرون میگذارد و برآن است تا چهرهی غیر انسانی آن را آشکار کند. و البته این برداشت برآمده از ضایعات بزرگ ناشی از فقدان اخلاق و غیاب انسانیت در قدرت سیاسی بود که با مصادیق قتل، کشار، زندان، تبعید، حذف رقیب و مانند آنها در صفحات تاریخ ثبت شده است.
🔻از نظر مؤلف این باور که شهرت جهانی دارد برای نخستین بار توسط ماکیاولی نظریه پردازی شده است. نگارنده با دفاع از سیاست به مصادیق فراوانی از نقش سیاسیون در شکلگیری تمدن و معماری و توسعه فرهنگ و هنر و اخلاق اشاره کرده و آنگاه ماکیاولیسم را در معنای مشهورش به کار میگیرد که استفاده از زور و تزویر و کژی وکاستی، در عرصه رقابت برای نیل جلب بیشتر مطلوبات اجتماعی است. پر واضح است که مطلوباتی از قبیل مال و منزلت اختصاص به سیاست ندارد و در عموم عرصههای اجتماعی رواج دارد.
🔻اگر بپذیریم انسان موجودی است خواهشگر و لذتجو، میتوان پذیرفت این سائق قدرتنمد او را وا می دارد که در هر حوزهای که مشغول است، تلاش کند، از راهی نزدیکتر به لذتی بزرگتر برسد، در این صورت دشوار نیست، بپذیریم که چنین شرایطی هر فرد را، در حدود تواناییاش، از ماکیاولیسم ناگزیر میکند آن چه باعث میشود بعضی کمتر و برخی بیشتر به این شیوه رفتار کنند عوامل جانبی و فرعی است.
🔻براین اساس ماکیاولیسم جای دور دستی نیست، لازم نیست سیاستمدار باشی؛ چه بسیار سیاستمداران درستکار و چه بسیار دیگرانی در لباسی مقدس، بدکردار! هنرمند باشی یا قاضی و وکیل، پزشک یا استاد حوزه و دانشگاه، استاد عرفان و فلسفه باشی یا شیمی و فیزیک، مکانیک و تراشکار باشی یا کشاورز و بازاری و یا حتی در نقش پدر مسلط در خانواده، فرقی نمیکند. کافی است به افکار و عملکردت بنگری، ممکن است ماکیاولی را ببینی!
تمام
#سیاست
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠آینده ی نگران کننده اخلاق(۱)
🔻شبی که گذشت، به اتفاق خانواده فیلم سینمایی«سر وقت» یا «در زمان» را دیدم. به کارگردانی اندرو نیکول، محصول آمریکا، در ژانر علمی–تخیلی و اکشن که در سال ۲۰۱۱ ساخته شده است. از قرار اطلاع ۴۰ میلیون دلار برای ساختش هزینه شده و ۳۷ میلیون دلار در آمریکا و ۱۳۶ میلیون دلار در بقیه جهان فروش کرده است که در مجموع ۱۷۳٬۹۳۰٬۵۹۶ دلار، فروش موفقی در گیشه داشته باشد.
🔻فیلم از آینده سخن می گوید. آینده ای که در آن، گرد پیری بر صورت هیچ انسانی ننشسته و قامتی خمیده نشده است. آینده ای که عمر مردمش در ۲۵ سالگی متوقف می شود. البته چندان ناامید کننده نیست؛ میتوان تحت شرایطی به زندگی ادامه داد. این به میزان دارایی شهروندان وابسته است. اگر شخص بسیار ثروتمند باشد، میتواند با هزینه کردن، میزان عمرش را تا حد زیادی افزایش دهد. با استفاده از فناوری و از طریق مهندسی ژنتیک.
🔻بر اساس این فیلم زمان به جای پول می نشیند. اما تا چه زمانی میتوان به عمر خویش افزود؟ تا بینهایت. در این آینده؛ وقتی زمان (=ثروت) نباشد، حیات و زندگی هم نیست. پس فقیر محکوم به جوانمرگی است! شانس زنده ماندن پس از ۲۵ سال به صفر می رسد. فقرای بیچاره هم برای ادامه حیات یک راه بیشتر در پیش ندارند؛ اینکه با دزدی برای خویش زمان بخرند و به عمرشان بیافزایند.
🔻در فیلم «سر وقت» شخصیت اول داستان مرد جوانی است که با دختر ثروتمند شهر آشنا می شود. مرد جوان که مورد ظن پلیس واقع شده است؛ با هم دستی دختر ناچار به دزدی از پدر حریص و خسیسش میشود.
در این عملیاتِ سرقت، یک میلیون سال زمان، از پدر دختر میدزند و چون راببن هود آن را به مردم فقیر میبخشند.
🔻یکی از سکانسهای فیلم بین پدر و دختر گفتگویی واقع میشود که فلسفهی مرد ثروتمند را در توجیه رفتارش نشان میدهد. او با منطقی که دارد، راحت زندگی می کند.
رفتار غلط اگر تئوریزه شود، خطرناکتر می شود.
🔻اما متن گفتگو که در سکانس سرقت از گاو صندوق روی می دهد:
پدر: حتی اگر به همه یک سال عمر بدهید فقط درد و رنجشان را بیشتر می کنید.
دختر: طول عمرشان را بیشتر می کنیم.
🔻پدر: وجود یک میلیون نفر در یک منطقه ی اشتباهی سیستم را زمینگیر میکند(این منطقهی به قول پدر اشتباهی محصول لیبرال سرمایه داری و اختلاف طبقاتی است که مردم فقیر را برای زنده ماندن به بزه کاری کشانده است.)
🔻دختر: ما نمیخواهیم ابدی باشیم، اما میخواهیم بدانیم آیا یک روز در عمرت زندگی کردی؟ (زندگی همراه با اخلاق و نوع دوستی که با روح انباشت سرمایه و تکاثر فاصله دارد. در این گفتگو انباشت سرمایه به منزله مرگ اخلاق تلقی شده است.)
🔻پدر تقلا میکند رفتار و عملکرد خویش را توجیه کند؛ از اینرو میگوید: تو ناراحتی که برای یک نسل؛ بلکه دو نسل توازن ایجاد کردم؟
پدر پس از مکثی کوتاه میگوید: خودت را گول نزن. آخرش هیچ چیز عوض نمی شود. چون همه میخواهند تا ابد زندگی کنند.
فکر میکنن شانس ابدی شدن را دارند، هرچند تمام شواهد عکسش را نشان می دهد.
🔻پدر اضافه می کند: مردم فکر میکنند استثنائند؛ ولی حقیقت اینه که برای تعدادی که میخواهند ابدی باشند، خیلی ها میمیرند.
جوان حرف آخر را در این سکانس میزند: هیچ کس نباید ابدی شود، حتی اگر تنها یک نفر به خاطرش بمیرد.
ادامه دارد
#فرهنگ
#اخلاق
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠آینده ی نگران کننده اخلاق(۲)
🔻برداشتم از آخرین کلام در سکانس سرقت این است که ابدی زیستن حتی اگر به قیمت مرگ یک نفر تمام شود، نیز نمیارزد. این فلسفه میگوید: مرگ انسانهای بیگناه در فرض مرگ اخلاق رخ میدهد. به انسان میآموزد که بخش زیادی از مرگ و میرها ناشی از فاصلهی طبقاتی است. فاصلهای که گاه منجر به یأس و ناامیدی و پوچی میشود. کودک میکشد و استثمار را به نام توازن بین نسلها و ایجاد نظم نوین جهانی تمام میکند.
🔻روشن است که فیلم یادشده مانند دیگر آثار آمریکایی فلسفه دارد. فلسفهای که علیالقاعده مروج ارزشهای آمریکایی است. بهرغم اینکه اساسا مخالف دیدن چنین فیلمهایی-البته مشروط به تحلیل محتوا-نیستم. و بلکه آن را برای ایجاد مفاهمه و همدلی بیشتر بین ملتها و زندگی بهتر در کره خاکی ضروری میدانم. اما ابا ندارم بگویم فیلمهای خوب و اخلاقی آمریکا و حتی فیلمهای آمریکایی که ضد سیاستهای پنتاگون و کاخ سفید تولید میشود، نیز به صورت نرم در حال ترویج فلسفهی آمریکایی است و به جان میخرم نقد دوستان را و میگویم: هر فیلمی که از دنیای غرب پخش میشود، اگر با بصیرت بینندگان و تفکر نقادانه همراه نباشد، یک قدم جوانهای ما را به آمریکایی شدن و اخلاق آمریکایی نزدیکتر میکند.
🔻فیلم«سر وقت» در قامت یک فیلسوف اخلاق ظاهر شده است. در غیاب فیلمهای پرمایه و عمیق ایرانی، که میتواند، اندیشههای دینی و فلسفهی ایرانی- اسلامی را در قالب هنری و جلوههای بصری و پر محتوا منتشر کند، در وضعیتی خوشبینانه جوان ایرانی با چنین فیلم هایی سرگرم میشود. حال یا همراه با تفکر انتقادی و یا بدون نگرش سنجشگرانه و با آسیبهای احتمالی اش.
تمام
#فرهنگ
#اخلاق
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠سرمایه های فراموش شده
🔻چقدر درباره ی سوالات زیر اندیشیده اید؟
۱. آیات و روایات چگونه به کارمان می آید؟
۲. باورهایمان چگونه دشواری های کار را آسان و مصائب شغلی ما را تحمل پذیر می کند؟
۳. چگونه می توانیم با استفاده از آیات و روایات روز کاری لذت بخشی را تجربه کنیم؟
۴. آیا می توان با استفاده از باورهای دینی نا کامی های شغلی را تحمل پذیر کرد؟
۵.در وضعیت بی پولی(بودجه و اعتبار) چه کنیم؟
🔻پاسخ به همه ی پرسشهای یادشده در مجال اندک ممکن نیست. تلاش می کنم تجربه هایم را (به تدریج) درباره ی سوالات یادشده بنویسم؛ اما اینک به پرسش زیر توجه کنید.👇
به این روایت علی(ع) چقدر توجه کرده ایم؟
مال کمی که برنامه ریزی و تدبیر پشتوانه ی آن است پاینده تر از مال فراوانی است که همراه با ریخت و پاش است.
لطفا حوصله کنید و تجربه هایم را در کانال مسائل پژوهشی که طی سه قسمت ارائه می شود، بخوانید.👇
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠 سرمایه های فراموش شده(۱)
🔻۱. امروز یکی از همکاران پر انرژی و با انگیزۀ ما که در مدت کوتاه مسئولیتش اقدامات خوب و قابل توجهی داشته است، ضمن ارائه گزارش کار، گلایه می کرد. درباره ی برخی از همکاران. بدون اینکه نامی ذکر کند. می گفت: برخی از همکاران همه چیز را به بودجه گره می زنند. این دوستان انگار به بن بست رسیده اند. انگار شرایط را درک نمی کنند. درباره ی فعالیتهایی که چندان به بودجه و اعتبار وابسته نبود. از انفعالشان متعجب و ناخرسند بود.
🔻2. سال هشتادویک یا هشتادو دو بود. بخش امتحانات کتبی مرکز مدیریت حوزهی علمیهی قم مشغول کار بودم. آن زمان هنوز مدیریتهای استانی شکل نگرفته بود؛ البته خدمات استانی داشتیم؛ اما با عنوان معاونت امور شهرستانها به مدیریت حضرت آقای فرخفال اداره میشد. و مرکز مدیریت هنوز به «مرکزمدیریت حوزههای علمیه» نامگذاری نشده بود. آیتالله بوشهری مدیر حوزه علمیهی قم بود. سالهای اول ورودمان به آن بخش که به سال۷۹ بر میگردد، حضرت آقای رفعتی نائینی معاون آموزش بود، آقای فخاراصفهانی مسئول امتحانات و آقای داوود عباسی مسئول امتحان کتبی که اتاق کوچکی در طبقه ی اول، کنار اتاق مسئول دفتر معاون آموزش داشت. روبرویش هم اتاقی بود که آقای منصور ملانوری و آقای عباس منتظری مشغول کار بودند. در اتاق ما اما چندنفر از بچههای جبهه و جنگ بودند؛ مرحوم علی بامدادپسند که جانباز جنگ تحمیلی و برادر دوشهید بود، آقای میرزانیا که از جانبازان جنگ بودند که بعدها فهمیدم با برادر شهیدم علیاکبر همرزم بود. آقای رضا اسماعیلی که اصالتاً همدانی بود و سابقه رزم داشت و مهربان و موقر بود. آقای رستمانی که به گمانم قمی باشد، که از او فراوان آموختم، آقای حر خراسانی که با سن کمش جبهه را درک کرده بود و برادر طلبهاش به شهادت رسیده بود، کمی بعد مرحوم محمدعلی حیدری هم به جمع ما اضافه شد. آقای حیدری بچه قروه بود و یک کردستانی اصیل بود. آقای محمد حسنی هم که در قسمت طرح سؤال فعال بود به جمع ما ملحق شد. طلبۀ فاضل و دوستداشتنی از استان کرمان.
🔻کمی بعد آقای عباسی به گمانم به بخش امتحان شفاهی منتقل شدند و آقای محمدکریم ابراهیمپور که از طلاب کشکوئیه رفسنجان بود و پیشتر دفتر معاون آموزش کار میکرد به بخش ما آمدند و شدند رئیس ما. کم کم در تیم امتحانات تغییراتی ایجاد شد. من به همراه آقایان محمدحسنی، حرّ خراسانی، مرحوم ساجدی و مرحوم حیدری در دایره امتحانات به همراه رئیس جدید ماندیم. گزاف نیست اگر بگویم که کار جهادی به معنای واقعی کلمه را در آنجا تجربه کردم. اگر بگویم غالباً حتی ده دقیقه در روز پِرت نداشتیم پَرتوپلا نگفتم. نمیدانم آن دوستان اگر این یادداشت را بخوانند؛ چه حس و حالی خواهند داشت؛ اما من تنم میلرزد. از دشواریهای آن روزهای سخت. گاهی نه یک روز و یک ماه فصولی از سال به همراه سایر همکاران تا شب مشغول کار بودم. کار شبانه روزی را که همین الان هم تجربه میکنم؛ اما کار در امتحانات با اعمال شاقّه بود. اینک کار ما مطالعاتی است، ارباب رجوع ما محدود است؛ اما آن زمان با ارباب رجوع چند هزار نفری مواجه بودیم. مراجعاتی داشتیم با روحیات و منشهای متفاوت که هرکدام شیوهی زبانی خودشان را داشتند. برخی شبها تاصبح سر کار بودم و با کمی استراحت! مانند باقی همکاران. سایر شبها با اضطرابِ اینکه فردا مجدداً باید سرکار بروم میخوابیدم و صبح با نگرانی از شروع یک روز کاریِ سخت و دشوار دیگر به محل کار میرفتم. همیشه در یک وضعیتی از نگرانی بودم.
ادامه دارد
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠سرمایه های فراموش شده(۲)
🔻اتاق ما طبقهی اول ساختمان اداری دارالشفا بود. به شمارهی27. اتاق ۲۷ از نظر ما همه ی مرکز بود! از حضرت آقای بوشهری نقل شده بود که امتحانات پیشانی حوزه است. این مسئولیت ما را بیشتر میکرد. همیشهی خدا هم سرمان شلوغ بود. سالهای اول ورودم به آن اتاق درب اتاق باز بود و طلاب برای رفع نیازهایشان وارد اتاق میشدند؛ بعدها به خاطر ازدحام جمعیت و عدم امکان کنترل ارباب رجوع حفرهای در دیوار کنار درب ایجاد کردیم. اینجوری هم ما راحتتر بودیم. همه ارباب رجوع. خدماترسانی به آنان راحتتر بود. طلبه ها از پشت دریچه درخواستهایشان را مطرح می کردند. هنوز آن دریچه هست. اما به برکت فناوری اطلاعات فعالیتها عمدتا به صورت غیر حضوری انجام می شود. خلاصه اینکه روزهایمان به سختی میگذشت. خانوادههای ما عصبی شده بودند. ما را نمیدیدند. آسیب دیده بودند. در غربت اما چارهای نداشتند.
🔻اما چرا با همهی این دشواریها ماندیم؟ چرا بیش از چهار سال آن شرایط را در بخش امتحانات تحمل کردم؟ و دیگران سالهای بیشتر. مگر چقدر حقوق میگرفتیم؟ مگر چه گلی به سر خانواده زده بودیم؟ مگر دیگرانی که جذب کارهای اینچنینی نشده بودند چقدر با ما تفاوت داشتند؟ آیا به سختیها و مرارتهایش میارزید؟ آیا به افت تحصیلی ما میارزید؟ شده بودیم مثل دفتر دار مدرسه و کارمان شده بود: ثبت نام امتحان و برگزاری امتحان و نظارت و ثبت نمره و کنترل نمرات و دریافت درخواست تجدید نظر و ارسال برگهها و اعلام نمرۀ نهایی ثبت نمره. و این تکرار می شد. هنوز پرونده امتحان خرداد بسته نمی شد که شهریور می رسید و هنوز امتحان شهریور جمع و جور نشده بود، پروژه ی موسوم به حضور و غیاب طلاب در کلاسهای آزاد می رسید. آن موقع بهش می گفتیم طرح امضای استاد.
🔻عمدهی دلایل ماندن ما در آن روزها بماند؛ دو موردش را میگویم: همدلی و صمیمیت بچههای امتحانات. همه با هم دوست بودیم. این حال را الان هم داریم. طیفی از همکارانی که در عین جدیت در کار، با هم صمیمی هستیم و دوستانه کار می کنیم.
دلیل دیگر هم اگر متهم به ریاورزی نشوم آقای منصور ملانوری بود!! با لهجهی یزدیاش یک جملهی کوتاه گفت و شد جملهی ماندگاری که من هنوز آن را فراموش نکردم. او گفت: «ما در حال خدمت به مردمیم. ارباب رجوع ما سربازان امام زماناند، مروج احکام شریعتاند؛ سرباز امام زمان اهل تهجد و تعبد است. اهل راز و نیاز است. اهل نماز شب است. کافی است چند نفر از این طلبههایی که به ما مراجعه میکنند (که گاهی در روز به بیش از دویست سیصد نفر میرسید) در قنوت نماز شبشان دعایمان کنند.» بعد با لبخندی ملیح و با همان لهجهی شیرینش می گفت« نمی ارزه؟» بعد خودش جواب می داد《می ارزه》.
این جمله کافی بود که قلب و روح ما تسخیر شود. امروز که از آن زمان بیش از بیست سال میگذرد؛ همان جمله به من نیرو میدهد. و انگیزهام را برای کار بیشتر میکند.
.
ادامه دارد
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠سرمایه های فراموش شده(۳)
🔻۴. چهار سال اخیر دشوارترین سالهای زندگی کاری ما بود. به حیث بودجه و اعتبار. دوسال اول مسئولیت امور پژوهش مدارس قم هم به عهده ما بود. مدارس قم و مراکز تخصصی. هنوز هم پژوهش مراکز تخصصی توسط مدیریت ترویج پژوهش اداره میشود. آقای اکبرپور در ترویج پژوهش سطوح عالی به همراه آقای جدی در کنار دهها کار دیگر زحمت ادارهاش را برعهده دارند. در این مدت یکی از برنامههای ما دیدار از مدارس بود. به مراکز تخصصی هم میرفتیم. با مدیران و معاونین پژوهش و بعضاً با طلاب جلسه داشتیم. با دستهای خالی به دیدارشان میرفتیم. دریغ از ریالی بودجه و اعتبار. دخل ما خالی بود. ته کشیده بود. اما برنامهی ما برای دیدار ادامه داشت. الان هم با توجه به شرایط کرونا به گونهی دیگر ادامه دارد. اوایل که به دیدن برخی از مدیران مدارس می رفتیم شیوهی تعامل با ما هم گوناگون بود. غالبا از ما استقبال میشد و گاهی ابتدا به چشم طلبکار به ما نگاه میشد و به تدریج یخ بیاعتمادی آب میشد. در یکی از دیدارها آقای محترمی در مقابل پیگیریهای ما برای اجرای برنامههای مدرسه پرسید: برای اجرای این برنامهها چقدر بودجه و اعتبار تخصیص داده شد؟ چه می توانستم بگویم. وضعیت مالی مرکز را برایش توضیح دادم. اصلا مگر آن بزرگوار کجا مشغول کار بود؟ همکارمان در دوتا خاکریز آن طرفتر. نمیدانم الان از گفتهاش پشیمان است یا نه. اما جملهای تاریخی گفت! برایم عجیب بود و اصلا انتظارش را نداشتم. گفت: پس جمع کنید بروید پی کارتان. دلم شکست. و کمی تامل کردم و آنگاه به زبان خودش پاسخ دادم!
۴. در این سالهای اخیر هرگاه با آقای میرمعزی درباره بودجه و اعتبار صحبت می کردیم. وضعیت را توضیح می داد و خاطره ای از جبهه می گفت: بچهی بسیجی که خط نگهدار بودند، وقتی فشنگهاشان تمام میشد به فرماندهان بیسیم میزدند و تقاضای فشنگ میکردند. پاسخ میشنیدند: فشنگ نداریم. خط را هم نگه دارید! ما اینک در شرایط جنگ هستیم اما نه با آن ابعاد. با مختصات و شرایطی متفاوت.
پول نداریم، اما خط فرهنگی را با تمام وجودمان حفط می کنیم.
🔻منکر نقش پول در پیشرفت کار نیستم؛ اما آیا مگر منابع در اختیار محدود به پول است که اگر نباشد، مثل آدمهای عاطل و باطل بنشینیم و دست روی دست بگذاریم؟
🔻۵. در جمع تعدادی از معاونین پژوهش مدارس قم بودم. سالهای 96 و 97 برنامهی منظمی داشتیم. با آقای نیکزاد و خسروانی. بعد از ملحق شدن آقای صمدزاده به جمع مدیریت ترویج پژوهش این برنامه منظمتر شد هر دو هفته یک بار میدیدمشان از وضعیت مالی گلایه داشتند. بحق بود. اما یکی از معاونین محترم که او هم در شرایط مشابه به سر میبرد و تحلیل واقع بینانهتری داشت، در حمایت از من روایتی از امیرالمؤمنین (ع) خواند: « حسن التدبیر ینمی قلیل المال و سوء التدبیر یفنی کثیره» برنامه ریزی خوب و مناسب مال[ و امکانات] کم را افزایش میدهد و برنامهریزی بد و غلط اموال و [امکانات] زیاد را از بین میبرد. و بعد از توضیح کوتاه دربارهی روایتی که محکم است و نیازی به تفسیر ندارد، روایت دیگری از امام (ع) خواند. روایتی که گویی آن حضرت برای امروزمان گفته باشد: «القلیل مع التدبیر ابقی من الکثیر مع التبذیر» مال کمی که برنامهریزی و تدبیر پشتوانهی آن است پایندهتر از مال فراوانی است که همراه با ریخت و پاش است.
🔻سخن آخر: این نگرش که سرمایه فقط پول است را از ذهن و روح و روان خویش پاک کنیم.
از مزیت های نسبی استفاده کنیم.
سرمایه های عظیم اعتقادیمان، درایت و قدرت برنامه ریزی و اداره ی امور و نیروی جوان و کارآمدمان را هم ببینیم.
خودمان را باور کنیم. ما نسل جبهه و جنگیم. با روحیه کار جهادی و بسیجی رشد کردیم. فرزندان ما نیز از نسل همت و باکری و سلیمانی اند. اگر همت و باکری را ندیدند، با سلیمانی و اخلاقش رشد کرده اند
تمام.
#آموزش
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠در باب نطق انتخاباتی ترامپ درباره ایران
🔻ترامپ یک شخص نیست و ما در قضیه آمریکا با یک شخص رو به رو نیستیم؛ بلکه با یک سیستم مبتنی بر فلسفهای آشنا مواجهیم. فلسفهای که روانگردان است و تحلیل آن نیز از جنس روانشناختیِ فیلسوفهایی است که هیتلر را تئوریزه کرده بودند. این فلسفه را میتوان برخاسته از توهم دانست. از روانی ناآرام و رنجور. فلسفهای که بر مغز و سلسله اعصاب اثر میگذارد. شخص را وارد وادی توهم میکند. و آدمی را از خود بی خود مینماید. چنین فلسفهای خطرناک میشود. خود میزند و دیگرزنی میکند. استکبار یک خودبزرگ بینی برخاسته از «توهم» در عصر فرومایگی دولتهای ضعیف و میانمایگی دولتهای متوسط است.
متن کامل را در کانال مسائل پژوهشی بخوانید.👇
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠در باب نطق انتخاباتی ترامپ درباره ایران(۱)
🔻دونالد ترامپ در نطق انتخاباتیاش وقتی به ایران میرسد، می گوید:«ما کسانی هستیم که سعی در نابودی و سرنگونی رژیم ایران از ابتداي تغيير تا كنون داریم.» یعنی مسأله دست چدنی داخل دستکش مخملی نیست. ترامپ است و بیپروا حرف میزند. او اهمیتی به حفظ ظواهر هم نمی دهد و میگوید:
🔻«این کاری است که ما با بسیاری از کشورها و رژیم ها انجام دادهایم.» و آنگاه متکبرانا میگوید: «برای اینکه قویترین در جهان بمانیم، باید همه را ضعیف کنیم. و اجازه استقلال، قوی شدن و نفس كشيدن به آنها ندهيم.» و اعتراف میکند که کشورش در گذشته رژیم ها را سرنگون و به نام دموکراسی نابود میکرد و مردم را میکشت و هستيشان را به نابودي ميكشيد، برای اینکه باید به همه ثابت شود که پلیس جهان هستند. اما امروز دیگر نیازی به پنهان شدن در پشت انگشت نیست. او میگوید: «آمریکا از پلیس جهاني بودن به شرکتي جهاني تبدیل شده است و شرکتها معامله میکنند با کسانی که پول بیشتری میپردازند. شرکتهایی که برای ساختن آن تلاش میکنند باید تخریب شوند و هیچ جایی برای تخریب آمادهتر از جهان عرب نیست.»
🔻دیوید ثورو 160سال قبلتر در مقاله ی نافرمانی مدنی درباره حکومت آمریکا چیزی مینویسند که گویی برای امروزش نوشته است. سال 1775 ایالات متحده آمریکا اگرچه ضعیفتر بود؛ اما به مکزیک حمله کرد. و از این رو ثورو «شخصیت حکمرانی» آمریکا را نمیتواند برتابد. شخصیت حکمرانی آمریکا با استیلای خارجی و مفهوم قرانی استکبار معنی میشود. بر این قرار با یک شخص رو به رو نیستیم؛ بلکه با یک سیستم مبتنی بر فلسفهای آشنا مواجهیم. فلسفهای که روانگردان است و تحلیل آن نیز از جنس روانشناختیِ فیلسوفهایی است که هیتلر را تئوریزه کرده بودند. این فلسفه را میتوان برخاسته از توهم دانست. از روانی ناآرام و رنجور. فلسفهی روانگردان. فلسفهای که بر مغز و سلسله اعصاب اثر میگذارد. شخص را وارد وادی توهم میکند. و آدمی را از خود بی خود میکند. چنین فلسفهای خطرناک میشود. خود میزند و دیگرزنی میکند. استکبار یک خودبزرگ بینی برخاسته از «توهم» در عصر فرومایگی دولتهای ضعیف و میانمایگی دولتهای متوسط است.
ادامه دارد
#ترامپ
#استکبار
@masaeleaklaqi
📝محمد صدرا مازنی
💠در باب نطق انتخاباتی ترامپ درباره ایران(۲)
🔻برای اینکه دولتهای فرومایه را بشناسیم، این جملات ترامپ را بخوانیم: «آنچه عربستان سعودی در جنگ خود علیه یمن هزینه کرد تقریباً معادل آنچه آمریکا در جنگ طوفان صحرا گذرانده است و آنچه عربستان سعودی به دست آورد، در مقابل آنچه كه ما بدست آورديم هيچ چيز نيست.[عربستان] باید از ما محافظت کند، زمانی که یک میلیون دلار برای یک موشک برای از بین بردن یک اتومبیل پرداخت میکند که قیمت آن از چند هزار دلار تجاوز نمیکند از ما محافظت میکند.» و در همین راستا چراغ کارخانههای اسلحهسازی را روشن میبیند و بر این اساس برایش فرقی نمیکند که نخبهگان چه میگویند. وقتی چنین است بیمی ندارد اگر بگوید: « من نمیخواهم بدانم نخبگان چه میگویند و کجا هستند، زیرا میدانم که کارخانههای تولید اسلحه کار میکنند.» و وقتی قانون انسانیت حاکم نباشد شخصیت استکبار رخ مینماید آنگاه که میگوید: «برای من کسانی که میمیرند و کسانی که در آن منطقه کشته میشوند، اهمیتی ندارد. من پروژه کنترل نفت عرب را ادامه خواهم داد،»
🔻و این توهم را تا رویارویی با ملتی متمدن و بزرگ به پیش میبرد: «و بايد مثل قبل بر نفت ايران نيز تسلط پيدا كنيم.» و با استدلالی عریان و در مقابل میلیاردها چشم، دولتهای میانمایه را به هماوردی میخواند: «زیرا این(تسلط بر نفت ایران) به ما کمک میکند تا اروپا، چین ژاپن و دنيا را کنترل کنیم،» او به منطقه بر میگردد و ملتها را خوابزدگانی که اگر هوشیار بودند مانع از شخصیت استکباری آنها میشدند، معرفی میکند: «علاوه بر این هیچ مردم هوشياري در منطقه وجود ندارد که اگر آنها وجود داشتند، ما نمیتوانستیم خود را پیدا کنیم».
🔻و درباره ی ایران به عنوان بیدارگر مردم منطقه میگوید:«اجازه نمیدهیم که این مردم توسط ايرانيان بیدار شوند.» و سپس استدلالش را که نه ماکیاولیستی و ترامپیستی که از روح عریان شخصیت استکبار میجوشد و از زبان یک روانرنجورِ ناآشنا به سیاست میتراود، بیان میکند: «بنابراین ما ایران را در مقابل دو گزینه قرار میدهیم. یا جنگ یا تسلیم، » آنگاه در مقابل هوادار ان از تحریمهای ظالمانه بر ملت ایران میگوید که:«و ما حداکثر آن را به آنها تحمیل کردیم. تحریم هایی که ما را به جنگی سوق می دهد که در آن هیچکس در منطقه پیروز نشود.» و با لاف در غریبی آرزویش را میگوید: «تنها برنده نظم نوین جهانی آمريكا است و برای حفظ این پیروزی از تمام آنچه که به دست آورده ایم در تمام سطوح نظامی، فنی و اقتصادی استفاده خواهیم کرد.« و با سرنخ به داخل دنبال یارگیری از درون کشور میگردد: « و اگر از داخل ایران کمک شویم تنها مانع را از سر راه بر می داریم و من ضامن آن خواهم بود . . ..»
🔻در پاسخ به بیهوده گویی های ترامپ که مصرف تبلیغاتی برای جمع کردن آرای صهیونیستهای ساکن آمریکا دارد، به این سخن حضرت آقا بسنده می کنم که:《بدن این رئیس جمهور آمریکا هم زیرخاک رفته و خوراک مار و مور میشود و جمهوری اسلامی همچنان خواهد ایستاد.》
تمام
#ترامپ
#استکبار
@masaeleaklaqi
📝محمد صدرا مازنی
💠 تفکر نقادانه و سبک زندگی
🔻نقادانه زیستن یک انتخاب آگاهانه و به مثابه سبک زندگی است. راهنمایی برای فلسفی زیستن است. با زندگی نقادانه مهارتمان برای فهم و شناخت بالا می رود.
🔻فایده تفکر نقادانه، بصیرت است. بصیرت همان شناخت و دانش واقعی است. دانش واقعی نور است و نور روشنی بخش است. اگر علم ما از جنس نور باشد، خطا نکرده و مرعوب مغالطات یمین و یسار نمی شویم.
🔻دیگر فایده ی تفکر نقادی بالا رفتن کیفیت زندگی است. یعنی اگر راهنمای عقلی داشته باشیم کیفیت زندگی ما بهتر می شود.
🔻کیفیت زندگی به میزان بالارفتن درجه ی خوبی بالاتر می رود. هرچه خوبی زندگی بیشتر، کیفیت زندگی بهتر است. یعنی ملاک زندگی خوب، عقلانی زیستن است.
🔻با خوب زندگی کردن چه نفعی می بریم؟ با زندگی خوب آرامش خواهیم داشت. آرامش البته به معنی بی تفاوتی نسبت به وقایع تلخ و شیرین پیرامونمان نیست. آرامشی که رهاورد بی تفاوتی و مسئولیت گریزی باشد عقیم است. از نوع آرامش منفی است؛ در حالی که آرامش مثبت نوعی دیگر و نتیجه ی انتخاب آگاهانه و مسئولیت پذیری است.
🔻در زندگی متعقلانه مصائب زندگی دیگران دیده می شود. نوعی دلهره یا به تعبیر کگارد ترس و لرز بر اندام انسان می افتد. این ترس معادل جُبن نیست، بلکه محصول اندیشناکی است. یعنی بر آمده از ترسی است که از روی تفکر حاصل شده است. خوف متعقلانه است. نه ترس بزدلانه.
🔻اگر فیلسوفانه زندگی کنیم، نسبت به درد و رنج انسانها بی تفاوت نیستیم. امیرالمومنین(ع) نسبت به ظلم و ستم معاویه با مردم بی تفاوت نبود. او رنج می کشید و خواب بر چشم نداشت. در نوشته ی اندیشمندی خوانده بودم: شبها به خاطر رنجهای مردم قرار نداشت و در بسترش پهلو به پهلو می شد، در عین حال آرام بود!
🔻جنس آرامش علی(ع) اما دیگرگونه بود:
۱)از یک طرف در مقابل دشمن آرام بود؛ یعنی ثبات و تعادل داشت. ماجرای آرامش او در مبارزه ی تن به تن با عمرو ابن عبد ود گواه روشنی است.
۲)او همچنین در مقابل توهین و افترای نادانان نیز آرام بود و در مواجهه با سفیهان جاهل می سرود:
و ذی سفه یواجهنی بجهل؛
و اکره ان اکون له مجیبا؛
یزید سفاهتا و ازید حلما؛
کعود زاده الاحراق طیبا
ناسزاگو از سر نادانی با من دیدار می کند؛
و من ناپسند می شمرم به او پاسخ دهم.
او بر سفاهتش و من بر بردباری ام می افزایم.
مانند عودی هستم که با سوختن و صبوری، بوی خوشش بیشتر می شود.
۳)از طرف دیگر آرامش به خاطر انجام وظیفه و ادای تکلیف بود.
🔻بر این بنا آرامش مطلوب و مثبت می تواند طی فرایند زیر به دست آید.
الف)شناخت یقینی وظیفه؛
ب) اراده و عزم برای انجام وظیفه؛
ج) اقدام و عمل برای انجام وظیفه در زندگی.
🔻یادگرفتن روش تفکر نقادانه به ما کمک می کند بهینه و بهداشتی تر به شناخت برسیم.
انجام وظیفه نیز به انتخاب روش زندگی یا سبک زندگی بستگی دارد.
🔻خلاصه اینکه آموزش تفکر نقادانه نه یک مقوله ی شیک و تزئینی بلکه ضرورتی است که می تواند در سبد آموزشهای عموم مردم به ویژه زوج های جوان قرار گیرد..
#امام_علی
#سبک_زندگی
#تفکر_نقادانه
#محمدصدرامازنی
@masaeleaklaki
قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری – علیه السلام : قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً، مُؤْمِنُهُمْ وَ مُخالِفُهُمْ، أمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَیَبْسِطُ لَهُمْ وَجْهَهُ، وَ أمَّا الْمُخالِفُونَ فَیُکَلِّمُهُمْ بِالْمُداراهِ لاِجْتِذابِهِمْ إلَی الاْیِمانِ.
«مستدرک الوسائل، ج. ۱۲، ص. ۲۶۱، ح. ۱۴۰۶۱»
امام حسن عسکری – علیه السلام – فرمود: با دوست و دشمن خوش گفتار و خوش برخورد باشید، امّا با دوستان مؤمن به عنوان یک وظیفه که باید همیشه نسبت به یکدیگر با چهرهای شاداب برخورد نمایند، امّا نسبت به مخالفین به جهت مدارا و جذب به اسلام و احکام آن.
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠سیستم آموزشی؛ بدون شرح
اخیرا بانوی جوانی که با بازی در یک سریال تلویزیونی به شهرت رسید و پس از آن رفتارهای غیرمنتظرهاش از او به یک پای ثابت فضای مجازی ساخته است با توئیتی به زنجیره ی دومینووار سرزبانها بودنش قطعه ای جدید اضافه کرد. او نوشت: «هنوز یکی از افتخاراتم هست که از کلاس اول سیستم آموزشی رو جدی نگرفتم و با افتخار به دانشگاههای ایران ورود پیدا نکردم» و بعد نوشت«این کارخانه سریدوزی مدتهاست از ریشه پوسیده»!
متن کامل این یادداشت را می توانید در کانال مسائل پژوهشی دنبال نمایید 👇
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠سیستم آموزشی؛ بدون شرح(۱)
🔻۱. یکی از موضوعات پربحث بین دانش آموزان، دانشجویان یا طلاب گفتگو درباره ی سیستم آموزشی است. به رغم تلاشهای فراوان مسئولین برنامه ریزی آموزشی عمدتا نسبت به سیستم جاری رضایت ندارند. از این نگران کننده تر ناامیدی آنها نسبت به آیندهی شغلی است. از کاربردی نبودن تعالیم دانشگاه و حوزه گفته می شود.
🔻۲. اخیرا بانوی جوانی که با بازی در یک سریال به شهرت رسید و پس از آن رفتارهای غیرمنتظرهاش از او به یک پای ثابت فضای مجازی ساخته است با توئیتی به زنجیره ی دومینووار سرزبانها بودنش قطعه ای جدید اضافه کرد. او نوشت«هنوز یکی از افتخاراتم هست که از کلاس اول سیستم آموزشی رو جدی نگرفتم و با افتخار به دانشگاههای ایران ورود پیدا نکردم» و بعد نوشت«این کارخانه سریدوزی مدتهاست از ریشه پوسیده»!
🔻۳. یکی از فضلای حوزه که مدتی افتخار همکاری با ایشان را داشتم، فرزندش را به مدارس رسمی نفرستاد. او شیوه آموزشی رایج را ناکارآمد میدانست. ترجیح داد فرزندش در منزل آموزش ببیند.
🔻۴. صدو شصت سال قبل ثورو در کتابش نوشت: «اگر من میخواستم نوجوانی هنر و علم بیاموزد از شیوهی رایج، که همان فرستادن او نزد یک استاد است، استفاده نمیکردم؛ زیرا در آنجا هرچیزی بیان و هر کاری انجام میشود، جز هنر زیستن؛...زمانی که از دانشگاه فارغ التحصیل میشدم در نهایت تعجب دریافتم که علمِ دریانوردی آموختم، حال آنکه اگر در بندرگاه دوری زاده[شده] بودم از این دانش بیشتر میدانستم. به دانشجوی فلک زدهی اقتصاد سیاسی درس میدهند و کمترین سخن صمیمانه از اقتصاد زندگی، که مترادف با فلسفه است، نمیگویند، نتیجه آن میشود که او در همان حینی که دارد آثار آدام اسمیت، ریکاردو و ژان بیتیسیت سِی را میخواند پدرش را ورشکسته میکند.»
ادامه دارد.
#سییتم_آموزشی
#آموزش
#آموزش_پژوهش_محور
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
نظر یکی از خوانندگان محترم درباره توئیت مندرج در یادداشت:
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ:
با سلام
فارغ از فرمایشات! ایشان، باید پذیرفت که اگر معتقدیم آدمها متفاوتند بنابراین
سیستم آموزشی گترهای غلط است برای اموزش عمومی تقریبا
و غلط است برای اموزشهای تخصصی قطعا
نتایجش هم کاملا روشنه، این سیستم با «کارخانه انسانسازی» قرنها فاصله دارد...
💠💠💠
دوستان محترم نظر خویش را جهت درج در کانال ارسال فرمایید.👇
@sadramah
نظر دوست عزیزم جناب مستطاب آقای بایرامی درباره ی یادداشت سیستم آموزشی را در زیر بخوانید.👇
سلام علیکم و رحمت و واسعه الهی بر شما دوست و برادر گرامی؛
در اینکه سیستم آموزشِ مریض فعلی، متعلمین علوم را در یک پارادایم ذهنی غیر خلاق غوطه ور می سازد شکی نیست،لیکن سیستم آموزشی که مبنای «معرفت شناسی» و «انسان شناسی» را بدون پرورش و منصه ی ظهور نشاندن استعدادهای خدادادی در نظر بگیرد به مثابه یک کوره قالبسازی است که میخواهد تمام انسانها را به یک شکل در بیاورد در حالیکه نظام خلقت هدفش پرورش استعدادهای فطری انسانها جهت سیر و نیل به اهداف متعالی است و این سیر به سوی تعالی اتفاق نخواهد افتاد مگر با ایجاد روح علمی که همان پرورش قوه تحلیلی ذهن است...هنوز نظام فعلی آموزشی و پرورشی کشور چه در نظام تعلیم و تربیت مدارس و چه در نظام آموزشی دانشگاه ها و علاوه بر آن حوزه های علمیه به این نتیجه نرسیدند که سیستم و نظام فعلی هیچ درمانی برای درد و زخم و رفع عطش آموزشی را برطرف نمیکند...لیکن مجبوریم بسوزیم و بسازیم و یا اینکه خارج از این نظام ها به تعلیم و تربیت فرزندان بپردازیم
تشکر و سپاس فراوان
بایرامی
📝محمد صدرا مازنی
💠سیستم آموزشی(۲)
🔻۵. کتاب 《گفتار در روش راه بردن عقل》نوشته ی دکارت کتاب خوبی است. ترجمهی محمدعلی فروغی را ناشرین متعدد منتشر کرده اند. من از نشر نیلوفر تهیه کردم؛ بخوانیدش. در شش بخش نوشته شده است. در بخش اولش در حالی که تنها سه صفحه از آن خوانده میشود، آمده است: «من از کودکی در فضل و ادب پرورده شدم؛ و چون اطمینانم میدادند که به این وسیله از آنچه برای زندگانی سود دارد میتوان به یقین و وضوح آگاهی یافت، به فراگرفتن آنها شوق تمام داشتم. اما چون دورهی تحصیلاتی را که در انجام آن برحسب عادت شخص در صف فضلا پذیرفته میشود به پایان رسانیدم، یکسره تغییر عقیده دادم. چه، خود را به اندازهای گرفتار شبهه و خطا یافتم که دیدم از کوششی که در دانشجویی کردهام، هیچ سودی نبردهام مگر اینکه همواره بیشتر به نادانی خود برخوردهام. در صورتی که در یکی از نامیترین مدارس اروپا بودم که اگر در جایی از روی زمین مردمان دانشمند وجود دارد یقین داشتم آنجا است.»
🔻صفحاتی بعد مینویسد: «همین که سنم به جایی رسید که توانستم از اختیار آموزگاران بیرون روم، آموختن علوم را یکسره رها کرده، برآن شدم که دیگر طلب نکنم مگر دانشی را که در نفس خود یا در کتاب بزرگ جهان بیابم. بقیه جوانی را به جهانگردی و سیاحت دربارها و لشکرها و آمیزش با مردمی که احوال و اخلاق مختلف دارند و جمعآوری تجارب گوناگون گذرانیدم.»
🔻۶. کرونا خانوادهها (به ویژه مادران) را به چالشی ناخواسته فراخواند. خانواده ما نیز. همسرم همواره مسئولیت درس و بحث بچهها را برعهده داشت. اگرچه قبل از کرونا با معلمین دخترم آشنا بود. اما کرونا موجب شد(به دلیل حضور مجازی در کلاس درس برخط بیشتر) با معلمین و روش درسی آنان بیشتر آشنا شود. در مواردی لغزشهای روشی و محتوایی برخی از آنان را نیز اصلاح میکرد. وقتی پرسیدم شما شیوه کنونی را بیشتر میپسندی یا روش پیشاکرونا را؟ او ابتدا پاسخ صفر و یکی نداد. نقاط ضعف و قوت هرکدام از این دو روش را برشمرد، با این حال شیوه کنونی را مناسب تر و کارآمدتر ارزیابی کرد.
🔻۷. هر از گاهی نمونههایی از سر وکله زدنهای مادران برای آموزش فرزندانشان را در فضای مجازی میببینیم. چندی قبل ویدئویی دیدم که مادری تقلا میکند نمازخواندن را به فرزندش بیاموزد. کودک که در آن زمان آمادگی یادگیری ندارد، تلاش میکند از زیر بار آموزش فرار کند. به مادر میگوید: من فقط شش و نیم سالمه[ یعنی قادر نیستم یاد بگیرم]. مادر میگوید پس چرا بچههای دیگر بلدند؟ پسر میگوید: اگر بقیه بچهها بلدند برای این است که مادرهایشان نماز میخوانند، و زمانی که مادرهاشان مشغول نمازخواندن بودند، بچهها هم یادگرفتند؛ ولی تو که نماز نمیخوانی!
🔻۸. اخیرا یک اینفوگرافی با عنوان بیربطها در شهرداری مشهد را دیدم. در این اینفوگرافی تعداد17نفر از مدیران ارشد شهرداری این شهر که در پستهای نامرتبط با مدرک تحصیلیشان مشغول به کارند، ذکرشده است. وضع در سایر سازمانها هم بهتر نیست.
🔻برای موارد یادشده تحلیلی نمینویسم. وقتی سیستم آموزشی از صدوشصت سال قبل در یکی از پیشرفتهترین کشورها که نه، بلکه از قرن ۱۶میلادی (بنابر این تحقیق) تا تجربهی آموزشی در مدرسه و دانشگاه و خانه و خانواده (در این روزهای همزیستی با کرونا) روشهای آموزشی را ناکارآمد میدانند چه میتوان نوشت؟ ضعف در کجای سیستم آموزشی است؟ مدرسان؟ متن درسی؟ امکانات کمک آموزشی؟ سیستم اداری و بروکراسی حاکم برآن؟ خانواده، آیندهی شغلی، عدم ارتباط بین سیتسمهای آموزشی و بازار کار؟ یا نوعی واکنش روانشناختی برای گریز از چارچوبهای خشک که آزادی افراد را تحدید میکند؟
تمام
#سیستم_آموزشی
#آموزش
#آموزش_پژوهش_محور
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
نظر برادر ارجمند حجت الاسلام والمسلمین قربانی از مدرسین حوزه درباره ی یادداشت سیستم آموزشی:👇
سلام علیکم
به نظر می رسد وقتی نگاه ما این است که شاگرد باید یاد بگیرد و معلم باید تعلیم دهنده باشد هر نظام آموزشی کماکان نخبه کش است و نخبگان همیشه از آن فراریاند چرا که نخبگانی که نمیتوانند آنچه تعلیم میبینند را بپذیرند همیشه با سیستم آموزشی که آنها را مجبور میکند آنچه آنها در صحتش تردید دارند یا خلافش را قبول دارند یادگرفته و حفظ کنند، درگیرند و طبیعتا علاقهمندند سریعتر از این سیستم آموزشی فرار کنند.
راه چاره این است که خود سیستم آموزشی، تعلیم را بهانهای برای تربیت علمی و نخبگانی قرار دهد و نه هدف. وقتی دانشپژوه احساس کند که در یک سیستم آموزشی به سمت خلاقیت و ابتکار حرکت میکند و این خلاقیت اوست که مورد توجه و ارزشیابی قرار میگیرد و نه سلطه علمی بزرگانِ پیش از او، رغبت او برای ماندن در این سیستم آموزشی و خلاقتر شدن بیشتر میشود.
سیستم آموزشیای که دائما ماهی به دست دانشپژوه میدهد برای آنکه علاقهمند به صیادی در اعماق اقیانوس و صید ماهیهای تازه است جذاب نیست.
📝محمد صدرا مازنی
💠در باب اهمیت تکرار
🔻1. سالهای آغازین ورودم به حوزه، درسی داشتیم با عنوان سیرهی علما. روز های سه شنبه. زمانش دوساعت به غروب بود به گمانم. گاهی با چشمهای پف کرده وارد کلاس می شدیم. جذابیت درس کلاس را لذت بخش می کرد. استاد ما دانشمند فاضلی به نام حاج آقای افضلی بود. مشی و سلوک عرفانی داشت. الان هم دارد. مدیر مدرسه هم بود. میگفت من خودم را مربی میدانم نه مدیر. شوخ طبعیاش هم برای ما جالب بود. یک روز برای کاری به دفترش رفته بودم. تازه کیوی به بازار آمده بود. سیبزمینی آب پز را به من نشان می داد و میگفت بفرما کیوی! خب برای ما جالب بود.
🔻یادم میآید که استاد دکتر احمد عابدی در کلاس درس به طلبهای که زیادی اشکال میکرد گفته بود: در گذشته کتک خوردن از استاد برای خودش یک اجر و قرب محسوب میشد. میگفت گاهی استاد از منبر پایین میشد و با عصا از خجالت اشکال و سوال بی ربط مستشکل در می آمد! و محصل نه تنها ناراحت نمیشد، بلکه پیش دیگران پز میداد که استاد به من توجه دارد!
🔻شوخی استاد ما هم حتی اگر برای خواننده بیمزه بنماید، برای من جالب بود. آقای افضلی اصرار داشت بر این تعارفش، و تکرار میکرد: بفرما کیوی. به گمانم سالهای نخستی بود که کشت نهالش در منطقه باغهای گرگان توسعه پیدا کرده بود. آن زمان برای خودش اجر و قربی در ظرف میوه داشت. من که از همان اول تشخیص داده بودم سیب زمینی داخل ظرفه، خندیدم و گفتم در سفرهی طلبگی ما از این کیویها فروان پیدا میشه.
🔻با اینکه روحیه لطیف و پوستپیازی داشت و نمازهای صبحش با حال گریه همراه بود؛ اما هیبت و هیمنهای داشت نزد ما. بچهها از ایشان حساب میبردند. گاهی صدایش را از آن سوی مدرسه میشنیدیم. در فاصلهی تقریبی پنجاه شصت متر دورتر از ما که در حال تذکر به طلبهای بود. مکرر از اهل بیت(ع) میگفت. اشعار مولوی را هم میخواند. اصلاً مولوی پژوه بود. کتاب سروش آسمانیاش را بعدها که به دیدنش رفتم به من هدیه داد. البته مشروط که بخوانمش. خواندم؛ اما نه همهاش را.
تقریباً کلامش را با بیت دوم این شعر سعدی تمام میکرد:
گفتم که الف، گفت؛ دگر، گفتم هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
همیشه گویی این شعر توسط حاج آقای ما از جنس تکرار بود!
🔻2. در سالهای اخیر با همکارانمان در مدیریت ترویج پژوهش سیر فعالیتهای پژوهشی طلبه را طراحی کردیم. اگر بودجه و اعتباری داشتیم می توانستیم به صورت موشن گرافیک منتشر کنیم. چه کنیم. نداریم! در این سیر یک صفحهای تمام برنامههایی که اجرای آن موجب پرورش پژوهشی طلبه میشود، درج شده است. اولین گام این سیر مرحله ی توجیه و انگیزه بخشی علمی و پژوهشی است. میبایست طلبه را با ضرورت و اهمیت امر پژوهش آشنا کنیم.
🔻اما مسأله این بود که مگر ایجاد روحیه تحقیق و پژوهش با یک بار و دوبار و چند بار شکل میگیرد. جنس کار روانشناختی است. باید این مسأله که پژوهش چه دردی را دوا میکند و چرا باید پژوهش کرد درونی شود. اگر بگوییم نظیر توصیههای اخلاقی است پرت نگفتیم. اگر یک بار موعظه کافی بود، چرا کلاسهای درس اخلاق و وعظ و خطابه با برگزاری یک جلسه برای هر نفر متوقف نمیشود؟ چرا باید مکرر تذکر بشنویم؟ سیره ی اخلاقی علما را چرا به طلبه های جوان آموزش می دادند؟ و چرا باید مستمرا بشنویم؟ چرا باید سیره و منش اخلاقی مدیریتی امام و بزرگان دائما باید به مدیران گفته شود؟چرا به یکی دو جلسه بسنده نمی شد و نمی شود؟ چرا اینهمه تکرار در آیات قران دیده میشود؟ و...
ضرورت پژوهش، اهمیتش، چرایی نیاز امروز ما به پژوهش، حجم انتظارات از جامعۀ اسلامی، نقش پژوهشگر در اصلاح امور، سیرهی علما و دانشمندان در پژوهش و نظایر اینها چیزی نیست که با یک بار و دو بار سخنرانی و کلاس و کارگاه آموزش پژوهش احساس بی نیازی کنیم...
اساساً ساختار ذهنی انسان به نحوی است که برای اینکه به طور کامل مفاهیم و گزارهها را دریافت کنیم، نیازمند چند مرتبه برخورد و درگیری هستیم. پژوهش نیز اینگونه است. تکرار توجیه و انگیزه بخشی یک رکن مستمر در این عرصه است.
#آموزش
#پژوهش
#تکرار
#آموزش_پژوهش_محور
@masaelepazuheshi
نظر یکی از فضلا درباره یادداشت در باب اهمیت تکرار:
در انتظار مولا:
سلام علیکم تشکر مجدد بابت مطالب خوبتون ولی بنظر حقیر که چندین سال با طلاب در امور پژوهشی سروکار دارم عوامل زیادی برای انگیزه سازی وجود دارد :
۱. یکی از عوامل اساتیدند که برای ایجاد انگیزه مهم هستند که هم خودشان پژوهشگر باشند و هم احساس نیاز را در طلاب فراهم کنند.
۲. دروس نیاز محور و کاربردی نیستند.
۳. متاسفانه کم سوادی بعضی از اساتید و باز نکردن زوایای موضوع درسی و ارجاع ندادن به منابع بیشتر.
۴. نداشتن روش آموزش اجتهاد محور در دروس و....
نظر جناب مستطاب آقای زیبایی درباره ی یادداشت درباب اهمیت تکرار را ضمن تشکر از ایشان، تقدیم خوانندگان محترم می کنم.👇
با سلام خدمت استاد مازنی گرامی که فرصتی برای اندیشه فراهم نموده و موضوعات مناسبی را به بحث می گذارند،
در موضوع پژوهش که بنده سال هاست درگیر آن هستم و فکر می کنم مانند کلاف سردرگمی است که نمی توان از آن سر درآورد. خواستم اين کلاف گونگی را با اساتید و دوستان محترم به اشتراک بگذارم.
پیشرفت علمی، تابعی از قانون عرضه و تقاضا است
اگرچه هریک از این دو می تواند علت دیگری باشد، ولی در وضعیت طبیعی و بدون مداخله عامل بیرونی همچون نهادهای رسمی، این تقاضا است که مقدار عرضه را تعیین می کند. جامعه ای که متقاضی علم نیست و پرسش ندارد، طلبه و دانشجو را را مجبور به عرضه محصول جدید نمی کند. مثال می زنم طلبه ای که می رود روستا تبلیغ، احساس می کند بسیاری از اطلاعاتش زاید است وپس از چند سال ماندن در آنجا به این نتیجه می رسد فقه، اصول، کلام و فلسفه همه را باید گذاشت کنار فقط یک رساله کافی است، اما طلبه ای که برای تبلیغ می رود دانشگاه یا کشوری ديگر، به این نتیجه می رسد معلوماتش پاسخگو نیست، توی سایت ها، کتابفروشی ها و مجلات دنبال مطالب جديد می گرد یا سراغ اساتید را می گیرد و برای طرح مشکلاتش خدمت ایشان می رسد،
اما چرا جامعه پرسشگر نیست.
من فکر می کنم جامعه نوعی قهر کرده است، وقتی که روحانی می رود بر بالاترین بخش منبر می نشیند و بلافاصله بعد از منبر می رود یا در مسجد بین بزرگان و ریش سفیدها مجلس محصور می شود، دیگر فرصت پرسش و پاسخ نمی گذارد، به این صورت احساس نیاز به پژوهش نیز از بین می رود.
یعنی طلبه برای خاموش کردن حس پرسشگری جامعه دست به یک سری روش های رندانه می زند _که گردآوری این ترفندها هم دنیایی دارد_ که نتیجه آن پاک کردن صورت مسله است،
این ترفندهاي رندانه در رابطه میان استاد و شاگرد نیز دیده می شود،
استادی که اصلن مقاله ننویسد و نخواند، طبیعتا با مسخره کردن و کم اهمیت جلوه دادن تحقیقات جدید، دانش آموزان را هم اقناع می کند که لزومی ندارد پژوهش کرد،
بعد دیگر این مسئله طلاب و شاگردان هستند از آنان انتظاری نیست و طبیعی است که روی خوشی به پژوهش نشان ندهند چون خصلت دانش آموز بودن تکلیف مداری است، حداقل در پایه های پایین و ویژگی تکلیف نیز فرار یا بسنده کردن به حداقل هاست و دیگر اینکه طلبه جوان وقتی می بیند در جهت تقاضا و محصول، پژوهش و
علم فاکتور تعیین کننده نیست حتی بسیاری از طلاب موفق به لحاظ مالی و شغلی اصلن اهل کار علمی نیستند، نتیجه این می شود که طلبه جوان، راه آسانتر را انتخاب کند و به جای انزوا در کتابخانه و تحمل رنج تفکر، به کارهایی بپردازد که آسانتر، هیجانی تر، به لحاظ مالی موفق تر و دارای وجه اجتماعی جذابتر است.
خلاصه این که عناصر تاثیرگذار در مسیله پژوهش که باید پژوهش را از حاشیه به متن آورند، متاسفانه به گونه ای در هم بافته شده اند که به طور کلی در تقابل با پژوهش و کارعلمی نفس گیر قرار گرفته اند، که ناظر بیرونی نمی دانم سر کجاست و کلاه کجاست، اکنون در این فضای مبهم منطقی است که گفت: پیدا کنید پرتقال فروش را؟
@masarlepazuheshi
نظر یکی از خوانندگان درباره ی یادداشت در باب اهمیت تکرار تقدیم محضر دوستان می شود.👇
سلام علیکم بزرگوار
مطالب اموزشی تون رو خوندم جالب بود. دقیقا دغدغه ی برخی از طلاب هم هست البته اینم اضافه کنید بد نیست که در زمان کرونا مسئولین در مدرسه حضور دارند اما طلاب نه؟
چیزی که دقیقا جایگاهشون برعکس شده واقعا. حداقل طلبه نیاز به مسئول نداره نیاز به هادی داره.
بگذریم.
حالا باید تو این دوران دنبال جایی برا مباحثه باشیم کوچه خیابون بیابون و...