eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد بوی گندم ، بوی باران می دهید بوی عطر تازۀ نان می دهید بوی دريا ، بوی ساحل ، بوی موج بوی ابر و باد و باران می دهید بوی گلگون‌ جامگان سربدار بوی مردی ، بوی ايمان می دهید...
12.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 مصاحبه شیرین و ‌خاطره شنیدنی فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، پاسدار دلاور قبل از عملیات عاشورایی 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، سردار دلاور معاونت گردان خط شکن حضرت حر (ره) لشگر ۳۱ عاشورا در ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در جبهه های حق علیه باطل بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی ، منطقه عملیاتی عراق به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد . 🌸 نامش جاوید و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
18.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 آلبوم تصویری از عکس های زیبا و دیدنی رزمندگان و غواصان خط شکن گردان حضرت علی اصغر (ع) در عملیات غرورآفرین با نوحه ای زیبا و کمتر شنیده شده از مداح باصفای جبهه ها 🎙 رزمجویان ای هماره لطف یزدان یارتان وی تمنای شهادت ظاهر از رخسارتان... 🌺 نامشان جاوید و یادشان گرامی 👌 بسیار زیبا و دیدنی با عکس هایی باکیفیت بالا ، تماشای این کلیپ زیبا را از دست ندهید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
23.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 اجرای بسیار زیبای قطعه « ای ایران ای مرز پر گهر » در سی و هشتمین جشنواره موسیقی فجر 🎙ای ایران ای مرز پرگهر ای خاکت سرچشمه ی هنر دور از تو اندیشه بدان پاینده مانی و جاودان ای دشمن! ار تو سنگ خاره ای من آهنم جان من فدای خاک پاک میهنم… 👌 بسیار عالی و شنیدنی ، تماشای این اجرای زیبا را از دست ندهید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 / روز سوم _ پاتک دوم 🖌... خبر شهادت سردار رضا زلفخانی معاون دلیر و مخلص گردان ، ضایعه بسیار ناگوار و غم افزایی بود. اما با این وجود هجمه همه جانبه دشمن هنوز با شدت تمام ادامه داشت و سرتاسر خط آتش و خون و خاکستر بود. شتابان کوله آر پی جی را پر از موشک کرده و یک جعبه نارنجک هم برداشته و سراسیمه به آنطرف پل بتنی رفته و آماده درگیری با نیروهای عراقی شدم. کماندوهای عراقی هنوز وارد حوضچه اول نشده و از لبه حوضچه دوم با دوربین مشغول بررسی اوضاع کانال بودند. اما کاملاً معلوم بود که آماده ورود ‌به کانال میشوند. دل پرخونی از بابت شهادت دوستان و به خصوص سردار دلاور رضا زلفخانی داشتم و برای همین هم در یک محل بسیار دنج و مشرف به حوضچه دوم ایستاده و با دقت فراوان و دلی پر از خشم و انتقام ، موشکی به سمت محل تجمع عراقی ها شلیک کردم. با لطف خداوند متعال ، موشک درست به محل استقرارشان اصابت و همزمان با صدای انفجار ، صدای داد و فریاد و آخ و اوخ کماندوها هم به هوا برخاست. داخل سنگرم پریده و چندتا نارنجک هم با تمام قدرت و توانم به سمت شأن پرتاب کردم. طول حوضچه ها پانصد یا شصت متری می شد و هر چقدر هم تلاش میکردم که نارنجک ها را دورتر پرتاب کنم نمی شد که نمی شد. نارنجک ها با زور به اواسط حوضچه اول می افتادند. اما با این وجود بازم خوب بودند و صدا و ترکش هایشان باعث ایجاد وحشت و عقب نشینی کماندوها می شد. مدتی با شلیک پی در پی موشک و پرتاب نارنجک کماندوهای عراقی را در داخل حوضچه دوم زمین گیر کرده و از جلو آمدن شأن جلوگیری کردم . تا اینکه عاقبت مهماتم به آخر رسیده و کاملاً دست خالی ماندم. دوباره نگرانی و دلشوره بر وجودم مستولی شد و ترس از اسارت به دلم افتاد.  قشون عظیم تانکها و نیروهای پیاده و کماندو دشمن حدود دو ساعتی می شد که یکسره به خط پدافندی یورش می آوردند و‌ هر بار هم با مقاومت جانانه هم‌رزمان در آنطرف پل بتنی مواجه و بدون هیچ دستاوردی عقب کشیده و بلافاصله هم حمله جدیدی را طرح ریزی و اجرا می کردند. در وضعیت خطرناکی بودم و لحظه ای درنگ باعث آگاهی عراقی ها از اتمام مهمات و پیشروی آنان می شد. سریعاً باید فکری می کردم . یا باید می ماندم و بی مهمات کشته یا اسیر میشدم و یا باید هر جوری بود زیر آن همه تیر و ترکش و موج انفجارات از سنگر خارج و به آنطرف پل رفته و مهماتی برای ادامه درگیری می آوردم. ترس از اسارت و حقارت های بعد آن ، چنان مضطرب و هراسانم کرد که دیگر ماندن را صلاح ندانسته و شتابان و سینه خیز از سنگر خارج و به سمت پل بتنی رفتم. هنوز چند متری با ورودی پل فاصله داشتم که یکدفعه سردار رسول وزيری فرمانده دلاور و غیرتمند گردان از داخل پل در آمدند و پشت سرشان هم تعدادی از رزمندگان گردان بیرون آمده و با فریادهای بلند الله اکبر شروع به تيراندازی و شلیک موشک به سوی کماندوها در داخل حوضچه ها کردند. سردار وزیری و یاران دلاورش بقدری گلوله کلاش و تیربار و موشک آر پی جی از ارتفاع بالا به روی حوضچه ها ریختند که کماندوهای بزدل عراقی بعد از یک درگیری بسیار کوتاه ، تاب مقاومت نیاورده و با بجای گذاشتن تعدادی جنازه و مجروح یک به یک شروع به فرار کرده و از کانال دور شدند . با فرار کماندوهای عراقی از داخل حوضچه ها و اطمینان از عقب نشینی کامل آنان ، بنا به دستور فرمانده دلاور گردان همگی بدين سوی پل آمده و مشغول مقابله با قشون اصلی دشمن شدیم . نبرد و درگيری چندين ساعته و گرمای داغ و سوزان جنوب و تشنگی شدید ، حسابی بچه ها را کلافه و خسته نموده و آثار خستگی در چهره تک به تک آنان کاملأ آشکار و مشهود ديده می شد. دشمن زبون دست بردار نبود و پشت سر هم قشون پرتعداد خود را به سمت کانال می فرستاد و تانک ها هم با شلیک گلوله توپ و رگبار مسلسل تلاش می کردند که رخنه ای در خط ایجاد و وارد کانال شوند. اما هر بار که به نزدیکی خاکریز می رسیدند. رزمندگان غیرتمند و جان برکف اجازه نفوذ به آنان نمی دادند و با فريادهای بلند الله اکبر و یا حسین (ع) شروع به تيراندازی سمت تانکها و نفرات پياده دشمن می کردند و قشون بزدل دشمن هم فوراً ترسیده و شروع به عقب نشینی می کرد. در یکی از این حملات . تانک ها به نزدیکی های خاکریز رسیده و مشغول شلیک موشک بودم که یکدفعه سردار رسول وزیری فرمانده‌ دلاور و مخلص گردان قبضه آر پی جی را از دستم گرفت و در کمال شجاعت ، زانو به سینه دیواره کانال زده و قصد شليک موشک کرد که ناگهان گلوله ای مستقيم با صدایی شدید محکم به کلاه سياه بالای سرشأن خورده و کلاه را بطرفی پرتاب کرد... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab