📝محمد صدرا مازنی
💠همدیگر را قضاوت کنیم؛ داوری نسنجیده ممنوع!
🔻۱. در کنار دغدغه های کاری و علمی زمانی را با همسر و فرزندانم به گفتگو مینشینیم؛ اگرچه این مهم همیشگی نیست؛ اما کمش هم خوب و مفید است. گاهی با هم فیلم میبینیم و درباره شخصیتها یا سبک و فرم و محتوای فیلم صحبت میکنیم. گاهی گزیدهای از یک کتاب را به معرض گفتگو و نقد میگذاریم و خلاصه از هر دری گپوگفت داریم. تعطیلات هفته گذشته با دخترم درباره یکی از شخصیت های فرهنگی صحبت میکردم. من که نظرات متضاد دو دسته مقابل هم(که یکی تحت تأثیر 《شیدایی》 آن شخصیت اغراق می کرد و دیگری متأثر از 《نفرت》 تخصصش را نیز نادیده انگاشته بود) را مرور میکردم و البته به دنبال موضع گیری سنجشگرانه بودم، اما او تلاش داشت تا از قضاوت دربارهاش بپرهیزد. من ایتدا گمان کردم متاثر از کلیشه ی《هم دیگر را قضاوت نکنیم》 از داوری پرهیز می کند، اما زود فهمیدم که شواهد استدلال له یا علیه آن شخصیت را کافی نمی داند. اقدام او را ستودم زیرا دلیلش «معیار» بود. میگفت شناختش نسبت به این شخصیت ناچیز است و مطالبی هم که از این و آن نقل کرده بودم قابل اعتماد نیست.
🔻۲. ویدئویی از استاد شفیعی کدکنی که شعرها و سبک شعری اش را دوست دارم، منتشر شده است که از او خواسته شد دربارۀ مرحوم شجریان نظر بدهد، او چنین گفت: «حق و حد خودم نمیدانم درباره استاد شجریان صحبت کنم، چون من در موسیقی شنونده مبتدی و بیفرهنگی هستم و شجریان در موسیقی، جایگاه حافظ در شعر را دارد.»
《معیار》 او هم متواضعانه و درس آموز بود.
🔻۳. استادی داشتم که حاشیه ملاعبدالله در منطق و اصول فقه و بخشی از تفسیر قران حکیم را نزد او آموختم، هنوز طنین صدایش را در گوشم فراموش نمیکنم؛ آنگاه که آیات نخست سوره دهر را تلاوت میکرد: هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا.
به غایت باسواد و پرجذبه بود. هرگز ادعایی نداشت؛ اما هیبت و هیمنهای داشت میان ما طلبهها، شخصیت علمیاش تا حدودی برای ما شناخته شده بود. دربارهی مقام معنویاش چیزهای غلو آمیز میشنیدیم. ساده ترینشان اینکه حیوانات اهلی و وحوش رام اویند، نمی دانم آیا درباره مواجهه اش با شیر و ببر و گرگ افسانه ای ساخته بودند یا خیر، اما می گفتند گربههایی که از چند متری ما طلبههای پر شور و شر و کم سن و سال فرار را برقرار ترجیح میدادند و احساس امنیت نمی کردند، با او اما همراه میشدند و با عبایش بازی میکردند. یا گنجشکهای با هوش و با احتیاطی که مشغول نوک زدن به دانهها و ریزههای نان بودند و با یک صدای ضعیفی پرواز میکردند، از او نمیگریختند و رفت و آمدش را مخل امنیت نمی دانستند. از ارتباط او با عوالم غیب که الا ماشاءالله صحبت میشد. او هرگز خویش را آنگونه نمینمود، اما نزد شاگردانش با مبالغه توصیف میشد. گویا شاگردانش میخواستند او را اینگونه و شاید بالاتر از آنچه هست ببینند. من هم از این نوع تلقی دربارۀ استاد تأثیر گرفته بودم. ممکن است متاثر از همین نوع تلقی بود که وقتی مقالهای که بیشتر صبغه اعتقادی و کلامی داشت را نزد او بردم تا راهنمایی کند و نظر بدهد. زمانی که هرگز از کسی نمیدانم و بلد نیستم را نشنیده بودم. او به من گفت: در حوزه کلام تخصص ندارد. دهانم باز شده بود. مگر میشد استادی با چنین مقام علمی و معنوی بگوید نمی داند و یا نتواند به من کمک کند؟ شاید در بادی امر کمی ناراحت شده بودم؛ اما خیلی زود فهمیدم که او بهترین پاسخ را به من داد. اگر چه میتوانست به گونه ای دیگر به اصطلاح مرا سربدواند؛ اما صریح گفت که در آن حوزه تخصص ندارد. پاسخ او هم پاسخی《معیار》 بود.
🔻۴. هنرمندی را میشناسم که نقاشیهای انتزاعیاش معروف است. اما به دلیل خطای سیاسی مورد انتقاد جدی واقع شد. نقد عمل سیاسیاش منطقی به نظر میرسید؛ اما اثر هنریاش هجو شد.
رفتار مغالطه آمیزی که فراوان از ما سر می زند.
سخن پایانی: قضاوت صرفاً یک حرفه نیست که عدهای به خاطرش دستمزد میگیرند. حتی اگر روزی صدبار بگوییم همدیگر را قضاوت نکیم، اما فراوان مرتکبش میشویم. روزی چندین بار در 《موقعیت داوری》 قرار میگیریم و دیگران را قضاوت می کنیم. رفتارشان را، حرفهایشان و عملکردشان. افکار و ذهنیات ما همواره در حال بررسی و آماده شدن برای داوری هستند.
درباره بسیاری از حیطهها ممکن است چیزی ندانیم. بدون لکنت بگوییم که در آن حوزه تخصص نداریم. 《بلد نیستم 》و 《نمیدانم》 را تمرین کنیم. و در مواقعی که ناگزیر از داوری هستیم. از آن نگریزیم. قضاوت بد نیست؛ پیش داوری ناپسند است. از نگاه غیر منصفانه به اشخاص بپرهیزیم. در قضاوت خویش اصول و معیارهای اخلاقی را رعایت کنیم. شواهد کافی برای داوری خویش داشته باشیم. جوانب مختلف را بسنجیم و از شتاب بپرهیزیم. قبل از داوری نسبت به صحت خبر مطمئن شویم.
#قضاوت
#تفکر_نقادانه
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
نقد جناب مستطاب آقای زیبایی درباره یادداشت کتاب بس را ضمن تشکر از ایشان می خوانیم:
کتاب باز
سلام
تشکر از طرح مباحث به روز و مسئله محور شما
یک نکته ای درباره بحث کتاب بس داشتم با شما به اشتراک خواهم گذاشت، با توجه به این الان کتاب کلن به حاشیه رانده شده و در غربت به سر می برد، تعبیر کتاب بس که باری منفی دارد، مثل آخرین میخ بر تابوت کتاب و مطالعه است، گذشته از آن، کتاب بس راه چاره به نظر نمی آید بلکه واکنشی موقتی است، چون با زمین گذاشتن کتاب مشکلات که حل نمی شوند، مسایل همچنان باقی و چشم انتظار پاسخ اند و شخص را به حرکت وا می دارند که به دنبال پاسخ و درمان باشد، حال اگر کتاب را بر زمین بگذارد باید مسیرهای دیگری برود که ناشناخته و شاید نامطمئن ترند، ناگفته نماند، این استدلال همان استدلال شما درباره ممنوع کردن کتب ممنوعه است،
بر این اساس به نظر می رسد، کتاب همان است که باید گفت، هم بیماری از توست و هم درمان ز تو،
بنابراین به جای
کتاب بس
باید گفت
کتاب باز
اما در این میانه به کسانی مانند پزشک عمومی نیاز است که به مراجعه شود تا تشخیص دهد باید به کدام متخصص مراجعه کنیم، که البته همین واسطه هم می تواند از جنس کتاب باشد یعنی کتابهایی چاپ شود که راهنمایی کند هر کس برای رسیدن به پاسخ مناسبش باید به کدام کتابها مراجعه، ممنون و پوزش از درازی سخن
توضیح درباره یادداشتهای کتاب بَس
در این باره که نُرم مطالعه در کشور ما رضایت بخش نیست و اینکه توسعهیافتگی و عقبماندگی یک جامعه با معیار میزان مطالعه مردمش قابل تشخیص است، فراوان شنیدیم و فعلاً نیز قصد ندارم در اینباره بنویسم. اما یادداشت کتاب بَس نه توصیه به کتاب نخواندن؛ بلکه توجه دادن به بهداشت مطالعه است. جراکه خواندن کتاب نامناسب مانند دیدن فیلمهای مبتذل است والبته میپذیرم که از سطور آخر یادداشت کمی انفعال فهم میشود که البته ناشی از نوعی دلگیری از این وضع آشفتهی فرهنگی است. در موقعیتی خسته کننده قرار گرفتیم. واقعاً نمیدانیم این درد را باید به که بگوییم و این غم را به کجا ببریم!
اگرچه من با انتخاب کتاب بس به نوعی از ترفند ژورنالیستی برای توجه دادن و خواندن یادداشت استفاده کردم و هدفم ایجاد رغبت به پرشدن کتابفروشی (بجای ازدحام در فروشگاههای پوشاک و لوازم آرایش و فستفودها ) بود. در عین حال با دوست عزیزم جناب آقای زیبایی همداستانم که باید برای رغبت مردم به کتاب خواندن از عبارات فخیمتر و مناسبتر استفاده کنیم. با این اوصاف وقتی کتابخوان یا کتاببازی مانند ایشان عنوان کتاب بس را نامناسب میداند جز تسلیم چارهای دیگر ندارم. عنوان پیشنهادی ایشان یعنی کتاب باز عنوان زیباتری است و از این نقد هشدارگونه صمیمانه قدردانی میکنم.
جناب جت الاسلام والمسلمین اسفندیار که از نویسندگان حوزوی است توضیحی درباره نوشته کتاب بس نوشته اند که تقدیم خوانندگان می شود.
سلام و خدا قوت
اخیرا در یکی از نوشته هایم از عبارت «جهانکتاب» استفاده کرده ام مثل جهانشهر؛ به نظر می رسد در به کارگیری واژه ها برای کتابخوان کردن مردم، باید به دربرگیری مخاطبانی آن هم فکر کرد.
و ما با جهانکتاب رو به رو هستیم؛ هم با افزایش عجیب و بی سابقه بازار نشر(مجازی و حقیقی) رو به روییم و هم با تنوع فکری، سلیقه ای و سبک های زندگی آدم های این جهان.
کتابباز در تطبیق با زبان و فرهنگ عمومی واژه خوبی شاید نباشه
اساسا «بازی»، تأمل و تفکر نمی آورد بازی از نظر علمی را نمی گویم
و این واژه بیشتر تداعی کننده سرگرمی و یا اعتیاد به کاری است مثل هوس باز، ماشین باز، بندباز (جالبه درباره بندباز تعبیر قشنگی خونده بودم «آن که حاضر است گردنش بشکند اما شکمش سیر شود» )
کتاب باید هوشمندانه انتخاب شود و خوانده
توضیح جناب حجت الاسلام والمسلمین مهدوی سردبیر محترم کانال مناهج درباره یادداشت کتاب بس:
عرض سلام و احترام
خدا قوت
🔹 درباره کتابخوانی، مباحث و دغدغه خوبی از سوی حضرتعالی و سایر بزرگوارانی که ابراز نظر کردند مطرح شده است.
در مورد ترغیب به کتابخوانی و تبلیغ و ترویج کتب سودمند و همچنین پرهیز دادن از کتب سوء که مثل غذای مسموم، موجب مسمومیت و بیماری روح و روان مخاطبین خواهد شد، چند نکته به نظر میرسد:
1⃣ از عناوینی باید استفاده کرد که بار معنایی منفی نداشته باشند. لذا بنده هم با آقای زیبایی موافقم که «کتاببس» جنبه ایجابی مسأله حاضر و دغدغه آن را پوشش نمیدهد.
2⃣ اگر صرفا ترغیب به کتابخوانی داشته باشیم بدون جهتدهی و تنبه به اینکه کتاب خوب و بد داریم، عنوان «کتابباز» مقبول است؛ اما چون دغدغه ما هم ترغیب است و هم جهتدهی، این عنوان هم کامل و گویا نیست.
به نظر تعابیری چون «جهان کتاب» و امثال آن هم عظمت و تکثر کتب و عقب ماندن ما را از مطالعهی کتب میرسانند؛ اما باز جنبه جهتدهی ندارند.
3⃣ شاید برای انتباه به این مسأله که هم باید فراوان مطالعه داشت و هم این مطالعه باید مفید و رشد دهنده باشد، تعابیری همچون «کتابجو»، «کتابیاب»، «کتابشناس» و نظایر آن مقصود را بهتر حاصل کنند؛ چراکه این تعابیر، اشعار به لزوم قطبنمای صحیح برای یافتن کتاب مفید میتوانند داشته باشند.
ارادت و تشکر
علی مهدوی
پاورقی
توضیح جناب حجت الاسلام والمسلمین مهدوی سردبیر محترم کانال مناهج درباره یادداشت کتاب بس: عرض سلام و
تکمیل پیشنهاد استفاده از تعبیر کتاب باز تدسط جناب آقای زیبایی:
سلام
کتابها باز روی میز
نخست از صدرای عزیز که بستری مناسب برای کند و کاو پیرامون مسئله کتاب نخوانی ما ایرانیان فراهم کرده است بسیار سپاس گذارم،
چند نکته در باب تعبیر کتاب باز
کتاب باز، تعبیری، باز است که به شهباز خیال امکان بازنمایی های مختلف از کتاب را ممکن می سازد:
از یک طرف اشاره به عشاق کتاب و کتاب بازان دارد از اين رو تعبیری صمیمی و نشانگر رابطه دوستانه با کتاب است،
از طرف دیگر آدمی را می برد پشت نیمکت های مدرسه تا این تیکه کلام معلم را بياد آورد که بچه ها کتاب ها باز روی میز.؛ بعد سوم این تعبیر اشاره به کتاب محور بودن زندگی آدمی است به گونه ای که به هر طرف که حرکت کند باز به کتاب می رسد، نیاز انسان به کتاب چنان نیست با یک یا چند کتاب برآورده شود بلکه پس از هر کتاب، باز نیاز به کتاب است، بنابراین هر جور فکر کنیم و جهان را هر گونه که ببینیم باز می رسیم به کتاب، پس کتاب باز و باز هم کتاب باز.
ح.ز.
📝محمد صدرا مازنی
💠شوخ طبعی
🔻سال ۸۴ بود که به همراه یکی دونفر از همکاران برای خرید کتاب به پاساژ قدس رفتیم و از کتاب فروشیهای بوستان کتاب و خانه کتاب نیز دیدن کردیم. به سفارش مسئول ارشدمان ماموریت داشتیم کتابی درباره فضیلت کار تهیه کنیم. میخواست آن را به همکاران هدیه دهد.
🔻کتاب مناسبی در این زمینه تهیه نکردیم. اما من از این ماموریت درون شهری بی نصیب نماندم. به طور اتفاقی کتاب رساله ای کوچک درباره فضیلت های بزرگ نوشته آندره کنت اسپونویل را دیدم. با ترجمه دکتر مرتضی کلانتریان که توسط انتشارات آگه منتشر شده است. کتابی که نه یک بار بلکه چند بار آن را خواندم.
🔻شاید اولین باری که درباره جدی بودن شوخ طبعی تامل کردم، هنگام مطالعه فهرست همین کتاب بود. بلافاصله صفحات مربوط (۲۸۴_۲۹۹) را باز کردم.
درباره شوخ طبعی در گفتار و رفتار و سلوک اهل علم فراوان دیدم؛ اما از این زاویه که می تواند یک فضیلت اخلاقی به شمار رود، به آن نگاه نکرده بودم.
خودِ مولف ارجمند نیز جملاتش را اینگونه شروع می کند: 《از این که شوخ طبعی فضیلت باشد می تواند موجب شگفتی شود.》 و پس از یک صفحه که درباره این فضیلت می نویسد، نمی تواند نگرانی اش را از اتهام نگاه اغراق آمیز به خودش پنهان کند. از این رو می نویسد: 《در اهمیت شوخ طبعی مبالغه نکنیم. یک رذل هم می تواند شوخ طبع باشد.》
🔻در آن کتاب نکات پراهمیتی درباره اش نوشته شده است. اما تا اکنون زیباترین جمله ای که در باره شوخ طبعی خواندم مطلبی از نویسنده ی کتاب تسلی بخشی های فلسفه است، در کتاب کوچک و جیبیِ در باب مشاهده و ادراک است که: 《هدف نا خود آگاه و ضمنی شوخی پردازان شاید_با بهره گیری از کاربرد ماهرانه طنز_ پدید آوردن جهانی است که در آن شمار چیزهایی که باید بهِشان خندید اندکی کمتر شود.》
🔻نکته ی این نوشته آن است که هدف شوخی خودشکنی است. نویسنده تاکید دارد که شوخی زائیده عدم تناسبها است. وقتی یک ناهنجاری برجسته می شود، خود را می نمایاند. و در بستر شوخی است که می توان با کمترین هزینه به نقد آن نشست. اگرچه گاهی گرفتار بی ظرفیتی می شویم که ممکن است کار به جای باریک بکشد. مخصوصا اگر با صاحبان قدرت شوخی کنیم و اگر آنها جنبه شوخی را نداشته باشند.
🔻شوخی روشی برای ترسیم یک آرمان سیاسی، آفرینش جهانی معقول تر و منصف تر است. هر کجا بی عدالتی یا فریب بیداد کند، فضا برای انتقادهایی با پوشش طنز باز می شود.
طنز راه را برای خطا کردن می بندد. اگر پوست کلفت نباشیم طنز مانند دستگاه عدلیه است. هر شوخی با سیاسیون(عمدتا به خاطر تصمیم های غلطشان)، از ضربات شلاق هم دردناک تر است.
#شوخ_طبعی
#فضیلت_گرایی
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠دلدادگی
در باب کیفیت سخنرانی(۱)
🔻پیش از هر چیز منظورم را درباره انتخاب عنوان یادداشت روشن کنم. سالهای دور من کتاب سیر و سلوک شمس آل احمد را دیدم؛ تصور کردم در حوزۀ عرفان نظری نوشته شده است. علاقهای به خواندنش نشان ندادم چون از محتوا و مفاهیم تخصصیاش سر در نمیأوردم. آن زمان من سن و سالی نداشتم و اما بعد دانستم که سیر و سلوک نه به سلوک و سیر معنوی و عرفانی که به سیر و سفر جناب مؤلف به دیار فرنگ_آلمان و اسپانیا_اشارت دارد. بعدها کتابی از دوباتن دریافت کردم به نام هنر سیر و سفر. این اما بیمسما نبود. از سفر میگفت. مانند همه آثارش که به مسائل روزمرّه توجه دارد، در این کتاب نیز جزئیات و ظرایف فلسفهی سفر را برای عموم مردم بیان میکند.
🔻دلدادگی در این نوشته نیز نه شیدایی و عشق و مانند آن که دل دادن، توجه کردن و عمیق بودن در همه ابعاد به ویژه در مقام مبلغ و مدرس منظور شده است.
🔻۱) حدود سال91 کلاس درس خارج فقه و اصول آیتالله دکتر احمد عابدی شرکت میکردم. مقید به نوشتن و تقریر بیانات استاد بودم. نصایح و نکات اخلاقیِ لابلای بحثش را دوست داشتم. از آن حواشیای که در یک کلاس جدی و اجتهادی در حدّ یک لیوان آب خنک و گوارا در هوای گرم تابستان دلچسب مینمود. سایر درسها هم اینگونه بود درس خارج قضای آیتالله مقتدایی با آن صدای آرامش بخشش. گاهی روایت اخلاقی میخواند و این برایم لذت بخش بود. بعد فهمیدم خودم در مقام مدرس نیز نکتههای حاشیهای کلاسم را دوستتر دارم!
🔻یک روز آقای دکتر عابدی طلاب را به مطالعه و خواندن کتاب سفارش میکرد و اینکه در تبلیغ باید دستتان پر باشد و طلبه بیسواد بدردنخور است. و بعد اضافه کرد: مطالعه و آمادگی برای سخنرانی نه به معنی حفظ مطالب یک کتاب یا از بَر کردن یک سخنرانی مکتوب؛ که به معنی پُرخوانی و فکرورزی و یادداشت برداری است که به تدریج مطالب در ذهن شما ملکه میشود. حفظ مطلب و گفتن برای مردم مانند حرکت در سطح است. به دل نمینشیند و مردم تفاوت سخنرانی سطحی را از منبری که حاکی از عمق دانش سخنران است تمیز میدهند.
🔻به یاد یک مداح محلی افتادم. در شهرمان؛ روشن دل بود. از مهاجرین روستاهای هزارجریب بود به گمانم. مدتها است که او را نمیبینم. گویا از شهرمان به شهر مجاور کوچ کرد. روزهایی که گوش دادن نوارهای کاست مرحوم کافی یکی از سرگرمیهای مقدسِ خانوادههای متدین بود، او نیز به سخنرانیهای مرحوم کافی علاقهمند بود. یک روز رخصت خواست تا در مسجد جامع شهرم که به قم استان معروف است و از قبل از پیروزی انقلاب حوزه علمیه پررونقی داشت و خطبای خوبی پرورش داده است سخنرانی کند. به او تریبون دادند. اینکه طفلک با لحن مرحوم کافی هم شروع کرده بود یا خیر نمیدانم. اما کلمات و عباراتی که به کار برده بود برای همه آشنا مینمود. از بداقبالیاش اغلب حاضرین آن سخنرانی را گوش داده بودند. چه بسا مانند ایشان آن را از بر بودند. بیچاره هنوز دقایقی از سخنرانیاش را ایراد نکرده بود که یکی از ریش سفیدهای مکلای مجلس با یک عبارت محلی توی ذوقش زد و از پای منبر به زیرش کشید.
#سخنرانی
#کتاب
#مطالعه
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠دلدادگی
در باب کیفیت سخنرانی(۲)
🔻۲) سال ۹۶ مأموریت داشتم(به اتفاق همکار ارجمندم آقای اکبرپور)درخواست مکتوب آیتالله اعرافی را به دست حدود سی تن از اساتید خارج فقه و اصول که در قلمرو فقه معاصر دغدغه مند بودند و امکان برپا کردن کرسیهای درس خارج فقه مسائل مستحدثه را داشتند برسانم. در بعضی از جلسات حجت الاسلام والمسلمین میرمعزی هم حضور داشتند و زمانی هم که نزد جمعی از مراجع عظام تقلید رسیده بودیم تا رهنمود آن بزرگان را درباره تقویت فقه معاصر بشنویم آیت الله اعرافی نیز شخصا حاضر بود.
آن سال شروع خوبی داشتیم. اجلاسیه فقه مسائل مستحدثه و کرسیهای درس خارج را برگزار کردیم و اقدامات مفید دیگری نیز در عرصه گفتمانسازی فقه معاصر انجام شد.
🔻در این مراجعات عمدتا آسیب شناسی ای از دروس خارج نیز انجام می شد. یکی از مخاطبان پیام، آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی بود. میگفت: یکی از مدرسین درس خارج اصول فقه معترف بود شبِ قبلِ تدریس خارج اصول، سیری کامل در اصول فقه(دوره ده ساله خارج اصول) مرحوم والد را میخواند و بعد به کلاس درس میرود! او از این کار به فاجعه تعبیر کرده بود.
🔻همین اواخر نیز درباره برخی از کرسیهای دروس سطح حوزه شنیدم که برخی از مدرسین جوان شب قبل از تدریس، سیدیهای تدریس علما را گوش فرامی دهند و بعد در کلاس درس حاضر میشوند. این اگر تکمله مطالعات پیشینی باشد که خوب؛ اما اگر با همین بضاعت به سراغ تدریس بروند، به قول استاد این هم فاجعه ای دیگر است.
🔻۳) چهار مرداد سال جاری خبرگزاری حوزه مصاحبهای با آیتالله خاتمی عضو شورای عالی حوزه داشت. ایشان امام جمعه موقت تهران هم هست. بخشی از کفایه را نزد او آموختم. مدرسه فیضیه درس میگقت. به گمانم مدرس ساحلی. میگفت برای هر خطبه بیست ساعت مطالعه میکنم که البته نه بیست ساعت تقریبی بلکه تحقیقی یعنی 20 تا شصت دقیقه و بعد به شیوۀ شهید مطهری اشاره میکند که: اتفاقاً عین این عبارت را شهید مطهری هم بیان کردهاند که ایشان دعوت یکی از مدعوین برای مجلس را رد کردهاند و گفتند که من برای یک مجلس باید 20 ساعت مطالعه کنم.
🔻۴) امروز که صفحات آغازین والدن را با عنوان زندگی بدون اصول میخواندم در همان سطور نخست متوقف شدم. سوژه این یادداشت هم مرهون همین سطور است: نویسنده از تجربهاش میگفت درباره سخنرانی که بیش از اندازه از موضوعی که مطرح کرده است بیگانه بود. و این بیگانگی مهمترین دلیل بیتوجهی مخاطب بود. ثورو مینویسد:«او چیزهایی را شرح میداد که در قلبش نبود، بلکه به آن نزدیک هم نبود، بلکه نزدیک به بیرونیترین لایهها و ظواهر او بود.» تحلیل ثورو این است که در تفکر این شخص هیچ اندیشه حقیقتاً مرکزی و یا تمرکز بخشی وجود نداشت.
🔻به خوانندگان نکته سنج و دقیق این یادداشت می گویم که من جان کلام ثورو را خوب فهمیدم، او نتیجه ی دیگری از این کلامش گرفته است. که جای بحثش اینجا نیست؛ اما من می خواهم از آن(با ربط یا بی ربط) صید خودم را داشته باشم و در کنار کلمات دیگر بزرگان بگذارم!
من از کلام آقایان عابدی، خاتمی، شهید مطهری، فاضل و نویسندهی کتاب والدن برداشت میکنم: برای اثرگذاری باید دارای اندیشه مرکزی و تمرکزبخش باشیم. برای مفید بودن کلام باید خالق اثر بود و زمانی میتوانیم در نقش خالق اثر ظاهر شویم که کلاممان نه معرف بیرونیترین لایههای حافظه که کانونیترین اندیشهورزیهایمان باشند. اندیشههایی که با مطالعه روشمند و عمیق و خردورزانه به دست آمده باشد.
#سخنرانی
#کتاب
#مسائل_پژوهشی
#آیت_الله_اعرافی
#آیت_الله_عابدی
#آیت_الله_خاتمی
#آیت_الله_فاضل
#هنری_دیوید_ثورو
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠معرفی پنج کتاب(۱)
در باب سیره نبوی(ص) و دربارهی امام مجتبی(ع)
🔻کتاب نخست:
سالهای آغازین ورودم به حوزهی علمیه برایم به یاد ماندنی است. شروع تحصیلم در مدرسه امام خمینی گرگان بود. با در و دیوار و حیاط و حوض و زمین فوتبال و میز پینگ پنگش خاطره دارم. دور تا دور حیاط نارنجستانی بود برای خودش. یک شنبه ها ناهارمون آبگوشت بود. نارنج حیاط طعمش را معرکه می کرد.
🔻نمازخانه و مدرس های بزرگی داشت. حجرههایش هم دل باز بودند. همه خوب بودند؛ دوستان و هم حجرهایهایم نیز. هنوز زیباترین دیالوگهای دوستانه ی ما با جمع رفقای آن روزها مرور خاطرات دوران باهم بودن است. یادش به خیر.
🔻اساتید دانشمند، مهذب و باصفایی داشتیم. روزهای پنجشنبه درس اخلاق بود. این رسم از چه زمانی در حوزه باب شد نمیدانم؛ اما رسم خوبی است، اگرچه اخلاق بیش از آنکه به گفتار باشد به رفتار است. به قول سعدی: از من بگوی عالم تفسیرگوی را / گر در عمل نکوشی نادان مفسری / بار درخت علم ندانم مگر عمل / با علم اگر عمل نکنی شاخ بیبری/ علم آدمیتست و جوانمردی و ادب / ورنه ددی، به صورت انسان مصوری.
🔻انصافاً اخلاق و رفتار اساتید ما خوب بود. فراوان از آنان آموختم. آیتالله نورمفیدی مدرس اخلاق ما بود. از متن کتاب چهل حدیث امام خمینی(ره) درس میگفت. به مناسبت از سیره نبوی(ص) میگفت. از اخلاق نبوی می گفت. از خشوعش در مواجهه با خدا و تواضعش در برابر مردم و استقامتش در مقابل جباران.
به این نکته اشاره میشد که در کنار ثروت خدیجه(س) و شمشیرعلی(ع) اخلاق پیامبر(ص) نقش مهمی در پیشرفت اسلام داشت.
🔻بیانش شیرین بود. به نظر امام(ره) درباره مرحوم علامه مجلسی که میرسید، تعریضی به نظر مخالفان مرحوم مجلسی داشت. و بعد عبارات و توصیفات امام را دربارهی بحار و نویسندهاش میگفت؛ نظیر «محقق خبیر و محدث بینظیر».
🔻بعدها این را دیدم که امام در مقابل نقد یک سویه و ناقص به مرحوم مجلسی از ایشان دفاع تمام قدی دارد. گرچه دیگرانی مانند حکمی زاده نویسنده کتاب اسرار هزار ساله نیز به علامه مجلسی حمله کردند؛ اما نمایندهی رسمی و نظام مند نقد به مجلسی مرحوم علی شریعتی بود. مخصوصاً وقتی به تقسیمبندی تشیع صفوی و علوی میرسد، و علامه مجلسی را برجستهترین روحانی صفوی میخواند.
🔻نگاه شریعتی به مجلسی تک بعدی بود؛ او نتوانست شرایط و زیست بوم علامهی مجلسی را درک کند. فضای اندیشهگی شریعتی متأثر از حال و هوای انقلابی بود. اگر چه او در انقلاب بود؛ اما انقلابیتر از امام خمینی نبود. طبیعی هم بود. شریعتی سردار عرصه مبارزه بود. اما امام خمینی(ره) در قامت یک رهبر بود. شور شریعتی قابل درک بود. و جامعیت و تدبیر و شعور امام خمینی هم از او به عنوان یک رهبر هذهبی و سیاسی ساخته بود. امام(ره) با نگاهی واقع بینانه حقیقت بحارالانوار را توصیف میکرد. میگفت: بحار خزانه همه اخباری است که به پیشوایان اسلام نسبت داده شده، چه درست باشد یا نادرست، در آن کتابهایی هست که خود صاحب بحار آنها را درست نمیداند و او نخواسته کتاب علمی بنویسد تا کسی اشکال کند که چرا این کتابها را فراهم کردی!
🔻خلق کتاب بحار 40 سال به طول انجامید. مجلسی هدف از اقدامش را گردآوری احادیث و علوم اهل بیت(ع) عنوان کرده است. روایاتی که در کتابهای مختلف پراکنده بود و گذشت زمان و حوادث روزگار آنها را در معرض نابودی و نسیان قرار داده بود.
ادامه دارد.
#سیره_نبوی
#معرفی_کتاب
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠معرفی پنج کتاب(۲)
در باب سیره نبوی(ص) و دربارهی امام مجتبی(ع)
🔻سالهای حضورم در حوزه به مدد اساتیدم با معارف حدیثی آشنا بودم. در آستانه ورودم به سطح2حوزه احادیث فراوانی را جمع آوری کرده بودم. در موضوعات مختلف اخلاقی. منابع در دسترسم اصول کافی شیخ کلینی بود. آن را هدیه گرفته بودم. از آقایی به نام رنجکش. تعدادی دیگر از کتب حدیثی از جمله الحیات محمدرضا حکیمی هم در دسترسم بودند. (شب گذشته مستند 《در لباس سربازی》 از سیما پخش میشد. تاریخ شفاهی قطعهای از زندگی حضرت آقا(حفظهالله) پشت سر ایشان کتابخانه بود. احتمالاً کتابخانهی شخصی در محل منزل حضرت آقا باشد. یک کتاب را توانستم از شکل و رنگ جلدش بشناسم. سه مجلد از الحیات آقای حکیمی بود.)
🔻خلاصه اینکه دور از آبادی نبودم؛ اما اعتراف میکنم خُرده شناختم از عظمت بحار و دریای نورش به ترم نخست حضورم در مقطع دکتری دانشگاه قران و حدیث بر میگردد!
عنوان درسی ما معارف نظری در قران بود. اما مگر میشود از قران گفت و مفسر قران را نادیده انگاشت؟ و مگر ممکن است که از حدیث گفت و جایی برای بحار علامه مجلسی باز نکرد؟
🔻مدرس ما جناب آقای جعفراصفهانی بود. او فراوان از بحار میگفت. من آنجا ارادت و تواضعم نسبت به مرحوم مجلسی بیشتر شد. و نسبت به بحار احساس خُردیام افزونتر. درحالی که فراوان تا روایتی از بحار نقل میشود، عوام نیز بر گویندهاش خرده میگیرند! شاید به خاطر بی احتیاطی های ما طلبه ها در مقام روشنگری یا روشنفکری درباره علمای سلف در مواجهه با مردم.
🔻امشب به طور اتفاقی مطلبی را در اینستاگرام دیدم. صفحهی سیرهعلما. از قول استادم آیتالله عابدی که: سه دور بحار را خوانده بود. میدانید که بحار111مجلد است. استاد برای خواندن هر دور فقط سه ماه وقت گذاشته بود! استاد عابدی البته تندخوان است. و به قولی در دقیقه 1200کلمه میخواند. از همو خواندم که حضرت آقا(حفظهالله) هم در همان مؤسسه ای آموزش دیده است، که ایشان کسب مهارت کردند.
میگفت: ابتدایی که در تهران به مجموعهی نصرت رفتم تا مهارت تندخونی بیاموزم. تابلویی بر دیوار مؤسسه دیدم که نوشته بود: حضرت آیتالله خامنه ای، در مجموعه نصرت تندخوانی فرا گرفتهاند و در میان هنرجویان رتبهی اول را دارند! این آرزوی من است که یک دور کامل بحار را بخوانم و به یاری خدا میخوانم و استقصایم را از این دریای پر از مروارید معرفت مینگارم.
ادامه دارد.
#سیره_نبوی
#معرفی_کتاب
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠معرفی پنج کتاب(۳)
در باب سیره نبوی(ص) و دربارهی امام مجتبی(ع)
🔻رادیوی معارف دیروز سخنرانی یکی از خطبای معروف قم را پخش کرده بود.
من آن زمان از محل کار به سمت منزل میآمدم. به گمانم آقای نظری منفرد بود. بسیار دوستش دارم. انسان است این آقا. صدایش پرجذبه و بیانش هم همه پسند است. آخرین بار در یکی از کوچه های خیابان صفائیه دیده بودمش. پیاده بود.
🔻روز گذشته در برنامه ی رادیو درباره ی سیره پیامبر(ص) صحبت میکرد. نکته قابل توجهم این جمله ایشان بود که: هفت جلد از مجلدات بحارالانوار دربارهی سیره نبوی است. نمی دانستم!
🔻کتاب دوم:
علامه طباطبایی و مقام علمیاش برای همگان آشنا است. دلم میگیرد وقتی به یاد میآورم که به عمر کرونا زیارتش نرفتم. حرم کریمه را تا حیاطش میروم؛ حسرت ندیدن ضریح بی بی یک طرف و سلب توفیق زیارت علامه و دیگر علما هم طرف دیگر.
🔻امروز در اینتساگرام، صفحهی عرفان و اخلاق که بیش از 6000 دنبال کننده دارد، پرترهی ایشان را دیدم. زیباییاش که به وصف نمیگنجد. وقتی مرد خدا باشی زیباتر هم جلوه میکنی! با چشمهایی آبی و نگاه خیره به دوربینش هیپنوتیزمم کرد! صفحه زمینهاش آبی بود. عمامه مشکی و عبا و قبای مشکیاش ردی از انعکاس رنگ آبی را با خود داشت. برای دخترم فرستادم تا سیمایش را برایم نقاشی کند. قاب بگیرم. هر روز ببینم و هر روز هیپنوتیز نگاهش شوم!
🔻علامه را با کتاب شریف تفسیر المیزانش میشناسیم. اما سالهای دور اطراف حرم کریمه اهل بیت(ع) کتابی از ایشان را تهیه کردم به نام سنن النبی(ص). اول تعجب کرده بودم که نگارنده کتاب علامه باشد. مخصوصاً با سبک و سیاقی که در المیزان دارد و به بررسی روایی آیات که میرسد مو را از ماست بیرون میکشد و اتفاقاً بحث مختصری در شرح روایات بحار و نقد نظرات و تعلیقات مجلسی هم دارد! البته نه از نوع انتقاد مرحوم شریعتی بلکه نقدی تخصصی در مقام یک فرزانه و در فضای درس و بحث علمی. گویا کرسی نقدش نیز سرانجامی نداشت!
ادامه دارد.
#سنن_النبی
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi